+ رفتیم تو قسمت مردونه همینکه پام رو گذاشتم داخل ، پسر صاحب خونه دستم رو گرفت و جلوم وایساد و گفت پسرخاله زیپ شلورت بازه!!! ... اون موقع متوجه شدم و همون چند ثانیه که جلوم بود کشیدمش بالا

- تو واقعا متوجه نبودی و همینجوری رفته بودی !!!

+ من متوجه نبودم اصلا تو چرا حواست به زیپ من نبود ؟! من قبل رفتن داشتم با تو حرف میزدم !!!!! تو چرا حواست نبود؟؟؟

من هنگ نگاه این پسر میکردم و پیش خودم میگفتم این پسر واقعا از من انتظار داره زیپ شلوارش رو چک میکردم ؟!

.

.

.

.

.

هی پسر ! تو زیادی با من حس راحتی نمیکنی ؟