۶۷۱

جیزز کرایست !

امروز صبح موقع درآوردن ماشین از تو حیاط ، که یکم عجله ای بود . ی خانمه از نمیدونم کجا اومد جلو ماشین و همون لحظه ترمز ماشین کار نمیکرد !

اتفاقی نیفتاد اما خیلی ترسناک بود ، داداشمم داره کلی دعوا میکنه چرا حواست نبود که ترمز خرابه ؟ همین مونده تویی که همیشه آروم میرونی بزنی ی نفر رو بگشی

خیلی ترسناک بود ، معجزه شد که خانمه چیزیش نشد

۶۳۴🦖

داخل چیزی مشکل پیدا کردم

برای حل کردنش ی روش ریسکی و خطرناک هست

هیچ کس نیست ازش مشورت بگیرم

داداش متاهل که جزئی از خانواده نیست

نونام میگه همه چیز اوکیه ، وضعیت اقتصادی نرماله و من دارم زیادی به خودم فشار میارم ، به مادرم کلی توضیح بدی هیچ واکنشی نشون نمیده و بهش بگی چرا هیچی نمیگه ، چرا هیچ راهنمایی نمیکنه میگه تو و خواهرت و داداشات واقعا فکر کردی من چقدر جون دارم که هر روز بشنوم ... بین تو داداش متاهلت که هر روز با زنش دعواست کدوم تون مهمترین ؟ بین تو و داداش سینگلت که باید کل ماه رو فکر کنیم چجوری باید براش پول جور کنیم کدومتون مهمترید ؟ منم کم میارم خسته میشم

۶۲۶🦖

مادرم و عروس به اتفاق هم رفتن تا روژان ( نامزد پسرخاله) رو ببینن ... همه چیز خوب بود تا اینکه بابام پرسید عروس ! نظرت درباره روژان چیه ؟ اونم گفت اصلا دختر زرنگ و اجتماعی نیست

بابام گفت عروس این باباش فلانیه دست کم نگیرش !(بابام خیلی به اصل و نسب معتقده ) عروس گفت چه ربطی داره دختره اجتماعی نیست سرش به تنش نمی ارزه ( منظورش اینه پدر و مادر خیلی پیری داره و از خانواده لارج لاکچری نیست ... بحث پوله :/)

پسرخاله گفت اون تو برخورد اول خجالتی و کم حرفه اما این حرفهایی که اینجا داری میگی رو هیچ وقت به خودش نگو چون علاوه براینکه ناراحت میشه اینکه درباره خانواده اش بد گفتی و من میشناسمش ، اینجوری حرف بزن تا دهنت رو سرویس کنه ... ( واسه هر حرفی ی چیزی تو استینش داره تا از خودش دفاع کنه و مثل تو که فتنه رو شروع میکنی و میندازی تو میدون و وسط بحث نمیزنه زیر گریه و به شوهرش نمیگه ببین دارن جواب زنت رو میدن )

بابام باز گفت "گرگ زاده گرگ شود آدمی بزرگ شود "

عروس گفت عمو ربطی نداره ، ریشه ات کی باشه

عروس اینقدر عصبی شده بود که خیلی وحشتناک قه قه میزد

پسر خاله گفت این چشه ؟ انگار روژان آتیش گذاشته پاش !!

گفتم احتمالا رفته با روژان حرف بزنه و اول حرف اش گفته ما که شاسی بلند سوار میشیم ، ما که خونم بالا شهره ... روژان هم از آدمای فیس و افاده ای خوشش نمیاد بهش توجه نکرده اینم آمپر چسبونده میگه روژان اجتماعی نیست و البته روژان خیلی خیلی خیلی خوشگله

پسرخاله گفت اوه ...

۶۲۳🦖

ایران گفت داداشم ۱۲ سالشه بهش گفتم تو چرا برات مهم نیست که چجوری لباس میپوشم ؟ چرا ادای این پسرای غیرتی رو در نمیاری ؟! چرا نمیگی ایران شرتک نپوش جلو من ؟

داداشش هم گفت مگه من بیکارم که به تو گیر بدم ! هر لباسی میخوای بپوش به من چه !

بعد با نونام حرف میزدیم ... نونام گفت دقت کردی ی بار قبل عروسی ی رژ قرمز زدیم داداش متاهل داد زد !!! گفت پاکش کنید !!! یا میگفت چیه این دخترا کفش پاشنه بلند میپوشنن (و لباشون رو ژل میزنن) ...

و خدایی نکنه بفهمن ما داریم با پسری چت میکنیم کلی بحث را میندازن که شما خرابین ..‌‌. و بعد الان میبینی هر کدوم دوست دختر دارن ! یا همین داداش متاهل ی ارایش جلف و نامعقولی میکنه که منی که دخترم میگم تا این حد آرایش نیاز نیست رو صورت باشه !

دقیقا ودف؟!

۵۸۵🐡

نمونه ای از حرفای داداش سینگل :

امیدوارم زنده زنده زیر خاک دفن تون کنن و نتونین نفس بکشین

مادرم گفت باشه، پس همه ما مردیم !

اینجوریه که از پسرای برون گرا ترس دارم ، هر چی که تو ذهنشون بیاد رو میگن ! هر چی دیدم همگی داخل خونه خیلی خیلی شخصیت عصبی دارن حداقل من خودم درونگرام میدونم ی آدم درونگرا دنبال دعوا و بحث به اون شدت نیست ... آدم درونگرا حداقل تو خلوت خودش یکم ی اپسیلون به حرفهایی که میخواد بزنه فکر میکنه ، داداش من اصلا نمیدونه معنی کلماتی که میگه چی هستن !

دیدین این دخترا رفیق های صمیمی شون رو به داداش هاشون معرفی میکنن ... به من بگن داداشت قصد ازدواج داره ؟ فورا میگم نه ... داداش من تنها آپشن شاید مثبتش چشمای سبزش باشه ، مردم هم فکر میکنن هر کی چشمش سبز باشه گلی است از گل های بهشت... نمیدونن در واقع*** ** ****** *** 😶

پ.ن: چون میدونم خانوادم همگی وبلاگم رو میخونن ... شاااید متنبه بشه (که بعید میدونم ) واضح میگم واقعا پسر پارانوئیدی هستی

بعد ما همگی قبلا میگفتیم چون سر کار نیست عصبیه ، بره سر کار درست میشه ... مثل کسایی که میگن بچه بیاد زندگی درست میشه شوهرمون کاری میشه زنمون میچسبه به زندگی درحالی که کرم از خود درخته 🪱🌳

۵۷۰🐡

چقدر خوبه که آهنگ و هندزفری هست

وقتی داداشت بخواد چرت و پرت درباره ات ردیف کنه وقتی هندزفری بزنی و اهنگ شروع به خوندن کنه فقط میبینی دهنش تکون میخوره و هیچکدوم از حرفاش رو نمیشنوی💥

۵۴۳🐡

اخیرا یکی از دخترای فامیل به پسرخاله ما اعتراف کرده دوسش داره و از این حرفا

پسرخاله هم به خانواده ما و خودشون گفته نباید برید خونه این دختر خانم ... چون رفتن یکی از ماها یعنی پسرخاله اوکی داده فقط مونده مادر داماد و یکی از منسوبین دخترخانم رو پسند کنه !

آیه نزدیک به ۵ سال هست دلش پیش پسرخاله هست اما پسرخاله از آیه متنفره و گفته کسی نباید خونه آیه بره وگرنه خانواده آیه فکر میکنن ورق برگشته و من از آیه خوشم میاد

آرزو عشق اول پسرخاله هست اما آرزو ازدواج کرده و بچه داره اما پسرخاله میگه اون برمیگرده ! اون هنوز منو میخواد :/ ... اما همین پسرخاله گفته خونه پدر آرزو میشه رفت اما جای دیگه نمیشه رفت !!!!!!

بابام گفت آرزو ازدواج کرده اما این پسر هنوز دست بردارش نیست .

.

.

.

حالا چند وقت پیش داداشم با خنده گفت پسرخاله انقدر خواستگار داری که پاشنه در خونه تون داره از جا کنده میشه

پ.ن: اصلا درک نمیکنم من دخترم عوض اینکه ی خواستگار برای من بیاد واسه پسری مثل ایشون کرور کرور دخترا میگه فلانی ما ازت خوشمون اومده ، انگار جامون عوض شده ... مثلا خانم فلانی یواشکی میخواد با مادرم حرف بزنه من اول از همه فکر میکنم دارن واسه من میان خواستگاری اما خانم فلانی میگه نازنین جان رضا رو دیده بودن ... قیافه من 👈😑

یکی باید بیاد عاشق پیشه های این پسر رو جمع کن اصلا چه معنی میده منو بگو فکر کردم اومدن واسه خواستگاری من 😑

۸۳۴🐡

حیح

ادامه نوشته

۷۶۹🦤

قبلا قبلا ها با پسر خاله تابستون اومدم ساری

ظهر شد و ما گشنمون بود و هی تو ساری با ماشین پدر میچرخیدیم

پسر خاله یدفعه گفت خیلی گشنمه کاش زود برمیگشتیم

منم گفتم میتونیم بریم خونه عموم خودش خانومش همیشه تعارف میکنن که اگه اومدیم ساری و کارمون طول کشید ناهار رو خونه شون باشیم و بعد که هوا خنک شد برگردیم خونه

اون گفت اوه عموت ! همون عموی پولدارت که ی بشقاب برنج تو خونه اش بخوری تا شب خواب نمیره و میگه ی بشقاب برنجم رو خوردن !

من : 😶😶😶😶😶😶😶😶😶

پسرخاله : لازم نیست خونه عموت بریم

.

.

.

بعد این حرف پسرخاله ... دیگه نمیتونم خونه کسی غذا بخورم ... این حس که صاحب خونه راضی نیست و داره تعداد میوه هایی که میخوری رو قیمت شون رو حساب میکنه

مخصوصا بعد اومدن به این دانشگاه و پولکی شدنم (اینکه هی دارم حساب میکنم چقدر باید صرفه جویی کنم و کمتر بخورم و همه اش به پول فکر میکنم )

بعد دختر عمه ها به مادرم زنگ زدن و کلی گله کردن دخترت اینجا دانشجو هست اما اصلا یکبار ام خونه ما نیومده !

به نونا قضیه رو گفتم که چرا خونه کسی نمیرم اما نگاه عاقل اندر سفیهانه ای بهم کرد و گفت اون پسر خاله دیوونه هست تو رو هم دیوونه کرده🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

در حالی که من فقط فکر میکنم این آدما فقط دارن تعارف میکنن ... واقعا اونقدر مشتاق هستن و ناراحت میشن کسی به دیدنشون نره ؟! فقط تعارفه و میخوان به ظاهر نشون بدن که اهمیت میدن و براشون مهم هست و آدمای مهربونی هستن

۷۵۴🦤

نونام گفت

داداش سینگل عمیقا داخل لپتاپ فرو رفته بود ی لحظه با خودم گفتم داره چیکار میکنه ؟!

گفت از پشت نکاه کردم تا داخل سایت خرید لباس زیر دخترانه هست

حالا میگه این پسرا معلوم نیست تو سرشون چی میگذره ؟؟؟ اصلا سایت لباس زیر دخترانه به چه کارت میاد ؟؟؟؟؟!!!!!

۷۲۲🦤

+ رفتیم تو قسمت مردونه همینکه پام رو گذاشتم داخل ، پسر صاحب خونه دستم رو گرفت و جلوم وایساد و گفت پسرخاله زیپ شلورت بازه!!! ... اون موقع متوجه شدم و همون چند ثانیه که جلوم بود کشیدمش بالا

- تو واقعا متوجه نبودی و همینجوری رفته بودی !!!

+ من متوجه نبودم اصلا تو چرا حواست به زیپ من نبود ؟! من قبل رفتن داشتم با تو حرف میزدم !!!!! تو چرا حواست نبود؟؟؟

من هنگ نگاه این پسر میکردم و پیش خودم میگفتم این پسر واقعا از من انتظار داره زیپ شلوارش رو چک میکردم ؟!

.

.

.

.

.

هی پسر ! تو زیادی با من حس راحتی نمیکنی ؟

۶۷۹🌾

چرا میخندید ؟

نکنه از این فرایند اینجوری آویزون شدن خوشش میاد ؟

۶۷۸🌾

فرایند زن گرفتن پسر خاله صرفا برای خندیدن :

به پسر خاله میگم فردا محل کارت میشه محله بغلی مون !

و تو شروع به کار میکنی ...! کسی رو نمیشناسی و حس غریبی داری ! تو همین روزا بابای فاطی (فاطی ی شخصیت خیالیه ) که رییست هست و همه کاره اونه دستش رو میندازه گردنت و میگه آقای فلانی تو مثل پسر نداشته خودمی ! چه فاطی که دخترمه ... چه تو که عین پسرمی هیچ فرقی بین تون نیست !

امروز عصر خانومم بوقلمون شکم پر گرفته فقط واسه تو ...

میگی نه مرسی لازم نیست مزاحم اوقاتتون نمیشم

اما بابای فاطی میگه اصلا تین حرفا رو نزن ... اگر نیای از گلوم پایین نمیره و تازه فاطی و خانومم نارحت میشن

اون روز تموم میشه و میری خونه اش

روز بعدی باز بابای فاطی میگه بیای دفترش و میگه شیشلیک رو فاطی مخصوصی واسه تو درست کرده و باید بیای

میری خونه شون فاطی رو میبینی خیلی خانم تیپ زده و با خجالت و لبخند نگاه میکنه و دیس شیشلیک رو میذاره جلوت و میگه بفرمایید

اینجا خود مامانه شماره فاطی رو بهت میده !!!! و میگه تو عین فاطی و فادیا برام عزیزی هر جا هر مشکلی داشتی من کانکشن زیاد دارم و با ی زنگ مشکلت رو حل میکنم

و دو هفته بعد فاطی و مامانش و باباش زنگ پشت زنگ میگن بیا خونمون ماهی شکم پر برات درست کردیم اینبار که میری

مامان فاطی میگه خیلی دلم میخواد تو و فاطی با هم باشین ... ی خونه سه طبقه دارم تو کاشون ... طبقه هم کف خودمم ... و اگر روزی خواستم جابه جا بشم تو هم باید با فاطی بیای ، عین پسرم دوستت دارم و نمیتونم ازت جدا بشم ... تو فقط با فاطی ازدواج کن

بعد بابای فاطی هم زنگ میزنه به بابای پولکیت میگه همین الان یکی از خونه های چند طبقه ی واحدش واسه پسرته به شرط موافقتت با با هم بودن فاطی و مزدوج شدن اینها

یدفعه پسر خاله خندید گفت هی هی ... ترمز بگیر داری داستان داداشت رو تعریف میکنی ... !

گفتم تو هم مثل داداشمی ! سرت به کار خودته و اهل دود نیستی و خانواده ات هم خانواده خوبیه و فاطی هم نه اخلاق داره نه اونقدرا خوشگله ... دیگه اینجا پدر پولدار باید واسه دخترش آستین بالا بزنه -_-

.

.

.

اون روز که شنیدم گفت بعد آموزش تو تهران قراره برگرده تو محل خودمون

گفتم پسرخاله حواست باشه بابای فاطی با مرغ شکم پر گولت نزنه

خندید

💤🤙

پسر خاله میگه ۳۶۰ هزارتا ک* شته دادن تا شد این

باز ک* شته بدن میشیم افغانستان

اگه گذاشته بودن همون شا*ه بمونه شاید الان سوار لامبورگینی بودیم!

.

.

.

اینو خیلی شنیدم طبق تاریخ ما فقط بلدیم انق* لاب کنیم! دیگه هیچی از مدیریت و برنامه ریزی و کشور داری نمیدونیم

این وزیرای الان همون بچه های کف خیابونن که دیروز انق*لاب کردن

۶۲۸🌾

چند وقت پیش ساغر دعوتمون کرد به ی کافه

بعد همون جور که اطراف رو نگاه میکردم یک دختر دو پسری رو دیدم که بعد ما اومدن نشستن ... دقیقا رو به رو ما نشستن و ما سرمون رو بالا میاوردیم اینا رو میدیدیم... داداش دختره هم بود ... معلوم بود داداش دختره هست چون اخماش تو هم بود و نقش هویج رو داشت بین لاو ترکوندن اینا

ساغر نگاشون کرد گفت این روزا پسرا دنبال دخترین که سر کار باشه تا خودشون کاری نکنن ، الان این پسر دختری که باهاشه نصف خودشم خوشگل نیست

.

.

.

بعد من اینا رو داشتم به نونام تعریف میکردم و خیلی تاکید میکردم : نونا پسره خیلی خوشگل بود ، درحالی که دختره اصلا خوشگل نبود !

نونام گفت چرا اینجور فکر میکنی که حالا پسره خوشگل تره یا دختره شاغله ... نمیتونن بی منظور باهم باشن؟!

گفتم من میگم پسره واقعا خیلی خیلی خیلی خوشگل بود ...(خوشگل منظورم ی قیافه دخترونه نیست ... نمیدونم چجوری توضیح بدم )

اول از همه جدا از اینکه خوشگل بود ... خودش مرتب و تمیز بود و اخم نداشت !( خیلی ریلکس بود! خودتون میدونید پسرای اینستاگرام همیشه اخمو هستن🤢 )

.

.

.

بعد من این پسر رو دیدم تو ذهنم با داداش خودم مقایسه اش کردم ... نه بخاطر خوشگلیش ... بخاطر ریلکس بودنش اینکه وقتایی که استرس داره خیلی لبخند میزنه و تند تند حرف میزنه... کلا به فکر خودش نیست و نگرانی هایی داره که اصلا بهش مربوط نیست یکیش پول تو جیبی من

بعد یاد سرتق بودن هاش افتادم گفتم چرا من دارم بخاطر این بشر اوقات خودم تلخ میکنم ؟!

پس به هیچ جام نگرفتم و غذام رو خوردم !

۵۸۳🖤

داداش سینگل از اون دسته آدما بود که از روی که نونام رفت بیمارستان گفت اون جا رو ول کن بیا تو درمونگاه ... به دلایلی مثل کار زیاد ، دیر به دیر حقوق دادن ، ساعت کاری بالا ، رسمی نبودن و...

بعضی وقتها هم میگفت اصلا کی گفته دختر باید کار کنه ؟ اونم تو شهر غریب

یعنی در حالت کلی موافق کارش اونم تو بیمارستان نبود

تا اینکه نونامم گفت بدنم ضعیفه و نمیتونم انقدر سرپا باشم و خیلی وقته دارم کار میکنم اصلا تمایل ندارن حتی قرارداد پیمانیم رو هم تمدید کنن پس اونجا رو ول کرد

بعد داداش سینگل بهم زنگ زد و گفت چرا نونا بیمارستان رو دیگه نرفت منم همین دلیلا رو گفتم ... اما اون گفت مطمئنی کسی حرفی نزده ؟ اذیتش نکردن ؟ چیزی نگفتن ؟ با ی حالت آروم و شک دار ازم پرسید ذهنم رفت سمت اینکه شاید داداش سینگل میپرسه ... کسی پیشنهاد هم خو*** ابگی داده ؟

با صدای بلند خندیدم گفتم مثلا کی بیاد همچین حرفی بهش بزنه؟؟

خیلی تخس گفت کجای حرف من خنده داره ؟!

گفتم آخه میگی کی اذیتش کرده ؟!

گفت اون با من راحت نیست و با تو راحت تره دارم میگم دلیلش رو به تو گفته ؟ اگر بدونی و بهم بگی من واقعا قدرت اینو دارم حسابش رو برسم !

گفتم اون درباره این چیزا با من حرفی نمیزنه (ما اونقدر صمیمی نیستیم )

.

.

..

پ.ن: حالا گیرم همچین اتفاقی بیوفته ... منی که بارها به مادرم گفتم دارم اذیت میشم اون فقط بهم گفته تو کارت رو انجام میدی همین ! ... و هیچ حرفی دراین باره به کسی نمیگی

۵۸۱🖤

من واقعا فردوس رو با گرد و خاکاش و بیابوناش بیشتر از کاشان دوست دارم

دیدین همه با چشمای قلبی میگن کاشان!

نه اینکه بد باشه و یا مردمش بد باشه اصلا ... من فقط یاد خاطراتی میوفتم که گریه ام میگیره و فقط یادم میوفته چقدر شوهر خالم اذیتم کرد

و هر روز میگم خدایا اگر قرار به ازدواجه کاش همه مسیرشون به آدم درستی بیوفته ... چقدر بد میشه بعد چند سال بفهمی عاشق آدم اشتباهی شده ... عمرت و احساسات پای آدم اشتباهی صرف بشه

.

.

.

بعد از خونه شوهر خاله برگشتم و مادرم گفت چرا بهم نگفتی ... گفتم به خدا من هر روز بهت زنگ میزدم میگفتم میخوام برگردم و تو میگفتی نه خاله حامله است و واسه رضای خدا اونجا باش ازش پرستاری کن و مادرمم گفت به هیچ کس نگو اخلاق شوهر خالت چقدر ** بوده

آقا اینا اومدن خونه ما نوقع برگشتنشون مادرم دست کرد ی مقدار پولی رو بده به خالم ... خالم از تو جمع این رفتارا خوشش نمی اوند ... این شوهر خاله دید ... با خصم نگاه من میکرد :/

با پسر خاله ... این فرزند این خاله نیست و خیلی داداشیه ... گفتم خاله تو جمع میگه واااهای چرا لزدواج نمیکنی ؟ خواستم بگم والا من شوهر تو رو و رندگی تو رو دیدم ترس ازدواج گرفتم ، پسر خاله گفت خاله سمیرات زندگیش رو دیدی ؟ چرا اونو مثال نمیزنی ؟ گفتم اون واقعا شانس اورد واقعا !

۵۷۷🖤

پسر خاله گفت

پسر عموت رو میشناسی با سوگل همسایه تون دوست بوده ... چند سال ... حتی بهش قول ازدواج داده بود و میگفت کارم جور بشه حتما میام خواستگاریت

گفتم پسر عموم با یکی دیگه عقد کرده !

گفت دقیقا سوگل رو دور انداخت ... و دیگه جوابش رو نداد ... حالا شاید تفاهم نداشتن ... اما اگر سوگل رو دوست داشت پیش هر پسری نمینشست که حرف از سوگل و خاطراتش بزنه و انقدر وقیح باشه انگار جزو افتخاراتش باشه ی دختر رو بازی داده ولش کرده و آخر دهتر خاله اش رو گرفته

یا اون پسر عموت فکر میکنی وقتی هر جا بشینه چی میگه مائده (دختر آقای فوق ریچ ) خودش اولین کسی بود شماره اش رو تو کاغذ برام نوشت اون خودش برام پیشنهاد دوستی داد

گفتم مائده الان با یکی نامزده !!! این پسر نمیترسه نامزده مائده بیاد یقه اش رو بگیره که چرا پشت سر زنم حرف میزنی ؟! دیوونه هست؟

ی عکس رو نشون داد تا نادیا است ! گفتم این عکس دست تو چیکار میکنه ؟!

از طرز قرار گرفتنش جلو دوربین معلوم بود تو جمع خانوادگی ی سلفی رو یولشکی از خودش گرفته :/

گفت پسرخاله ات سامان باهاش دوست شده ... انگار ی مسابقه راه افتاده بین پسرا که هر کدوم زودتر عکس اون دختری رو که باهاش تو رابطه ان نشون بدن که یعنی ما هم میتونیم ! اینا رو دارم بهت میگم که بدونی این پسرای آس و پاس که پیشنهاد دوستی میدن فقط دنبال بردن آبروی دختران

۵۷۱🖤

۱- آخه بین این همه دختر خوب ... این آیه به این خوبی چرا داداشای من از کسایی خوششون میاد که میگن طرف مثلا خوشگله اما 🤌 اخلاق ندارن ؟!

دقیقا این جمله یعنی چی؟؟ "آیه چشماش واسه دختر بودن زیادی ساده هست "

۲- فک کنم منظورش با اینه چشماش سگ نداره 😃 ... غاقل از اینکه اونایی که چشماشون اینجوره واقعا اخلاق سگی دارن 🙂

۳- مرجان میگه مگه نمیگن خدا عدالت داره ... پس چرا همه چیز اینجوریه ... مثلا من تا به این شغلم رسیدم واقعا اذیت شدم واقعا ... تو ارشد چقدر اذیت شدم واسه پایان نامه واسه تک تک جملاتش موهام سفید شد کاری نبوده که من رو نزده باشم از دندون پزشکی و منشی گری و ارایشگاه بگیر تا بقیه تا به اینجا رسیدم که شغل الانمم ی سرش خوبه و صد تا سرش درد سر یدفعه ساعت ده شب بهم زنگ میزنن بیا سرکار ! مورد اورژانسی بهت احتیاج داریم !

بعد بعضیا رو میبینی هیچ مشکلی تو زندگیشون ندارن ... هیچ وقت نفهمیدم شکست و نرسیدن یعنی چی ! بعد پیش خودت میگی عدالت باید این باشه ؟

۴- من داخل فیلم "رستگاری در شاوشنگ" وقتی اون مرد از زندان فرار کرد و تو بارون فریاد زد ... گریه کردم

۵- بچه ها میگن بریم ی خوابگاه دیگه مدیریت اینجا بیزنس راه انداخته و هر چه قدر دلش بخواد میگیره ...مرجان میگه اینجا امنیت داره جای دیگه من نمیتونم با ی هر* زه هم اتاقی باشم

۶- کلاغا خبر رسوندن دوست پسرای دوتا از مدیران خوابگاه دندون پزشک هستن😅... من میگم اینا چقدر اوپن مایندن ! خیلی مشکوکن !!😃

۷- مرجان میگه اگر دوست پسر داشتم پول این خوابگاه رو بهم میداد ... موچول گفت پس چرا هنوز سینگلی ؟ گفت چون اگر دوست پ داشتم اون وقت ی چیز دیگه ازم میخواست ... موچول گفت بیشتر دخترای اینجا فکر میکنی چجوری خرج خودشون رو میدن ؟ تو این گرونی مگه میشه زندگی کرد

.

.

.

.

۸- به مادرم گفتم کرایه خوابگاه رو میخوان زیادتر کنن ... گفت مثلا چقدر؟ گفتم مثلا فعلا ۳۰۰ تا افزایش دادن ... گفت خب ۳۰۰ تا باید بزاریم رو یا * رانه ات

۹- یکی از بچه ها تا قبل از اینکه جزو سرپرستها بشه صدای ما بود ! یعنی همه حرفای بچه ها رو به بالاییا میرسوند و مثلا از حق و مظلوم دفاع میکرد ... آقا این شد جزو مسئولین و حالا بیا و ببین چجور داره خون مارو میکنه تو شیشه و با هر بهونه ای داره ازمون پول میگیره و بعد مرجان گفت ببینید من واقعا ندارم ، شما امکاناتی برامون فراهم نکردید این کارا واسه چیه ؟ این گرونی حق ما نیست ! بعد مسئول بهش گفت کل خوابگاه ها و هتلای این منطقه زیر نظر منن شاید پارک دم در خوابگاه بتونی بری که اونجا هم راهت نمیدن البته خوابگاه سومالی هست همه در و دزد و هرز* ن که چون دختر جوونی پیشنهاد نمیکنم بری اونجا ...

یاد مسئولین فرهیخته خودمون افتادم که تا وقتی بین خودمونن چقدر چاکرم نوکرم دارن و ادعا دارن واسه همه چیز و بعد اینکه ی جایی میرسن دنبال اینن با چه بهونه و با چه حرفی به هر طریقی ازت پول بگیرن و تا خودشون پول دار تر بشن

۱۰- چقدر امشب حرف دارم ...

۱۱- پسرخاله داشت میگفت خانم فلانی بهم پیام داده شوهرم داره بهم خی* انت میکنه ...

این بشر منتظر من بود تا من نطق کنم منم گفتم مگه زندگی متاهلی همین نیست ؟!( که ی مدت بعد از ازدواج شوهرت بره با ی نفر دیگه تو راب* طه )

من اینو عادی گفتم ‌... اما وقتی چرخیدم قیافه پسر خاله رو ببینم دیدم با ی حالت هنگ و ی جوری که این حرف رو از دهن من باور نمیکنه داره نگام میکنه اما سریع خودش رو جمع کرد و گفت من فکر نمیکنم شوهرش همچین مردی باشه اون زن حتما داره دروغ میگه و دنبال جلب توجهه

گفتم چرا به تو پیام داده؟ میخواد ازت حرف بکشه ؟ تو رو تو دردسر بندازه ؟ این حرف اصلا به تو ربطی نداره ! اگر باز بهت پیام داد و درباره زندگیش چیزی گفت هیچ چیزی نگو ... چون اگر جوابش رو بدی یا حرفی (علیه شوهرش) بزنی احتمالش هست خود این خانم همه چیز رو بندازه گردن تو !

۱۲- مسئول بچه های اتاق پرستاری تو گروه نوشته هر کی با پوشش نامناسب تو خوابگاه دیده بشه باهاش برخورد میشه ... حالا خود دختره با شرتک میاد تو سالن :/ ... موچول میگه یکی باید خودش و بچه های اتاقشون رو جمع کنه

۱۳- من هر وقت اندام موچول رو میدیدم میگفتم این آدم تو گذشته باید ورزش سنگینی رو انجام داده باشه ... الان گفت کیک بوکس و موی تای واسه چهارسال کار میکرده ... بهم گفت اول ماه اول فقط حرکات کششی انجام میدادیم تا بتونیم پاهامون رو ۱۸۰ باز کنیم و بعد ماه دوم کم کم نحوه صحیح گارد رو یاد گرفتیم ، اصلا اینجور نیست که تو دستت رو مشت کنی جل صورتت و فقط پاهات رو عقب جلو نگه داری ... خود نحوه درست گارد گرفتن کلی تمرین داره ... و بعد ما تا کلی وقت اصلا مربیمون نمیومد باشگاه و تقریبا خودمون همه حرکات رو کار میکردیم ... بدون مربی ... اوه

۱۴-

۵۶۷🖤

ی بار حرف وزن دخترا شد

پسر خاله گفت واقعا فلانی چند کیلوعه؟!

ظاهرا فلانی خیلی تپل بودن و بعد پسر خاله گفت بابا ۵۰ کیلو واسه دختر زیاده ... ی دختر حدااکثر نهایتش ۵۰ باشه

بعد برگشت به من گفت فلانی تو چند کیلویی ؟؟؟

...

منم ترسیدم اظهار نظر راجبم کنه و ی چیز بهم بچسبونه گفتم نمیدونم خیلی وقته وزن نکردم :/

۵۶۵🖤

وقتی خواستم انصراف بدم تا دوباره کنکور بدم به داداش سینگل گفتم دلم میخواد اینکاره بشم (با کلی ذوق و شوق! ) ، پروژه پرتاب آپولو!(اسم رمزی هدفم)

اما اون گفت چرا انقدر خیال پردازی میکنی ؟

بعد رو به نونام گفت هیچ وقت حرف این آدم رو گوش نکن چون اون تو زندگیش به هیچی نرسیده

خیلی حرفاش برام سنگین بود و تصمیم گرفتم دیگه درباره فکرای تو ذهنم به هیچ کس چیزی نگم ... چون خیلی غیر واقعی به نظر میومد

.

.

.

تا اینکه چند روز پیش گفت من برنامه ریزی کرده بودم سال دیگه این موقع ی پروژه مثل پرتاب آپولو داشته باشم اما با این شرایط هیچ وقت نمیشه

تو ذهنم بود که این آدم وقتی ازش درباره این برنامه گفتم کلی حرف زد و مسخرم کرد و گفت تو از هیچم کمتری و از ی پروژه دور از ذهنی مثل آپولو حرف میزنی !! آپولو مسخره شده که تو واسه داشتنش تو ذهنت آرزو میچینی؟

یک حسرت خاصی تو حرفاش بود انگار در خفا کلی برنامه براش داشته

الان خودش آرزو دزدی کرده بود ؟؟

.

.

پ.ن: وقتی با دوستش صحبت میکرد و ازش راهنمایی میخواست فهمیدم واقعا تو خفا تو فکرش بوده پروژه آپولویی داشته باشه قیافه من اون موقع با چاشنی ی نیشخند بهش بود ... که مردما نیگا ! چقد زد تو سر من که پروژه آپولو یادم بره ! اون وقت خودش تو فکر این که چطوری پروژه آپولو رو راه بندازه و داخلش شرکت کنه ... هه

۵۴۸🖤

امروز عصر یدفعه حالم خیلی بد شد

من ی بار گول تبلیغات ی نفر رو خوردم و یادمه بار آخر به دختره گفتم تو ی هر * زه ای هستی که واسه پول همه کار میکنه (یعنی اتقدر عصبی بودم !!!)

تا اینکه یکی از مسئولین کلاسهای عملی مون که استاد هم نبود دکترا هم نداشت بعد کلی حرف بهمون وعده آموزش داد

من وقتی دیدمش اصلا حس خوبی به اون آقا نداشتم چون اول کاری برگشت گفت همه مرغ هستین و سه تا خروس !!!!

(از معایب دانشگاه سطح پایین همینه ... مسئولینش یک محل آکادمی مثل دانشگاه رو با باغ وحش اشتباه میگیرن !)

بعد معلوم شد همه ما رو قراره با وعده تبلیغات دروغین ازمون پول بگیره

وقتی واسه پسرخاله قضیه این آقا و تبلیغات اش رو گفتم گفت این چه گشنه ای بوده که میخواسته از شما تیغ بزنه ...

۵۳۶🖤

گفت چرا ناراحتی ... و من قضیه فیلمها و همون موهای تحتانی پنگوئن رو گفتم اینکه یک هفته برنامه ریزی کرده بودم براش الان فهمیدم همه چیز الکی بوده ...

(اون حرفه قبلی با کلی قرض از نونام و کم خوردن رفتم کلاس و وسایلش گرفتم اما هیچ سالنی نیرو نمیخواد )

گفت ببین کار آزاد رو براش باید چیزای خیلی زیادی رو امتحان کنی تا ببینی کدومش یک دفعه برات میگیره ... من این برنامه بازی رو سال ۹۵ تا پارسال گیرش بودم و کد نویسی انجام میدادم ! و بعد از یک سال فقط ۱۰۰ هزار تومن بهم برگردونده !

یا کلی مدرک hse و ابزار دقیق گرفتم ... انقدر پول واسشون دادم ، اصلا هیچ برایندی نداشت !!

(شغل کنار جاده ام فقط پادویی واسه دیگران بود،)

تا این شغل الانم ... همینم دو تا سه سال اول اصلا درامد نداشتم ... یکدفعه گرفت

تو هم همینطور ... تازه یک ماه اولته ... بزار دو سه ماه بگذره

۵۳۳🖤

واقعا دلم برای خودم میسوزه

پول خوابگاه رسیده

پول دانشگاه

پول وسایل و مواد ارایشی

پول خوراک و خرید

به دختره گفتم بقیه ویدیو های آموزشی کو؟ گفت اول تمرین کن ببین علاقه داری ؟!

علاقه بین من و هنر و ظریف کاری ... اصلا نیست

این کار رو دارم شروع میکنم چون "فقط" به پول نیاز دارم

بعد ... وقتی وسایل رو خریدم دیگه راه پس یا پیش ندارم و آخه این همه هزینه کنی و بعد بگی چون علاقه ندارم میخوام کنار بذارم ؟! منی که بی پولی داره به استخونم میزنه :/

امشب به پسر خاله گفتم یکی از بچه ها که قبل من دانشگاه قبول شد گفت من ناراحتم از اینکه منی که تلاش کردم و اونی که با سهمیه وارد شده همه داریم ی دانشگاه و ی رشته رو میخونیم ...

گفت این حس اش از بی عاریه ... میدونی مثل چیه اینکه تو دبیرستان فکر کنی بعد کنکور و دانشگاه آینده ات قراره ی چیز خفن بشی ! مثلا دانشمند اما بعد کنکور واقعیت مثل پتک میخوره تو صورتت و تو رو از خیالاتت میندازه بیرون

.

.

.

.

ولی چند لحظه بعد گفت رامین چه حسی داره وقتی به خاطر باباش کنکور قبول شد و به خاطر باباش سربازی نرفت و سریع استخدام رسمی شد ... ی ماشین واسش دادن ؟

گفتم هیچ وقت استرس نکشید ، مشکلی پیدا نکرد و نفهمید شکست چیه !

گفت همین آدما بعد مدتی به پوچی میرسن و افسردگی میگیرن

۵۰۲🖤

امروز پیامش رو دیدم که نوشت بود از همین الان شروع کن واسه ارشد

اون لحظه گفتم کارشناسی رو تموم کنم....  ارشد...  حوصله این سیستم رو ندارم 

پس جوابش رو هم ندادم

اما عصر بهم زنگ زد و یاداوری کرد از دوستام عقب افتاده ام ، از فلانی عقبم ... بعد ی جور حرف زد انگار از کار ازادم خوشش نمیاد 

 

 

 بعضی وقتا از ترس این مسیر ... باید تا صبح گریه کنم نمیدونم چجوری کند بودن کارا رو تحمل کنم و ناامید نشم و اتفاقات گوشه و کنار ... اطراف رو کنترل کنم واقعا اگر رفته بودم داده بودم اینقدر سختی نداشت

 

۴۹۰⚘

خدا نکنه روزی بی پول بشی و از بچه آخری خونه پول بخوای ... مثل سگ پشیمون میشی

این چ درخواستی بود که کردم بلا نسبت سگ 🤦‍♀️ 

تو خونه ما هر کی کارمند شد گدا شد 😒 

۴۸۴⚘

پسر خاله ! 

دختری رو تو دوره نوجوونی اش عاشق اش بوده و نرسید بهش ... اون دختر ازدواج کرده و بچه داره ... اما پسر خاله میگه اون برمیگرده بهم 

خیلی به این حرفش باور داره !!! 

گفتم تو چرا اون دختر رو فراموش نمیکنی ؟ 

گفت وقتی اون ازدواج کرد منم واسه تلافی(؟!) نمیدونم هر چی اسمش باشه ی دختر شبیه اش پیدا کردم و گفتم اون ازدواج کرد پس منم میرم با یکی شبیه اون ازدواج میکنم اما شبش خواب دیدم ی دختر کوچولویی اومده به خوابم و بهم میگه بابا از مامان طلاق نگیر 

 

پیش خودم گفتم این دیگه ی دیوونه کامل شده 👌

۴۸۳ ⚘

و خدا چشم و گوش و عقل داد تا بیاندیشید !!! 

 

واقعا از عروسمون خوشم نمیاد... وقتی تو بحث منطقی کم میاره مال و اموال باباش رو میکنه تو چشمت -_- ما ک شاسی بلند سوار میشیم ما ک کفش مارک میپوشیم -_- 

خب این دختر حرفش رو میزنه و بعد میگه چرا خواهر شوهرام با من آشتی نیستن! -_- 

پ.ن: هیچ دختری تو آشنا باهاش صمیمی نیست ، ایراد از من نیست ... همه اخلاقش رو میشناسن 

 

پسر خاله میگه دختری که دیگه حراج گذاشتن و پدر و مادر و عمو بیان التماس کنن بیا بگیرش همینه ... اگه چیز خوبی بود کسی واسطه نمیشد و تهدید نمیکرد 

 

 

۴۵۷⚘

امشب 

ادامه نوشته

۴۵۵⚘

میگه کاش دیگه نیای خونه ... همونجا بمون ی کار پاره وقت پیدا کن تا به پول برسی اما نیا 

ادامه نوشته

۴۵۳⚘

۱- چرا شبای امتحان من انقد نحسن ! من باز تو راهپله نشستم و دو نفر دارن رابطه شون رو تموم میکنن😶

یکیش میگه ی بار گفتی تو اهل شهر ما نیستی ! ی بار بحث ازدواج شد گفتی پوستت اینجوره ، بدنت اینجوره ،چشمت اینجوره ، دماغت اینجوره 

اون یکی میگه همیشه تعریف نازی رو میدی پس چرا با نازی دوست نشدی ؟ 

۲- ان شاءالله امتحان فردام رو خوب بدم 

۳- مردم این شهر خیلی سنتی طور و اروم هستن ... اما مهاجرا خیلی تو فاز دیگه ای هستن ... یعنی این رو همه میگن ... چجوری این دخترا میگن رفتن کافه چندین مرد بهشون پیشنهاد دادن ؟! فکر کنم جلو دوست پ داشت خالی میبست که اگر من رو نخوای همه من رو میخوان ...   

۴- هر روز تو ذهنم چندین بار سناریو این رو میچینم که دارم با داداشم حرف میزنم تا این پسر رو متقاعد کنم ... ولی میدونم وقتی تو واقعیت محکم بگه نه! اونقدر نه گفتنش محکمه  که من گریه ام میگیره و همه اون حرفهایی که آماده کردم بهش بگم یادم میره -_-

داداش متاهل ؟ اون فعلا نظرش هیچ ارزشی نداره ... اونقدر ازش بدم میاد که اگر جایی دیدمش توجهی نمیکنم که هست ... (ولی بازم ی نفر  دلش انقدر تنگ شده که تو خیابون راه میره ماشین سفیدا رو چک میکنه که شاید اون پشت فرمون باشه )

 

۵- انگار مو فرفری ها دارن منقرض میشن ! انگار فقط منم ... البته منم مجعد بودم از هوای مرطوب فرفری شدم

۶- بقیه فکر میکنن خیلی بده که تخت بالا باشی ... ولی من تخت بالا رو دوست دارم کسی روش نمیشینه و نورش خیلی خوبه... 

۷- امشب سرپرست رو دیدم ! چرا فکر میکردم با ی خانم جا افتاده طرفم ؟! 

۸- هفته دیگه سه تا امتحان سخت دارم 

۹- امروز ی نفر رو تو خوابگاه تو آشپزخونه دیدم که قبلا دانشگاه خودمون رشته خودم بوده و پارسال تموم کرده بوده و الان سرکاره ! 

۱۰- نونام دست خالی میره دکتر ! بعد به من زنگ میزنه از پول تو جیبیت بهم بده باید ویزیت دکتر بدم ! گفتم باشه ( این درحالیه که خودم باید تا میتونم ذخیره کنم تا وسایل کار رو بخرم !!!!) امروز به این بهونه زنگ زدم بهش که ماشین بابا روغن میخواد و من باید بخرم اما پولم رو دادم به تو ... بهم برگردون . اون جواب داده کمتر تیغ بزن !!!!!!!!!! 

گفتم تو الان عصبی کل پولم رو دادم بهت هزارتومن ندارم نون بگیرم ؟! اون روز پول کل سالت رو درمونگاه داد !!!!! گفت نه فقط دارم حرفم رو میزنم ! پول ندارم 

مرغ سوخاری و سس میخوره و پولم رو نمیده  😑😑😑😑  دختر پررو

ادامه نوشته

۴۵۰⚘

۱- دیشب حدیث میگفت من تو سوییت مون تنهام و نگهبان اینجا کلید همه جا رو داره میترسم اتفاقی بیوفته 😃😅🤣 گفتم اتفاقا منم تنهام خیلی خوشحالم تو هم لذت ببر 🥰 گفت تو متوجهی من چی میگم ؟! میگم فقط من و نگهبات تو ساختمونیم !

گفتم ببین ی مسولیتی داره ، الکی که نیست ! گفت اتفاقا اون دختره رو تو کاروان ***** زدن ناکارش کردن که آبرو خودش و اون مرده رفت دیگه مسئوليت بالا تر از اون نبود 😐😑 

۲- مثلا من موم رو رنگ کنم و بعد بیام به داداشم جواب پس بدم که چرا بین درس خوندن موهام رو این شکلی کردم 😶😑 ... بعد اونم ی پوزخند بزنه بگه **** تو هیچی نمیشی .

۳- چقدر جالبه... اینجا دما ۳۷ درجه هست شب فقط ۵ تا ۱۰ درجه دما میاد پایین ، معمولارطوبت ۵۰ هست و خونمون الان ۴۶ هست تا شب  ۱۵ تا ۲۰ درجه پایین میاد و رطوبت تنها ۱۰ درصد هست ... اما اینجا شب و روزش دما و رطوبت همیشه ثابت میمونه ... که خب موهام به طور حداکثری فر شدن و وز 🙅‍♀️

۴- فقط کافیه اون دختر بره از بچه های ترم بالا اسمم رو بپرسه و اونا حقیقت رو بهش بگن ... خدا کنه تا این حد کنجکاو نباشه 

 

 

 

۵- فقط چند روز اومدم خوابگاه اینوه پشت تلفن مادرم میگه همه خوبیم همه چیز خوبه هیچ خبری نیست ... با این حرفا و ندیدنشون فکر کردم واقعا دیگه هیچ مشکلی نداریم ! 

خودمم تعجب میکردم واقعا معجزه شده ؟ همه چیز داره خوب پیش میره ... بالاخره خونواده از استرس و فشار دراومده ؟! 

تا اینکه بستنی که خواهرم گرفته بود رو داشتم میخوردم و خیلی خوشحال بودم و به داداش سینگل زنگ زدم و بعد چند تا جمله گفت خوشحالی میخندی ... + تو خوشحالی ؟ - نه... +چطور ؟ - فقط خیلی خسته ام خیلی ... نخوابیدمه + بابا نمیتونه به جات باشه ؟ - نه حرف اون  رو نزن... و درباره خوابگاه یا هر چیزی که بخوای من فعلا نمیتونم کمکی بهت کنم 

و بعد به مادرم زنگ زدم و اونم گفت کاری نمیتونه کنه 

چرا قبل زنگ زدن فکر کردم همه مشکلات حل شدن ... فقط همین دو نفر نای حرف زدن نداشتن 

 

۶- وقتی رفتم پیش خواهرم فهمیدم کیفیت زندگی ی سخص کارمند چجوریه ! اینکه مرغ سوخاری بخوری با سس تند ... درحالی که تو خونه خودمون اینجوری مرغ خوردن اصلا معنی نمیده ... 

 

۷- نمیدونم بقیه چجوری با این قضیه تا میکنن ... وقتی بری خونه خواهرت یا برادرت و ببینی سطح زندگی اون از تو بالاتر یا پایین تر هست 

وقتی نونا اومد خوابگاه ... اتاق ما خیلی بهم ریخته بود ... چهار تا از بچه های هنر وسایل پروژه شون رو ریخته بودن کف اتاق ... خیلی وضعیت چندشی بود 

و بعد چند روز بعدش من رفتم پیشش پانسیونی که داشتن و من ی لحظه دلم گرفت وقتی امکاناتشون رو دیدم و اتاق ما ی همچین امکاناتی نداشت !... بعد خودم رو سرزنش کردم اگر انصراف نداده بودی و... شاید شرایطت بهتر بود ! ی حس خیلی خجالت بود ک چرا بچه های هنر با شلخته بازیشون ابروم رو بردن 

 

۸- البته بچه های هنر هم تقصیری ندارن همیشه سرشون شلوغه و دارن طراحی میکنن و کلی وسیله باید داشته باشن

 

۹- یکی از بچه های هنر شماره ای بهم داده و تا سوالاتم رو درباره اون شغل بپرسم ... فکر میکردم سوالاتم خیلی کوتاه و جمع جور هستن اما ... ی دفعه گفت اینهمه سوال که داری واسه استرسه خودت ورود پیدا کنی جواب سوالاتت رو پیدا میکنی 🤔

۱۰- خیلی دلم میخواد از هم اتاقیم بپرسم چجوری وضو میگیری وقتی لاک رو ناخن هاته ؟🤔 کدوم مرجع تقلید اینو گفته ؟!

 

۴۴۷⚘

۱- امتحان میکروبیولوژی  خیلی سخت بود ! خیلی سخت ! کاش نمونه سوال نمیخوندم ... قبل از اینکه امتحان شروع بشه به نونا  گفتم هر سوالی بلد نبودیم فقط گزیه الف رو میزنیم ✌ نونا پشت سرم مینشست و امتحان دادم و پاشدم 

نمره ام خیلی بد شد 🌚🤣 وقتی بلند شدم اروم به نونا گفتم  الف ها رو نزن😃🤣🤣🤣🤣🤦‍♀️

بیرون منتظر نونام بودم اومد بیرون گفت نمره ات رو دیدم 🤣🤣🤣🤣 و بعد از اون هر سوالی رو که از رو دستت زدم و رو باز پاک کردم و خودم ی چیز دیگه زدم 😹😹😹😹

هممم ... خیلی سخت بود تازه من نیم نمره میکروبیولوژی رو از تاپ کلاسمون بهتر شدم 😍😹😹😹😹😹😹😹

چرا وقتی ناراحتم انقدر میخندم ؟!😐🤷🏻‍♀️

۲- چند وقت بود همه موافق بودیم کارمندای استان تو هر شاخه ای  هیچ کدوم بومی خود استان نیستن !!! همه از استانهای کناری هستن

نمونه اش مدیر گروه این رشته و رشته قبلیم ... فکر میکنم اینکه انقدر تفاوت باشه به گذشته برمیگرده ... که اینجا تو شهر ما امکانات تحصیل دانشگاهی نبوده ولی استانهای بغلی همه ی دانشگاه تو مرکز رو داشتن !

الان مردم شریف همت گذاشتن و ی نفر بومی بخواد استخدام بشه نمیتونه بشه چون رییس اونجا ی غیر بومیه که ادمای خودش رو داره :/ ... 

البته مدیر گروه ما که خودش اهل اینجا نیست به این سوال گفت اصلا معنی نمیده حرفهاتون چون اصفهانیا که کنار استان ما هست همگی پست های مهم ما  رو واسه خودشون کردن و کل ایران سیستمش همینه . 

مدیر گروه درست میگه ولی منم درست میگم 

۳- ی دختری رو تو آشپزخونه میبینم خیلی خوشگله🥰🥰🥰🥰🥰 خیلی ... نکته مثبتش لباس پوشیدنشه ... خوشگل هست اما نمیریزه بیرون مثل بقیه ... ها *&^ وایی لباس نمیپوشه 

تنها چیزی که ازش میدونم به اسم "دختر آبیه" هست🥰😍😹😹😹😹

۴- قبلا که پیش افروز و همشهریای افروز بودم همه چی مون رو تقسیم میکردیم میخوردیم ! تقسیم نمیکردیم تعارف میکردیم چون ی نفر کنارمون بود ...  الان این اتاقه هر کی پرده تختش رو میکشه چیپسش باز میکنه خرچ خرچ میخوره ! 

اما من تخت بالام اشراف دارم به همه چیز ...  ادم هنگ میکنه بچه نیستنا !!! من کوچیکشون هستم ! این فرهنگ قشنگ رو کجا یادگرفتن؟! ... تازه اون دختر ۳۲ ایه روان شناسی میخونه (بدنم یخ زد فهمیدم رشته اش چیه و رفتارش چجوریه )... وقتی سلامش میکنم جواب نمیده ! 

حرف من خوردن خوراکی نیست ... اصلا ی ادم اجتماعی همچین رفتاری رو برنمیتابه 😶😐 

خیلی زشته بری زیر پتو چیپس بخوری 

۵-  پسرخاله میگه اخلاق خواهرت مثل داداش متاهلته اما ده درجه بدتر ، واسه ازدواجش هم گوش به حرف کسی نمیکنه و خودش تنها تصمیم میگیره این خط این نشون .

۶- پایین رمز دار

۷- نونا گفت هم اتاقیات چجورن ؟ گفتم ی مشت گاو ! گفت چرا اینجور میگی ؟ باورت میشه من وقتی از اتاق تو خوابگاه خواستم برم بچه ها گریه کردن گفتن نرو ! 

گفتم تو باروت میشه دختری که شاغله و تو دهه سی هست زیر پتو چیپس میخوره ؟؟؟!!! وقتی فهمیدم رشته اش چیه و بهش سلام کردم و جواب نداد ازش ناامید شدم ! 

گفت تو چرا از هم اتاقی شانس نداری ؟!

 

۸- من از آشپزی کردن خوشم نمیاد 

ادامه نوشته

۴۶۳⚘

امروز داداش سینگل از اداره برگشت یدفعه کنارم نشست با ی حالت متفکری به پتوم نگاه میکرد o_O و ی دستش رو پیشونیش بود 

گفت امروز تو اداره "دختر چادری" دیدم ... بهش گفتم ازدواج کردی؟

همینکه این حرف رو که از داداش سینگل شنیدم ی لحظه پیش خودم گفتم این داداش من عقلش کجاست ؟! آخه این چه سوالیه ؟ از بس به اون اداره رفته و اومده همه اسمش رو میدونن اگر دختره با کیفش میزد تو سر و صورتش ! یا داد میزد ... نمیگفتن آقا خجالت بکش چرا مزاحم ناموس مردم  میشی؟؟ این میخواست چیکار کنه ؟... تو همین فکرا بودم که بالاخره ادامه حرفش رو گفت :

-میدونی دختره بهم چی گفت ؟؟؟ 

+ نه !

- گفت مگه دیوونه ام ! 

۴۶۲⚘

۱- خدا دوباره شما رو سر پا میکنه ، 

دقیقا جلوی کسانی که شما رو شکستند !

بهش اعتماد کنید .

 

۲- خانم بهرامی میگه اینکه پیامبر گفته اگر علم چین باشه ، ایرانیا بهش میرسن ... اشاره به مسافت نداره( ، یکم عمیق فکر کنید) ! بلکه چینیا نماد آدمایی هستن که انگار یک راکتور هسته ای داخل مغزشون قرار گرفته برای یادگیری و اگر شما و یک چینی  همزمان با هم به یک مدرسه برید بعد دو سال متوجه میشید اون خیلی از شما جلو تر هست اونقدر که میگی نکنه نخبه هست !

🤔🤔🤔🤔🤨

 

۳- خدایا 🤍🌌 . در جست وجوی آنچه برایم مقدر نکرده ای خسته ام مکن !⛱

۴- منتظر ی بیانیه از دانشگاه ام ... حوصله ام نمیشه درس بخونم ، از صبح به خودم میگم الان میرم بخونم و نیم ساعت دیگه اذونه ! چقدر انتظار حس مزخرفیه. ای خدا بیا کمک تا هر چه زودتر دانشگاهمون تکلیفمون رو مشخص کنه .

۵- دیشب نیلی خونمون بود 

۶- این دوست جدید من اصلا نمیتونه املای اسمم رو درست بنویسه !!!! دو تا حرف "عین" تو اسمم مینویسه !!!!!! نمیدونم چجوری بهش بگم بهش برنخوره ... 

ی بار بهم گفت چرا با فری انقدر میتونی راحت باشی که درباره این مسئله حرف بزنی ؟ باید با منم حرف بزنی 

دخترکم من با این خانم سه ساله فقط چت میکنم و بعد سه سال تااازه درباره این مسائل حرف میزنیم :/ از من نخواه وقتی ۴۸ ساعت از آشناییمون گذشته چنین حرفایی رو بزنم ... والا :/

۷- سفی میگه ان شاءالله عروس شدنت ... تو دلم میگم ان شاءالله موفقیتام

"ادامه پستها "

۸- انقدر استرس دانشگاه رو دارم که فقط پاهام رو نصف شبی تکون میدم ، دانشگاهمون ؟ ... خب اون اصلا هیچ اهمیتی نمیده ... نمیدونم چرا وقتی من میدونم آبی از اینا گرم نمیشه بازم امید دارم ؟؟! 

و هی به خودم میگم درست میشه ! 

۹- ی مدت هست داداش سینگل میگه به هر کسی که به پول نیاز داشته باشه و بدونه کلکی تو کارش نباشه کمک میکنه ! 

اینکه یدفعه انقدر خیر خواه شده باعث میشه شاخ دربیارم یدفعه فکر کنم نکنه قضیه پول تابستون تو وبلاگ کار خودش بوده ؟!!! پس میخوام برم بانک و مشخص کنم و واقعا بهش بگم تو از اذیت کردن من خوشت میاد؟

۱۰- یکی از دخترای کلاس گفت روزی که اولین امتحان پایانترم داریم عصرش مراسم عقدش هست و روز بعدش کلاس زبان داره و میگفت میترسم به امتحان نرسم 

بعد من باز یادم اومد زبانم خیلی ضعیفه و کلی افسرده شدم ی ادمی که انقدر مشغله داره اینقدر اهمیت میده به کاراش تا تهش میره و بعد یاد درجا زدنم افتادم حس کردم خیلی خنگم و الان نوتفیکیشن گوشیم واسه زبان رو میبینم(الان ساعت ۰۰:۳۸) میگم بهتر نیست واسه چند هفته یا چند ماه رهاش کنم ؟

۱۱- 

کاش میتونستم سریالی رو ببینن یا چیزی بخونم ... تا استرسم کمتر بشه ! ولی اینا الان اصلا فایده نره ، حس خفگی که از استرس دارم اصلا نمیذاره رو چیزی تمرکز کنم 

 

 

۱۲- خیلی سال پیش که مدرسه بودم ، تو دورهمی....  یکی از دخترا خطاب به یکی از دخترای گروه گفت چرا داداشت دوستت رو نمیگیره؟

اون دختر هم گفت این دختر در حد داداش من نیست (یکی از ویژگیهای ظاهری اون دختر رو مسخره کرد ) ..

و منم چون اونجا بودم با این حرفش  فکر کردم شاید داداش خیلی خفنی داره ...

تا اینکه چند وقت پیش تو اینستاگرام دور میزدم یدفعه عکس داداش اون دختر رو دیدم! 

نمیگم ظاهرش ، ژستش و لباسش چجور بود ... چون ممکنه با همه اینا برای بعضیا ایده ال باشه ! 

اما به اون حد خفن نبود ... انتظار نداشتم اندازه تامی شلبی باشه ... اما اون اندازه که اون موقع تو جمع اون دختر رو خورد کرد واسه چهره اش ... داداشش خیلی خیلی پایین تر بود 

 

(چقدر شماره دوازده رو تعارف کردم تو نوشتن تا به کسی بر نخوره )

 

۱۳- یکی از اعضای کمیسیون دیده بان شفافیت و عدالت گفته تو سالهای اخیر دانش آموزی که رتبه اش ۱۶۰ هزار شده از طریق سهمیه هیئت علمی والدینش تونسته تو بهترین دانشگاه کشور <<<<تهران تحصیل کنه . 

این رقم اونقدر بالا بوده که حدود ۱۰۰۰تا ۱۵۰۰ دانش آموز از این سهمیه استفاده کردند حتی  میانگین دروس اختصاصی شون تنها ۸٪ بوده 

بعد چقدر دانش آموز تو مناطق محروم و مدارس عادی باید افسردگی بگیرن واسه ناعد*&^ التی.

۱۴- همه وقتی میخوان درس بخونن یا صدا نباید باشه یا ی اهنگ خیلی ملایم ... الان انقدر استرس دارم که پی دی اف ها رو باید با اهنگ رپ بخونم ... حس خفگی هنوز هست ، پام رو تکون مردم انگار کمتر میشه !

۱۵- خیلی عذر میخوام اما ... دانشگاه ما مثل شتر مرغ میمونه ! 

بهش میگی تخم بزار میگه من بار میبرم ! 

بهش میگی بار ببر میگه من تخم میزارم 

 

۱۶ - امشب یکی از پسرای مهندسی ی  ویس گذاشت بابت ماف*^٪ یای دانشگاهمون ... با اینکه حق باماست شنیدن اون ویس فقط ناراحت ترمون میکرد ... 

۱۷- چرا بهشون امید دارم ؟ چون دیوونه ام ... اونقدر که میگم کف آسفالت آفتابگردون گل میده 

۱۸- من فقط هنگ میکنم موقعی رو که دخترا گفتن واسه امنیت و اینکه اون ساعت شب ماشین نیست و خطرناکه ، با اتوبوس خوابگاه پسرا بیان و رییس دانشگاه گفت نه ! دختر و پسر تو ی اتوبوس !! دقیقا دانشگاه ما هم حکم شتر مرغ رو داره -_____________-

۱۹- قبلا فکر میکردم هر کی ریش داره ، صالح ترینه ، اما الان حالم بهم میخوره ... دقیقا ... رییس دانشگاهمون ی ریش مشتی داره ... الان واسم شده نماد دورویی ، ریا ، دزدی ، خفه کردن صدای مظلوم 

۲۰- خیلی ناراحتم

۲۱- خیلی ناراحتم این ترم مشروط میشم بدبخت میشم

۲۲- دانشگاه قبلی دانشکده پگاه (هم اتاقی سابق) همین مشکل پیش اومد و دو هفته قبل ی بیانیه دادن تنها دلیلشون این بود دانشجو هامون "استرس" دارن !!! 

 

۲۴- دوباره بیانیه داده من از اول بهتون گفته بودم سیستم اینجوریه ... هیچی تغییر نمیکنه 

لعنتی این چی میگه ؟! ما بهش گفتیم کلاسات کیفیت نداشتن و اون حرف جیبش رو میزنه ؟

۲۵- چرا من به این الاغا ر*&^ ا*^$ ی دادم ؟؟؟ چرا هیچکس نمیخواد طرفدار ما باشه و صدامون رو بشنوه ؟

۲۶ - 

چرا هیچ وقت هیچ چیز اون طوری که میخوای پیش نمیره ، خدایا این فقط با معجزه حل میشه🥺😢😭

۲۷- چرا هیشکی تو خونه نمیفهمه نگرانی من بابت چیه ؟ 

۲۸- بعد کلی توضیح داداش سینگلی یکمی درک کرده عمق نگرانیم بابت چیه و میگه ببین فوقش حذف ترم میکنی 

الان من لیسانس دارم چی شد ؟ برگ شلغمم بهم نمیدن مدرک تو جمه*&^ وری اس*&^ لامی  به درد نمیخوره ... دوستام همه گریه میکنن و اونی که رفته سرکار میگه خوبه بیمه ام رو رد میکنن ... آخه این چیش خوبه ؟ کسی که سر کار هم نیست میتونه خودش بیمه اش رو پرداخت کنه .

۲۹- خدایا واقعا کمک کن ، من نمیدونم چیکار کنم 🥺

۳۰- دیگه چیزی نمینویسم اگر خبری شد باز ی شماره مینویسم نتیجه رو میگم ... که فکر نمیکنن همچین اتفاقی بیوفته.

۴۵۹⚘

 

فرجه امتحاناتم شروع شده ... 

XJXX ,  XTXX

حرف سارا و آیه 

 

۴۵۵⚘

نونا هر وقت میاد با عروس و داداش متاهل میاد ! 

اومونی هم چون این داداش رو خیلیییی دوست داره ، هر وقت میاد شاید صبحونه هم گوشت بخوریم!!!!

 

اون روز نونا اومد خونه  و گفت شما چه میدونید من تو خوابگاه چی میکشم ! اینجا تو و داداش سینگل بیکار نشستین صبح تا شب گوشت میخورین !!!! شب اب هویج بستنیمیخورید یا فالوده ، عصر سالاد ماکارونی ، بعد ظهرا میرید بیرون توت میخورید بعد همیشه ناراضین

 

 

من همونجا هاج و واج نگاه میکردم این داره از چی حرف میزنه ؟؟؟

 

داداش سینگل گفت والا ما کل ماه رو صبر میکنیم شما بیاید تا شاید ی چیز درست درمون بخورین همین دیشب که شما نبودید من گشنه خوابیدم و اون خواهرت نونو خیار خورد اون گوشت بستنی همه فریز شده اومونی قایم میکنه میگه نوناتون  بستنی دوست داره ، دو روز خونه نبودی سیاست مادرت رو یادت رفته

 

 

اون شب داداش سینگل گفت چرا اومونی اینجوری میکنه؟!

گفتم حتما پیش خودش میگفته ی دختر میاری تا بیست نگهش میداری و بعد ازدواج میکنه و میره ! و الان بیست سالش شده و میگه من اصلا نمیخوام ازدواج کنم !!! 

گفت دقیقا ... اینجوری میکنه تا بیرونمون کنه :))))))))))))

 

 

 

۴۵۰⚘

امروز ظهر به این فکر میکردم رفتم دانشگاه پشت موهام زیرش رو زرد کنم ! بعد کراتینه کنم و تا عید نیام خونه تا خانواده نبینه موهام رو رنگ کردم !!💃💃💃💃

 

 

 

 

خو داداش من وقتی اینجا رو میخونی مثلا میخوای بگی من نمیخونم دیگه حداقل اشاره نکن که فلان چیز اینجوریه ! 😑😑😑😑 

اذیت کردن هاش فقط این نیست ... تو گروه کلاسیمون ی لحظه گوشیم صفحه اش روشن بود و من رفتم دست به اب و دیدم تو گروه داره به دخترا ریپلای میزنه گفتمش این چه کاریه ؟ چرا به فلانی گفتی زیاد چت میکنی؟! 😐😑😑😑😑

دیگه زنش که باشی باید بیست چهاری گوشیت بهش بدی تا چک کنه

جدیدا بابام یواش در اتاق رو باز میکنی نگاه میکنه بهمون و بعدم یواااش در رو میبنده این وقتی اتفاق میوفته که در رو چفت میبندیم ، حالا که شب میخوایم بخوابیم در اتاق رو میبندیم تا باد از پنجره که میاد صدا نده و صبح پامیشیم تا بابام در رو تا ته باز گذاشته تا اشراف کامل داشته باشه 😑😑😑😑😑

داداشم خیلی بهش برخورده ... هی میگه  چرا بابا همچین میکنه😑😑😑😑

۴۴۷⚘

با داداش سینگل هم اتاقی شدم 

عذاب روح ، بی جنبه 

 

من اومدم اینور تا صداش رو نشنوم و اون پاشده اومده کنارم 😖😖 

بیشتر از همه زخم زبونش آزار دهندس 

۴۳۷⚘

پسر خاله میگه قبول کن بهترین شخص واسه داداش متاهلت عروسه ... چون یک دید منفعت و ضرر به مردم داره ! به داداشت گفتم فلانی رو داخل مصاحبه توصیه اش کن تا راحت قبول بشه چون پسر بیچاره ایه ... داداشت گفت فلانی هیچ سودی برام نداره تا توصیه اش رو کنم !!! 

.

.

.

.

.

قبلا من خبر داشتم وام دانشجویی بین ۳۰۰ هزار تومن تا دو میلیون هست (حداقل تا حداکثر وامی که دانشجو میخواد )

نونا زنگ زد گفت وام دانشجویی ده میلیون شده بیا اسم بنویس !! 

من اولش گفتم آخه من درامد ندارم چجوری برگردونمش ؟! بعد یادم افتاد ی حرفه ای رو بلدم پس گفتم وام رو میگیرم تبدیلش میکنم به طلا و بعد واحدا سبک شد کارم رو با اون پول شروع میکنم و ان شاءالله به درامد میرسم ... ( پرداخت قسط های وام دانشجویی بعد از فارغ‌التحصيلی هست )

سو ... خوش خوشان رفتم اداره و اطلاعاتم ثبت کردم و گفتن وقتی اعتبار اومد با ضامنت بیا 

ضامنم کی بود ؟؟ داداش متاهل !

کارمند هم پرسید بابت ضامن مطمئنید ؟؟ من گفتم آره !

آخه پیش خودم میگفتم دیگه بیچاره تر از حدیث نیستم ... حدیث ضامن پیدا کرد من که ضامنم داداشمه:/

...

روز موعود فرا رسید کارمنده بهم زنگ زد که اعتبار رسیده زود بیا ! مامانم زنگ زد به داداش متاهل و اون گفت تو مرخصیم فردا میاد ، فردا شد و خیلی بهم زنگ زدن از اداره و  میترسیدم گوشی بردارم :/ آخه ضامنم غیب شده بود !

بالاخره مادرم بهش زنگ زد و اون گفت خونه ام مشکل داره باید حل اش کنم و من نمیرسم بیام امضا کنم حالا میام و مادرمم گفت به هر حال تا آخر هفته وقت هست .

آقا این نیومد تا آخر هفته !!!!! 

نونا گفت باهاش تلفنی حرف زدم و گفته تو دانشجویی و نمیتونی پول رو برگردونی و سودی برام نداره و قطعا سرتاسر ضرره برام.

 

ی حس خیلی بدی داشت 

پ.ن: به داداشاتون تکیه (اعتماد ) نکنید .

 

۴۲۹⚘

چرا پسر خاله از عروس ما بدش میاد ؟ اونم زیاد ! 

یعنی زیاااد ... الان کنارم نشسته و هی میگه متنفرم ازش ، ی دختر چقدر میتونه زبون دراز و پررو باشه در رو روم باز نکرده تو گرمای تابستون بهش گفتم پشت درم باز کن میگه آقای فلانی چرا زنگ بهت میزنم گوشی برنمیداری ،؟ بهش گفتم من سر کار صدای موتور و کارگر چجوری جوابت رو بدم ؟... میگه به هر حال برو همون قبرستونی که بودی !!  یعنی اگه با تمام تهمت هایی که عروستون بهت زده ، ازش نخوای که اون اول معذرت خواهی کنه و فاز آشتی برداری ... تو(یعنی من) از خود سگ کمتری .

 

 

پ.ن: چه بد شد قرار بود دیگه از عروس تو وبلاگ چیزی ننویسم . 

 

۴۲۸⚘

با داداش سینگل حرف میزدم گفت دخترا هر چی خوشگلتر باشن بد اخلاق تر میشن 

گفتم اره واقعا همینه 

گفت پسرا هم همینجورین هر چی خوشگلتر بد اخلاق تر 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

گفتم مثل اون دختر خوشگلی که اول ترم یکی از دخترا رو شست جلو استاد ! 

گفت میدونی تو این دانشگاهپیش همجنس های خودشون اره اینجورن اما وقتی پسر همکلاسیشون رو میبینن تا دست به سینه میشن میگن ارادت چاکرم ، نوکرم ...

۴۲۷⚘

ولی اگر enfp هست پس چرا وقتی تهمت میزنه اون حس عذاب وجدانی که enfp ها دارن یقه اش رو نمیگیره؟! 

اون حس صلح طلبی اش دقیقا کدوم گوریه ؟ ( ببخشید ) 💔

 

پسر خاله میگه عروستون خیلیی بی چشم و روئه وقتی پته اش رو ریختم رو آب به جای اینکه معذرت خواهی کنه ... با سیاست خودش زد زیر گریه و رفت بیرون چون واقعا گریه نمیکرد تمام این فتنه ها و جنگها ی درون خونواده ای معلوم میشد بانیش کیه ! الانم اونقدر وقیح هست که دوباره پاشده اومده اینجا واقعا حالم ازش بهم میخوره وقتی میبینمش دل درد میگیرم انگار معده ام با دیدن عروستون عصبی میشه 

بهش گفتم وقتی داداش متاهل خواست بگیرش گفتم به من ربطی نداره ، زندگی خودشه اما الان میبینم واقعا ربط داره ... موقع ازدواجت نمیذارم هر کسی بگیری !

نظرت درباره پریسا چیه ؟ 

چجور دختریه ؟؟

یکی مثل عروس رو میشوره میندازه رو بند ! میاریمش تو گروه خودمون میشیم تیم حریف عروس!

اوه خوبه ! ولی اگر یدفعه با عروستون همدست بشه ... مقابل خودمون قرار بگیره ،  اون وقت من که شوهرشم جونم در خطره ... این عروستون با اتیش پاره ها دوست میشه پریسا رو حتما رفیق جِنگش میشه خونه من میسوزه 

نازنین دختر آرومیه ... نظرت چیه ؟

اون نازنین آمارش از پسر خاله هاش در آودم ! دختر آرومیه ولی فوق العاده بد اخلاقه و الان واقعا شکمم درد میکنه 

داری شکلات میخوری ؟

بخدا گشنه ترم میکنه 

😶😑😑😑

 

 

۴۱۹⚘

فردا باز کنفرانس دارم ! 

بعد از رسوایی میکروفن واسه کلاس دیروز دیگه دلم نمیخواد کنفرانس بدم 🥺🤕

 

 

امروز از داداش سینگل تست mbti گرفتم ... از پسرای entj خیلی خوشم میاد و گفتم اگه داداش سینگل  entj باشه از تمام entj ها متنفر میشم 😆🤣😭😭😭😭 

خداروشکر entp بود ، مجادله گر ... به معنی واقعی نماد کسیکه تو بحث ها حتی اگر قراره ببازه اونقدر بحث میکنه تا ببره ! 

۴۱۴⚘

واقعا چیزی نیست ... اگه بیکارید بخونید 

 

ارایشگاه چه شد؟

آیه همون ارایشگاه عروس گفت نوبت میگیره که خیلی گرون بود 

سو ... رفتیم ی ارایشگاه ارزون که همه میگفتن ی دختر جوونیه و دستش خیلی کنده! 

هی از اینور بهش میگفتم موهام فر نکن ، رژ قرمز نزن ، قهوه ای بزن ... باز وسطش گیر دادم موهام ی جور کن که پیدا نباشه لپام اب شده 🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

وقتی اون گفت اصلا لاغر نشدی ! حس کردم تموم ترازو های دنیا وزن من رو اشتباه میگفتن 🤣🤣🤣🤣

وسط ارایش ی دفعه دستم رو کردم تو چشمام 😐😐😐😐😐 

وقتی پا شدم ... گفتم اصلا این قیافه رو باید از اول کوبوند و ساخت با ارایش آخه میشه وزنی که از دست دادی جبران کنی؟! 

 

 

موقع برگشتن تو راه خوردنی گرفتیم ، هر بار که قاشق میزدم و میبردم سمت دهنم دو تار موم هم میرفت تو دهنم ... 🧢

آیه و بقیه که اون ارایشگاه خوبه رفته بودند ... و تقریبا سه برابر ما پولش رو دادن اصلا اونجور خوب نبودن ... چون ارایشگر اصلی حواسش به عروس بوده و در واقع خودشون موهاشون رو مدل دادن !

برگشتیم خونه و فیلمهای عروسی رو دیدیم ... خدای من... من تمام مدت کفشم پیدا بوده ، بعد به صد نفر گفتم لباس من تنظیمه گفتن آره ، خیلی خوبه و الان دیدم میگم ی مسلمون اونجا نبود بهم بگه لباست بالاست کفش ات پیداست 😲😑 

 

پ.ن: از ارایشگاه بیرون اومدیم و داداش سینگل میگه شما که همونید ، چرا مثل اینستا تغییر نکردین ؟😃🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 

در حالت کلی همه ناراضی بودیم از ارایشمون 😅

 

۴۰۲⚘

من اصلا از کار امروزم پشیمون نیستم ! 

به هیچ عنوان پشیمون نیستم چون کاری نکردم فقط داشتم از خودم دفاع میکردم 

گفتم : خانم فلانی مادرتون گفتن من سراغی از شما نمیگیرم 

با ی حالت طلب کار برگشت گفت آره و ادامه حرفتون رو بگید !

گفتم : من معذرت میخوام ، پی وی واتساپتون واسم کار نمیکرد 

گفت : اره من دو ساله واتساپ ندارم 

 

اون لحظه صدام واقعا میلرزید ... دستام رو میدیدم میلرزند ، تپش قلب داشتم و واقعا میدونستم صورتم قرمز شده و گرممه 

گفتم معذرت میخوام من نمیدونستم اگر خودت زنگ میزدی و بهم میگفتی بازم اینجور نمیشد 

... داشت همه چیز خوب پیش میرفت که یدفعه پسر خاله اومد کنارمون وایساد گفت کی واتساپ نداره ؟ تو یا خانم فلانی ؟! 

خانم فلانی گفت من واتساپ ندارم ! 

پسر خاله گفت ولی خانم فلانی دو ماه پیش من واست اهنگ فرستادم !!! باهم چت کردیم ، چرا دروغ میگی ! 

قیافه پسرخاله جوری بود که "خانم فلانی مچ ات رو گرفتم!" 

خانم فلانی گفت نه تو واسم اهنگ نفرستادی .

پسر خاله مصر تر گفت : دروغ نگو ، خودت تو واتساپ گفتی میخوام طلاق بگیرم ، کلانتری کلانتری میکردی یادت نیست ؟ چرا دروغ میگی ! برم گوشیم بیارم 

که آقا یدفعه شوهرش دست خانمش گرفت گفت جای ما اینجا نیست ! 

پسر خاله هم گفت : داشتیم حرف میزدیم ! بودید !

خانم فلانی بلند بلند شروع به گریه کرد ! و از خونه رفت بیرون ! 

شوهره هم به پسر خاله گفت کاری که تو اداره با پار*&^ تی بازی برات جور کردم رو نابودش میکنم 

پسر خاله گفت : منت میذاری ، به جهنم ، من شغل تو رو نمیخوام ! 

 

 

 

بعد چند دقیقه به پسر خاله گفتم چرا اون حرفا رو زدی !

گفت میدونی من چند متر اون ور تر بودم صدات رو میشنیدم که واقعا داشت میلرزید انگار واقعا میترسیدی اون دخترم داشت دروغ میگفت تو هم میگفتی معذرت میخوام ، وقتی اومدم جلو دیدم دستاتم میلرزن ! خواستم ازت دفاع کنم ...

 

گفتم نباید دخالت میکردی ، میترسیدم گریه کنه ... خوب پیش رفتم که تو کلانتری کلانتری کردی شوهرش عصبی شد ...

پسر خاله گفت آخرش گریه کرد ، اصلا خوشم از خانومه نمیاد ... منت هم میذارن واسه ی شغل کوفتی !

 

 

۳۹۵🦊

روزمرگی

ادامه نوشته

۳۹۴🦊

سریال دروغ های بزرگ و کوچک 

دو فصل هست جایی که فیلم برداری شده ی جای خیلی خفن هست ساحل و دریاش همه چیزش خیلی خوشگل بود (متاسفانه یادم نیست کدوم ایالت آم *&^ ریکا بود 🥲🥲) 

تا قسمت ۴ فصل اول هیچی معلوم نبود ، چند تا خانواده رو نشون میداد که ظاهرا مشکلی ندارن و دارن زندگی شون رو میکنن و روزمرگی رو نشون میده اما از این قسمت به بعد داستان شروع میشه 

 

 

 

حین نگاه کردن ی چیز تو ذهنم بود چقدر من سِلَست ام و داداش سینگل شوهر سلست !!!

داداش سینگل هم ی چشم سبز و ی قیافه بور داره که همین قیافه باعث شده کل دخترای محل روش کراش بزنن و به خاطر زبونی که داره کلی تو دل فامیل جا باز کنه 

 

بهش گفتم اگه این کارت رو ادامه بدی دیگه باهات حرف نمیزنم ! و اون گفت اگه نتونی حرف ات رو ثابت کنی سیلی بهت میزنم

و بعد فرداش آشتی ! جوری رفتار میکنه انگار هیچی نشده 

ی بار آقایی تو بلاگفا گفت صورت ی آدم ذات ی آدم رو نشون میده که چقدر کثیفه با پاکه ! واقعا این حرفشون رو قبول دارم ... 

چشمای سگی = اخلاق سگی 

 

منظورم چشم سبز نیست ... نمیدونم میفهمید چی میگم یا نه 

شده بود با پگاه ترم یک عکسی رو نگاه میکردیم و پگاه گفت چشماش خیلی ترسناکن 

جوری که انگار همه اون تنفر تو چشماشه و الان سوراخت میکنه 

۳۸۴🦊

داداش سینگلم از نامحرم هم نامحرم تره بعدا میگم چرا همچین چیزی میگم !

 

من و فری خیلی داستان درباره B خوندیم و ی ذهنیت های عجیب غریب درباره اش داشتیم 

تا اینکه ی برنامه چند دقيقه رو دیدم که B خیلی آروم و منطقیه و اصلا اون شایعات درباره اش دروغه شاید 

فری هم گفت منم وقتی تو واقعیت دیدمش تعجب کردم خیلی با اونچه فکر میکردم و اون شایعات اصلا مثل شون نبود 

۳۷۴🦊

اومدیم پیش سفیا اینا ... مامانم میگه پیش زندایی ات هم بریم گفتم اگه رفتیم خونه اش منو میکشه 

چی میگه؟؟!

دختر من روزی ۴ تا خواستگار داره ، چرا حواست به بدنت نیس ، چرا فکر زندگیت نیستی ؟؟ من نمیدونم چرا دخترش رو که کارمند هست ، درس نداره ، بیمه داره تو شهر ایکس ی خونه مجردی گرفته کیف دنیا رو میبره ... بعد منه دانشجو یکم گرو دو ام هست چه انتظاراتی داره !

 

نونام کل لباساش جارو کرده برده 😩😩😩 

 

داداش سینگل میگه همه تو این خونه پول درمیارن ، به ی چیزی رسیدن به جز تو ! تو تو زندگیت به هیچی نرسیدی .... الان این تو دانشجو بودن من داره چی میگه ؟ عقلش کجاست؟

۳۷۱🦊

با تمسخر و نیشخند نگاهم میکنه و مسخره ام میکنه انقدر زبان خوندی عاقبت هیچ شد !

در حالی که من جز اینجا به کسی نگفته ام که دارم زبان میخونم حالم ازش بهم میخوره ... پسره هر*^& زه

۳۴۸🦊

ادامه نوشته

۳۳۵🦊

این اومونی از در اومد داخل نگاه من کرد گفت کی به دخترم گفت من لضافه کاری وایمیسم ؟؟

همچنان نگاه من میگرد ، انگار به اولین نفری که شک داشت من بودم ! منم گفتم چیزی بهش نگفتم واقعا راست میگم 

و بعد اونونی سرش رو برگردوند سمت داداش سینگل ... اونم نتونست تحمل کنه و با ی لبخند گفت آرررره زنگ بهم زد گفت مامان کجاست منم گفتم سرکاره دیر میاد و بعد اونم گفت چرا دیر میاد مگه پولاتون تموم شده که اومونی اضافه کاری وایمیسه ؟؟!

و بعد مامان هم گفت من شک نداشتم کار خودت بوده و نتونستی جلو زبونت رو بگیری و دخترم رو ناراحت کردی و... زنگ زد بهم گفت کجایی ؟ گفتم خونه ام اونم گفته داری دروغ میگی ! مگه نگفتم دیگه نوایس ! دیگه باهات قهرم و باهات حرفی نمیزنم و اینا 

و خب مادرمم کلی ناراحت بود و کارد میزدی خونش درنمیومد ( ؟!) 

 

 

پ.ن: من خدا رو شکر میکنم اون جوری که مادرم با من رفتار میکنه با خواهرم رفتار نمیکنه ... چون نونام  درسته هر چیزی ناراحتش کنه براش فرقی نمیکنه طرف مقابلش کیه و زود بیانش میکنه و مثل من نیست اما از اون طرف ی بعد مخفی خیلی خیلی حساسی داره 

 

۳۳۳🦊

با داداشی که وبلاگت رو پیدا میکنه و نوشته هات رو میخونه باید چیکار کرد ؟ 

.

.

.

 

ی ایمیل  و ادرس و ی وبلاگ جدید دیگه ساخت  و از اول شروع کنی به نوشتن ؟؟

 

واقعا خسته ام از این همه وبلاگ جدید و دوباره نوشتن و بستن و اونها پیدا کردنم 😣😖😖😖

 

فرض کنید داری چت خاکبرسری میکنی با شوهرت و بعد داداشت آخر هر شب میخونه همه اونها رو 

همین قدر وقیح 

 

میگم چرا اینکارا رو میکنی ؟؟ میگه تو رو باید کنترل کرد !... آخه کنترل برای چی ؟ نکنه منتظری منو اع** دام کنی اونم با خوندن دفتر خاطراتم ؟! 😪🥺🥺🥺😭😭😭

 

پ.ن: منکه چیز اون جوری ننوشتم اینجا اما میخوام بگم حس ام چجوریه که وقتی بفهمی دارن میخوننت 🤕🤕😪🥺😢😭

۳۲۱🦊

دارم فکر میکنم چرا انقدر با داداش مجردم باید بحث و دعوا داشته باشم ؟!

موش آزمایشگاهی صد تا دختر بشه آخر سر انتقامش از همه اونا رو از من میگیره !!! بله از من !!! اینجوریه که سواد شعور نمیاره 

ادامه نوشته

۳۱۸🦊

یک شب

ادامه نوشته

۳۰۳🦊

گشنگی ۱

 

ی عکس ژله دیدم که کلی میوه مثل کیوی و خیار و... داخلش بود و قالب دراومده بود!!! و قسمت زیرش بستنی و بیسکوییت بود .

منم چون از صبح گشنه بودم 😩😩😩 گفتم مایع ژله رو غلیظ درست میکنم تا سه سوت ژله میوه ای ببنده !😌😌😌😌

ی کیوی و ی نارنگی و ی انار ته یخچال بود خوردشون کردم و ژله ریختم توشون و گذاشتم ببنده 😃 ولی نبست😭😭🤣🤣🤣😭😭🤣

گفتم حتما دو ساعت کمه ، دو ساعت دیگه هم وایمیسم 😑😑🤣🤣😑😑 

منم گشنههههه هر چی نگاه میکردم و انگشت میزدم ابکی بود ، باز غلیظ ترش کردم 😩😩😭😭🤣🤣🤣

خوابیدم و گفتم فردا صبح حتما قالبی میشه🥰😩🤣

ظهر فرداش ... قاشق برداشتم دیدم کف اش یکم ژله اش خوب شده و اما خب بیشتراش اب بود و دیگه ترجیح دادم این اشغالی ک درست کردم رو بخورم (خدایا توبه ) 🤢🤢🤣🤣

خدا رو شکر عقلی کردم فقط تو دو تا کاسه کوچولو درست کردم 

اون یکی کاسه رو یدفعه بردم گذاشتم جلو داداشم داشت کتاب میخوند یدفعه هنگ کرد و گفت این واسه منه ؟؟ تو واسه من درست کردی!!!😍 و کلی تشکر که لازم نبود 😅😅😅

نگاهش کرد گفت این چیه؟ سالاد میوه است ؟! چرا ابکیه؟! اب توش ریختی !

گفتم نه ژله میوه ایه ولی نبسته 🥲🥲🤣🤣

گفت حالا میخورمش 

این داداشم سنگ هم بدیش میخوره فقط طعمش خوب باشه 

گذاشت دهنش گفت عق ، این چیه دیگه؟🤢🤢😭😭🤣🤣😪😢

گفت میدونم واسم درست کردی ولی معده ام بهش تعجب کرده و فعلا میذارمش اینجا 

 

بعد منم برداشتمش ریختم تو سطل زباله تا یکی نبینه 

 

 

پ.ن: الان فهمیدم میوه هایی که اب میندازن مثل نارنگی ، کیوی ، خیار ، هندوانه،  هلو ابکی نباید انداخت چون نمیذاره ژله ببنده😑😑😑😑🤣🤣😭😭🤣🤣

۲۷۲🐈‍⬛

چون یکم کافی میکس ته بسته بود گفتم اینو باید یواشکی بخورم ... اگه داداشم ببینه میگه منم میخوام ، بعد اونم همیشه خدا گشنه هست😩🤣🤣🤣 و منم از حقم کوتاه نمیام ، چیزی واسش نمیومونه عذاب وجدان میگیرم بخاطر ی قهوه 

پس رفتم تو آشپز خونه اب رو گذاشتم گرم بشه و گفتم زود درستش میکنم و اون چیزی نمیبینه🤤

بعد همون لحظه در باز شد و قامت اعلی حضرت رو دیدم 😐🤣🤣

چای و نبات رو آوردم بیرون گفتم چایی میخوری گفت نه کافی میکس اگه باشه میخورم  😐🤣🤣🤣

منم گفتم  منم دارم چایی درست میکنم😐🤣🤣🤣

گفت چرا چایی ی چیز بهتر نیست ؟!

گفتم چی ؟

با نگاهی که شیطنت درش بود گفت مثلا بابونه و اویشن و گل گاوزبون 

 

من از این دم نوشا خوشم نمیاد چون گرمیجات با این نگاهش ی معنی میداد پر*** !!! نکنه این نبات داخل استکان ی سوتفاهم واسش به وجود اورده بوده ؟! 

گفتم من از این چیزایی ک گفتی خوشم نمیاد 😑

با لبخند گفت تو از چایی هم خوشت نمیاد 😐😑😒

 

پ.ن: این حرفا چه معنی میده ؟! با ی نبات توهم میزنه ! 😑😑😑

 

۲۶۹🐈‍⬛

Mو P هر دو پسر هستن 

ام میگه به پی گفتم نمیخوای ارشد رو شرکت کنی ؟ پی گفت الان که تو خرج افتادم و ی بچه یک ساله دارم... فهمیدم همه مردم تا وقتی پول داشته باشی بهت احترام میذارن و خوب برخورد میکنن و قبل بقیه دست شون بلند میکنن تا برات سلام کنن نه سواد 

۲۳۳🐈‍⬛

🐈‍⬛۱- چرا همه تو رو بخاطر تمام نگرانیات احمق فرض میکنن ؟

🐈‍⬛۲- حلما بخاطر رشته اش مشاوره میده نمیدونم این مورد از کجا بوده میگفت آقایی از همسایه هامون میگه خانمم موقع **بطه میگه ۵۰ تومن بده تا شروع کنیم 

🐈‍⬛۳- یا بار بعدیش گفت تو ارشد ی دختری رو داشتیم *** **** و پول میگرفت ...واقعا ما درباره چی صحبت میکردیم آخرش به اینا رسیدیم:/

🐈‍⬛۴- بچه ها تو گروه گفتن استاد تایم درس عمومی رو زیاد کنید . استاد هم گفت التماسم کنید شاید ۵ دقیقه بیشتر بهتون زمان دادم . 😑

🐈‍⬛۵- بچه های ترم یک رو واسه درس عمومی هر دو سه نفر رو با ی استاد گذاشتن ! ... سر یکی از کلاسا استاد به بچه ها گفته این شر و ور ها چیه تایپ میکنید ! 😶 

🐈‍⬛۶- دانشگاه قبلی یکی از استادا تعریف کرد که یکی از دانشجو های شوخ اش رو میبینه بهش میگه فلانی کجا رفتی درس چی شد ؟ ... گفت تو دوره دانشجویی با دوستاش رو ی چیزی میبازه و بهش میگن از تیر برق  سمت کلاس ادبیات که تو باغ هست باید بالا بره ، بالا رفتن همان و رسیدن بچه های حراست همان ... و ی جور گنده میزنن تو پرونده اش که طرف فاقد  عقل ؟! هست و... و الان که فارغ التحصیل شده همه این قسمت از سابقه دانشجوییش رو میبینن و هیچ جایی بهش کار نمیدن 

🐈‍⬛۷- شاید دبیرستانی باشید پیش خودتون بگید همه درسا رو با ۱۰ پاس میکنم تما واقعیت اینه استخدامیا رو معدلتون زیر ۱۵ باشید نمیتونید شرکت کنید مگه آشنا داشته باشید و دانشگاه دولتی معدل زیر ۱۲ اگه اشتباه نکنم تا ۳ ترم اخراج میکنن .

🐈‍⬛۸- استاد اختصاصیمون میگفت با استاد فلانی حرف بزنید تا تو دوره دانشجویی جذب آزمایشگاه پاتولوژی (همون آزمایشگاه طبی) بشید . منم خوش خوشان اومدم به خواهرم گفتم خواهرم گفت عزیزممم تو آشنا داشته باشی با همون دیپلم میتونی بری تو آزمایشگاه کار کنی این حرفا رو باور نکن 

🐈‍⬛۹- اون داداش عوضیم هر وقت میخواد باهام حرف بزنه شروع حرف زدن اش اینه : تو چرا انقدر یخی ؟ چرا اخلاقت انقدر سرده ؟ ... انقدر این حرفا رو تکرار کرده که پیش خودم میگم نکنه واقعا درون گرا بودن ی مریضیه ؟!😶☹😢🥺

🐈‍⬛۱۰- خدای مننننن !!! از دست عروس و بی فکریاش !!!!! خدای مننننن !!!! اول از همه که به هیچکس نگفت گلوش درده ، بعد اون سرفه های وحشتناکش که نشون میداد واقعا عفونت داره ، خواهرم سر سفره هی تاکید میکرد هر خورشت قاشق جدا داره ! و اون در برابر همه ما قاشق دهنی اش رو زد وسط مرغ شکم پر !!... هر چی خواهرم باهاش بحث میکنه کرونا گرفتی میگه نه این حساسیت از هوای مزخرف شهرتونه و ماسک هم نمیزنه الان اومده تو اتاق منو داداشم ... داداشم که الان زده بیرون گفته من پام رو تو این اتاق ویروسی نمیذارم ... بعد میگن تو چرا از عروس بدت میاد ؟! 😑😑😑😒

🐈‍⬛۱۱- داداش مجردم به عروس میگه اگه ماسک نداری با اون دستمالت جلو دهنت رو بگیر !!! اون میگه نه من به وایتکس حساسیت دارم اصلا کرونا ندارم  😒

🐈‍⬛۱۲- یادم رفت بگم اگه قهر کنه داداشم میگه شما باعث شدید اون قهر و گریه کنه 🤫

🐈‍⬛۱۳ - کامل ی پست میشد چرا اینجا نوشتمش😃😃

 

۲۳۲🐈‍⬛

حلما میگه چرا وقتی تو خونه بهت زور میگن جوابشون رو نمیدی ؟

مکث میکنم... بعد میگم حلما من واقعا زورم بهشون نمیرسه ! اونم میگه تحمل کن درست رو تموم کن و برو سر کار و واسه فرار از شرایط ات ازدواج نکن مگه بری سر کار و وضعیتت استیبل بشه 

ادامه نوشته

۲۲۸🐈‍⬛

ادامه هم اتاقی بودن داداشم : 

داره با ی آمریکایی چت میکنه و طرف میگه ۱۵۰ تا پول نقد میخوام داداش منم میگه به شرطی که با چند نفر تو *اخ سفید *ورش بپا کنی 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

۲۲۱🐈‍⬛

☠☠

ادامه نوشته

۲۱۸ هم اتاقی

 این روزا توفیق اجباری نصیبم شده و هم اتاقیم شده داداشم 😩😭

 ی سری حساب کتاب میکنه جور در نمیاد یا نه ... همینجوری نشیستیم من این طرف اون اون طرف 

- برو بیرون 

+چی ؟!

- برو بیرون نمیخوام ببینمت ، جلو چشمم نباش 🙄😑

+ ...

- شبم تو پذیرایی بخواب 

 

🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

 

۱۷۱🍀

قبلا که ف سرش شلوغ بود و تند تند تایپ میکرد میگفتی کیه که انقدر مشغولشی ...با ی حالت عصبی  میگفت د.پ جدیدمه !! خب دارم واسه فردام ماشین پیدا میکنم :/

الان شده معضل من و خانواده ام ... مادرم میگه چی توشه انقدرسرت تو گوشیه ؟؟ یا برادر عوضیم که دیگه ببینه تایپ میکنم فکر میکنه دارم نقشهفرار از زندان میکشم :/ 

و منی که تو بلاگفا دارم تایپ میکنم 🚶‍♀️🚶‍♀️

پ.ن: نمیفهمم چرا انقدر به من مشکوکن !!! به داداشم میگم چرا این طوری تو ؟! میگه چون من با دخترا چت میکنم پس تو هم میکنی و...

آدمی را عقل باید ...🤦‍♀️

۱۶۱🍀

گوشیم رو بالا و پایین میکردم چون خوابم نمیبرد 

گفت واقعا خیلی رو مخه انقدر سرت تو گوشیه 😶

+میگی چیکار کنم ؟؟!

- بخواب 

+ از قصد نیست اما .... واقعا خوابم نمیگیره !!😶😶😶

پ.ن: بعد اون موقع ظهر باشه شب باشه ... تلپ ... خواب میرم 

۶۶🍬

اگه خدایی نکرده داداشم باهام تو یک دانشکده یا یک دانشگاه باهام درس میخوند ... هر پسری که میخواست با من حرف بزنه ی دست کتک ازش میخورد که واسه خاطر حراست نمیشد و من به جای اون پسرا کتک میخوردم که چرا رفتم تو کافه با فلانی نشستم ؟ و یک پیام کاملا تهدید آمیز واسه اون پسر میفرستاد که برگای طرف میریخت :|||| 

... حالا هر چی میخوای توجیح کن بابا ... این بنده خدا میخواست واسه پایان ترم کمکم کنه :/ 

خودت حواست هست ، اما میخوان کنترلت کنن!

هنوز یادم نرفته اون دوستم رو که از تنهایی بهم زنگ میزد و چندین دقیقه باهام حرف میزد و بهم میگفت من خیلی تنهام و خواهری ندارم و فقط با تو راحتم و با کسی دیگه حرف نمیزنم ... ولی اون جای من و پنهانی بهش پیام داد دیگه نمیخوام باهات حرف بزنم و دیگه بهم زنگ نزن :/ 

و من چندین شب با استرس می خوابیدم و پیام میدادم ریحون باور کن من نمیدونم درباره چی حرف میزنی :((((((((((((((

۵۸🕊

Savage love! 

قطعا خیلی حرف برای گفتن دارم ولی میگم ولش کن 

ان شاءالله دانشگاه ها از ترم جدید باز بشن ، منو نونا هم بریم ... خیلی وقته از اون بعد دختر بودن خودم فاصله گرفتم واقعا افسرده شدمه 

 

میگه تو داری خودت رو لوس میکنی جلو من (=عشوه میای )، گفتم نه نه اصلا !!!!!!!

و چیزهایی که تو ناخود آگاهت هست و تو بدون اینکه بدونی داری ازش استفاده میکنی رو آتو میگیره تا اذیتت کنه . همه اینا باعث میشن واسه خودت... مثل خودش رفتار کنی و چیزایی که خودش دوست داره رو دوست داشته باشی تا کمتر اذیت بشی :/

 

* افروز و پگاه : بیا لاکت بزنیم تا بیشتر رنگ دختر بگیری .

۱۳ بازم باید آبمیوه خورد 🧃

همیشه فکر میکردم اگه از گذشته ام چیزی بدونی دعوام میکنی که چرا همه چیز رو ساده گرفتم یا ی مدت دپرس میشدی و یا هر چیزی که نشون میداد از این اتفاق راضی نیستی !

ولی وقتی گفتی دلم میخواد همه بدونن 

گفتم اوه ! آر یو سان آو ع بیچ ؟؟

ادامه نوشته

۶🧃

وقتی با نیشخند بهم گفتی دلم میخواد گذشته ات رو بدونم 

فهمنانستم ی جای کار میلنگه !🧃

با این کاری که کردی فهمیدم بی غیرت ترین و کثیف  کسی هستی که تو زندگیم دیدم 

خنده داره !! 

عصبی میشی !!!

m#