۳۴۶🥭

امیدوارم حال همه مردم مون خوب باشه ❤️‍🩹 همینطور دوستای وبلاگی

ناراحتم بابت مردم شهرهای بزرگتر ... همینطور یکی از وبلاگیا که میشناختم اهل تهران بود( نمیدونم پیام بهش بدم چی بگم ولی بزار پیام بدم ... حس میکنم اگر احوالش رو نپرسم مخصوصا بعد اینکه شهرکشون رو زدن انسان نیستم )

امیدوارم همه تو خانواده هاتون در پناه خدا در سلامت باشید و آسیب نبینید❤️ امیدوارم هر چه زودتر تمومه بشه این جنگ تحمیلی

🥭

۳۴۷🥭

این چند روز چ شده ؟

از اونجایی که پدرم فکر میکنه مریض نمیشه واقعا مریض میشه بعد به بقیه خونه منتقلش میکنه ... خلاصه اصلا وضعیت خوبی نبود مخصوصا وقتی مادرمم با اون ریه ضعیفش تا صبح بالای سرم ناله میکرد

همه میگن وقتی به پول رسیدن آیفون میخرن ...و من ؟ من امروز کلی وقت گذاشته بودم و درباره عمل زیبایی فک با هوش مصنوعی صحبت میکردم ... مثلا یک مشکل از مشکل هایی که دارم زیر چشمم گود هست من هر چقدر غذا بخورم پر نمیشه مگر با میکاپ و کانسیلر که اینا موقتن !

بهش گفتم ی عکس تقریبی با این تغییرات رو صورتم اعمال کن و نشونم بده ... نتیجه خیلی غیر واقعی و بد بود اینجوری بودم که انگار صودت الانم با کلی بد بودنش خیلی بهتر از انجام عمل زیباییه!!! (در واقع بد نبود چیزی که من میخواستم نبود) ... هر کسیکه عمل فک رو انجام میده کل قاب و تم صورتش عوض میشه ... اما بعد یادم اومد دو تا از همکلاسیام چون بار اول از فرم بینی شون خوششون نیومد مجبور شدن دوباره عمل کنن و بعد عمیقا فکر کردم شاید بهتر باشه خودم رو با همین صورت دوست داشته باشم ؟

+ نونام گفت ی بار به هوش،مصنوعی گفت صورتش رو عروسکی کنه اما اون صورتش رو عین ی خانم مسن ۶۰ ساله تغییر داد و نونامدعواش کرد که من دختر جوونیم این چیه ؟! بعد تغیرش داد به ی خانم تو دهه سی ... یا ی بار بهش گفت دستور پخت قلیه میگو رو بگو بلد نبود! و ی چیز من درآوردی گفت که اگر واقعا سر رشته ای از آشپزی نداشت فکر میکرد واقعا دستور پخت قلیه میگو رو بهش داده !!!

۳۴۵🥭

۱- صادقانه ... برای آزمون ۴۵ روز دیگه آماده نیستم :( دلم میخواست رشته من تو لیست نباشه ... اما هست :( ... بعد ی جای خیلی دوره ... ناموسا من بعد از دانشگاه اون بی پوی تو شهر غریب دیگه دلم نمیخواد تو غربت بی پولی بکشم خانوادمم فقط فکر اینه منو بیرون کنن

۲- چند وقت قبل که مریض شدم بابا همی طور راه میرفت تو رو کی رفتی انقدر مریض میشی من اضافی غذات رو بخورمم هیچ وقت مریض نمیشم امروز ظهرم اضافیت رو خوردم و سالم سالمم ... به خدا آدم میمونه به پدرش چی بگه ... زن همسایه مون دیروز از یک متری بابام رد شده و بابام سخت مریض شده امروز ظهر از تو سالن خونه بلند میگفت من فردا میمیرم من مردم بدون اینکه کسی بدونه منو خاک کنید شیرینی هم پخش نکنید ... من خنده ام گرفته بود میگفتم بابا میری اون دنیا تا همه مرده ها دست پر از خاکسپاری اومدن تو ستت خالیه هاااا ... بابا تو که میگفتی من اصلا مریض نمیشم !!!! چی شد ؟؟؟؟ بابام گفت من گفتم از تو مریض نمیشم نه از همسایه مون !

مادرمم اون حین چشم ابرو میرفت و میگفت یک دختر با پدرش اینجوری صحبت نمیکنه

۳- مشکل بعدی گرفتن کارت بانکی و صفر کردن حسابم توسط پدر و مادر م ... قرار بود پولم بهم برگردونده بشه اما همینکه حقوق بابا رو ریختن بابا گفت پول خودمه و به کسی نمیدم -_-

۴- مشکل بعدی رسیدن نوبت لیزر رسیده و هیچی تو کارتم نیست

۵- امروز تو یوتیوب بودم و ی نفر میگفت خود روح اون اصل روحمون وقتی این زندگی رو انتخاب کرد مشکلاتش رو هم انتخاب کرد پس مشکلات زندگی رو خودمون انتخاب کردیم و به اندازه توانمون مشکل برداشتیم و اون اصلا مشکل براش مهم نیست خدا مهم هست همه ی اینها برای پالایش روح و نزدیک شدن به خداست

۶- ی نفر بود اسمش هلن بود این برام کامنت قلب گذاشته بود تو پست ثابتم ... بار اول اومدم وبلاگش رو باز کنم نشد ! واقعا باز نشد ! خیلیییی یدفعه ای بعد از مدتها الان بازش کردم تا فایل هست و بعد بازش کردم چی باشه خوبه عکس لخت از چند تا دختر ... ! البته هلن جون زدی به کاه دون چون من خانمم و بعد مردهای ایرانی اونقدرا پولدار نیستن

۳۴۴🥭

اگر یک نفر خودشو از مجازی دور کنه .... نگران کننده نیست؟! اگر بهش پیام بدم میشه فضولی و تجاوز (یا تعرض ؟) به حریم خصوصی؟ بعد اون جواب بده خواستم از آدما دور باشم که ول کنتون اتصالی کرده ! ما اونقدرا هم نزدیک نیستیم شاید قبلا من بیشتر احوالش رو میگرفتم ... هووم ؟

ایا من نباید عصبی باشم؟

کل کارهای خونه روی دوش منه و عصبیم چرا هیچکس حتی یک لیوان رو نمیشوره ... و همگی میگن نباید عصبی باشم ! اینه من عصبیم هم عصبی شون میکنه و فکر میکنن دارم فقط غر میزنم انگار حق ندادم ناراضی باشم !

داداشم میگه من لیوان بشورم ؟ مگه زنم ؟! تو خجالت نمیکشی واسه ی غذا پختن انقدر غر میزنی!

من چ گناهی کردم من چرا باید کلفت ی جماعت باشم

۳۴۳🥭

واقعا اینجوری نبودم که درباره ذکر گفتن تو وبلاگم چیزی بنویسم چون نمیخوام چیزی بگم و بقیه حرفی دربیارن

قضیه اینجا نوشتن درباره ذکر اینه قبلا همه چیز رو تو واتساپ مینوشتم بعد اینکه گوشیم رو عوض کردم با اینکه بکآپ گرفته بودم همه چیزحذف شد ! دیگه نمیخوام تو واتساپ بنویسم و اینجا مینویسم

حالا اگر علاقمندین بفرمایین ادامه مطلب

ادامه نوشته

۳۴۲🥭

من میترسم از اینکه با چت جی پی تی حرف بزنم

از کل حرفهام ویژگیهام رو در میاره و ذخیره میکنه

چند ماه پیش گفته بودم فلان بیماری رو دارم بادوم زمینی میخورم بدتر میشه چیکار کنم و این هنوز یادشه و نوشته کاربر به دنبال یک روش احساسی تغذیه ای هست !! ویژگی بعدیم ی روز به کو پایلوت گفتم اسم کانال بهم پیشنهاد بده ... تو چت جیپیتی چیزی نگفتم اما تو چت جیپیتی ذخیره شده کاربر قصد داره کانال یوتیوب راه اندازی کنه و صدا روی اشیا و جانوران بندازه ویژگی بعدی کاربر به داستان های خاکبرسر دارک و پیچیده علاقه دارد کاربر استادش تو حیطه فلان کار عجیبه کاربر فلان حالت رو تو فلان کار داره

بد نیست اما ی جوری ویژگیهای منو ذخیره کرده انگارنامزد انتخاباتی چیزی هستم میخواد منو زمین بزنه

ی روز تو کلاس ی‌کی از دخترا گفت روبیکا جاسوسیه و استاد بهش گفت ایا تو قصد داری وزیر بشی اگر در اینده همچین تصمیمی داری باید بدونی هر چیزی رو نگی بعد روبیکا ی چیز ملیه بیرون نمیره واتساپ و بقیه معلوم نیست اطلاعاتت کجا میره و چه استفاده ای میشه ... بعد استاد بیخیال گفت حالا مگه میخوای وزیر بشی که ترسیدی؟

اما این چت جیپیتی با اینکه خیلی خوب توضیح میده لوگوش هم لوگوی اسرائیله.... اما خیلی ترسناکه آخه به اون چه مربوطه من مه مغزی دارم با بادوم زمینی بدتر میشم و در حال جست و و برای بهبودیم یا داستان x دارک دوست دارم و استادی دارم کیه (این استاده استاد معمولی نیست) و چیکار کردم حین فلان کار غیر معمول ... آخه چیزای معمولی رو ذخیره نکرده چیزایی رو ذخیره کرده که تو واقعیت دوست ندارم هیچکس درباره ام بدونه

بهش گفتم اینا رو کجا میفرستی عین چی بیخیال گفت جایی نمیفرستم اگر میخوای تا اطلاعاتت رو ذخیره نکنم ؟ انگار من بهش گفته بودم ویژگیهام رو ذخیره کن ‌که الان میخواد نکنه

۳۴۱🥭

سریالهایی که دیدم:

۱- آنچه بعد از عشق می آید : عاشقانه بسیار آروم ... قضیه اینه ی نفر مهاجرت میکنه و تو کشور مقصد فورا میره تو رابطه... بیشترا خوششون نیومد چون اینا با هم دوست بودن و دختر پسر رو مثل شوهرش میدید مثلا یک دعوایی داشتن بخاطر اینکه چرا شبا تا دیر وقت تو مغازه کار میکنه ، چرا عروسی همکارش که قول داده بود میاد نیومد ... تنها تکیه گاه دختر تو کشور غریب فقط دوست پسرش بود و رلش تازه دانشگاه رو تموم کرده بود و همه جا کارآموزی وایمیساد. بعد ژاپنی ها ی رسم دارن که از هیچکس نباید پول قرض کنن و مرد ژاپنی درون گرا و خجالتی هست اما بعد ازدواج ازدواج میشه ی قرارداد و هیچ تعامل و حرف زدنی نیست ... تو این فیلم این دختر با ی پسر اصل ژاپنی میره تو رابطه و همینکه رابطه شون عمیق میشه تازه دختره متوجه میشه با کی رفته تو رابطه و ادامه سریال درباره اینه بعد از ۵ سال همو میبینن و نشون میده چطور برمیگردن بهم .

۲- وقتی زندگی بهت نارنگی میده : درام ، عاشقانه ... دختر و پسر خیلی خوشگل بودن خیلی خوب بازی کردن ... اما فقط ۵ قسمتش رو دیدم چون محال بود گریه نکنی ... دوسش داشتم اما تو رو خدا زیاد گریه کردم

۳- قهرمان ضعیف کلاس: خیلی خوب بود ... داستان درباره پسری هست که تو مدرسه شون قلدری میکنن تو فصل اول با خودکار از خودش دفاع میکرد وقتی شروع میشه نشون میده پسر داستان بخاطر آسیب دیدن دوست صمیمیش،تو فصل یک و اینکه فکر میکنه به کما رفتن دوست صمیمیش بخاطر اونه خیلی خیلی غمگینه اما دوستایی داره که کمکش میکنن از قربانی کردن خودش بیرون بیاد ... اتاق خیلی خیلی خوب اینکه دوستش قسمت آخر بهوش اومد

۴- خانواده استثنایی : فانتزی ... من ارتباط نگرفتم با شخصیت های اصلی داستان :( ...پدر داستان میتونست تو گذشته سفر کنه و دختر کوچیکه مدیوم بود فکر های بقیه رو میخوند ... البته ما هم داریم اینکه میگیم کسیکه تو بعد خیلیییی بالایی باشه و بعد کلی ریاضت کشیدن تو بیداری میتونه برون فکنی کنی تو ذهنت میگی فلان تاریخ فلان مکان از گذشته میری به گذشته اما نباید ی سر سوزن حتی فکرت کج بره ... که خب این آقاهه تو سریال به صورت حلوایی و کیلو کیلو این توانایی رو داشت ... من فقط نگاه میکردم دختر کوچیکه ایا به کراشش تو مدرسه میرسه یا اون خواهر خانواده کی وزن کم میکنه وگرنه خبر ندارم داستات کلی درباره چی بوده

۵- مغازه ای برای قاتلان : فقط سه قسمت اول ... خیلی جنگی بود روحیه لطیف دخترانه ام تحمل انقدر بزن بزن رو نداشت ... آخه ی دختر تو طبقه ۵ ام چرا باید به جای ی کمد سفید صورتی ی کمد آهنی ضد گلوله داشته باشه؟!

۶- قصر تسخیر شده : درباره ی دختر هست که مادربزرگش دعانویس بوده و خودشم شده دعانویس و به بند الهیش ی جن عاشق ؟ وصله ... تو سریال نشون میده ولیعهد وقتی ده سالش میشه اجنه وراثتیش فعال میشه که ی دیو هست و داره سعی میکنه بدن ولیعهد رو تسخیر کنه و این دختر انگار میخواد ولیعهد رو نجات بده اما... انقدر راست و دروغ و تخیلات نویسنده قاطیش بود که فقط دو قسمتش رو نگاه کردم چون کسیکه خودش شمن هست و جن بهش وصله نمیتونه جن گیری کنه اتفاقا حال بقیه رو بدتر میکنه و ممکنه شخص درگیر به جنون برسه خود اونایی که تو ماوران میگن نور تاریکی رو از بین میبره ... تاریکی که تاریکی رو از بین نمیبره!

۷- آقای پلانکتون : عاشقانه کمدی خانوادگی ...ی دختر و پسر که رل بودن خیلی بد از هم جدا میشن ... خیلی داستان جالبی داره کل داستان درباره پیدا کردن پدر بیولوژیکی پسر داستن هست

۸- وقتی تلفن زنگ میزند : این خیلییی طرفدار داشت ... اما من خوشم نیومد ... عامو مگه میشه اسم زنی تو شناسنامه ات باشه بعد ۵ سال ؟! باهاش رابطه نداشته باشی ... با احترام از نظر من خیلی غیر واقعی بود

۹- خانواده انتخابی : من ورژن چینیش رو تا اندکی دیده بودم این روفقط قسمتهای اولش دیدم و بعد ولش کردم داستان درباره پدر و دختری هست که دو تا پسر دیگه رو میارن تو خونه خودشون تا بزرگشون کنن و تحت حمایت باشن

۱۰- با شوهرم ازدواج کن : با عرض پوزش من اینو تا آخر نگاه کردم ... قضیه اینه تو دوره نامزدی شوهرش کلاه سرش میزاره و بعد ازدواج خانمه میشه نون آور خونه و میمیره اما به گذشته برمیگرده تا دوباره زندگیش رو تغییر بده

۱۱- پولدار و کارآگاه ... کامنتهاش رو ک کردم همه گفته بودن کسی عاشق نمیشه... پس فقط قسمت اول رو نگاه کردم

* جدیدا اینجوری شدمه وقتی سریال رو نگاه میکنم اول باید چک کنم ژانرش عاشقانه هست یا نه

🌻☕️

۳۴۰🥭

۱- وقتی خاطرات بچه های بلاگفا درباره کنکور اینکه خیلی تو استرس هستن و کارهایی که دوست دارن نمیتونن انجام بدن یا دانشگاه هستن خاطرات کلاسهاشون رو مینویسن ی حس سنگینی میکنم انگار برای یک لحظه برگشتم به دوره کنکور و دانشگاه خودم و همه اون استرس و نگرانیا بهم برمیگرده انگار نه انگار همه چیز تموم شده ... نه استادی هست و نه کنکوری ... حتی تا چند روز استرس اینو میگیرم که خودمم کنکور دارم ...

به نظر من این نظر منه .... که نیاز به این همه سخت گرفتن نبود همه چیز رو از ذهنت باید رها کنی تو تلاشت رو میکنی ولی اگه نشد شاید یعنی ی روش آسون تر رو باید امتحان کرد شاید ی جایی باید با تنها مسیر رو به روت ادامه بدی

۲- این روزا خیلی به آسمون نگاه میکنم ... بعضی وقتها دلتنگ میشم ... بعضی وقتها حس میکنم مایه خجالت و ناامیدیم

۳- واقعیتش به خودم غره میشدم مغرور میشدم که شبکه خورشیدی و گلوم عین فرفره کار میکنه هیچ چی سالم نباشه این دو سالمن ... با هوش مصنوعی درباره اینکه نمیتونم حرفم رو ثابت کنم یا حین حرف زدن کلمات مهم رو ... خود کلمه رو یادم میره یا تو مغزم ی چیز دیگه هست اما دهانم ی چیز دیگه رو ناقص میگه ! اینکه حرف من برش نداره صحبت کردم و اونم گفت هر دوی این بزرگوار یکیش مسدوده و یکی دیگش بسیار ضعیف ... چرا به این دو مغرور بودم؟!

۴- نونام گوشی جدید گرفته اینکه فقط عکس خوب بگیره و میگه اوکی عکسای ده سال پیش ما بلد نبودیم تیپ بزنیم اما چرا عکسای دو سال پیش انقدر ضایع ایم!

۵-کنکور و دانشگاه چ بر سرم آورد که حتی اسمشون رو که میشنوم فرار میکنم

۶- یکی از بچه های روانشناسی رو میدیدم خودش رو میبوسید دست و بازو واینا ... من اینجوری بودم که : حالا تاثیریم داره؟!

۷- هر روز دارم بیشتر به این نتیجه میرسم من نمیتونم هر روز غذا درست کنم و خونه رو گردگیری کنم و بشورم و بسابم ! واقعا نمیتونم ! پس این ازدواج چه خوبی داره؟

۸- شوهر ویزارد لیز بهش خیانت کرده و لیز هم حامله هست ! خدای من ! لیز خیلییی خوشگله خیلی خوبه ... ! چطور ممکنه!

۹-

۳۳۹🥭

امروز صبح که سبد وسایل بهداشتیم رو مرتب میکردم 🩷 یک بسته کاپوچینو پیدا کردم باز بود اما به نظر من قابل مصرف بود تو کابینت یکم قهوه پیدا کردم و بعد همه اینا رو قاطی کردم و کلی شیرینش کردم و الان ی گوشه قایم شدم و دارم قهوه میخورم ... عاااه چقدر خوبه اونم بعد از مدتها چقدر خوبه کسی نیست که ببینه من دارم قهوه میخورم

۳۳۸🥭

خوشحالم هفته قبل تموم شد و ان شالله دیگه برام تکرار نمیشه ... همینکه امروز صبح تو ۵ دقیقه خوب شدم یعنی کل این روزهای این هفته مبارک و مقدسه ❤️‍🩹

یک شب داشتم با داداشم حرف میزدم نشسته بودیم یدفعه گفت مو تو دهنمه ! ...گس وات؟؟؟ مو رو کشید رسید به سر من !! 🫥😶🤦‍♀️ ترکی گفت باششینگه یاناه ...

.

.

.

.

.

.

.

.

داستان جالبی نیست حرف از کلی درموندگیه و بهتره نخونید

هفته قبل من حالت تهوع و بی اشتهایی داشتم تا چهارشنبه دیگه حالت تهوع اونقدر شدید شد که دیگه نمک و آویشن ووو کارساز نبود ... روز ۵ شنبه صبح وارد مرحله بعد بیماری گلاب به روتون اسهال شدم ... که بعد فهمیدیم ویروس جدیده که پخش شده( آخه من آدم جدید نمیبینم ! همه هم سالم بودن ... این ویروس منو چطور پیدا کرد؟؟؟؟ )

دکتر خودمون نبود و رفتیم جای دیگه ... اونجا دو تا قرص دادن و قرص رو که دیدم شناختم گفتم این قرص برای این شدت حالت تهوع من ضعیفه آقای دکتر گفت نه ! همین کافیه :/

برگشتم خانه ... اشتهام خیلی بدتر شده بود و حتی اب نمیخوردم حالت تهوع ام خوب نمیشد عصر جمعه ساعت ۵ قرص حالت تهوع رو خوردم و یک ساعت بعد کم کم حس کردم ریه ام سنگینه و باز نمیشه ! نفس های کوتاه میکشیدم و برای تنفس بهتر مینشستم تا ساعت شد ۱۲ شب حالا درد به استخوان جناغم رسید ... اگه دراز میکشیدم خفه میشدم اگر مینشستم ریه هام موقع دم انگار همگی منقبض میشدن و میسوختن اگر راه میرفتم بهتر بود ... اما این عمودی استخوان جناغ تا بالا تیر میکشید و میسوخت

شرایط نمیتونم دقیق تعریف کنم که چرا انقدر طول کشید تا رفتم دکتر ساعت ۴ صبح رفتیم دکتر ... دو تا خانم دکتر بودن و دعوا میکردن چرا بیدارمون کردین ؟

ی آمپول اومپرازول به دستم زدن ساعت ۴/۵ رسیدیم خونه مشتاقانه منتظر تغییرات خوب بودم ساعت ۵ دیدم ریه هام شدیرتر از قبل دارن میسوزن ! ...کلی تحمل کردم ساعت حدود ۶ لباس پوشیدم و رفتم درمونگاه خودمون گفتم منتظر میونم تا دکتر خودمون بیاد ... اولش همگی فکر میکردن مشکل از قلبمه یا آسم پنهان داشتم اما مشخص شد اسید معده خاموش ؟! بوده که باعث التهاب ریه میشه حتی استخوانهای قفسه سینه هم دچار التهاب و درد میشن

و ی بتا متازون تو سرم زد ... ۵ دقیقه بعد حتی سرم خالی نشده بود حس کردم فشار رو ریه هام داره برداشته میشه حتی میتونم تنفس شکمی انجام بدم ! منه بیچاره ۱۲ ساعت نمیتونستم نفس بکشم:(((((((

مادرم خیلی گناه داشت پا به پام بیدار بود اون شب و خیلی خودش رو مقصر میدونست ...:((

دیشب که تو حیاط راه میرفتم تا بهتر نفس بکشم میگفتم خدایا من واقعا آماده ام الان بمیرم الان کاملا اماده ام بدون پشیمونی آماده آماده ... الان که یادم میوفته که چه مکالمات شرم آوری با خدا داشتم واقعا فکر میکنم من مایه شرمساری و ناامیدی هستم حتی پیش خدا

خیلی خجالت آور بودم ... نشسته بودم گریه میکردم میگفتم من قطعا خیلی تنهام اینکه ۴ صبح باید برم پیش دکتر

بعدها مامان گفت وقتی داشتی تو حیاط این طرف و اون طرف میرفتی چون نمیتونستی بشینی گربه حیاطمون هر جا میرفتی پشتت میومد❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥

خدا رو شکر تموم شد❤️‍🩹