۹۴۱🧁

چند سال پیش ترم یک ، خانمی به اسم ناهید با کراش خیلییییی صمیمی بود و همو تو گروه جوجو صدا میزدن🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️ کلا همه این دو رو کاپل میدونستن خیلی خوب چت میکردن همین کارشون باعث میشد بقیه حالشون بهم بخوره و از گروه لفت بدن اما اون خانم ترم ۳ به عنوان مهمان رفت دانشگاه دیگه و بعد گروه کراش شد پروین و شهلا و بقیه.

...

امروز بعد از ماه ها کراش رو دیدم ی صندلی بین مون فاصله بود💕 کلاس رو ادغام کرده بودند و سال پایینی ها هم بوند . ی خانمی جلوم بود این برمیگشت سمت کراش هی بهش میگفت جزوه نوشتی بهم بده ! جزو رو ننوشتی؟ داری چیکار میکنی چی میگی؟ و کراشم با حوصله جواب میداد .

من هر چی نگاه خانمه میکردم نمیدونستم کیه ! بعید میدونستم ترم اولی باشه با پسر سال بالایی خودش انقدر راحت باشه تا اینکه موقع حضور غیاب گفت من ناهیدم ... همون لحظه مغزم سی پیوش هنگ کرد ری استارت شد گفتم اوه !!!!! ناهید!!!!!! زن سابق فرضی کراش برگشته !!!!!

و بعد بی خود و بی جهت همه جا کنار هم میدیدیشون

۹۴۰🧁

دیشب بخاطر اینکه کتاب جدید رو میخواستیم شروع کنیم برامون تو کلاس جشن گرفتن و کیک اوردن . رییس موسسه (رییس سابق) برامون حرف زد از اینکه قوی بودیم و ادامه دادیم . بهمون لوح تقدیر دادند . ( بیشتر تابستونا کل مدت با چشم گریه سر کلاس بودم ) تنها پسر کلاسمون (که ۱۶ سالشه) گفت من میخوام این لوح تقدیر رو قاب بگیرم ( این پسر از اونایی بود که همیشه کلاسهاش رو میومد و تنها عضو قدیمی کلاس هست)

بعد نمیدونم حرف چی شد یکی از خانما به تیچرمون گفت شما که غذا درست نمیکنید خونه مادرتونید این دستور پخت رو بدید مادرتون تا درست کنن تیچرمون گفت اتفاقن مادرم خونه نبود و این مدت من غذا درست میکردم و از کار و زندگی افتادم گفتیم پس بقیه خواهراتون کجا بودن ؟ گفت اونا هم بودن اما من درست میکردم و دیگه ظهرایی که سرم شلوغ بود بهشون زنگ میزدم میگفتم برا خودتون غذا سفارش بدید ناهار نداریم

* خیلی شب خوبی بود خیلی خوشحالم بالاخره این کتاب رو شروع میکنیم 🧡

۹۳۹🧁

+هی! کی میری خونه ؟اصلا خونه میری؟

من: آخر هفته ها الانم از خونه مستقیم اومدم اینجا!

+ با کی میری میای؟

- با داداشم پسر خاله هر کی که ماشین داشته باشه

+داداشت اینجا زندگی میکنه؟

من : یجورایی نه ... اونم مثل من تو خوابگاست !

+ چرا میگی زندگی نمیکنه ؟ اون اینجاست پس زندگی میکنه

- نه چون مجرده و خونش اینجا نیست و آخر هفته میریم خونمون و اهل اینجا نیستیم !

+ خوابگاه باشه ... بازم اینجا زندگی میکنین مگه زندگی نیست؟ چه متاهل چه مجرد! شغلش چیه که میگی تو خوابگاست!

- داخل x هست ( خدای من فرا تر نرو داری شناسنامه منو از زیر زبونم بیرون میکشی)

+ اوه چه جالب همسر منم اونجاست ! از کی کار میکنه ؟ کی استخدام شده

- حدود ۳. ۴ سالی هست !!!!!!!!!!

+ پس باید شوهر منو بشناسه تو کدوم بخشه ؟

.

.

.

پ.ن: حس میکنم بار بعدی که منو ببینه صورتش رو شطرنجی کنه رد بشه ! چون شغل داداشم رو فهمیده ... !

.

.

.

اون دختری که ۱۱ سالش بود تو کلاسمون بود اینبار دستش رو نشونم داد گفت ببین ... اینا رو همکلاسیام انجام دادن ( پوست دستش رو با ناخن زخم کرده بودن ) گفتم به معلمت بگو گفت بهش گفتم اما توجهی نمیکنه

۹۳۸🧁

۱- دختر همسایه کتابم رو دیده و بهم میگه تو هم امتحان داری؟ منم امتحان دارم حتی ریاضی رو بلدم اما قران رو همیشه باید بخونم الانم باید ایه الکرسی رو حفظ کنم ...(نذاشت بگم آره امتحان دارم :))) )

۲- نمیدونیم کولر روشن باشه یا خاموش پس تصمیم گرفتیم به ازای هر ۲ ساعت ۱ ساعت خاموش باشه

۳- من وقتی خورشتم جا نمیوفته سبزی و لوبیا و گوشت ی طرف میره ... به مقداررر خیلیییی کممم اندازه نصف قاشق چای خوری آرد گندم میریزم ... حتی برای خوراک لوبیا و هر چیزی که میبینم آب غذا خیلی رقیقه این کارو انجام میدم :)))))))))

۴- امشب قراره تو کلاس زبان اون کتابی رو که خیلی دوسش دارم بعد از دو سال بالاخره شروعش کنیم ... بالاخره 🧡

۵- با عکسی که گذاشتم مشکل دارم ... هی برش میدارم هی میذارمش ( خب برش داشتم چون یکم عکس جنسی طور بود )

۶- یکی از بچه ها گفت همه ازم میپرسیدن مقاله رو چیکار کردی ؟ اما هیچکس نپرسید "مقاله با تو چه کرد؟ ":))

۹۳۷🧁

ایران اهل اینجا نیست و روز اولی که اومد اینجا فقط ترکی میدونست با کتابی حرف زدن ... از لهجه شهر دانشجویی هیچی نمیدونست و ی نفر جلوش حرف میزد میگفت هاه؟! یعنی چی؟!

.

.

.

الان بعد از سه سال اون روز تنها بودیم و داشت پشت گوشی میگفت بچه ها انقدر کتم رو پوشیدن که لچ شده (lech )

من ی لحظه هنگ کردم گفتم لچ یعنی چی؟ بعد یادم اومدم از کلمات لهجه ی خیلی نادره یکی از شهرستانهای خیلی دور افتاده هست 🤯

بهش گفتم میدونی تو از کسیکه ****(کسیکه اهل اینجاست) هم ***ی تر (اسم همون شهر) حرف میزنی؟!!!!!🤯

خودشم خنده اش گرفت ...

* این تلاشها در راستای این بود چون شیرازیه وقتی به بچه ها میگفت نمیدونم چی میگین همگی فکر میکردن داره شوخی میکنه و بهش نمیگفتن منظورشون چیه شبا ساعت یک یا دو میدیدم تو سالن با بچه های ورودی جدید میشینه و هی ازشون میپرسه به این چی میگین؟

۹۳۶🧁

شما هم مثل من فکر میکنید وقتی آبان و آذر و دی و بهمن بشه ... تو این ۴ ماه کل دنیا تاریک میشه؟ و وقتی اسفند بشه میگی اوه ... خدارو شکر خورشید کم کم میخواد طلوع کنه 💛

واقعا این ۴ تا ماه ترسناکن ... حسش اینجوریه آفتاب اتصالی میکنه میسوزه کل دنیا تاریک میشه

۹۳۵🧁

کنار تعمیرگاه وایساده بودم تا ماشینو چک کنن ی پشه خیلی عجیب غریب رو دستم نشست !

واکنش من : تو چقدر شبیه مالاریایی!؟ هوم ؟

بعد تو گوگل سرچ کردم و دیدم خیلی شبیه بهم بودن و بعد سرچ هام رو ادامه دادم که ببینم بخاطر نیش مالاریا میمیرم؟جای نیش منم شبیه اوناست؟ که خب اره شبیهش بود...و از هر ۱۰۰ نفر ۷ نفر جا داره دور از جون بمیرن ... بعد الان تب دنگی ترند شده

ولی بعد گفتم اه ولش کن حوصله دکتر رفتن ندارم

بعدا نوشت : الان شبه هنوز منتظرم علائم حادی رو ببینم و برم دکتر ... ولی خدا رو شکر سالمم🤍

۹۳۴🧁

کلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم برای زبان نمیتونم دیکشنری تو دستم بگیرم و کلمه حفظ کنم و حوصله نمیشم برای هر کلمه جمله بسازم تا تو ذهنم بشینه ... پس میخوام فیلم نگاه کنم چون خودشون کلمه رو تو جمله بکار میبرن

پ.ن: البته از قدیم میگفتن فیلم ببینید من الان دلیلش رو کشف کردم🤐

* عکس بالا دسته کلید هست

۹۳۳🧁

اینجا نمیشه به راحتی غروب خورشید رو دید ! البته چهارطرف فقط خونه هست اما خونه پدربزرگ روی ی تپه بود و از در ورودی خونه بیرون میومدی اینو میدیدی 💙💛🧡 (استثنا اون روز ۴ تا ابر کپل بود ) و صبحا طرف مقابلش صورتی و آبی💙💖💜

عکس : taxian

۹۳۲🧁

۱- فادی: مگه دوست پسرت ماشین نداره که تاکسی میگیری؟ - هر وقت اومد ازش میپرسم که ماشین داره یا نه... - نوچ نوچ ... هنوز ازش نپرسیدی ؟ از نظر من این رابطه رو تموم شده بدون😑

۲- کار اداری دانشگاه بالاخره تموم شد 😇

۶ر۳- تو آشپزخونه بودم بطریم رو پر میکردم و ی نفر کنارم اومد و بهش سلام کردم که یدفعه گفت

تو همونی نیستی که چند دقیقه پیش سلام کرد و بهش گفتم این شیشه عرقی دستته؟ آخه من گیج شدم دوباره سلام کردی ... گفتم چیزی نیست اون هم اتاقیم بود

گیج نگام کرد گفت اما خودت بودی! بردمش اتاقمون گفتم تو اول ایشونو دیدی 🚶‍♀️

۴- تو این پیجا دیدین ارایش عروس رو نشون میدن اسمش هم میذارن آرایش دانشجویی؟ یاااااااا !

۵-

۶-

۷-

۹۳۱🧁

خوش خیال:

دیروز اینجا مینوشتم این ترم ترم آخرمه ... اما نیست چون 💔

تو تابستون یکی از دخترا رو پیدا کردم که رشته اش ریاضی بود صبح ها قبل اینکه بره درمونگاه به من آمار درس میداد حالت کلی شغلش اینجوری بود صبح مدرسه بود و عصر میرفت تا ده شب دستیار یا یک همچین چیزی تو کلینیک بود اهل شهر دانشجویی نبود و میگفت اگر نرم بیرون پارکی دربایی افسرده میشم پس ساعت ده تا ۱۲ شب میرفت دریا وقتی برمیگشت کلی داستان با مدیر خوابگاه داشت ... چون قانون خوابگاه اینه باید ساعت ۱۰ اینجا باشی

سو ... رفت

و بعدها هم که باااش صحبت کردم گفت مدرسه شروع شده و اصلا فرصت نمیکنه

رفتیم سراغ گزینه بعدی

شهلا

شهلا از آمار چیزی نمیدوست اما گفت پسر عموش رشته اش آمار هست ی صحبت میکنه با زن عموش که پسرش راضی بشه ما بیایم دانشگاه شون تو کافه کتابخونه ... به من آمار درس بده

شهلا فقط زنگ زده تا به زن عموش بگه پسرش واقعا آمار میخونه ... که اونا هم تایید کردن

اما امشب شنیدم شهلا داره از خوابگاه و شهر دانشجویی میره

.

.

.

بدین ترتیب ترم بعد هم دوباره من دانشجو هستم 😑😑

باید دوباره بگردم دنبال ی نفر که امار و ریاضی بدونه

۹۳۰🧁

چند روز پیش یکی از همکلاسیای زبانم که ۱۱ سالش بود گفت من تو مدرسه بولی میشم چیکار کنم بنظرت ؟ گفتم فقط میتونم بگم مقاومت کنی من هم سن تو بودم بولی نمیشدم اما خواهرم وقتی ابتدایی بود کل کلاس باهاش حرف نمیزدن این ادما بزرگتر بشن هم تغییر نمیکنن

.

.

.

نمیدونم چرا وقتی داشتم براش از نونام میگفتم خودم رو یادم نبود؟ یکی از هم اتاقیام که بقیه رو بولی میکنه و تابستون بامن دعواش شد وقتی ایشون با من چپ باشه کل اتاق با من چپه ... قرار بود امروز بیاد هنوز نیومده ... امیدوارم هیچ وقت نیاد ... ازدواج کنه دانشگاه اش تغییر کنه خوابگاهش عوض بشه ی جوری بشه که نیاد

آخه مثل ی سیستم لعنتی همه ازش پیروی میکنن ... وقتی بهش میگی تو صورتم سیگار نکش ... یا دودت رو روصورتم خالی نکن وقتی از اتاق مطالعه برگردی به اتاق میبینی علاوع بر سیگار برقی و قلیون هم گذاشتن کل اتاق پر دود شده

بقیه اصلا نمیکشن وقتی این بیاد همگی سجده میکنن

الان که راستی راستی باهام چپ شده وقتی بیاد واقعا نمیدونم چی میشه

۹۲۹🧁

فکت

من تو دبیرستان : نیمه گم شده ام تو رو خدا تو دانشگاه باش

من تو دانشگاه: تو رو خدا اینجا نباش 🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

۹۲۸🧁

چون این ترم ممکنه ترم اخرم باشه قصدم اینه تمام وقت تو اتاق مطالعه باشم و فقط درس بخونم و دانشگاه رو تموم کنم . بچه های اتاقمون تا ساعت ۱۲ و نیم صبح خوابن و کتاب نمیخونن و بیس چهاری اسپیکر گذاشتن میرقصن یا همینجوری میخونن باور نمیکنن دارم کتاب میخونم و همگی اتفاق نظر دارن من دارم چت میکنم یا یک رل مخفی دارم -_-

پس هر ثانیه که از اتاق مطالعه بیرون میام اینو میپرسن :

اون کیه داری باهاش حرف میزنی ؟ -هیچکس

داری آماده میشی بیرون ... هی نکنه داری میری دیت؟ نه دارم میرم مغازه -_-

داریم ناهار میخوریم و یکی از بچه ها میگه به مشکل خوردم . من: میشه از اول بگی؟ اونا : نه مگه تو به ما میگی شبا کجا میری ؟ - من کی نگفتم ؟ من عین کف دست هر دفعه گفتم جایی نمیرم -تو هر دفعه داری دروغ میگی

ی شب مجبور شدم پا به پا شون تا ساعت ۳ صبح بیدار باشم و صبح هم ساعت ۱۲ بلند بشم ... پس شب بعدی ساعت ۱۲ گفتم لامپ رو خاموش کنید بخوابیم ... مه رخ : تو با رلت دعوا میکنی چرا ما باید زود بخوابیم ؟-_-

ساکورا جایی میری ؟ -همونجا که تو با رلت میری و به من نمیگی همونکه برات شکلات میاره (قصیه شکلات اینه تو کلاس زبان یکی از خانما از شکلات سوغاتی آورد ... چون زیاد بود منم به بچه های اتاقمون دادم )

-من کجا میرم ؟ - همونجا که هر شب میری -_-

پ.ن: نفس عمیق بکش ... نفس عمیق .. یک گوشت رو کن در و اون یکی دروازه ... بی اهمیت باش ... حس کن صداشون رو نمیشنوی

* البته ی بار گفتم وقتی با کسی دوستی نباید کسی بدونه چون همینطور بقیه ازت سوال میپرسن شاید اون شخص برای تو مناسب نباشه پس نباید دوستای آدم بدونن تو با کسی هستی ! بهتر اینه موقع عقد بهشون زنگ بزنی بگی اره شما دعوتین اینجوری کل محل و از سوپری وووو هم نمیفهمن تو با کی داری چت میکنی:"/ اصلا چرا باید بفهمه؟

*از اونجایی که تازه یاد گرفتم عکس بذارم و دارم گالریم رو خالی میکنم پس یکم تحملم کنید

۹۲۵🧁

امروز میخوام غذا سفارش بدم چون یک برنجهام چند هفته هست تموم شدن دو کل تابستون تقریبا داشتم ماکارونی میخوردم سه دیروز یکی از بچه ها غذاش رو بهم داد بخورم اما ساکورا یدفعه گفت این غذا بو میده ... بوی در آستانه کپک زدن حالت سس مایونزی ( خدا منو نجات میده از دست مسمومیت غذایی) ... پس مستقیم رفتم برای خوراک لوبیا اما اینم همه میگفتن بوش غیر عادیه

و بعد دلم برای برنج تنگ شده از دیروز گشنمه

۹۲۴🧁

امروز شروع کردم سریال "۱۳ دلیل برای اینکه " رو ببینم .

میخوام داستان رو لو بدم تا اونجایی که نگاه کردم :

داستان درباره دختری هست که تازه میخواد وارد دبیرستان بشه اسمش هانا هست .قبل از اینکه مدرسه شروع بشه با یکی از همکلاسیای پسرش تو سینما ذرت و بلیط میفروشه . هانا دوستی داره به اسم کت . کت خونه شون داره جا به جا میشه و میخوان به ی شهر دیگه که ۲۰۰۰ مایل فاصله داره بره پس شب آخر ی مهمونی میگیره و هانا و همه دوستاش رو دعوت میکنه جاستین فلور هم دعوت میکنه ... هانا دختریه که از پسرایی که بدن سازی میکنن و لاس (با عرض پوزش ) میزنن خوشش میاد کت هم میگه منکه میخوام برم از اینجا تو هم دوستی نداری بیا با فلور

فلور هم از اونایی هست که اگه هیچ کاری نکنه میگه من دختر بلند کردم کاری که فلور انجام داد جرقه ای شد که هانا تو مدرسه بولی بشه و بعد خودکشی کنه

و اول فیلم ۱۳ نفر رو که باعث شدن خودکشی کنه رو تو ی نوار ضبط و معرفی میکنه و میگه شما دلایلی بودید که باعث شدید من خودکشی کنم

۹۲۳🧁

چیزای بی ارزش ماتریکسی

عکس: سریال lost

ادامه نوشته

۹۲۲🧁

چیزای بی ارزش ماتریکسی

عکس: فصل یک سینگلز اینفرنو

ادامه نوشته

۹۲۱🧁

این ترم با استاد منحوس دوباره کلاس دارم

این همون استاده هست که به دخترای مجرد مزه میپرونه و تیکه میندازه مثلا خوشمزه بازی درمیاره ... و گاها اذیت میکنه و تهدید میکنه که اخراجت میکنه

این همون استاده هست که چند ترم قبل با خواهرم همفکری کردم و انگشتر نامزدی پوشیدم که نشون بدم من نامزد دارم الان صاحب دارم

چون پارسال مثلا نامزد بودم و الان یکسال گذشته ... فکر میکنم باید این ترم برم حلقه ازدواج بخرم و قبل کلاسش بپوشم

.

.

.

پ.ن: خدایا این استاده عوض بشه ... پارسال که باهاش کلاس داشتم قبل کلاس این انگشتر نونام برام بزرگ بود کلی چسب کاغذی پشتش میچپوندم تا انگشتر نونام رو فیکس کنم رو انگشتم دیگه روم نمیشه به نونام بگم انگشترت رو بده ... خدایا استاده عوض بشه

۹۲۰🧁

ما تو حیاط خونمون درخت خرما داریم و هر سال واسه اقوامامون که سردسیر هستن خرما میفرستیم خب اونا هم موقع خودش میوه های خودشون رو میفرستن

ی سال ما خیلی اشتباهی خرمای ضایعاتی رو فرستادیم شیراز برای دختر خاله

کی فهمیدیم ؟ دو روز بعدش متوجه شدیم پلاستیک ضایعاتی نیست و داداشم گفت فکر کنم من اشتباهی فرستادم رفته

ضایعاتی چجوریه ؟ ی خرمای خوب اندازه اش باید حدودا سه بند انگشت خودم باشه ( شاید انگشت کوچیکه اقایون ) ، تپل طور ، شیرین شیرین جوری که بیشتر از سه بخوری شیرینیش بزنه به دلت پوستش نازکه رنگش نباید سیاه باشه

اما خرمای کشمشی ... انگار خرمای مناطق محرومه ! اندازه اش یک بند انگشت ، لاغر و دراز مثل کشمش و شیرینیش خیلی خیلی ملایمه ... شیره ندازه هسته نداره

و این خرما رو کسی نمیخره تو بازار ...

نه اینکه بد باشه مثلا به ی درخت یدفعه بهش کود پتاس بدی ... این درخت هنگ میکنه ! و درخت پرتقالتون هر سال ۴ تا دونه میوه درشت میداد امسال کل شاخه ها میلیمتری پرتقال بهش چسبیده اما پرتقالهایی به اندازه اعناب !

...

مادرم زنگ زد و کلی عذر خواهی کرد که خرما کشمشی ها اشتباهی اومدن از قصد نبوده اما حتما برای جبران دفعه بعد بیشتر برات میفرستم اما دختر خاله گفت خاله بچه ها مزه اش رو خیلی دوست داشتن تازه میگن دفعه بعد این کوچولو ها رو بفرستید برامون

Wow!