جایی بودیم و چیزای خیلی گرون گرون میدیدیم مثلا اینجوری که فراری جلومون پارک بود ... آذین گفت وقتی این فراری رو میبینم حس میکنم ی جای خیلی باکلاسم ... فادیا گفت وقتی فراری رو میبینم حس میکنم تو خونمون هستم.

یدفعه همه جا رو سکوت فرا گرفت

یا بار دیگه یکی از دخترا کفش گرفت اما وقتی جعبه رو باز کرد دید اندازه نیست گفتم ببرش مغازه عوضش کن گفت نمیشه خواهرم هدیه داده ... گفتم خب به خواهرت زنگ بزن اون ببره گفت آخه خواهرم برگرده اسپانیا فقط بخاطر ی کفش !

خیلی وقتها شده بعضی از دخترا میخوان پز ی چیزی رو بدن عکس از همه نقاط اون چیزی که دارن و فاکتور خرید و همه چیزش رو استوری میکنن و تا چند روز درباره اش حرف میزنن ... ما تو اتاقمون یک نفر اینجوریه و هیشکی ازش خوشش نمیاد

پ.ن: حس میکنم درست نوشتم و کسی رو سرزنش نکردم ...!