۶۶۲🦖

واقعیت درباره من : کم رو نیستم ، فقط حوصله حرف زدن ندارم ... چون واقعا حوصله حرف زدن ندارم

۶۶۱🦖

انقدر که برادر متاهلم و عروسمون باهم دعوا میکنن ، خیلی ناخواسته خانوادها ی هر دو طرف هم ناراحت میشین

به نونام گفتم اگر خواستم ی روز ی نفر رو انتخاب کنم برای زندگی بهش میگم هیچ وقت حق نداریم با هم دعوا کنیم

نونام گفت اوه ببین کی این حرف رو میزنه ! دختری که جلو داداش مجردش کوتاه نمیاد و همیشه حاضر جوابه!

گفتم اون داداشت منطق حالیش نیست ! انگار دوست داره با ی دختر بحث کنه!

گفت تو چیکار میکنی ؟ به جای اینکه کوتاه بیای بیشتر جلوش درمیای ! تو وقتی با داداشت کنار نمیای چجوری ی پسر دیگه از ی خانواده دیگه که طرز فکرش کاملا متفاوت هست رو میخوای باهاش زندگی کنی درحالی که با داداش خودت نمیتونی ی بحث کوتاه رو کنترل کنی !

گفتم چرا من باید کسی رو انتخاب کنم که شبیه داداشم عقده ای هست ؟ کسی رو انتخاب میکنم که باهاش تفاهم داشته باشم ! اگر یادم باشه قبلا میگفتن رفتار دختر با پدرش شبیه شوهرش هست

نونام گفت داری جر زنی میکنی!

یکی از دخترای خوابگاه کنارمون ناهار میخورد ، گفتمش من جر زنی میکنم ؟

گفت من وارد بحث نمیشم

نونام گفت ی پسری ازت خوشش اومده !

(سو ... سریع تو ذهنم ی سرچ کردم و متوجه شدم من اصلا پسر جدیدی رو ندیدم ) گفتم چجوری خوشش اومده و اما خودم بیخبرم ؟!

گفت نه ... منظورم اینه دختر عمه تو رو معرفی کرده

گفتم چرا تو رو معرفی نکرده !

گفت اصرار داشت تو رو معرفی کنه و منم گفتم خواهر کوچکترم تو شرایط روحی مناسبی نیست و اصلا حوصله کسی رو نداره و دختر عمه هم گفت آره دیگه ...پسر به این خوبی رو رد کنه و چند روز دیگه زن دوم ی پیر مرد دم مرگ بشه :/

گفتم آخه من هنوز سر کار نمیرم دلم میخواد بعد اینکه رفتم سرکار جوونی کنم ! تا الان همه درس بوده همه اش فشار

نونام گفت من و همکارام سر کاریم آخر چی شد ؟ فهمیدیم یکی رو نیاز داری ... ی همدم ... یکی که پشتت باشه و ادم نیاز داره که تو رابطه باشه

۶۶۰🦖

وقتی عکسهای تنگه برینگ ( Bering Strait ) رو دیدم گفتم واقعا اینجا کجای کره زمین هست ؟؟!

گس وات ؟ به تنگه بین الاسکا و روسیه ، تنگه برینگ گفته میشه 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🏌‍♀️

تا قبل از کشف این تنگه مردم طبق ی شایعه فکر میکردن قاره اسیا و امریکا بهم وصل هستند و بعد از کشف معلوم شد تنگه برینگ بین دو قاره هست!

۶۵۹🦖

چند شب قبل یکی از کازِن هامون رو دیدیم ! اونم درحالی که داشت مسافرکشی میکرد ! نونام گفت خیلی زشت شد کاش نمیدیدیمش ، آخه این شغلش ی چیز دیگه هست ... ولی به نظر من اصلا بد نیست چیزای بدتری رو تو خوابگاه دیدم دخترا بابتش کار انجام میدن

اون روز نسرین رو تو خوابگاه دیدم داشت میگفت این طلا رو بابام برام خریده ، من اصلا حرف اش رو باور نکردم ، اگر واقعا این دختر برای پدرش مهم بود اون مجبور نمیشد همچین کارایی کنه

۶۵۸🦖

این دختره خیلی راحت پیش ما گفت دوست پ ام بهم خیانت کرده (قصدشون ازدواجه)

اما آذین و غلام هم که قصدشون ازدواجه ... آذین هیچ وقت از کارهای غلام چیزی نمیگه ! مثلا اون دفعه آذین داشت به غلام میگفت بهم بگو اون *** **** که یک ماهه داری باهاش حرف میزنی کیه ؟؟ بعد از چقدر چت کردن غلام گفت فلانی بوده و آذین گفت ببین پس به من دروغ نگو !

به آذین گفتم غلام کاری کرده ...؟ میگفتی اون کیه که یک ماهه داری...

سریع پرید تو حرفم گفت اوه داشتم بهش میگفتم اگر مشروب خوردی ازم نترس و بگو و غلام گفت یک ماهه پیش خورده و مست نشده ( ظاهرا همه دوست پسرا تعریف میکنن خوردن و مست نشدن :"/) و اصلا نذاشت اون ذهنیت خوب ما از غلام بهم بخوره ( اینا هم قصدشون ازدواجه)

۶۵۷🦖

همکار پسرخاله بعد از ۱۲ مرتبه خواستگاری رفتن بالاخره تونست ازدواچ کنه !

اوه گاد ... این دختر جدیده که تو اتاقمونه و ابراز احساساتش رو با خفه شو نشون میده به دوست پ اش ... میگه بعد از اینکه متوجه خی انتش شدم خیلی دعوا میکنیم ، در حالی که تا قبلش اینحور نبودیم و از روز اول بهش گفتم نه سیگار و نه مشروب و نه رفیق بازی با دختر و زنای دیگه تا ی شب متوجه شدم با ی نفر دیگه حرف میزنه و گفت آره ، طرف متاهل هست و شماره دختره رو داد و گفت باهاش حرف بزن تا دختره راهنمایی اش میکرد حرفهایی رو به من بزنه که ما بیشتر با هم دعوا کنیم مثلا نامزدم به من میگفت ما تو اینستا همو دیدیم و دختره میگفت نه ما همو تو ی گروه دوستی دیدیم ... تصمیم اش این بود حرفاشون یکی نباشه و من بیشتر بیشتر به دوست پسرم شک کنم و بعد معلوم شد تو جمع پیش پسر عموهاش مشروب خورده ...و ی شب بهم گفت تو چرا حرف منو باور نمیکنی مگه بهم اعتماد نداری و گفتمش آره بهت اعتماد ندارم و بعد بهش برخورد و تا سه هفته حرف نزدیم و خواهرش زنگ زد گفت اینجور نباش ، تو نباید برای هر اشتباه اینجوری کنی بیاین با هم آشتی کنین ، آشتی کردن شرط اش این بود تمام حساب تلگرام و اینستاش رو بهم بده تا همیشه چک اش کنم

پ.ن: دیگه اینکه بیوفتی تو شک و اکانت های دوست پسرت رو چک کنی و بترسی نکنه داره با یکی میریزه رو هم ... دیگه زندگی نیست

چند پست قبل داشتم سرزنشش میکردم چرا نمیتونه با احساس تر باشه الان میبینم بنده خدا حق داشته ، من بودم بیشتر چیز میز بارش میکردم

۶۵۶🦖

مصاحبه کلینیک ترک اعتیاد خیلی خوب پیش رفت و مسئولش گفت احتمالا امشب بهت زنگ بزنم که فردا بیای اما ی نفر دیگه هم هست اونم درخواست داده ... حالا تا امشب بهت خبر میدم

گس وات ؟ کنسل شد 🏌‍♀️

۶۵۵

و میل به خفه شدنم خیلی زیاده

انقدر که از تک تک نفس کشیدن هام متنفرم

۶۵۴🦖

همه چیز خیلی خسته کننده هست

اونقدرررر تاثیرش زیاده این حس ، که فکر میکنم تمام تصمیم های مفیدم همگی بی ارزش بودن 💔

۶۵۳🦖

دفتر بیمه پیام داد وقت مصاحبه ای که شنبه براتون گذاشتیم لغو شده و ساعت ۴ عصر امروزه

من کجا بودم خونه !

۶۵۲🦖

ی شب تو شهر دانشجویی داشتیم با فاطی دنبال کتاب میگشتیم و چون فاطی میخواد وزن کم کنه پس کل مسیر برگشت که سه ساعت میشد رو پیاده برگشتیم و تو راه برگشت یدفعه دوتا خانم تو رنج ۵۰ تا ۶۰ و ی پسر ۱۵ ساله رو دیدم که جلو ما بودن و پشت شون به ما بود ... یک لحظه تو ذهنم اومد عه چقدر این خانمه شبیه زن عموم هست ! ممد چقد بزرگ شده ! ولی اگر این زن عمو و پسرش هست خانم دومی کی هست ؟! اصلا اینا رو وللش اگر آشنا هستند باید همین الان ازشون دور بشم ... اما تا خواستم دست فاطی رو بگیرم بگم برگرد ... ی دفعه ممد برگشت و باتعجب منو نگاه کرد و وقتی ممد ایستاد ، مادرش سرش رو برگردوند و اون هم ما رو دید !

و این درحالی بود که من دست فاطمه رو گرفته بودم ، فاطمه هم گیج ، داشت با گوشی حرف میزد و بهم میگفت جانم چی شده ؟ گفتمش هیچی سلام

پ.ن: هر جای این شهر پا بذارم ی آشنایی هست ، باز اون روز پسر همسایه و خانمش سوار بر ماشین سوت زنان میرفتن و منم کنار خیابون وایساده بودم گرماااااااا ، هوا شرجی ... قشنگ حس میکردی داری بخار اب نفس میکشی ، بعد اینا فقط منو نگاه میکردند و تعجب میکردند عه دختر همسایه اینجاست ...

۶۵۱🦖

همون هتل دوباره آگهی داده واسه نیرو و بعد بهم زنگ زدن نیم ساعت دیگه بیا برای مصاحبه

آخه خانومم من اگه سوار هواپیما هم بشم نیم ساعت دیگه شهر دانشجویی نیستم🦖💔

۶۵۰🦖

ی ادیتور رو تو تلگرام دنبال میکنم اسمش تاشیان هست. ازش پرسیدن گرایشت چیه ؟ گفت استریتم ولی از دخترای خوشگل هم بدم نمیاد

🤏🤌😃

۶۴۹🦖

هنوز که هنوزه ریاضی دو رو پاس نکردم و این درحالی‌هست که رشته قبلیم کلا محاسباتی بود !

و همه تو نگاه اول واسشون سواله تو که رشته قبلی ات این بود چرا هنوز پاسش نکردی ؟

خب نکته همین جاست ! یکی از دلایلی که از رشته قبلی انصراف دادم استاد ریاضیم بود و این درس هم گذاشتم آخرین درس پاس کنم ... که دیگه به ترم آخر نرسید و بعد از ترم ۳ فلنگ و بستم و اومدم این دانشگاه ، انگار همه اساتید ریاضی کپی هم اند ! ریاضی خودشم درس نچسبیه

ی دختر جدیدی واسه مهمان اومده اتاقمون خود رشته اش ریاضیه ... به نامزدش که رشته ادبیاته میگفت رشته شما بدرد *** چروندن هم میخوره

اصلا دختره خیلی رو مخه ، ابراز علاقه اش رو با کوفت ، زهر مار بی شعور ، خفه شو ، گاو نشون میده ... مثلا ی دفعه رگباری تو اتاق داره با دوست پسرش چت میکنه و بلند بلند میگه بی شعور خفه شو

این درحالی هست که دخترای اتاق مون تحصیلات ان چنانی ندارند ... دیگه همه لیسانسه هستن و به دوست پسرشون میگن بیب ، عزیزم ، جانم ،غلام جان ... و این میگه نه من چون رشته ام ریاضیه و پایتون کد نویسی میکنم دیگه همه تون ارزشتون اندازه ارزنه 😒

پ.ن: کاش تابستون زود تموم بشه بچه های اتاق خودمون بیان 🚶‍♀️🏌‍♀️

۶۴۷🦖

یکی از خوشی هام اول "هر ترم" ، جمع و منهای واحدها و حساب کردن اینکه چند واحد دیگه مونده 😊🥰

اینجوری ۱۳۵ ÷۸=؟

۱۳۵ ÷۱۰=؟

۱۳۵÷۱۲=؟

۱۳۵-۱۵-۱۷-۲-۱۸-۲۰

۶۴۶🦖

خیلی یدفعه ای یک کلینیک ترک اعتیاد نیرو میخواد و گس وات ؟ من خونه ام و مصاحبه هم گذاشتن فردا ... تاااازه رییسش میگه اصلا سابقه کار واسم مهم نیست دانشجو بودنت هم برام مهم نیست

پ.ن: البته در پستوی ذهنم میگم اینم میخواد ردم کنه ! مثلا بار قبل مسئول استادم بود ، آشنام همکار نونام و حتی نونام اومد با دکتر حرف زد ... و آخر همه چی کشک ... اصلا منو قبول نکرد و استادم گفت تو ماشین صفر کیلومتری :/ (مرتیکه چیز انگار خودش ژنتیکی همه چیز دون بوده ) واقعا تا مغز استخون ناامید شدم

پ.ن: حس میکنم نفرین شده ام

۶۴۵🦖

۱- دو ساعت بعد از مراسم عقد داماد به عروس میگفت خیلی زشتی ... اوه

۲- داداش سینگل به خواستگار نونام گفته این دختر رو اگه اخلاق واقعیش رو ببینی هیچ وقت حاضر نمیشی باهاش ازدواج کنی ... خب خواستگار نونام هم به نونام گفته این داداش ات همچین گفته بهم ، اینم گفته بود قطعا تنها آدمی که هیچ وقت منطق نداره و باهاش بحث دارم داداشم هست ( آذین میگه لعنتی داداشا همینن ... داداش بزرگم به غلام گفته بود آخه عاشق چی آذین شدی؟)

۳- نازی به روژان گفته من از پسر خاله خوشم میاد میشه بهش جواب رد بدی و بعد منو بهش پیشنهاد بدی؟ (ناموسا؟!)

۴- مینا میگه داداشم که شبیه سوگنگه ، به غلام گفته تو واقعا مینای ما رو دوست داری ؟؟؟؟ اونم گفته آره ... بعد داداشش گفته بوده حتی با این دماغش ؟؟؟

۵-

۶۴۴🦖

ده سال پیش وقتی به الان فکر میکردم انتظار ی چیز خارق العاده و گوگولی داشتم ! اما الان که به اون ده سال آینده رسیدم میبینم آینده وضعیتش خیلی فاکداپ و بی خود تر از اون چیزی هست که ما استرسش رو داریم !

ادامه نوشته

۶۴۳🦖

حس میکنم اینکه دقیقه ۹۰ تصمیم میگیرم رفتنم به خوابگاه رو لغو کنم ... همه کسایی که تو رفتنم به نوعی دخیل هستن آزرده بشن :/

آخه الان فهمیدم از حالت تهوع نمیتونم بخوابم و اصلا حس خوابگاه خلوت و کلاس زبان رو ندارم و بدین صورت احتمالا جمعا ۱۳ روز لنگر بندازم خونه ، فقط بنده خدا راننده صبح پاشه و پیام منو ببینه و کفری بشه :"(

اصلا حوصله چیزی رو ندارم دلم میخواد فقط لش کنم تو خونمون ...

امروز انقدر ماست و ترشی ، شربت آبلیمو خوردم که معده تم سردی کرده و کنجی نشسته ام و نمیدونم چیکار کنم

وی برای اولین بار در طول زندگیش ! فهمیده بود دوروز دیگه پریود میشه ... ببینید برای اولین بار ! ..‌ . پس پیش خودش گفت خب باید تا میتونم سردی بخورم که اگه پریود شدم دهنم سرویسه ولی خب انقدر زیاده روی کردم که الان نتیجه اش مشخص شده :"(

۶۴۲🦖

نونام گفت جدیدا ی پسر هیزی بهمون اضافه شده و مثلا بیمار خانم باشه الکی الکی میره کنارشون وایمیسته و باهاشون حرف میزنه که ارتباط برقرار کنه و بتونه بیشتر باهاشون حرف بزنه ، ی بار ی خانمی رو آوردن حالش بد بود مسموم شده بود بعد این هی میرفت بالا سر خانمه بهش گفت باید وایسی ... من داشتم رد میشدم خانمه خیلی حالش بد بود گفت ببخشید من حالم خیلی بده نمیشه دراز بکشم ؟ آخه اون آقا گفت وایسم ... منم گفت معلومه باید دراز بکشین

تا اینکه گذشت و یک شب که باز من با این آقای جدید همکار بودم ساعت ۱ تا ۳ و نیم شب من باید میرفتم میخوابیدم و تنها کسایی که بودن این آقاهه و دو تا خانم بودن ... که یکی از اون پرستارهای خانم اصلا روابط اجتماعیش خوب نیست و رو صندلی میشینه و روش رو میکنه سمت دیوار ! و یکی دیگه از این خانما حامله هست ... ساعت ۳ صبح ی بیمار دختر اومد که باید براش نوار قلب گرفت تا این پسره برداشته گفته بیا خودم برات نوار قلب میگیرم ...

من با تعجب گفتم واقعا گرفت ؟؟؟!

گفت آره گرفت

همه چیز آروم بود تا اینکه ساعت ۶ صبح دختره اومد بیمارستان قسمت حفاظت ازش شکایت کرد

یکی از خانمای پرستار بخش دیگه صبح منو دید و با خنده گفت شنیدی دیشب چه اتفاقی افتاده تو قسمت شما ؟ کل بیمارستان دارن درباره اش حرف میزنن !

آروین رییس مون منو دید گفت تو دقیقا دیشب کدوم گوری بودی که گذاشتی ی پسر نوار قلب دختری رو بگیره !

گفتم بخدا من خواب بودم چه میدونستم میخواد همچین چیزی اتفاق بیوفته ...

تا دختره رفته پیش حفاظت گفته در اتاق رو بسته من ترسیدم ، بهم گفت لباست رو بزن بالا و ده تا چیز دیگه هم اضافه اش کرده ... دیگه کلا اون پرستار رو انداختنش بیرون ولی آبرومون رفت

۶۴۱🦖

امروز که تو ماشین بودم راننده درباره ازدواج و خواستگار میپرسید و مثلا داشت نصیحت ام میکرد و میگفت تو دختر خوبی هستی خواهش میکنم ی پسر خوب مثل خودت پیدا کن

و من تو ذهنم میگفتم اتفاقا امروز صبح ی نفر (ساغر ) گفت تو بدی ، بد... تو لیاقت ی زندگی ناامید رو داری ، لیاقت تو مشکلاتی هستن که حل نمیشن چون دختر بدی هستی

پ.ن: موندم کی راست میگه ؟ ا اولی یا مردی که بعضی اوقات باهاش به خونه میام ...

۶۴۰🦖

آکی !

سریال never i have ever

"تا حالا انجامش ندادم "

خیلی طولاني هست ، پس اگر بیکارید یا حوصله اش رو دارید بخونید !

خب ی جوری سیاسی هست ! داستان اینجوری شروع میشه که دختر هندی سعی داره با پسر نیمه ژاپنی آمریکایی به اسم پکستون هال یوشیدا بره تو رابطه ... اما چند قسمت اول دختر هندی همه اش تو درجا زدنه و پیشرفتی نداره چون ژاپن تو همه جا موفقه ، همه دوسش دارن و کلی چیز دیگه ... دوستهای دختر ، دختر هندی ( مالزی و آفریقا ) که رفیق فاب هم اند ! بی صبرانه منتظر پیمان ژاپن و هند هستند ... ولی هند برای اینکه خودش رو بالا نشون بده و به دروغ گفت ما تو رابطه ایم

پکستون داخل ی گروه دوستانه خیلی خفن قرار داره

از این طرف روسیه وجه خوبی نداره و همه تو مدرسه ازش متنفرن

هند با آمریکا در حال مسابقه ؟! اند که کدوم بهترن تو مدرسه ... البته آمریکا میگه من بهتر از همه میدونم درباره رابطه ات با ژاپن ... بول شت ردیف میکنی

مدرسه شده نماد دنیا !

شب قبل از جلسه سازمان ملل متحد سه کشور روسیه ، هند ، آمریکا به پیشنهاد روسیه تصمیم میگیرن از بودجه ملل متحد دزدی کنند

اما موقع دزدی نیروی های سازمان سر میرسن و نیروهای روسی رو دست گیر میکنند و نیروهای روسی برای دفاع خودشون میگن آمریکا و هند ما رو بولی کردند و ما مجبور شدیم ( به کوچیکتر از خودت زورگویی یا قلدری کنی ) و نماینده هند خطاب به نماینده روسی میگه واسه همین کارهات هست که همه تو دنیا ازت متنفرن ! ... هند و آمریکا فرار میکنند اما بالاخره باز هم میتونن به ی روش دیگه از ملل متحد دزدی کنند البته بدون راشا

همه نماینده کشورها در داخل سازمان ملل متحد حضور دارند و اول از همه دارن درباره ی موضوع رایج به اسم گرم شدن زمین گفت و گو میکنند ، هند از آمریکا عصبیه چون به همه گفته با ژاپن پیمان بسته ! ژاپن هم صبح بهش زنگ زد و گفت همون دوستی نصف و نیمه من با هند تموم شده هست ! سو ... وقتی آمریکا بخاطر همکاری دیشب شون سرقت چیز فکر میکرد هند هم پیمانش هست ! اما هند عصبی بود که حمایت ژاپن رو از دست داده اعلام کرد از قطعنامه آمریکا حمایت نمیکنه

چون خود آمریکا بزرگترین تولید کننده کربن برای گرم شدن زمینه ! پس من باید به یو اس با بمب اتم حمله بشه

رییس سازمان گفت ببخشید اما جنگ بمب همینجوری هم نیست اخه اصلا کشور شما بمب اتم نداره !

نماینده هند گفت پس من از راشا بر علیه آمریکا حمایت میکنم در صورتی که بمب هاش رو به من بده و منم ادرس ایمیل واقعیم رو بهش بدم ! اوکی پس الان بمب دارم و میتونم به یو اس حمله کنم

آمریکا میخواد از خودش دفاع کنه اما نمیتونه ! میگه هند دیوونه شده !

بلژیک برای دفاع از آمریکا میگه با جنگ بمب اتمی مخالفه! .... و هند با بمب اتمی راشا به بلژیک حمله میکنه و میگه اگر کسی آمریکا رو حمایت کنه مورد حمله قرار میگیره چون آمریکا نمیتونه بخوبی رازدار اطلاعات حساس باشه وگرنه زندگی همه مون رو نابود میکنه

پ.ن: بیچاره هند خیلی رو ژاپن و حمایتش دلخوش بود

۶۳۹🦖

از این چیزا🍂🍂🍂🍂

از اصلی ترین خواص نقره می توان به تنظیم گردش خون اشاره کرد. به همین دلیل به بسیاری از زنان و مردانی که فشار خون بالایی دارند، استفاده از انگشتر نقره توصیه می شود. همچنین توصیه استفاده از انگشتر نقره بیشتر به آقایان شده است زیرا از فشار عصبی و پرخاشگری نیز جلوگیری می کند. بسیاری از داروهای پزشکی مربوط به چنین بیماری هایی نیز حاوی نقره می باشند. یکی دیگر از خواص نقره بر بدن کاهش استرس و اضطراب می باشد. با استفاده از انگشتر نقره شما می توانید سوخت و ساز بدن خود را تنظیم کنید که باعث ایجاد آرامش کلی در بدن می شود.

تغییر رنگ نقره در هنگام استفاده از آن نیز به تنهایی نشانگر چند نوع اختلال در بدن است که یکی دیگر از خواص نقره به حساب می آید. اگر نقره در استفاده ی شما دچار کدری و تیره رنگی شد، یعنی شخص دارای یک مشکل در سیستم غدد درون ریز خود است. خلاف این مورد نیز کاملا صادق است. اگر نقره پس از مدتی استفاده ی شما از آن بسیار شفاف شد، این امر ناشی از یک اختلال جدی کلیوی است زیرا تعریق در بدن باعث منتشر شدن موادی حاوی نیتروژن در بدن می شود که با نقره واکنش داده و باعث شفافیت این فلز می شود. همچنین گفته می شود نقره باعث از بین رفتن 650 نوع میکروب می شود و از آنجایی که یکی از معدود فلزاتی است که حساسیت زا نمی باشد، می توان گفت استفاده ی بالایی دارد.

۶۳۸🦖

خوابهای کوتاه وحشتناک

ادامه نوشته

۶۳۷🦖

خلاصه کاریابی های این یک ماه :

سو ...

مصاحبه دندون پزشکی ۱ رد شدم ! همه چیز اوکی بود اما دقیقه نود خراب شد ! ظاهرا نباید میگفتم عصر کلاس دارم

مصاحبه دندون پزشکی ۲ رد شدم چون گفت دانشجو نمیخوایم

مصاحبه دندون پزشکی ۳ ... کنسل شد گفت نیرو نمیخوایم

رستوران دانشگاه هی میگفت بیا بیا سهمیه غذا و همه چی اوکیه ... منم شاد و شنگول رفتم و بعد گفتن کنسله !

سر میدون هم یک مورد پیدا کردم و وقتی رفتم گفتن عه شما خانومین که ! ما آقا میخواستیم :/ ... ( وی رزومه خود را براشون فرستاده بود )

بیمارستانی که نونام هست اتفاقا نیرو میخواست اما گفتن به ازای ۱۲ ساعت در ماه فقط ۶ تومن ، نونام گفت پات رو اینجا نمیذاری :/ ، هر چی هم اتاقی و همکار دارم اینجان ، بعدشم بیگاریه ۱۲ ساعت ۶ تومن

از رشته خودم ناامید شدم و سمت کارهای دیگه هجوم آوردم !

دفتر کشتی رانی همه چیز خوب بود تا اینکه روز مصاحبه اصلا پیامهای دیوار رو لعنتی جواب نداد

رستوران ۱ ، ۲ ،۳ ،۴ ... مغازه ۱ ، ۲ ... همه اینا اصلا نتیجه خوبی نداشت

کلی چیز دیگه هم بودن که خیلی خوب بودن اما تایم شون دقیقا داخل کلاسهام بودن :( که اصلا نمیشد باهاشون مصاحبه کرد

چقدر ترسناکه !

پ.ن: اگر ساغر بود میگفت نفرین شده ای :/ مگه میشه این همه درخواست بدی هیچکدوم جور نشه که بری !

۶۳۶🦖

دیشب که داشتم برای امتحان زبان میخوندم ی دختری اومد گفت عه تو کلاس زبان فلانی میری ؟ میشه کتابت رو ببینم ؟

گفتم نه! 😐

گفت خب من میخواستم درباره این اموزشگاه بدونم و امروز رفتم تعیین سطح کردم

گفتمش سطحت چند بود

گفت این کتاب دستی ات چند هست ؟ ۲ ؟ ... واسه من گفت ۵ ... نه نه نه گفت ۴

پ.ن : ولی من باور نمیکنم حس میکنم سطح اش پایین تره ! سطح ۴ یا ۵ امریکن خیلی بالا هستن ! موقع حرف زدن تلفظ ها رو اشتباه میگفت ، معنی کلمات ساده مثل fall رو نمیدونست ، ی لحظه پیچیدم تو خط انگلیسی کامل پنیک کرد ! ... باورم نمیشه سطح ۴ باشه !!!! بهش میخوره سطح ۱ باشه یا زیاد زیادش سطح ۳ ... که بازم سطح ۳ براش زیادیه ... واقعا داشت جلوم کلاس میومد ؟! 😒

۶۳۵🦖

یکی از دخترا گفت من میخوام فردا برم خونه اما غذاهام تا آخر هفته کپک میزنه و باید همین الان بریزم بیرون حیفه کسی نمیخوره ؟

مینا سریع گفت من همه رو میخورم نگران نباش

بعد اون دختر گفت این غذا رو رلم درست کرده اما خیلی زیاد درست کرده

...

شب موقع غذا خوردن مینا اولین لقمه رو گرفت ولی بعد گفت بچه ها این حرومه ... بعد برگشت سمت آذین با گریه گفت آذین این حرومه دوست پسرش واسش درست کرده

...

بار قبل مینا میگفت من حتی یک ورق لواشک هم از نسرین نمیگیرم ، چون نسرین میگه من پول خوابگاه رو ندارم بدم و هفته دیگه میبینی رفته تو اتاق وی ای پی خوابگاه ! ... یا میگه مینا اگر این هفته زنگ زد با هم بریم لباس بخریم ؟؟

۶۳۴🦖

داخل چیزی مشکل پیدا کردم

برای حل کردنش ی روش ریسکی و خطرناک هست

هیچ کس نیست ازش مشورت بگیرم

داداش متاهل که جزئی از خانواده نیست

نونام میگه همه چیز اوکیه ، وضعیت اقتصادی نرماله و من دارم زیادی به خودم فشار میارم ، به مادرم کلی توضیح بدی هیچ واکنشی نشون نمیده و بهش بگی چرا هیچی نمیگه ، چرا هیچ راهنمایی نمیکنه میگه تو و خواهرت و داداشات واقعا فکر کردی من چقدر جون دارم که هر روز بشنوم ... بین تو داداش متاهلت که هر روز با زنش دعواست کدوم تون مهمترین ؟ بین تو و داداش سینگلت که باید کل ماه رو فکر کنیم چجوری باید براش پول جور کنیم کدومتون مهمترید ؟ منم کم میارم خسته میشم

۶۳۳🦖

امروز یکی از خانمهای تو کلاس زبان درباره dream گفت شوهرم اکثر اوقات شبا خواب میبینه من دارم بهش خیانت میکنم و بیدار میشه و بعد دنبالم میگرده ببینه واقعا کجام ؟! و با عصبانیت بیدارم میکنه ...

یا بار بعدی گفت و گو درباره راستگو بودن بود ... گفت شب عروسیم وقتی همه منتظر اومدن عروس و داماد بودن وقتی وارد مجلس شدیم مادرم با گریه اومد جلوم و منو گرفت گفت دختر تو چرا انقدر زشت شدی ؟؟ و تا آخر عروسی ناراحت و بی انگیزه رو صندلی نشسته بودم و الان بعد از سالها به مادرم میگم واقعا چی شد که اینجوری کردی ؟ و مادرم گفت آخه تو همیشه خوشگل بودی ولی اون شب خوشگل نبودی

ی بار موضوع درباره مهمونی یا ی همچین چیزی بود و یکی از خانمها گفت ما ی بار دعوت شدیم به یکی از روستاهای شیراز و فضاش ی ساختمون بزرگ که جلوش ی رودخونه رد میشد و نورپردازی گرده بودن و کلی میز بود که پر از چییز میز بود فضا کاملا شبیه استانبول بود و ی سری بودن تو مهمونی که بادیگارد داشتن ... ( ما همه تو کلاس دهنمون باز که مگه این چه مهمونی بوده ؟ استاد زبانمون گفت اوه چه خفن انقدر معروف بودن که بادیگارد داشتن که کسی مزاحمشون نشه!)

۶۳۲🦖

هر روز زنگ میزدم آزمایشگاه که ببینم نتیجه مصاحبه چی شد ؟ و اونا هم میگفتن هنوز نتیجه گزینش نیومده و منتظر باشید و امروز وقتی زنگ زدم گفت دیگه نیرو نمیخوایم

پ.ن: اصلا درک نمیکنم این اتفاقایی که برام میوفتن برای چیه ؟

۶۳۱🦖

خیلیییی دلم میخواست مصاحبه هتل رو قبول بشم ، همینطور ده روز منتظر بودم تماس بگیرن ... چون دیشب تماما بیدار بودم پس داخل ماشین خواب بودم ، وقتی رسیدم خونه فورا خوابیدم ... وقتی ظهر بیدار شدم دیدم چندتا تماس از دست رفته دارم و وقتی زنگ زدم فهمیدم از هتل هست و قراره عصر امروز ( روز تعطیل رسمی ) مصاحبه بزارن :"( ، گفتمش من اومدم بیرون شهر ! چرا زودتر زنگ نزدین ؟؟؟ گفت صاحب هتل اهل شهر د هست و تنها امروز تونسته برای مصاحبه وقتش رو خالی کنه و اینجا بیاد ...

واقعا باورم نمیشه کل هفته رو شهر دانشجویی بودم و فقط چهار ساعت ازش بیرون زدم و این اتفاق افتاد ... بعد قطع کردن هر آن ممکن بود سکته خالص رو بزنم

پ‌ن: سو هتل هم از دست رفت💔

۶۳۰🦖

۱-بعد از ساغر ، از همه چیز میترسم

۲- کاش امشب خونه بودم ، امیدوارم تا ساعت ۸ بتونم تحمل کنم و خواب نرم ... از ترس تا الان فقط فیلم نگاه میکردم و همه لامپ ها روشن بودن

۳- میم میگه فاطمه میخواد از شغلش بیرون بیاد و برای دبیری اقدام کنه ، چون فکر میکنه این شیفت دادنها و شب وایسادن ها و پنج شنبه و جمعه سر کار بودن ... نمیتونه به خونه بچه اش برسه ... میم هم گفته بوده " تو موقع انتخاب رشته گفتی من هیچ وقت دبیری رو انتخاب نمیکنم چون با تدریس سازگار نیستم ! " و الان اینا رو میگی !

۴- بیشتر از یک ساعت با میم حرف زدم ! گفت ی نفر ازم خوشش اومده بود و میخواستم بدونم منو واسه خودم میخواد یا شغلم چون همه بهم میگفتن تو اونقدر خوشگل نیستی و اگه کسی ازت خوشش میاد فقط بخاطر شغلته و شاید باورت نشه اما بیشتر همکارام شوهرشون بیکاره ... و اول خواستم بگم من نمیخوام این شغل رو ادامه بدم و میخوام خونه دار باشم ... اما به جاش گفتم من خیلی بدهی و قرض و وام دارم و فکر نمیکنم هیچ وقت بتونم پولی برای زندگی مون در آینده خرج کنم و اون گفت راستش شغل و حقوق همسر من خیلی برام مهمه ... و خیلی ضد حالی بود چون فکر میکردم واقعا منو دوست داره یا منو بخاطر خودم میخواد💔

۵- گفتم میم مگه تو چقدر میگیری ؟ گفت انقدر ، گفتم اما پگاه و فری ی چیز دیگه میگفتن ، گفت فری که اندازه من میگیره اما پگاه بیشتر از ما دوتا میگیره... بعد خواهر منم عین چی اصل حقوقش رو به پگاه میگه -_- اصلا سیاست تو کارش نیس🍂

۶- واقعا فایده ساغر چی بود ؟ چقدر ادعاش بود من منبع آرامشم ! دو شب کنارمون خوابید و الان هیچ کدوم نمیتونیم راحت بخوابیم😒

۷- گاااد ، فردا عیده ...🍍

۸- فقط سه هفته دیگه مونده تا ایران بیاد ... 🏌‍♀️

۹- ی بار یکی از دخترا این ساعت داشت با دوست پ اش دعوا میکرد کاش بودش و میومد و یکم سر و صدا راه مینداخت ، سکوت خوابگاه ترسناکه

۱۰- فقط باید چهارساعت دیگه بیدار بمونم 🤝🤏

۶۲۹🦖

نونام گفت خیلی تصادفی پیج یکی از خواستگار هام رو دیدم ... اصلا باورم نمیشد همچین آدمیه ! خیلی فعال بود ! گفتم منظورت چیه که خیلی فعال بود ؟! گفت از اونا هست که یدفعه با ی گروه پا میشه میره کوه نوردی و پاراگلایدر سوار میشه ، مربی ورزش پارکور هم هست !!! ، و از اینا که با چند نفر سوار دوچرخه میشن بین دو تا شهر رو دو چرخه سواری میکنن ... گفتم کدوم پسر رو میگی ؟ همون که همکارته ! گفت وااای ندیدی چند روز پیش کت شلوار پوشیده بود اومده بود پیش خودم میگفتم یعنی اگر من بله میگفتم الان ممکن بود دوچرخه سواری میکردیم ؟ ولی خب متاسفانه این آپشن ها رو چندین ماه بعد از جواب رد دادنم فهمیدم ... گفتم ولی تو با ی سری رفتارهاش کنار نمیومدی گفت دقیقا همینه ی سری رفتار داشت که خودش فکر میکرد عادیه واسه ی مرد

۶۲۸🦖

نوشته پایین از من نیست .

"فک کنم این ماجرا براتون جالب باشه.

یکی از موضوعات گفتگو اینهفته اسباب بازی محبوب دوران کودکی بود.

خب اینجا هم ژاپنیه و معدن اسباب بازی های تکنولوژیکی و ویدیوگیم ها و ...

تقریباً همه شاگردا میانسال بودن و هرکدوم یه چیزی میگفت و (مثل تعریف کردن خاطرات مادهه شصتیا تو ایران) همه واکنش نشون میدادن که اره اون چقدر خوب بود و فلان.

بعضی خاطراتشون برام قابل فهم نبود چون خودشون خوب میشناختن، درست توضیح نمیدادن. یه آقایی هست قبلا ازش نوشتم، مهندس کمپانی پاناسونیکه. این دائم تلاش میکرد هر اسباب بازی یا گیمی رو که بقیه میگفتن، درست برام توضیح بده.

مثلا درمورد انواع سوئیچ های نینتندو یا سونی یا ..‌ یا اینکه فهمیدم یه ماشین مسابقه اسباب بازی بسیار محبوب به نام «مینیونکو» با قطعات قابل تعویض و لوازم یدکی از چهل، چهل و پنج سال قبل تو ژاپن تولید میشه و هرسال مسابقات رالی کشوری داره و تقریباً تمام ژاپنیها یکی یدونه از مدلهاشو حداقل تو خونه هاشون دارن.

خلاصه.

همه که توضیح دادن، به این آقا گفتم خب اینطور که معلومه شما همه این اسباب بازیها رو داشتین که همه رو انقدر خوب میشناسین:))

خندید گفت «نهههه! من هیچوقت تو بچگیم و کلا تو زندگیم اسباب بازی دیجیتالی یا کنسول بازی نداشتم !!!»

(نداشتن این بازیها در ژاپن، مثل اینه که یکی تمام زندگیش تو ساوه گذشته، بگه من تابحال یدونه انار هم نخوردم! همینقدر عجیب!!)

گفت: «من همه اینا رو میشناسم چون کمپانی پاناسونیک باطریها یا قطعات خیلی از اینا رو تولید میکنه و فستیوالها و مسابقات رو که پاناسونیک برگذار میکنه میبینم. من توی خانواده پرجمعیت و نسبتا فقیری بزرگ شدم که پدرم توان خریدن این چیزا رو نداشت. بخاطر همین یک جعبه بزرگ لگوبازی برام خرید. بچگیم همه جا مسابقات مینیونکو بود ولی من فقط تماشاچی بودم و دائم با لگو بازی می‌کردم و تو ذهنم چیزای جدید طراحی میکردم و میساختم و این کار خیلی به تمرکز و خلاقیتم کمک میکرد».

حالا این اقای مهندس فقط یدونه پسر داره که اول دبیرستانه. به نظرتون برای پسرش چیکار کرده؟!!

گفت وقتی پسرم خیلی کوچیک بود باخودم گفتم همونطور که لگو انقدر به من وسعت تخیل و طراحی میداد، منم نباید بذارم بچه‌م از الان یکسره بشینه پای بازیهای کامپیوتری. این شد که بهش گفتم تا وقتی بری دبیرستان، هیچ کنسول بازی یا ویدیو گیمی نمیخرم! فقط لگو!!!»

حالا حدس بزنید نتیجه چی شد؟!

چندسال قبل پسرش توی مسابقات ملی بازی و خلاقیت لگو در اوساکا، قهرمان ژاپن شد و قهرمان جهانی مسابقات لگو از سوئیس یا سوئد، اومد اوساکا توی فینال خودش مدال انداخت گردن پسر این و باهاش عکس انداخت که پوستر شد!

گفت «الان پسرم هم کلی ویدئو گیم داره هم سوئیچ نینتندو، که همه همکلاسیاش دارن، ولی این قهرمانی ملی لگو رو هم داره که کلی بهش افتخار میکنه»😅😅

برای من سواله چطور خودش عقده ای نشده اخه؟!!

البته الانم وضعیت مالیش خیلی تعریفی نیست ظاهراً ، ولی توی این چندسال متوجه شدم روابط خانوادگی خیلی گرمتری نسبت به بقیه آقایون توی کلاسام داره و دائم ماجراهای خانوادگی و خودش و پسرش رو تعریف میکنه.

کانال تلگرامی زینب بهرامی در ژاپن "

۶۲۷🦖

داشتیم منچ بازی میکردیم ! و من هر دفعه مه رخ رو مینداختم بیرون و اصلا اجازه بهش نمیدادم مهره اش تو صفحه باشه و اونم هر دفعه میگفت امیدوارم تو همین شبا بهت تجاوز کنن تو همین کوچه پس کوچه ها که میری ! سو ... اولش چیزی نگفتم اما هر دفعه که بیرون مینداختمش چیزهای بیشتری میگفت و و درنهایت مه رخ نتوست حتی برنده بشه و باز گفت بیاین از اول بازی کنیم که مه رخ باز شروع کرد الهی به حق همه امامزاده ها ده نفری بهت تجاوز کنن حامله بشی ، به بچه ات تجاوز کنن

پاشدم گفتم من بازی نمیکنم ، مهی دیگه حالم داره از نفرین کردنات بهم میخوره ، این فقط ی بازیه و ولی دارم از حرفات حالت تهوع میگیرم ، کاش بس کنی

اون گفت این حرفا شوخین ! چرا جدی میگیری؟ من همیشه همین طور بودم و به همه همین دعا ها رو میکنم

پ.ن: خیلی رو مخه

۶۲۶🦖

مادرم و عروس به اتفاق هم رفتن تا روژان ( نامزد پسرخاله) رو ببینن ... همه چیز خوب بود تا اینکه بابام پرسید عروس ! نظرت درباره روژان چیه ؟ اونم گفت اصلا دختر زرنگ و اجتماعی نیست

بابام گفت عروس این باباش فلانیه دست کم نگیرش !(بابام خیلی به اصل و نسب معتقده ) عروس گفت چه ربطی داره دختره اجتماعی نیست سرش به تنش نمی ارزه ( منظورش اینه پدر و مادر خیلی پیری داره و از خانواده لارج لاکچری نیست ... بحث پوله :/)

پسرخاله گفت اون تو برخورد اول خجالتی و کم حرفه اما این حرفهایی که اینجا داری میگی رو هیچ وقت به خودش نگو چون علاوه براینکه ناراحت میشه اینکه درباره خانواده اش بد گفتی و من میشناسمش ، اینجوری حرف بزن تا دهنت رو سرویس کنه ... ( واسه هر حرفی ی چیزی تو استینش داره تا از خودش دفاع کنه و مثل تو که فتنه رو شروع میکنی و میندازی تو میدون و وسط بحث نمیزنه زیر گریه و به شوهرش نمیگه ببین دارن جواب زنت رو میدن )

بابام باز گفت "گرگ زاده گرگ شود آدمی بزرگ شود "

عروس گفت عمو ربطی نداره ، ریشه ات کی باشه

عروس اینقدر عصبی شده بود که خیلی وحشتناک قه قه میزد

پسر خاله گفت این چشه ؟ انگار روژان آتیش گذاشته پاش !!

گفتم احتمالا رفته با روژان حرف بزنه و اول حرف اش گفته ما که شاسی بلند سوار میشیم ، ما که خونم بالا شهره ... روژان هم از آدمای فیس و افاده ای خوشش نمیاد بهش توجه نکرده اینم آمپر چسبونده میگه روژان اجتماعی نیست و البته روژان خیلی خیلی خیلی خوشگله

پسرخاله گفت اوه ...

۶۲۵🦖

چند روز پیش امتحان آزمایشگاه داشتیم و موقع جزوه خوندن با خودم میگفتم ناموسا کی گفته درس عملی باید امتحان کتبی بگیرن ؟! بعد همون موقع خوندن رسیدم به توضیح دستگاه تناسلی موش نر و ماده ... توضیح خاصی نداشت ولی نخوندمش و گفتم استاد باید خیلی منحرف باشه که از این قسمت سوال بیاره ( واقعا این چه دلیلی بود ؟؟؟ باید میخوندمش !) و بعد رسیدم به قسمت تفاوت پوش پر و شاه پر در پرندگان ... گفتم خیلی بی خوده ... اگر من استاد باشم از قسمت سیستم تنفس و چیزای خفن تر سوال میدم اخه پر میتونه چه نکته خاصی داشته باشه !

سر جلسه امتحان

وقتی برگه زیر دستم اومد تا همه سوالات تستی درباره جزئیات پر پرندگان هست و یکی از سوال های تشریحی هم نوشته شده دستگاه تناسلی نر و ماده موش را با توضیح کامل بنویسید

استاد با هام خوب بود ... آخر امتحان اومد برگه رو گرفت گفت میخوام ببینم تستی ها رو چیکار کردی ! اما یدفعه اوقاتش تلخ شد و گفت من نمیدونم چرا همه تون تستی هاتون رو *****! 😶

۶۲۴🦖

۱- واقعا از همه چیز عصبیم

۲- حالت تهوع ام و مسموم شدنم هنوز ادامه داره :"/

۳- واقعا از همه چیز عصبیم نفس کشیدن تو خونه ، تو اتاق خودمم سخته

۴- مادرم گفت فردا اضافه کاری واینمیستم ، گفتم من مشکلی ندارم ( وقتی تو چشم کسی نگاه نمیکنم و حرفی میزنم ... یعنی دقیقا مشکل دارم ) مادرم گفت اوکی پس ... فردا اضافه کاری وایمیستم .

۵- از سورپرایز بدم میاد ... فکر کن بهت بگن نه ... کلی اوقات تلخ و اندوه داشته باشی که چرا گفت نه ... و بعد چند دو ماه دیگه بگه تادا ! سورپرایز ! و بعد من اون لحظه به این فکر میکنم چرا بهم دروغ گفتی و منو معطل گذاشتی و اجازه دادی کل دیروز رو شاید کل این هفته و این دو ماه ناراحت باشم فقط بخاطر اینکه میخواستی منو غافلگیر کنی ! از اینکه دو ماه بابت این قضیه ناراحت بودم و اونقدر که درست نمیتونستم نفس بکشم خوشحالی؟

۶۲۳🦖

ایران گفت داداشم ۱۲ سالشه بهش گفتم تو چرا برات مهم نیست که چجوری لباس میپوشم ؟ چرا ادای این پسرای غیرتی رو در نمیاری ؟! چرا نمیگی ایران شرتک نپوش جلو من ؟

داداشش هم گفت مگه من بیکارم که به تو گیر بدم ! هر لباسی میخوای بپوش به من چه !

بعد با نونام حرف میزدیم ... نونام گفت دقت کردی ی بار قبل عروسی ی رژ قرمز زدیم داداش متاهل داد زد !!! گفت پاکش کنید !!! یا میگفت چیه این دخترا کفش پاشنه بلند میپوشنن (و لباشون رو ژل میزنن) ...

و خدایی نکنه بفهمن ما داریم با پسری چت میکنیم کلی بحث را میندازن که شما خرابین ..‌‌. و بعد الان میبینی هر کدوم دوست دختر دارن ! یا همین داداش متاهل ی ارایش جلف و نامعقولی میکنه که منی که دخترم میگم تا این حد آرایش نیاز نیست رو صورت باشه !

دقیقا ودف؟!

۶۲۲🦖

تا موقعی که تو خوابگام میگم اکسیژن خوابگاه تموم شده برای ذخیره اکسیژن باید برم خونه !

میام خونه مادرم رو میبینم و میل به خودکشیم از صفر میشه صد ... به به