۲۹🥭

بدم میاد

این همه ِارایش کن سوسکی ها رو بنداز بیرون ارایش زیاد کن پر رنگ کن تااا یکی ازت خوشش بیاد موهام رو نذارم بیرون همگی اینجورین که این همه پول کراتین دادی که همه رو بزاری زیر لباس ؟؟؟

* هم خدا رو میخوام هم خرما

۱۶🥭

از سال ۹۸ یا ۹۷ موهام رو کوتاه نکردم الان رسیده به زیر آرنجم!:/

مامانم هی میگه الان قیمت موهات ۵ میلیونه بیا بفروشیمش ... حداقل کوتاهش نمیکنی کراتینه اش کن

ولی من تقریبا تمام عمرم موهام پسرونه بوده :( این اولین بارمه ... خودش معجزه هست انقدر بلند شده

کلی نوشتم و پاک شد !

بهدا نوست :فعلا پروژه فروختن مو کنسله و آپشن رنگ موی صورتی ملایم افزوده شده

من دارم برای چی اینهمه پول خرج میکنم؟ وقتی موهام رو نه خوشم میاد از جلو معلوم باشه و نه از پشت ! چون عصبیم فکر میکنم خوشگل نیستم

واقعا وقتی قرار نیست بیرون کسی ببینش و نه شوهری دارم ... این رنگ مو چی میگه ؟ جواب درون ذهنم عصبیم چون بهم گفتن وقتی نخندی خوشگل تری ... البته من از این کسی که بهم گفته عصبی نیستم از این واقعیت عصبیم

وضعیت خنده هام رو گذاشتم روی تنظمات شدید مصنوعی خندیدن و نخندیدن

۹۷۶🧁

هر دفعه که میخوام جایی کار کنم با رییس اونجا که صحبت میکنم به خودم میگم واو ببین چقدر نایسه ! حتما مثل خودم مهربونه دل رحمه ... این قطعا از اوناست که حقوق اداره کار میده ، از اونا که اخلاقش خوبه ، از اونا که سر ماه نشده خودش حقوق رو واریز میزنه بدون کم و کسری

اما من هر دفعه باید سیلی حقیقت رو محکم بخورم تا بهم ثابت بشه آدم خوش قلب ، خوش حساب ، آدمی که وقت و زحمت دیگران براش مهمه ... وجود "نداره". 🙂

امیدوارم من آدم بشم و دیگه انقدر مردم رو نایس نبینم

امیدوارم دیگه مردم رو انقدر خوب نبینم تا انقدر سرم کلاه نره تا انقدر از رفتار بقیه هر دفعه شوکه نشم

* وی از دو جا ضربه خورده یکی دیشب و یکی امشب ... امشب حس کردم اعتمادی که به ی آدم اشتباه داشتم باعث شده قلبم واقعا تیکه تیکه بشه

۸۷۱🦄

گوشم هم کیپه هم صدا میده عین ی سوت بلند که بگی الان شنواییم رو از دست میدم قطره ریختن بی فایده هست

باید بلند بشم درس اول کتاب بیسیک رو بخونم

کم کم باید شروع کنم دنبال پیدا کردن خونه نمیدونم تا موقعی که آمار و ریاضی رو پاس نکردم کار خوبیه یا نه ، یک کلمه هم از آمار حالیم نمیشه

دندون عقلم داره کج درمیاد و به لثه و دندون بغلش و لپم داره فشار میاره حتما میگید چرا لپ؟ خودمم نمیدونم صبح پاشدم حس کردم زخم شده

قبلا حلما میگفت میخوام برم ی جایی که هیچکسی نشناستم و با گربه ام زندگی کنم ... ازعمق وجودم درک میکنم حرفش رو ، از خوابگاه و آدماش و حرفهاشون خسته ام

۸۴۰🦄

۱- امروز خاکسپاری پدر بزرگم بود ، وقتی بالای سرشون قرآن میخوندن عموم که تو قبر و داشت کفن رو از صورت پدربزرگ کنار میزد گریه اش گرفت من بالاسر عموم بودم دیدم گریه که میکنه اشکش هی میریزه رو خاک ... اینو که دیدم بیشتر گریه ام گرفت ... قیافه پدربزرگم شبیه وقتایی بود که عمیق خوابیده و دهنش نیمه بازه... ی دفعه صداش کنی و از خواب بپره بود

قبر ی مکعب مستطیله که باز زیرش ی مستطيل کوچیکتره ... قبر رو که اینشکلی دیدم یاد این افتادم مادرم گفته بود قبر خانم فلانی رو نتونستن در بیارن با بیل لودر نیم دایره زیمین رو چال کردن ... این موضوع خنده دار بود ... حالا زار زار دارم گریه میکنم نیلی دستش رو انداخته گردنم اینجوری که گریه نکن عزیزم همه میرن آروم باش ...من خنده ام گرفته بود ... سو ی دستم رو گذاشتم رو دهنم و یکی دیگه رو چشمم تا حداقل نیلی که چسبیده بهم متوجه نشه

درک نمیکنم چرا تو گریه هر چی موضوع خنده دار بود یادم می افتاد

۸۴۳🦄

با مادرم بحثم شده بود هر دومون فکر میکردیم داریم درست میگیم ... وقتی برگشتم خوابگاه مادرم ی عکس خیلی قدیمی برام فرستاده بود من و همه دخترای فامیل لباس عروس پوشیده بودیم

حسیکه از پیام مادرم میگرفتم :

کاش همیشه بچه میبودی و هیچ وقت بزرگ نمیشدی .

۷۹۶🧣

In the ocean eyes...

۷۴۰🧣

Tell me pretty lies

💔Look me in the face

۷۳۲🧣

وقتی سرکار گردن درد و پا درد امونم رو میبره به خودم میگم

"دختر باید به شوهر پولدار وصلت کنه و بهش بگن تو تو خونه بشین خودم واست نیاز مالیت رو برطرف میکنم ... اصلا من اهل کار کردن و دستیار دندون پزشک بودن نیستم این چه شغلیه ... خود دندون پزشکی مفت نمی ارزه ۱۵ ساعت گردنت تو پوزشن نامناسب خشک باشه ... سی سالت نشده گردنت میپوکه "

پ.ن: وی بعد از رسیدن به خوابگاه فهمید اگر نره سرکار نمیتونه دندون هاش رو درست کنه و مراقبت های پوستی بخره ، لباس عید بخره ... تازه خیلیییییی بهتر از کافی شاپ هست ، کافی شاپ بعد از ۸ ساعت وقتی تو خیابون راه میرفت علاوه بر گردن درد ، تک تک نقاط پاش جوری درد میکرد انگار پا رو میخ میذاره میره ... و ۱۰ دقیقه بعد از کار تو خیابون رو صندلی مینشست تا جون بگیره و دوباره راه بره ... پس خدایا شکرت دستیار دندون بودن خیلی بهتر از کافی شاپه

۷۲۸🧣

عه وا کلی نوشتم تما نتم وصل نبود و همگی پاک شدن:/

خلاصه‌ نوشته ام

: نونام واسه دختری که سه ماه باهاش آشنا شده بود کیک گرفت و بهش گفتم کیکه بزرگ نیست؟ گفت پولش چیزی نیست

اما واسه تولد من هیچ کاری نکرد ... شاید میخواست تلافی کنه چون من تولدش خیلی خیلی ناراحت بودم از اینکه تو هیچ چیزی نمیتونم کمکش کنم و از شهر دانشجویی فرار کردم تا منو نبینه و نگه عه پس هدیه من چی شد؟ خواهر من اینجوریه چیزی براش بخری نگاه میکنه میگه چه بیکلاس و کلی میزنه تو ذوقت و درک نمیکنه شاید تو تنها چیزی که با پول تو کارتت میتونستی بخری همین بود

البته انتظاری هم نداشتم ناراحت نشدم ولی یکم درد داشت

۸۲۴🧣

دلم میخواد همه ی فیلمهای کانال های شیرینی پزی یوتیوب رو نگاه کنم ...

آنچه گذشت :

من بالاخره یک جایی رو مصاحبه قبول شدم !

چگونه ؟ روز قبل از ولنتاین صاحب کافه گفت با سینک و ظرفشویی مشکلی نداری ؟ گفتم نه . اونم گفت من عجله دارم چون فردا واقعا شلوغه لخاطر ولنتاين اگر نمیای اشکال نداره بهم بگو ولی بی خبر منو نذار اگر یک هفته هم اومدی و فشار کاری زیاد بود اشکال نداره فقط بهم زنگ بزن و نه اینکه بی خبرم بذاری یا بلاکم کنی ... گفتم نه اوکی هستم و نکته مهم آخر گفت لباس سفید رو بعدا برات میگیرم گفتم خودم روپوش ازمایشگاه دارم ... گفت خب اینو بپوش برات بعدا لباس مخصوص میگیرم

فردا صبح اش رفتم کافی شاپ ( کافی شاپ نبود اون قسمتی که من بودم بیشتر شبیه کارگاه شیرینی پزی بود و اصلا مشتری نمیومد تو قسمت کارگاه و همه مشتریا سمت کافی شاپ بودن... یکی از خانمها همه قسمتها و ظرفها و بانکها ( محل نگه داری وسایل با ماده خاص) رو نشونم داد ... گذشت تا ساعت دو عصر شد اون لحظه رفتم قسمت بیرون و ی پسری رو دیدم ظرف بدست وایساده انگار کیک خورده یا همچین چیزی و منتطره تا حساب کنه ... اما من گیج نگاه میکردم میگفتم این اینجا تو این قسمت چیکار میکنه ؟! ودف! اصلا تیپ اش چرا شبیه المانیاست تا ایرانیا ؟!

بعد از اون ی ظرف کریم کاکائو رو برداشتم و داشتم کاغذها رو چسب میزدم ی لحظه روپوشم رو نگاه کردم دیدم کلی کریم کاکائو چسبیده ... خیلی صحنه ناراحت کننده ای بود چون من این روپوش رو خریدم تا تو آزمایشگاه تشهیص طبی بپوشم هیچ وقت فکر نمیکردم تو ی کارگاه قنادی کار کنم ... ناخن زدم زیرش که مثلا تمیز برش دارم اما بدتر پخش شد قرمز شده بودم روز اول بود خیلی معذب بودم همه هم رو میشناختن ... جو اش خوب بود ... یکی از خانمها اومد گفت تاشی ین میشه راحت باشی ؟ انگار این حرفش کافی بود تا من کرور کرور گریه کنم ( الان که یادم میاد میبینم خیلی نازک نارنجی بودم :/)

خیلی چالش برانگیز بود اینکه اگر یکی از همکلاسیا ببینه چیکار کنم ؟ اگر بابام بدونه چقدر ناراحت میشه ؟ اگر پسر خاله بدونه چقدر گریه میکنه ؟ بعد میگفتم نه نه ... هیچی نمیشه واسه ثبت نام اردو پول لازم دارم میتونم دووم بیارم

تا ساعت چهار تموم شد و نفر بعدی اومد ... حس میکردم تک تک نقاط کف پام خار هست و حین راه رفتن گوشیم رو چک میکردم و دیدم کد نوبت آزنایش خونم هم اومده و باید برم تست خون بدم

کدوم آزمایشگاه میرفتم ؟ آزمایشگاه فرشته که واسه استاد **** هست که عمرا برم ... آزمایشگاه دکتر الوند ... اینم دوست دختر استادم و همه هم کلاسی های خ****م اونجا رو گرفتن اینکه مجبور شدم برم تو کافی شاپ کار کنم بخاطر عاشقی ایناست ... تنها میمونه آزمایشگاه خرد ... اینم رییسش گفت حتما خبرت میکنم اما رنگ نزد وقتی خودم دوباره رفتم سوپر وایزر پر رو اش گفت ما آدمی که سابقه کار نداشته باشه رو نمیگیریم ... خرد دور بود اما رفتم خرد

عصبی بودم ناراحت بودم تمام بدنم درد میکرد هر قدمی که برمیداشتم از پا درد گریه میکردم

رسیدم آزمایشگاه ...موقع خون دادن گفتم شما تازه کار هستین ؟ اگه تازه کارین نمیخوام شما ازم خون بگیرین ... با لبخند گفت چرا ؟ گفتم بار قبلی همکارتون خیلی بد رگ پیدا کرد و تا چند روز دستم درد میکرد

گفت شیفت صبح اومدی کدوم اتاق بود ؟

گفتم اره شیفت صبح اتاق ۳

گفت دختری که موهاش رو رنگ میکنه ؟

گفتم تو میخوای گزارش همکارت بدی؟؟

گفت تو گزارش در نظر نگیر باید بعصی وقتها اخطار بگیری تا بهتر بشی

حالا من تو ذهنم آره برو گزارش اون بچ رو بده تا رییست بفهمه ی مشت *** رو جمع کرده

گفتم موهاش رنگ بود و ناخون هاشم....

گفت کاشته بود درسته ؟

گفتم آره

گفت من معذرت میخوام از طرف همکارم

...

وقتی رسیدم خوابگاه تا غذا خوردم ساعت شد ۶ درحالی که درس نخونده بودم ، نخوابیده بودم

به نونام گفت روز اول کاریت چطور بود؟ گفت کلی گریه کردم چون گفتن تو بلد نیستی رگ عادی رو پیدا کنی چون بیمارستان پول بهم نمیداد دو جا کار میکردم ... مثلا الان جام بهتر شده چون داخل اورژانسم ۱۲ ساعت رو باید سرپا باشم باور کن منم خسته میشم

گفتم کاکئو چسبید به روپوشم... گفت عادیه تو کافی شاپ ! ... گفتم من گریه کردم ... اون روپوش رو خریده بودم بخاطر آزمایشگاه این همه درس خوندم که آخرش اینجور بشه ... گفت هر جا که لازمه محیط مثلا استریل و تمیز باشه باید لباس سفید بپوشی

گفتم من میتونم فشار کاری تو کافی شاپ رو تحمل کنم اصلا چیزی نیست من دارم بخاطر این گریه میکنم که میگم اگر تو حس میکنی ی عزتی داری اگر نداشته باشی چی میشه ؟ بابا نمیدونه من امروز کجا بودم اگر بدونه قطعا ناراحت میشه اینه که نمیتونم ادامه بدم ... گفت ببین اگر منم بودم و حس میکردم یکی از همکلاسیام تو کافی شاپ منو ببینه خیلی حالم بد میشد که اونا همه به ی درجه ای رسیدن و منم آشغال کافی شاپ میبرم بیرون

... یک لحظه رفت بیرون ... تا به کل خانواده گفته امروز چی شده !

داداشم رو دیدم گفت بخاطر پول خودت رو اذیت نکن ... کاری رو انجام نده که ارزش تو نیست منم ی زمانی این کارها رو انجام میدادم چون مجبور بودم و الان سی سالم نشده و زانو درد گرفتم

در اخر زنگ زدم گفتم نمیتونم بیام ببخشید فردا ولنتاین هست و پیک کاریتونه زنگ زدم که بدونید

۸۱۷🧣

قراره واسه ی اردویی ثبت نام کنم یکی از شرط هاش اینه داخل جلسات ژورنال کلاب دانشگاه شرکت کرده باشی

از اون طرف واسه ثبت نام اردو پول زیادی لازم هست ( زیادم نیست من ندارم ) از اونجایی که تو همه مصاحبه ها رد میشم و خیلی ناامید بودم که از کجا باید پول ثبت نام رو بیارم ... خیلی یدفعه ای صاحب یک کافی شاپ بهم پیام داد و منم خیلی خوشحال گفتم حتما مصاحبه رو میام و چند ساعت بعدش یکی از دانشجوها پیامم داد که قبل از مصاحبه کافی شاپ باید برم درباره برنامه ریزی ژورنال صحبت کنیم... حتما هم من باید باسم چون ایده اش رو من دادم و بقبه دانشجوها اندازه برگ تره چیزی از ژورنال کلاب نمیدونن

اگر سر کار نرم چجوری باید اردو رو ثبت نام کنم ؟ چجوری باید دندون پزشکی برم یا خرج خوابگاه ؟ ... اگر سر کار برم وقتی ژورنال کلاب نرم چجوری اصلا صلاحیت ثبت نام ندارم

حس میکنم دور تا دورم دیواره نه راه پس دارم نه پیش ... انقد فکر کردم که سردرد شدم

۸۱۲🧣

با معلم زبانمون حرف میزدم گفتم راستی دوباره مصاحبه رفتم گفت چی شد ؟ ومنم از جزئیات گفتم و اون ی لحظه گفت وایسا وایسا و حرفهاش رو زد

مستقیم بهم چیزی نگفت اما لب کلامش این بود تو رد میشی ( در واقع همه اینو بهم میگن رد میشی و قبول شدنت خودمعجزه هست )

حیف کرور کرور اشک ریختم

۷۲۲🦥💔

وقتی داخل چیزی که دوست داری بدترین هستی باید چیکار کنی ؟

۷۱۳🦥

دیگه نمیخوام دنبال کار بگردم ، دیگه خسته شدم اونقدر که بگن کارت آماده هست اوکیه میگم دیگه نمیخوام

۷۰۱🦥

پوست سرم داره کنده میشه اما کار برام پیدا نمیشه😖

۶۹۳🦖

کاش این روزا تموم بشن

درک نمیکنم ...واسه دامپزشکی ، که مردی به قصد زدن باهام حرف میزد

اما اینجا ... بهم گفت اگر شک داری میتونی فکر هات رو کنی و بهم پیام بدی تا چند روز بیای آموزشی کارکنی و ببینم چجوری هستی !

وقتی این حرف رو زد پیش خودم گفتم جانم ! من میتونم فکر کنم که آیا میتونم شما رو انتخاب کنم ؟! هووممم ؟؟؟

قراداد یک ساله از ساعت ده صبح تا ساعت ۶ ... احتمالا کلاسهای دانشگاهم رو از دست بدم و نتونم دو ترم رو پاس کنم

همه اش تقصیره بازیار سگه ، اگر این آدم جلو من نبود خائن بودن و دورو بودنش رو نشون نمیداد انقدر در به دری و عذاب نمیکشیدم و کبوتر هم گیر داده عقل نداره ببخشش ، حالا ناراحت بشه چه فایده داره ؟

خب فایده اش اینه حداقل دفعه بعد شاخ نمیشه

۶۸۴🦖

یکی از دخترا که دوست پ داره و خیلی خیلی دعوا میکنه و صحبتهاشون اینه که خفه شو ، ** نخور ، بی ****

البته اتفاقای جالبی نیوفتاده حین رابطه شون بیچاره حق داره ، بعد من داشتم به در میگفتم تا دیوار بشنوه 👀 که آدم بعد ده بار رابطه که شوهر اینطوری فکر میکنه که خانم من یکی هست مثل خانمای دیگه ، عامیانه اش زن من هم *** است مثل ** های دیگه ! اون موقع هست که تنها شوهری خوب هست که بدونه احترام چیه ( معنی احترام رو "چند بعدی" فرض کنید) و دختره گفت اتفاقا خیلی بهم احترام میذاره ! که یدفعه همه جا سکوت فرا گرفت صدای جیرجیرک رو میشد حس کرد ، صدای نسیم ، صدای موجهای دریا !

همه با تعجب بهش نگاه میکردیم که این دختر تعریفش از احترام چیه ؟؟!

گفتم خب ... خب اگه احترام میذاره ، همه چی اوکیه .

...

اون روز داشت میگفت من پشیمونم که عاشق همچین آدمی شدم چون اولا که با هم آشنا شدیم اصلا کار نداشت بعد هم تا استخدام شد خیلی طول کشید که واقعا حقوقش چیزی نیست

من چیکار میکردم ؟ من تو افق داشتم محو میشدم ... چون الان اولویت من اینه پسری که یک شعل ثابت و مطمئن داره اینکه مسئولیت پذیریش رو نشون بده ، بهم احترام بذاره و فردا نگه من اصلا تو رو دوست نداشتم و دلم میخواد با فلانی ازدواج کنم

۶۵۵

و میل به خفه شدنم خیلی زیاده

انقدر که از تک تک نفس کشیدن هام متنفرم

۶۵۴🦖

همه چیز خیلی خسته کننده هست

اونقدرررر تاثیرش زیاده این حس ، که فکر میکنم تمام تصمیم های مفیدم همگی بی ارزش بودن 💔

۶۴۶🦖

خیلی یدفعه ای یک کلینیک ترک اعتیاد نیرو میخواد و گس وات ؟ من خونه ام و مصاحبه هم گذاشتن فردا ... تاااازه رییسش میگه اصلا سابقه کار واسم مهم نیست دانشجو بودنت هم برام مهم نیست

پ.ن: البته در پستوی ذهنم میگم اینم میخواد ردم کنه ! مثلا بار قبل مسئول استادم بود ، آشنام همکار نونام و حتی نونام اومد با دکتر حرف زد ... و آخر همه چی کشک ... اصلا منو قبول نکرد و استادم گفت تو ماشین صفر کیلومتری :/ (مرتیکه چیز انگار خودش ژنتیکی همه چیز دون بوده ) واقعا تا مغز استخون ناامید شدم

پ.ن: حس میکنم نفرین شده ام

۶۴۳🦖

حس میکنم اینکه دقیقه ۹۰ تصمیم میگیرم رفتنم به خوابگاه رو لغو کنم ... همه کسایی که تو رفتنم به نوعی دخیل هستن آزرده بشن :/

آخه الان فهمیدم از حالت تهوع نمیتونم بخوابم و اصلا حس خوابگاه خلوت و کلاس زبان رو ندارم و بدین صورت احتمالا جمعا ۱۳ روز لنگر بندازم خونه ، فقط بنده خدا راننده صبح پاشه و پیام منو ببینه و کفری بشه :"(

اصلا حوصله چیزی رو ندارم دلم میخواد فقط لش کنم تو خونمون ...

امروز انقدر ماست و ترشی ، شربت آبلیمو خوردم که معده تم سردی کرده و کنجی نشسته ام و نمیدونم چیکار کنم

وی برای اولین بار در طول زندگیش ! فهمیده بود دوروز دیگه پریود میشه ... ببینید برای اولین بار ! ..‌ . پس پیش خودش گفت خب باید تا میتونم سردی بخورم که اگه پریود شدم دهنم سرویسه ولی خب انقدر زیاده روی کردم که الان نتیجه اش مشخص شده :"(

۶۳۷🦖

خلاصه کاریابی های این یک ماه :

سو ...

مصاحبه دندون پزشکی ۱ رد شدم ! همه چیز اوکی بود اما دقیقه نود خراب شد ! ظاهرا نباید میگفتم عصر کلاس دارم

مصاحبه دندون پزشکی ۲ رد شدم چون گفت دانشجو نمیخوایم

مصاحبه دندون پزشکی ۳ ... کنسل شد گفت نیرو نمیخوایم

رستوران دانشگاه هی میگفت بیا بیا سهمیه غذا و همه چی اوکیه ... منم شاد و شنگول رفتم و بعد گفتن کنسله !

سر میدون هم یک مورد پیدا کردم و وقتی رفتم گفتن عه شما خانومین که ! ما آقا میخواستیم :/ ... ( وی رزومه خود را براشون فرستاده بود )

بیمارستانی که نونام هست اتفاقا نیرو میخواست اما گفتن به ازای ۱۲ ساعت در ماه فقط ۶ تومن ، نونام گفت پات رو اینجا نمیذاری :/ ، هر چی هم اتاقی و همکار دارم اینجان ، بعدشم بیگاریه ۱۲ ساعت ۶ تومن

از رشته خودم ناامید شدم و سمت کارهای دیگه هجوم آوردم !

دفتر کشتی رانی همه چیز خوب بود تا اینکه روز مصاحبه اصلا پیامهای دیوار رو لعنتی جواب نداد

رستوران ۱ ، ۲ ،۳ ،۴ ... مغازه ۱ ، ۲ ... همه اینا اصلا نتیجه خوبی نداشت

کلی چیز دیگه هم بودن که خیلی خوب بودن اما تایم شون دقیقا داخل کلاسهام بودن :( که اصلا نمیشد باهاشون مصاحبه کرد

چقدر ترسناکه !

پ.ن: اگر ساغر بود میگفت نفرین شده ای :/ مگه میشه این همه درخواست بدی هیچکدوم جور نشه که بری !

۶۳۴🦖

داخل چیزی مشکل پیدا کردم

برای حل کردنش ی روش ریسکی و خطرناک هست

هیچ کس نیست ازش مشورت بگیرم

داداش متاهل که جزئی از خانواده نیست

نونام میگه همه چیز اوکیه ، وضعیت اقتصادی نرماله و من دارم زیادی به خودم فشار میارم ، به مادرم کلی توضیح بدی هیچ واکنشی نشون نمیده و بهش بگی چرا هیچی نمیگه ، چرا هیچ راهنمایی نمیکنه میگه تو و خواهرت و داداشات واقعا فکر کردی من چقدر جون دارم که هر روز بشنوم ... بین تو داداش متاهلت که هر روز با زنش دعواست کدوم تون مهمترین ؟ بین تو و داداش سینگلت که باید کل ماه رو فکر کنیم چجوری باید براش پول جور کنیم کدومتون مهمترید ؟ منم کم میارم خسته میشم

۶۳۱🦖

خیلیییی دلم میخواست مصاحبه هتل رو قبول بشم ، همینطور ده روز منتظر بودم تماس بگیرن ... چون دیشب تماما بیدار بودم پس داخل ماشین خواب بودم ، وقتی رسیدم خونه فورا خوابیدم ... وقتی ظهر بیدار شدم دیدم چندتا تماس از دست رفته دارم و وقتی زنگ زدم فهمیدم از هتل هست و قراره عصر امروز ( روز تعطیل رسمی ) مصاحبه بزارن :"( ، گفتمش من اومدم بیرون شهر ! چرا زودتر زنگ نزدین ؟؟؟ گفت صاحب هتل اهل شهر د هست و تنها امروز تونسته برای مصاحبه وقتش رو خالی کنه و اینجا بیاد ...

واقعا باورم نمیشه کل هفته رو شهر دانشجویی بودم و فقط چهار ساعت ازش بیرون زدم و این اتفاق افتاد ... بعد قطع کردن هر آن ممکن بود سکته خالص رو بزنم

پ‌ن: سو هتل هم از دست رفت💔

۶۲۴🦖

۱- واقعا از همه چیز عصبیم

۲- حالت تهوع ام و مسموم شدنم هنوز ادامه داره :"/

۳- واقعا از همه چیز عصبیم نفس کشیدن تو خونه ، تو اتاق خودمم سخته

۴- مادرم گفت فردا اضافه کاری واینمیستم ، گفتم من مشکلی ندارم ( وقتی تو چشم کسی نگاه نمیکنم و حرفی میزنم ... یعنی دقیقا مشکل دارم ) مادرم گفت اوکی پس ... فردا اضافه کاری وایمیستم .

۵- از سورپرایز بدم میاد ... فکر کن بهت بگن نه ... کلی اوقات تلخ و اندوه داشته باشی که چرا گفت نه ... و بعد چند دو ماه دیگه بگه تادا ! سورپرایز ! و بعد من اون لحظه به این فکر میکنم چرا بهم دروغ گفتی و منو معطل گذاشتی و اجازه دادی کل دیروز رو شاید کل این هفته و این دو ماه ناراحت باشم فقط بخاطر اینکه میخواستی منو غافلگیر کنی ! از اینکه دو ماه بابت این قضیه ناراحت بودم و اونقدر که درست نمیتونستم نفس بکشم خوشحالی؟

۶۱۲🦖

ی کار خوب پیدا کردم کار پاره وقت هست ( یک درصد هم ربطی به رشته دانشگاه ام نداره) اما خوبه

مثلا یک نکته مثبتش اینه سهمیه غذا داره و یکی مثل من که آشپزی نمیکنه خیلی خیلی خیلی خوبه

اما صاحب مغازه گفت دو نفر جلوتر از تو اومدن 💔 و احتمالا اونا رو بگیریم ولی حالا شماره ات رو بذار

سو

به دعای خیر شما نیازمندم ❤❤❤❤❤❤❤😢🥺

۶۰۱🦖

دلم میخواد همه این زندگی رو بالا بیارم

از تیر متنفرم

همه اتفاقات بد زندگیم و نا امیدی هام تو این ماه جمع شدن

این زندگی آخرش میخاد به کجا برسه ؟

۵۶۹🐡

الان وضعیتم برای جواب به تمام چیزایی که اطرافم رخ میده ... به درک هست

داداشم هر روز فکراش رو به زبون میاره و میگه کلی دختر خوشگل تر از تو هست ... به درک

خانم نادری با ترحم درباره ام صحبت میکنه و میگه چرا ازدواج نمیکنی ... به درک

زندایی میخواد نصیحت کنه اما تحقیر میکنه ، وزن بیاری میگه حواست باشه لاغر بشی میگه حواست باشه ... به درک

درحالی که مشکلاتم و بیکار بودنم همینجوری نمیذاره بخوابم و نمیدونم آینده ام باید چی بشه ... بعضی وقتها فکر میکنم مهم نیست چجوری بگذره اینکه من ی مشکلات دیگه دارم و بقیه نمیتونن مثل من زندگی رو ببینن ... اینکه اینا فقط باید بگذره و تا تموم بشه

۵۶۲🐡

گل پامچال بیرون بیا فصل بهاره 🧚‍♀️

ادامه نوشته

۵۴۵🐡

هم pdf میخوندم هم به ی چیز خیلی الکی فکر میکردم تا رسیدم به این جمله :

! Work stupid until late

تعجب کردم و از گوشی فاصله گرفتم ... معنیش خیلی عجیب بود !!! پس برگشتم دوباره متن رو خوندم و متن اش این بود :

Worked / studied until late

😑

پ.ن۱: یک لحظه فکر کردم چرا stupid تو کتاب مرجع نوشته شده ؟ نکنه این کتاب هم متوجه شده ذهنم درگیر ی چیز دیگه هست و تمرکز ندارم روی خوندن ؟؟ نکنه منظورش از stupid من بودم ؟؟؟ اصلا چرا کتاب امریکن انگلیش فایل باید به من بگه stupid ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟😑

پ.ن ۲: من واقعا به اونایی که انگلیسی شون خوبه حسودیم میشه💔 .

۵۳۸🐡

خاطرات خوب درون اتفاقات بد :

چند روز پیش من هی تو این فکر بودم فلانی که بهم بدهکار بود ... چرا دیگه جواب تلفنم رو نمیده ؟ شش ماه شده ؟!

بعد گفتم نکنه نمیخواد بده ؟! با این حساب اون دنیا باید ازش بگیرم ! ... آخه اون دنیا دیگه به چه کارم میاد من الان دانشجو ام لازمم هست و اینو هی مرور میکردم طلبم رفت به سلامت 😐

تااااااا

امروز عصر مینا یواش حرف میزد یدفعه آذین گفت هیع!!!! گفتم چی شده ؟! مینا گفت بیا کنارمون اینو بخون

ی استوری اینستا بود دختری جمله نوشته بود واسه دوستش که بهترین خاطرات رو باهاش داشته ، صمیمی ترین کسی بوده که تا حالا تونسته باهاش حرف بزنه و در آخر فلانی جان نبودت باور پذیر نیست روحت در آرامش 🖤💔🥀

گفتم اینا کین ؟ استوریه چی میگه ؟؟

مینا گفت سوسیس رحمت خدا رفته

گفتم الکی میگی ؟ کی ؟ باورم نمیشه... این شهریور داشت واسه آزمون وکالت میخوند ، دکترا تهران اورده بود !!

مینا گفت دقیقا ... یادته تو اتاق مطالعه با هات بود گفتم مجبورش کن درس بخونه ... دو سه روز پیش ماشین خورده بوده به پایه اینم فورا تموم کرد.

آذین گفت نامزد داشت ، خودش میگفت کل عمرم رو درس خوندم هیچ وقت نتونستم بفهمم زندگی چجوریه موقع عقدش که خواست طلا بگیره بچه ها گفتن سوسیس این طلاها رو زن های متاهل دست میکنن نه تو خیلی جوونی واسه اینا و اون با ذوق گفت الان منم زنم همیشه دلم میخواست از این طلاها واسه ازدواجم بگیرم

گفتم چرا بهش میگفتین سوسیس ؟!

مینا گفت ی بار واسه دایان لقمه سوسیس گرفت ، من بهش گفتم تو واسه من هیچ وقت از این کارا نمیکنی اما واسه دایان که کل اتاق باهاش دعواییم لقمه میگیری براش میذاری تویخچال ؟؟؟

اون گفت روز دیگه واسه تو ام میگیرم اما اون میره سرکار و عصرا خیلی دیر میاد و گشنه میمونه

خبر بد :

بین خاطره تعریف کردنای دخترا ... دوتا جمله تو ذهنم مانور ممیخورد:

۱- سوسیس خدابیامرز شد ! 😶

۲- دیگه هیچ وقت پولم دستم نمیاد 🤦‍♀️

😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑

پ.ن : سوسیس ی نابغه بود : ۱۹ سالش بود و مهر امسال دکترای بین الملل قبول شده بود و میگفت پول ندارم برم تهران میخوام ازمون وکالت قبول بشم برم سر کار و بعدا هم میتونم دکترا رو شروع کنم

۸۳۵🐡

۱- یاد زینار افتادم !

زینار واسه اینکه دوست پسرش رو نگه داره قسط های اونو پرداخت میکرد

۲- الان دانستم این پسرایی که تو خونواده بزرگترا از دخترا هستن معمولا خیلی پروو و چیزن ... داداش سینگل هم از همین مدلهاست :/ و گفته از الان تا ۱۴ عید تعطیله و از این طرف سرپرست گفته از ۱ ام تا ۱۳ ام خوابگاه تعطیله مگر اینکه شاغل باشین و این یعنی من تا ۱۳ باید تو خونه باشم اخلاق سگ برادرم رو تحمل کنم

۳- مگر اینکه دعا هام نتیجه بده و یک آزمایشگاهی منو قبول کنه 🥺

۴- کاش عید خونه نباشم

۵-

۷۹۱🦤

۱-من چجوری باید اشتیاق رو به زندگیم برگردونم ؟

۲- ظاهرا بچه ها (سارا، زینار ، ایران ) رفته بودن بیرون ... ایران رو چه حسابی واسه بار اول ۷ تا کشیده بود !!!!! سارا میگه من هنگ کرده بودم فقط با لبخند گفتم یکم زیاد نشد ؟

و

بار قبل هم همین اتفاق افتاده بود ... ایران واسه اینکه کم نیاره تا تونسته بود تو مهمونی خورده بود و صبح وقتی بیدار شد همه اش خواب بود و میگفت قلبم خیلی میزنه و نمیتونم نفس بکشم و همه اش میگفت میترسم سنگکوب کنم الانم همینطور شده بود

وللش به ما چ !

۳- نمیتونم بخوابم

۴- آذین و من تختمون کنار همه ... و آذین ی جور وسواس داره !

همینکه پتوم ۵ سانت فقط ۵ سانت ... ببینیت فقط پنج سانت از تخت بزنه بیرون ، آذین جیغ میزنه میگه پتوت داره میوفته رو زمین !!!o_O

بار قبل ی دستم به گوشی بود و دست دیگه ام کنار تشک رو گرفته بودم و تکونش میدادم و اونم سرش تو گوشیش بود ، پس قطعا اونم میدید من دارم دستم رو بالا و پایین میکنم لبه تخت ولی میدونین چیکار کرد ؟ چهارتا انگشتم رو گرفت که کامل بکشم پایین !!!o_O

گفتم حواسم هست

گفت دستت پایین بود!

یا بار دیگه اش پام از تخت آویزون بود

آذین از دووور منو دید گفت چشمم روشن !

گفتمش حواسم هست

یا قبلا ی بار سرپرست رو تختش نشست واسه ۲ دقیقه ... وقتی رفت بیرون ... آذین داشت رو تخت الکل میپاشید

این درحالیکه بقیه بچه ها هر کاری کنن اصلا مهم نیست ...‌

۵- I'm only fool for u ...

۶- امشب فادیا گفت تقریبا ۶ ساله با ی نفر دوسته !

آذین گفت کی رابطه رو نگه میداره ؟

گفت هر دومون

آذین گفت یعنی خیلی بچه بودین!

گفت آره ... ی سال داداشم فهمید و چتمون رو خوند و تقریبا یک سال گوشی نداشتم !

آذین گفت بعد لو رفتنت کات کردین ؟!

گفت نه ... اون واسم نامه میفرستاد

آذین گفت چرا ازدواج نمیکنین ؟

گفت هردومون بچه ایم و اون خیلی ازم بزرگتر نیست و باید سربازی رو تموم کنه

اینو که گفت آذین گفت خدایا ... من وقتی با علی آشنا شدم باید میرفت سربازی و اون سربازی واسش خیلی سخت بود و من کلی پشت گوشی التماسش میکردم دووم بیاره و میگفتم اگه تموم نکنی کار پیدا نمیکنی بابام بهت دختر نمیده . یا بار اول که موهاش رو زده بود بهم گفت آذین خیلی زشت شدم گفتم نه مظلوم شدی

.

..

.

این دخترایی که خوش تعریفن یدفعه میبینی درباره همه چی صحبت میکنن

۷۹۰🦤

۱- دلم نمیخواد حتی ی متن از کتاب درسی رو بخونم

هیچ اشتیاقی برای باز کردن اش و فهمیدنش و تموم کردنش ندارم

۲- هیچ امیدی ندارم

۳- از بیخوابی صبحا میخوام بالا بیارم و نمیتونم صبحونه بخورم و تا ساعت ۱۲ ... حتی نمیتونم رو صندلی بشینم

۴- انقدر استرس دارم و فقط میتونم پاهام رو تند تند تکون بدم

۵- ی پسری اومد خواستگاری نونام ، داداش متاهل بهش گفت اگر بهش نه گفتی هیچ وقت حمایتت نمیکنم دیگه زندگیت و نابود شدنت برام ارزشی نداره چون حرفم رو گوش نکردی

بعد یادم اومد حتی قبل از این حرفش ... خیلی خیلی استرس داشتم نونام پشت سر هم میگفت مشکلات تو به من ربطی نداره ، با پسرخاله حرف زدم گفتم تو میگی من چیکار کنم؟ گفت زنگ بزن به دادش مناهلت اون حتما میتونه کمکت کنه ! گفتم مطمئنی؟ گفت واقعا میگم بهش بگو ... مشکلت حل میشه !من واقعا دستم جایی بند نیست که از کسی کمک بگیرم . با هزار امید بهش زنگ زدم اما جواب اون : خب اقدام کن ! چرا به من زنگ زدی ؟! منم گفتم آها مرسی . دوباره گفت نه وافعا چرا به من زنگ زدی ! گفتم نه متوجهم .

ادعای الکی ، حرف مفت ... فقط ی خواستگاری برا نونام بیاد بخوان رئیس بازی در بیارن که مثلا ما هم غیرت داریم (؟!) و تو بگی نه و بگن تو پدر نداشتی من واست پدری کردم

۶- نونام گفت به نظرت استادت جایی معرفیت میکنه ؟ (استادم از دخترایی که تو کلاس باهاش ل ا ث میزنن و خیلی خیلی خوشگلن یا معیارای خوشگلی استاد رو دارن ... خیلی حمایت میکنه ) گفتم نه ! فعلا کمر همت بسته و به همه داره میگه من ترس از خون و رگ دارم و دردسر درست میکنم( و نمیتونم کارا ر هندل کنم و ی جوری درباره ام حرف میزنه که رییس بخش تو جلسه اول کلی ازم بترسه ...و اگر کل درمونگاها منو نگیرن تعجب نمیکنم کار این بوده باشه) !

۷- امروز یعنی یکشنبه ... قرص های هودمون تموم شد ... ان شاءالله که برگشته باشن رو تنظیم

۸-

۷۵۸🦤

به کسی که قراره وبش عوض بشه بگی ادرس جدید رو برام بزار و نمیذاره ... چیکار باید گرد

Hey you

I don't like you, don't comment

😕

۷۱۱🦤

نونام ی هم اتاقی داشت

این بشر هم سن من بود

و واسش همه چیز تو مکان و زمان خودش اتفاق افتاده بود

ادامه نوشته

۷۱۰🦤

دلم میخواد برم جایی که هیچ موجود زنده ای نباشه .

.

.

.

کاش همه چیز وقتی اتفاق بیوفته که بهشون نیاز داریم ... نه وقتی که تو ذهنمون مرده و دیگه هیچ هیحانی براش نداریم و ... از انتظار خسته شدیم و دیگه امیدی نداریم

مه رخ ساعت ۲ عصر کلاس داشت و ساعت ۱۱ یا ۱۱و نیم بود که موهاش رو شروع به شونه کشیدن و مدل دادن شد و با حوصله همه کارها رو انجام میداد و وز موهاش رو میگرفت و خلاصه من نگاه میکردم و پیش خودم میگفتم چرا هیچ وقت نشد از این کارا کنم ؟

وقتایی که خیلی ذوقش رو داشتم شرایط جوری بود که نمیشد و عقل سلیم میگفت خودت رو به این چیزا عادت نده و الان که وضعیت ی نمه درست شده و ذوقی که اصلا نیست

من واقعا خسته ام از انتظار

.

?Will we both go home alive

من چقدر زنده میمونم ؟!

۷۰۳🦤

یخچال اتاق رو باز میکنم تو کشواش ی پک؟! سبز میبینم ! ... واقعا این چه کوفتیه ؟ ماسک جلبک ؟! یخمک ؟! نوشمک ؟! میمالن به صورت یا خوردنیه ؟

دندونم در چه وضعه ؟ معلومه ازشون عکس گرفتم و سه تا شون انگار کمر همت بستن منو دق بدن!

یعنی وقتی بهم گفتن دوتاش به عصب رسیده قلب وایساد و گفتم بدبخت شدم ...و اون سومی در آستانه رسیدن به عصب بود

نونامم همون لحظه رفته بود بالای منبر و میگفت وقت نگیر ... تحمل کن ی دندون درده ! بعلاوه الان همه تو خونه داریم پولامون رو منتقل میکنیم به حساب داداش سینگل و خودتم پولی نداری

.

.

.

ساکورا میگه تو اهل کجایی ؟ خیلی عجیب میزنی ؟ واقعا اسم سهرت رو درست گفتی ؟! گفتم چطور !

گفت آخه غذا درست کردنت خیلی عجیبه!! سویا با گوجه ؟ (یا مایع ماکارونی با برنج ) ... ف هم گفت آره مرغ رو بدون ادویه آب پز میکنی !!!!! (یادم اومد اون روز حوصله نداشتم و همه گیر بهم داده بودن ی چیزی داخل مرغ بریزم و منم گفته بودم مرغ رو بی مزه دوست دارم ... دختره قشنگ چشماش چهارتا شد و گفت سلیقه عجیبی داری !!!!!)

استراحت و وقت تلفی و رل زدن ؟

اصلا

تو این موقعیت فقط باید تلاش کنم معدلم رو بالا ببرم تا بتونم ۲۴ تا ۲۴ تا واحد بردارم تا زود وارد بازار کار بشم و دندونام رو درست کنم و کلا ی بیمه درست و درمون گیر بیارم

گفته بودم هر کی تو خانواده ما کارمند شد گدا شد ؟

آره ...

بازم میگم💅

وقتی اعصابم خورده خیلی فوش میدم و کلا عفت کلام ندارم و خداوند مرا ببخشاید ... این روزا هم واقعا اعصاب ندارم از خانواده از دندون پزشکی از واحدای عملی از استادامون ... درس اندیشه ام که نمیدونم استادش کجاست ؟ مرده است یا زنده ؟؟ میانترم رو میخواد چیکار کنه ؟؟؟ اگه پیداش نشه و معدلم رو بیاره پایین نتونم واحدا رو پاس کنم ... همبنطوری درس اندیشه رو نمیفهمم الان که استادش گم شده ... وااای واقعا مغزم نمیکشه

۶۸۹🌾

این خبرای بد کی تموم میشن ؟

خبر ک* شته شدن دانشجو ها ، مردم شیراز ، خفه شدن مردم از ازدحام

کی این خبرها تموم میشن ؟

پ.ن: امروز جشن ورودی های جدید بود و کلاسمون نزدیک به سالن اجتماعات بود و صدای دانشجو ها میوند که از خوشحالی دارن جیغ میکشن

استادمون گفت من اصلا کاری ندارم فلانی واسه چی چه بلایی سرش اومده ... اما به عنوان ی هم صنف ( حداقل یک هم نوع ) چرا انقدر جیغ خوشحالی میکشید ! دوستانتون تو تهران میدونید چه اتفاقایی واسشون افتاده ؟ انقدر خوشحالید ؟

۶۸۰🌾

بند بند بدنم درد هست و تب دارم💔

۶۵۹🌾

دلم میخواد سرپرست بهم زنگ بزنه بگه تو یکی از اتاقامون که شرایط خوبی داره ی نفر میخواد جابه‌جا بشه و میتونی اتاقت رو عوض کنی ... فقط مشکل اینه که دلم میخواد !

و این اتفاق تا آخر ترم بعد از تموم شدن امتحانا پیش نمیاد

و واقعا رخ دادن امچین چیزی یک معجزه هست و اصلا ممکن نیست

۶۵۴🌾

امروز صبح خواب میدیدم دارم سیگار میکشم !

تو راه سوپری خونمون !

با خودم میگفتم فقط چند تا پُک ؟! چون عصبیم و کم میکشم و میدم صاحبش :/

۶۳۴🌾

اما منم دختر خوبی نبودم

از آشپزی کردن و کارای خونه بدم میومد !

هنوز با این سنم دانشجو هستم ... و ازشون تقاضای پول تو جیبی دارم

هر کاری کرد تا خیاطی یاد بگیرم از زیرش در رفتم

.

.

.

اینجوری شد که دیگه تو روم میگه نه هزارتومن پول درمیاری نه کارای خونه ام رو انجام میدی نه هنر دخترونه داری ! کاش بری خوابگاه دیگه بر نگردی:/

۶۱۸🌾

گفتم من ی لباس ساحلی راه راه یا تک رنگ میخوام

گفت نه ... تیشرتی که من میخوام رو میخری .

.

.

.

خو این کارا یعنی چی؟ اگر لباس برا منه ، من ساحلی میخوام :(

مگه چقدر گرون تره -_-

پشت شیشه ها هر چی لباس ساحلی میدیدم انقدر اکسیژن خوب به مغزم میرسید ... انقدر فضا ملکوتی بود ... انگار اصلا هوا شرجی نیست ... اصلا متوجه نبودم مغازه بغلی میگو میفروشه ، بوش خفه کننده هست ... همه چیز عتشقانه بود

اما متوجه شدم نونام واقعا لجباز و یکدنده هست ... اصلا تصمیم اش رو عوض آخرای بازارگردی دیگه داشت حالم بهم میخورد ، از گرمی هوا ، از صدا ها ، از مشتری های تو مغازه ، از بوی گند میگو و ماهی ... واای انگار تو فاضلاب نشسته بودم 😖😖😖😖 ساحلی پَ‌‌‌‌ررررر

نا امید داشتم پشت سر نونام میومدم و اون خرامان خرامان راه میرفت

یکهو نگاه کرد و دید من اون ته بازار جا موندم ، با حالت انزجار گفت خواهش میکنم سرت رو بالا بگیر و کفشت رو رو زمین نکش

پ.ن: بیام خودم رو دلداری بدم جای زخمام هنوز پیدان و معنی نمیده تا موقعی که محو نشدن یا خ ب نشدن همچین لباسی بپوشم 🦤

ولی من واقعا دوسش داشتم

۵۸۹🖤

به نونام هی میگم من نمیتونم اینجوری با این شرایطی که دختره گذاشته کنار بیام ... آخه واقعا حرفش بی جاست ! حق با منه !

میگه آخه الان مهمه که حق با کی هست ؟ اون هر شرایطی بزاره تو باید قبول کنی ... وگرنه چجوری میخوای با من بیای ! ما چند ماهه داریم قرار میزاریم و تو نمیای

☹☹

۵۷۲🖤

وی اول ورود به خوابگاه به روی پسر مغازه روبه رویی کراش زد.🥰

و هر روز برای دیدن کراشش مغازه میرفت ... تا سه هفته رفت و آمد ادامه داشت تا اینکه ...

فکر میکنید اولین مکالمه ای که صورت گرفت چی بود ؟!

اون شروع کرد : آجی این جنس رو با ی مارک دیگه بردار 🤦‍♀️

.

.

.

.

با هنگی نگاه کردم و تو ذهنم تکرارکردم " دهنت ببندد" 🤦‍♀️😭 😭😭😭

۵۳۹🖤

وقتی که حلما گفت دنیا همیشه اینطور نمیمونه

یا وقتیکه گریه میکردم میگفتم اگر حداقل میگی هیچ رابطه ای باهم نداریم فقط بخاطر اون روزایی که هم بازی بودیم یا کلی لحظه کنار هم شاد بودیم یا گریه کردیم و هوای هم رو داشتیم ، بخاطر اون روزا اینجوری نباش

.

.

.

اما چرا بعضی روزها انقدر میترسی که نمیتونی خواب بری ، یا از اعتمادت سو استفاده میکنن یا اونقدر دلیل دروغ میارن ... که فقط بهت ثابت کنن روشون حساب نکنی(؟!)

و وقتی یکی مثل حلما یا فلانی بهت بگن رو کمک ما حساب کن فقط نگاه کنی و پیش خودت بگی اونایی که نزدیک ترین آدما یهم بودن ... اینجوری خودشون رو نشون دادن ... چرا باید به حرفای ی غریبه گوش بدم یا امیدوار بشم ... چرا به زبون میارن که میخوان کمک کنن ؟!

۵۳۴🖤

چقدر ته ته ام که حتی سرماایه شروع ی کارم ندارم ... واقعا خیلی بی چاره ام

نونام ... نمیشه

داداش متاهل ... اون دیگه جزو خانواده نیست

داداش مجرد ... همین بشر پول تو جیبیم رو میده ، خدا رو خوش نمیاد پول مواد ارایشی و پول دانشگاه رو ازش بگیرم

اومونی ... پولش صرف خرید خونه و استهلاک ماشین و بیمه و دکتر میشه

پدر...‌ صفر

از دوست ... واقعا نمیشه ! من حتی اونقدر میترسم اگر قرض کنم فکر اینکه نتونم برگردونم ... تو خواب سکته میزنم :/

۵۳۲🖤

وقتی تو این مملکت برای نفس کشیدنت هم باید پول بدی

۵۲۶🖤

الان فهمیدم عاااشق مزه شیر سرلاک با طعم خرما گندم عسل ام 

اما خیلی خیلی گرونه و باید وقتی بخرمش که به درامد برسم ... چون الان بیشتر پولام صرف خربد مواد آرایشی میشه 

۵۲۳🖤

آدامس!

 

وقتی شما با یکی واسه ی مدت طولانی رابطه داری (منظورم فری نیست ی جنس مخالف) ... بعد از جدا شدنتون بدون دعوا و تحقیر و آزار دادن همدیگه 

وقتی چند سال میگذره و به غلط بودن اون رابطه پی میبرید ، پس سعی میکنین خودتون رو قربانی اون رابطه معرفی کنین ؟! شبا گریه میکنید ؟! بعد چندین ماه میبینید فقط دارید دنیا رو به کام خودتون تلخ میکنید و زمان منتظر شما نمیمونه ... گذشته شما مثل آدامس به شما چسبیده ... پس به خودت میگی دیگه کینه ای نمیخوان باشم و همه چیز رو میخوام ببخشم ... اما بازم وقتی تنهایی دور از چشم بقیه وجدانت و قلبت و مغزت به تفاهم نمیرسن و باز غمگین میشی ... اما هر چقدر سخت بعد از بخشیدن انگار مغز شما اون قضیه رو حل شده میدونه و بهت اجازه شاد بودن رو میده ! 

شاد هستی و موقع خندیدن از ته دلت میخندی و موقع خوابیدن چیزی نیست از گذشته قرار نیست یقه ات رو بگیره .

همه چیز خوب پیش میره 

اما یکدفعه 

یکدفعه شخصی رو که سالها پیش باهاش بودی رو میبینی تو اون رو بخشیدی و همه چیز برای تو تموم شده و حل شده هست ... ی زابطه تو گذشته که خوب یا بد تموم شده ... اما رفتار اون جوری هست انگار تو رو ی آویزون **** میبینه ! 

بارها و بارها با خودت فکر میکنی ... پس تصمیم میگیری دیگه خودت رو سبک نکنی جلوش ... اما این رفتار رو مغزت ارور میده و میگه وایسا ! من همه چیز رو بخشیدم ! این رفتار یعنی من نبخشیدم و هنوز یادمه ... ما قول و قرار گذاشتیم فراموش کنیم ... اما اگر تصمیمت اینه ! اوکی شبا که خواستی بخوابی دوباره گذشته رو به روت میارم واسه بررسی بیشتر!! 

نتیجه این میشه تو بیشتر از قبل خودت رو گناهکار میدونی ... واسه ی رابطه نادرست 

 

۵۲۰🖤

انقدرر ناراحتم که فکر نمیکنم تا آخر این هفته برگردم خوابگاه 😔🥺😢😥😭 فکر نمیکنم تا آخر این هفته بتونم درس بخونم یا غذا بخورم یا حتی بتونم راه برم

۵۱۸🖤

ی بدیم اینه وقتی ی چیزی رو خیلی دوست داشته باشم اما بقیه راجبش خوب صحبت نکن و حرفای خوبی درباره اش نزنن... از چشمم میوفته

۵۱۶🖤

 ? What should i do

۵۱۵🖤

ی نفر داره بهم دروغ میگه ... مجبورم به حرفش گوش کنم 

فقط چون "مجبورم" و راهی برام نمونده 

۵۱۰🖤

یکی از وسایلای مهم سالن رو گم کردم و همه جا رو گشتم ولی پیدا نمیشه ، مطمئنم گذاشتمش رو تخت اما نیست ... هیچ جایی نیست 😣😢😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 یا رب کمکی کن

۵۰۲🖤

امروز پیامش رو دیدم که نوشت بود از همین الان شروع کن واسه ارشد

اون لحظه گفتم کارشناسی رو تموم کنم....  ارشد...  حوصله این سیستم رو ندارم 

پس جوابش رو هم ندادم

اما عصر بهم زنگ زد و یاداوری کرد از دوستام عقب افتاده ام ، از فلانی عقبم ... بعد ی جور حرف زد انگار از کار ازادم خوشش نمیاد 

 

 

 بعضی وقتا از ترس این مسیر ... باید تا صبح گریه کنم نمیدونم چجوری کند بودن کارا رو تحمل کنم و ناامید نشم و اتفاقات گوشه و کنار ... اطراف رو کنترل کنم واقعا اگر رفته بودم داده بودم اینقدر سختی نداشت

 

۵۰۱🖤

شاید واقعا همیشه زندگی همینقدر سخت بوده ؟ این فشارها که الان دارم تحمل میکنم فقط دارن یادم میدن که ی آدم عادی که دستش جایی بند نیست باید نشدن ... نرسیدن ... همیشه نه شنیدن ... کاری رو صد باره انجام دادن و بازم نرسیدن رو تا عمق وجودش درک کنه 

که دنیا اون چیز تو ذهنمون نیست اینکه همه چیز راحت باشه و فقط به اراده تو بستگی داره تا شروع کنی 

۴۹۲ ⚘

مادرم میگه از شرایط سخت بیرون میای 

 

ی وقتا فکر میکنم  بعد از شروع شدن بیماریم تو دبیرستان بعد از اون شرایط و شرایط های بعدش دیگه نمیتونم  استرس و ناامیدی و ترس رو کنار بزارم ... اینکه هر لحظه بترسی نکنه  شرایط بدتر بشه ، خدایا بدتر نشه ! ... ولی میبینی دقیقا افتادی تو جریان و کاری از دستت برنمیاد 

 

شاید این تابستون گشایش باشه... شاید 

۴۹۱⚘

ی سری وبلاگ هستن تقریبا جزو اولین وبلاگهایی بودن که وقتی وارد بلاگفا شدم شروع کردم به خوندنشون 

 

اون وبلاگها هنوز طرز نوشتنشون و قلمشون تغییر نکرده 

 

اون روزا خیلی دنبالشون میکردم و میخوندمش !! اما الان یک خط که از نوشته ااشون میخونم فورا وبلاگشون رو میبندم ... شاید چون بزرگتر شدم و دنیا برام واقعی تر شده (؟) و روزمرگی کاملا بی نقص و ایده ال اونها فقط باعث میشه ی جور ناامید بشم 

 

مثلا مت میگه ...شاید من از اقشار متوسط جامعه هستم درک نمیکنم، نمیدونم. ولی کلی آدم هستن هرشب باید بهشون زنگ بزنیم، اتاق فرست کلس رزرو میکنن یادشون می‌ره یا جای دیگه کار پیش میاد میرن. بدون کنسلی.
خرپولی هم عالمی داره بخدا.
چرا باید هتل رزرو کنین نیاین؟

۴۸۷⚘

پول کرایه خوابگاه رو ندادم هنوز !

۳۰۰ پول مربی مونده 

۱۰۰ تومن پول بقیه وسایل تمرین میکاپ باید بخرم 

نونم هم تموم شده ! و چیزی ندارم بخورم امروز هم ۲۶ ام هست

 

همینا میشه یک میلیون :/

اما فقط ده هزارتومن تو کارتمه که برداشت نمیشه

حالا فرض کن مدل تمرین بردم سالن ، شخص مدل حین کار دو تا گوشی داشت یکی اپل یکی سامسونگ با دوست پ چت میکرد و منم حرص میخوردم چرا دستم سریع نیست ! و آخر کار بهش گفتم با برنامه آپ پول انتقال بده بهم گفت آپ ندارم !!!! 

یعنی من کلی رو پولی که مدل میخواست بهم بده سرمایه گذاری کرده بودم ! وقتی گفت برات کارت به کارت میکنم قلبم وایساد که مربی خودش گفت بیا واریز کن به سالن ... قلبم دوباره وایساد گفتم خدایا من این پول رو میخوام !!! واریز بشه به سالن که این پول میشه واسه مربی ... پس خودم چی ؟! تا خرخره زیر بدهیم ... دختره چیز دوتا گوشی  داری و برنامه آپ نداری ؟! 

قلبم شکست و دست خالی برگشتم خوابگاه 

۴۶۲⚘

۱- خدا دوباره شما رو سر پا میکنه ، 

دقیقا جلوی کسانی که شما رو شکستند !

بهش اعتماد کنید .

 

۲- خانم بهرامی میگه اینکه پیامبر گفته اگر علم چین باشه ، ایرانیا بهش میرسن ... اشاره به مسافت نداره( ، یکم عمیق فکر کنید) ! بلکه چینیا نماد آدمایی هستن که انگار یک راکتور هسته ای داخل مغزشون قرار گرفته برای یادگیری و اگر شما و یک چینی  همزمان با هم به یک مدرسه برید بعد دو سال متوجه میشید اون خیلی از شما جلو تر هست اونقدر که میگی نکنه نخبه هست !

🤔🤔🤔🤔🤨

 

۳- خدایا 🤍🌌 . در جست وجوی آنچه برایم مقدر نکرده ای خسته ام مکن !⛱

۴- منتظر ی بیانیه از دانشگاه ام ... حوصله ام نمیشه درس بخونم ، از صبح به خودم میگم الان میرم بخونم و نیم ساعت دیگه اذونه ! چقدر انتظار حس مزخرفیه. ای خدا بیا کمک تا هر چه زودتر دانشگاهمون تکلیفمون رو مشخص کنه .

۵- دیشب نیلی خونمون بود 

۶- این دوست جدید من اصلا نمیتونه املای اسمم رو درست بنویسه !!!! دو تا حرف "عین" تو اسمم مینویسه !!!!!! نمیدونم چجوری بهش بگم بهش برنخوره ... 

ی بار بهم گفت چرا با فری انقدر میتونی راحت باشی که درباره این مسئله حرف بزنی ؟ باید با منم حرف بزنی 

دخترکم من با این خانم سه ساله فقط چت میکنم و بعد سه سال تااازه درباره این مسائل حرف میزنیم :/ از من نخواه وقتی ۴۸ ساعت از آشناییمون گذشته چنین حرفایی رو بزنم ... والا :/

۷- سفی میگه ان شاءالله عروس شدنت ... تو دلم میگم ان شاءالله موفقیتام

"ادامه پستها "

۸- انقدر استرس دانشگاه رو دارم که فقط پاهام رو نصف شبی تکون میدم ، دانشگاهمون ؟ ... خب اون اصلا هیچ اهمیتی نمیده ... نمیدونم چرا وقتی من میدونم آبی از اینا گرم نمیشه بازم امید دارم ؟؟! 

و هی به خودم میگم درست میشه ! 

۹- ی مدت هست داداش سینگل میگه به هر کسی که به پول نیاز داشته باشه و بدونه کلکی تو کارش نباشه کمک میکنه ! 

اینکه یدفعه انقدر خیر خواه شده باعث میشه شاخ دربیارم یدفعه فکر کنم نکنه قضیه پول تابستون تو وبلاگ کار خودش بوده ؟!!! پس میخوام برم بانک و مشخص کنم و واقعا بهش بگم تو از اذیت کردن من خوشت میاد؟

۱۰- یکی از دخترای کلاس گفت روزی که اولین امتحان پایانترم داریم عصرش مراسم عقدش هست و روز بعدش کلاس زبان داره و میگفت میترسم به امتحان نرسم 

بعد من باز یادم اومد زبانم خیلی ضعیفه و کلی افسرده شدم ی ادمی که انقدر مشغله داره اینقدر اهمیت میده به کاراش تا تهش میره و بعد یاد درجا زدنم افتادم حس کردم خیلی خنگم و الان نوتفیکیشن گوشیم واسه زبان رو میبینم(الان ساعت ۰۰:۳۸) میگم بهتر نیست واسه چند هفته یا چند ماه رهاش کنم ؟

۱۱- 

کاش میتونستم سریالی رو ببینن یا چیزی بخونم ... تا استرسم کمتر بشه ! ولی اینا الان اصلا فایده نره ، حس خفگی که از استرس دارم اصلا نمیذاره رو چیزی تمرکز کنم 

 

 

۱۲- خیلی سال پیش که مدرسه بودم ، تو دورهمی....  یکی از دخترا خطاب به یکی از دخترای گروه گفت چرا داداشت دوستت رو نمیگیره؟

اون دختر هم گفت این دختر در حد داداش من نیست (یکی از ویژگیهای ظاهری اون دختر رو مسخره کرد ) ..

و منم چون اونجا بودم با این حرفش  فکر کردم شاید داداش خیلی خفنی داره ...

تا اینکه چند وقت پیش تو اینستاگرام دور میزدم یدفعه عکس داداش اون دختر رو دیدم! 

نمیگم ظاهرش ، ژستش و لباسش چجور بود ... چون ممکنه با همه اینا برای بعضیا ایده ال باشه ! 

اما به اون حد خفن نبود ... انتظار نداشتم اندازه تامی شلبی باشه ... اما اون اندازه که اون موقع تو جمع اون دختر رو خورد کرد واسه چهره اش ... داداشش خیلی خیلی پایین تر بود 

 

(چقدر شماره دوازده رو تعارف کردم تو نوشتن تا به کسی بر نخوره )

 

۱۳- یکی از اعضای کمیسیون دیده بان شفافیت و عدالت گفته تو سالهای اخیر دانش آموزی که رتبه اش ۱۶۰ هزار شده از طریق سهمیه هیئت علمی والدینش تونسته تو بهترین دانشگاه کشور <<<<تهران تحصیل کنه . 

این رقم اونقدر بالا بوده که حدود ۱۰۰۰تا ۱۵۰۰ دانش آموز از این سهمیه استفاده کردند حتی  میانگین دروس اختصاصی شون تنها ۸٪ بوده 

بعد چقدر دانش آموز تو مناطق محروم و مدارس عادی باید افسردگی بگیرن واسه ناعد*&^ التی.

۱۴- همه وقتی میخوان درس بخونن یا صدا نباید باشه یا ی اهنگ خیلی ملایم ... الان انقدر استرس دارم که پی دی اف ها رو باید با اهنگ رپ بخونم ... حس خفگی هنوز هست ، پام رو تکون مردم انگار کمتر میشه !

۱۵- خیلی عذر میخوام اما ... دانشگاه ما مثل شتر مرغ میمونه ! 

بهش میگی تخم بزار میگه من بار میبرم ! 

بهش میگی بار ببر میگه من تخم میزارم 

 

۱۶ - امشب یکی از پسرای مهندسی ی  ویس گذاشت بابت ماف*^٪ یای دانشگاهمون ... با اینکه حق باماست شنیدن اون ویس فقط ناراحت ترمون میکرد ... 

۱۷- چرا بهشون امید دارم ؟ چون دیوونه ام ... اونقدر که میگم کف آسفالت آفتابگردون گل میده 

۱۸- من فقط هنگ میکنم موقعی رو که دخترا گفتن واسه امنیت و اینکه اون ساعت شب ماشین نیست و خطرناکه ، با اتوبوس خوابگاه پسرا بیان و رییس دانشگاه گفت نه ! دختر و پسر تو ی اتوبوس !! دقیقا دانشگاه ما هم حکم شتر مرغ رو داره -_____________-

۱۹- قبلا فکر میکردم هر کی ریش داره ، صالح ترینه ، اما الان حالم بهم میخوره ... دقیقا ... رییس دانشگاهمون ی ریش مشتی داره ... الان واسم شده نماد دورویی ، ریا ، دزدی ، خفه کردن صدای مظلوم 

۲۰- خیلی ناراحتم

۲۱- خیلی ناراحتم این ترم مشروط میشم بدبخت میشم

۲۲- دانشگاه قبلی دانشکده پگاه (هم اتاقی سابق) همین مشکل پیش اومد و دو هفته قبل ی بیانیه دادن تنها دلیلشون این بود دانشجو هامون "استرس" دارن !!! 

 

۲۴- دوباره بیانیه داده من از اول بهتون گفته بودم سیستم اینجوریه ... هیچی تغییر نمیکنه 

لعنتی این چی میگه ؟! ما بهش گفتیم کلاسات کیفیت نداشتن و اون حرف جیبش رو میزنه ؟

۲۵- چرا من به این الاغا ر*&^ ا*^$ ی دادم ؟؟؟ چرا هیچکس نمیخواد طرفدار ما باشه و صدامون رو بشنوه ؟

۲۶ - 

چرا هیچ وقت هیچ چیز اون طوری که میخوای پیش نمیره ، خدایا این فقط با معجزه حل میشه🥺😢😭

۲۷- چرا هیشکی تو خونه نمیفهمه نگرانی من بابت چیه ؟ 

۲۸- بعد کلی توضیح داداش سینگلی یکمی درک کرده عمق نگرانیم بابت چیه و میگه ببین فوقش حذف ترم میکنی 

الان من لیسانس دارم چی شد ؟ برگ شلغمم بهم نمیدن مدرک تو جمه*&^ وری اس*&^ لامی  به درد نمیخوره ... دوستام همه گریه میکنن و اونی که رفته سرکار میگه خوبه بیمه ام رو رد میکنن ... آخه این چیش خوبه ؟ کسی که سر کار هم نیست میتونه خودش بیمه اش رو پرداخت کنه .

۲۹- خدایا واقعا کمک کن ، من نمیدونم چیکار کنم 🥺

۳۰- دیگه چیزی نمینویسم اگر خبری شد باز ی شماره مینویسم نتیجه رو میگم ... که فکر نمیکنن همچین اتفاقی بیوفته.

۴۴۰⚘

با رخت عزای پدر آمده ام ... با من قهر نباش 

۴۱۵⚘

عکس داداش متاهل رو میبینم پیش خودم میگم بخند عوضی ... چرا غمگینی؟ چرا خودت رو تو همه مسائل دخالت میدی؟ 

۳۸۶🦊

- تو خیلی حساس شدی وگرنه این چیزی نیست که انقدر بخاطرش بگی داری اذیت میشی یا فشار روته 

+ واسه من مثل روح*&^ انی های تازه به دوران رسیده متنفر از فمنیست حرف نزن

- فشاری که روت هست من نمیتونم کاری واست کنم ، واقعا نمیتونم چون خودمم قراردادم رو تمدید نمیکنن همه چیزم بهم ریخته است که حداقل بگم بیا پیش خودم و بهم زنگ میزنی گریه میکنی میگی که نمیتونی تحمل کنی 

+ من زنگ نمیزنم بهت که ازت بخوام من رو ببری پیش خودت فقط دارم میگم نمیتونم تحمل کنم... چیزی ازت نمیخوام

۳۷۹🦊

این احتمالش هست وقتی فارغ التحصیل شدم با نونام داخل ی درمونگاه کار کنم 

اینکه من با فاصله چندین سال از اون برم سر کار و تجربه نداشته لاشم و با چند تا ادم سیبیل کلفت همکار باشم 

و اینکه به خاطر بی تجربه بودنم نونام رو خجالت زده کنم خیلی منو میترسونه ... اشتباه داخل ساده ترین چیزا ... بخاطر این مقایسه شدن هر جا که  قراره باهم باشیم بهش میگم به کسی نگو چه نسبتی با هم داریم 

۳۶۹😪

واقعا 

 

واقعا خسته شدم از اینکه خانواده ام همزمان اینجا رو بخونه 

 

من دیگه اینجا نمینویسم 

 

و میخوام به بیان برم ... معذرت میخوام احتمالا فضای بیان بهتر باشه برای نوشتن 💔💚

۳۶۱🦊

امروز از همه جا داره بهم حمله میشه 

عروس ... که بحث همیشگی اما جدی تر 

اون غریبه ... 

فری 💔... اینو هم ناراحت شدم هم ترسیدم ! چون تقریبا ۱۴ روزه متوجه شدم  هر جا بهش پیام میدم نیست !! 🥺

۳۵۵🦊

چندین بار این بحث تو خونه ما پیش اومده و هر دفعه پسرا گفتن اوه خیلی کار خوبی کرده باید تاوان اش رو میداد چرا با پسر دیگه پریده ؟

 

اوه ! 

اون جمع کثیر آقایون رو که متاهل هستن زن و بچه دارن اما دوست د دارن پس اونا چی ؟! که وقتی با دوستت نشستی درباره زندگیش میپرسی میگه ذات مرد همینه ی حیوون همینجوریه 

 

بعد اصلا یکی مثل داداش سینگل اصلا بر این اعتقاده حرف زن رو نباید گوش کرد و یک چون زن ذلیله و مرد نیست و بعد گوش کردن به حرف زن و مشورت کردن با زن یعنی بیچاره شدن ! 

حتما فکر میکنید داداشام سواد ندارن ! خیر ... هر دو کاملا تحصیل کرده هستن ولی مغز های زنگ زده 

 

این اینجوری نبود شاید بود ... اما بعد از اتمام تحصیل و تموم کردن و سربازی و وارد بازکار شدن اون قسمت فرهیخته بودنش کامل فرو ریخت و طرز فکرش شد شبیه محمود قصاب و ممد کیسه کش !

 

 

۳۵۴🦊

حتما خیلی شنیدین که وقتی پیامبر اومد یکی از گفته هاش این بود گفت : دیگه دخترا رو زنده به گور نکنید و... 

 

مگه فکر میکنید زن*^٪$ ده به گ*&^#ور کردن دختران در دوران جاهلی بی دلیل بوده ؟ نه خیر کاملا دلیل مند بوده 

 

دختران رو قبایل مهاجم اسیر میکردن و به عنوان برده ج*&^ سی استفاده میکردن و به این وسیله از قبیل دختر باج میگرفتن واسه همین دختران رو در بدو تولد زنده زنده خاک میکردن 

 

بعد هااااا پیامبر مبعوث شد و اومد گفت دیگه دخترا رو زن*&^$# ده به گ*&^# ور نکنید ! 

بعد جالب اینجاست گفته شده اگر پسر مسلمونی ت** ارک بشه از دین ... اون آقا رو میشه اع*& دام کرد ! 

اما ی خانم مسلمون که دین رو ترک کنه فقط میشه زندانیش کرد تا به کارش فکر کنه و اصلا حکم اع*& دام نداره ! 

حتی درباره قطعه قطعه کردن بدن ... خود پیامبر میگه اینکار رو نکنید اگر مسلمون هستید ! 

 

پ.ن: من اینا رو از خودم نگفتم برید سرچ کنید ... اون زنده به گ*&٪ ور کردن از رو غیرت بوده 😪😪😪😪

 

۳۳۱🦊

ق * * تل های مداوم که اتفاق میوفته فقط ی معنی داره زن و دختر اینجا امنیت نداره !

سو ... وقتی پدرتون ، شوهرتون و داداشتون تهدیدتون میکنه بترسید 

واقعا ناراحت کننده هست 

 

۳۳۰ 🦊

وقتی کنارم نیست حس میکنم حتی بیشتر از قبل تو این شهر تنها شدم

 

این متن یاد موقعی میندازم ک تو خوابگاه بودم و کسی نبود ببرتم خونه و پول تاکسی هم گرون بود و ی بار اونقدر دلم تنگ شده بود گفتم پگاه من میخوام بغلت کنم ، اون خیلی تعجب کرده بود و میگفت چت شده ؟و من بغض کرده بودم 

چون دلم واقعا برای خونه و نونام و پدرم تنگ شده بود و هر وقت به مادرم رنگ میزدم میگفت اضافه کاری وایساده و عذاب وجدان میگرفتم چون داخل خوابگام دارم بهش فشار میارم ... و اون لحظه سعی میکردم اشکی از چشام نیاد وگرنه میترسوندمش  

 

الان که یادم میوفته میگم کاش تحمل کرده بودم ! حتی تو بغل کردن ، دخترا با دخترا هم معذب میشن و اینکه نباید مجبورش میکردم و تو عمل انجام شده میذاشتم اون رو 

۳۲۲🦊

حس میکنم تو یادگیری زبان مثل سنگیم که هر چی هل اش بدی جلو نمیره !

آخه من چیکار کنم 😢

 

۳۲۱🦊

دارم فکر میکنم چرا انقدر با داداش مجردم باید بحث و دعوا داشته باشم ؟!

موش آزمایشگاهی صد تا دختر بشه آخر سر انتقامش از همه اونا رو از من میگیره !!! بله از من !!! اینجوریه که سواد شعور نمیاره 

ادامه نوشته

۳۱۸🦊

یک شب

ادامه نوشته

۳۱۷🦊

🌸اگر زمان در اختیارم بود 

🌼جهان را در خواب نگه داشتم 

🌸روی ایوان مردمک هایم انجا که هنوز هم تو را میبینم 

🌼افسوس که تا پلک میزنم بیداری همه چیز را تکذیب میکند 

 

۳۱۶🦊

 کاش این ترمم انلاین بود ... کاش...

دلم میخوام واحد زیاد بردارم😢

 

برداشتم فقط به حرف آیه و نونام که میگن ی دفعه موج اومده و تخت خالی نیست ۲۴ واحد برداشتم 

اگه  دو**لت تا آخر حضوری نگه داره همه چیز رو ... آخر ترم تو گل گیر میکنم 

۲۸۴🐈‍⬛

اگه جهان تموم بشه بهم سر میزنی؟

۲۵۷🐈‍⬛

کاش پست پایینی حذف میکردم خیلی مبهم و دو پهلو و جمله بندی ناقص نوشتم 😩😩

از حموم اومدم و موهام از درون خیسه و هی دستم تکون میدم تا زود خشک بشه ... داداشم نگاه میکنه و میگه من دارم میترسم میشه موهات جمع کنی کوچولو بشه ! 😑

بیخیال خشک شدنشون شدم و کش مو نارنجیم رو برداشتم تا دم اسبی ببندم و هنوز دستم پایین نیومده میگه پشتت هم پفه 🤲🤦‍♀️

با خشم پشتش رو به سه قسمت تقسیم میکنم تا گیسش کنم 😑😑😑

 

این جملات مرگبار رو از کجا یاد گرفته ؟!😩

۲۲۱🐈‍⬛

☠☠

ادامه نوشته

۲۱۰🐈‍⬛

ممد داشت با مامانم حرف میزد میگفت دختر خاله باااش خیلی صحبت کردم که تکلیف خودت رو با خودت مشخص کن ، دختر مردم علاف تو نیست ی روز میگی آره ی روز میگی نه وقتی تو اینجور میکنی روزگارم واست جبران میکنه ی سال منتظر خودت گذاشتیش ... دختر خاله من از همه چیز خبر دارم میدونم کی شماره داده ، کی گرفته 

 ممد دید من دارم خیره نگاه میکنم گفت انگار تو چیزی نمیدونی ! گفتم نه ! بعد باز حرفای بالا رو حرفا رو به مامانم تکرار کرد و گفت اون یکی پسر هم نامزدیش بهم خورد ، قبل اینکه اینجوری بشه گفتم فلانی تو نمیتونی ی دختر رو مجبور کنی واسه تو تغییر کنه اونم گفتش نه من اینجوری میخوام... واسه همین هر جا میره تا دختره میفهمه همچین اخلاقی داره ، حاضر به ازدواج با همچین ادمی نمیشه 

 

ادامه حرفایی به خودم ☘

ادامه نوشته

۲۰۹🐈‍⬛

نونام زنگ زده به مادرم میگه بیمارستان منو قبول نمیکنه ، میگه دو  نفر هستن سهمیه دارن اونا اولویتن ... در حالی ک قرار بوده من جایگزین بشم 

مامانم گفت الان میگی چیکار کنم به عموت زنگ بزنم ؟ شاید کسی رو بشناسه ؟ تو اون درمونگاهی که آموزشی میرفتی اوضاع خوبه؟ 

گفتش نه ، من دو ماه تو نوبت بودم تا بالاخره راضی بشن رایگان واسشون کار کنم بعد رئیس دانشگاه علوم پزشکی خودش توصیه ی نفر رو کرده بیاد با سابقه کار اینجا باشه که فقط طرف میخواد بره اسپانیا ی سابقه کار داشته باشه !

 

زنگ بهش زدم بگم مرسی کارای دانشگام انجام شد تا گریه میکنه میگه ناهار نخوردمه 😕

کاش بگذرن این روزا آخه اینا چین ؟

۱۹۸☘

نمیدونم بار اولمه ... استرس زاعه 
اینم مثل باقی غریبه ها گفت صدات شور و شوق نداره انگار بی حالی 
حس میکنم جایی کار داری و واسه همین بی حوصله ای

یعنی اینو بارها شنیدم

صدات شور و شوق و انگیزه نداره حتی تو ....

حقیقتا من از اون درون گراهام ک حال حرف زدن با افراد جدید و ... ندارم ... نمیتونم ی دفعه صدام رو صاف کنم و واسه همین پشت تلفن خیلی یواش و تن معمولی رو به پایین حرف میزنم 
تا بخای توجیه شون  کنی ک اینجور نیستی 
ادم پیر میشه😪
 

۱۷۰🍀

☠حرفایی به خودم☠

ادامه نوشته

۱۶۹🍀

☠حرفایی به خودم ☠

ادامه نوشته

۱۶۸🍀

چرا بقیه تو رو بابت نگرانی تموم مشکلاتت احمق فرض میکنن ؟!

۱۰۰🍀

اگه این دفتر زندگی منه ! 

دلم میخواد از ۱۵ سالگی تا مهر امسالش رو آتیش بزنم ...

مخصوصا اون لحظه ایش رو که تو خوابگاه مسموم شدم و پشت گوشی گریه میکردم و مادرم میگفت سرم شلوغه نمیتونم ببرمت دکتر 

🪴۸۹

ی مدت ویدیو های آموزشي پسری رو تو یوتیوب نگاه میکردم ، و خیلی متشکر بودم ازش بابت وقتی که گذاشته ، میدونستم تو اینستا هم هست ولی یادم میرفت چک کنم اون طرف چه چیزایی رو پست میکنه 

تا اینکه امروز بعد مدتها یادش افتادم و اسمش رو زدم و پیج اش 98K رو دیدم ... ی ویدیو جالب چند ثانیه ای درست کرده بود ... اما ی نفر براش کامنت کرده بود تا وقتی تجربه اش نکردی چیزی نگو( ی همچین محتوایی داشت ) اونم جواب داده بود کاش فرق شوخی و تخریب رو میفهمیدین 

*حالم دگرگون شد ... من به این پسر خیلی مدیونم بابت ویدیو اای یوتیوب اش ؛ توهین بهش انگار توهین به خودمه 😶😐

۶۴🍬

نونا داشت فیلم استاد رو میدید گفت میدونی تمام چیزای که خوندیم انگار حالت حفظی داشته :(((((( اعداد تغییر کنه هیچی یادمون نمیاد :(((( هیچی بلد نیستیم :(((((( و بدتر از همه تو این لحظه حساس ، جوری شدم سرپا خواب میرم ، ی مبحث کم دارم و خیلی خیلی استرسش رو دارم ی لحظه میگم باید ولش کنم بعد یادم میاد نمیشه 

نمیخوام چیزی بشنوم 😥 

میگن امتحان ارشد افتاده عقب تر ... 

ته وجودم ی چیزی همه اش بهم میگه سبزوار میارم یا یک جای خیلی دور که قراره شبا تو اتوبوس همه تو خواب و بیداری باشم 

* به فاطمه گفتم مشهد چطوریه ؟ گفت حقیقتا خیلی خوش بود اما دوری خانواده رو هم باید تحمل کنی  

۵۸🕊

Savage love! 

قطعا خیلی حرف برای گفتن دارم ولی میگم ولش کن 

ان شاءالله دانشگاه ها از ترم جدید باز بشن ، منو نونا هم بریم ... خیلی وقته از اون بعد دختر بودن خودم فاصله گرفتم واقعا افسرده شدمه 

 

میگه تو داری خودت رو لوس میکنی جلو من (=عشوه میای )، گفتم نه نه اصلا !!!!!!!

و چیزهایی که تو ناخود آگاهت هست و تو بدون اینکه بدونی داری ازش استفاده میکنی رو آتو میگیره تا اذیتت کنه . همه اینا باعث میشن واسه خودت... مثل خودش رفتار کنی و چیزایی که خودش دوست داره رو دوست داشته باشی تا کمتر اذیت بشی :/

 

* افروز و پگاه : بیا لاکت بزنیم تا بیشتر رنگ دختر بگیری .

۵۶🕊

نکنه دارم اشتباه میکنم ؟

نمیدونم حرفایی که بهم گفته میشه واقعیته  یا حسودیه یا دلسوزیه ؟

نکنه این همه تلاش و اصرار خودم روی هدفم آخرش هیچ بشه ؟

خیلی گیج شدم ..

 

*

+ چرا نمیخوابی ؟!

- از تنهایی میترسم ... نکنه منم آخرش تنها بشم  .

 

۵۳🕊

راهنمایی بودم اومونی بهم میگفت روسری سرت کن برو بیرون و اینا ، بعد پسرا میگفتن اوووه اینقدر دختر خوشگل تو خیابون هس دیگه کی به تو نگاه میکنه؟؟ :/

بعد من رو همین حرف اینا و لج کردن باهاشون بعدها هم اگه بیرون میرفتم خودم روسریم رو میاوردم پایین تر چون فکر میکردم کسی نگاه نمیکنه ، اگه کسیم چیزی میگفت توجه نمیکردم 

 ی دختری از همکلاسیام  بود که "همیشه " تو اون سن میگفت من خیلییی خوشگلم چون انقدر خواستگار دارم و چند روز پیش دو تا عکس فرستادن تو گروه واتساپ ...همون دختری که اون زمان میگفت خوشگلم  تا ی صورت ورم کرده و ی اخم در هم 

برگام ریخت 

گفتم خدایی کدوم پسر عاشق این بوده تو اون سن ؟؟؟ البته رابطه خانوادگی خیلی قوی داشتن که هر پسری میتونست وسوسه بشه 

الان من واقعا میخوام بدونم چرا این همه محبت رو ازم دریغ کردن ؟! ... نونام میگه قطعا پسر بودن ی پان مثبت هست ، که خب قبول کن پسر نیستی دیگه 

 

۴۳🦢

الان که به اون وبم که فنا رفت فکر میکنم 

میگم چرا کامنتا رو جواب ندادم ؟ :/ ... آخه از کجا میدونستم میخواد بپره ؟؟ الان من موندم با حسرت و آه که کاش مهربون تر بودم یا تظاهر به خوب بودن میکردم استیکر خنده میفرستادم گرچه اون لخظه مودم روی استیکرای 😶🙁😢 این شکلی بود 

 

 

وبلاگ قشنگم 💕🥺

پودرت کردن گذاشتنت کنار و ازمم معذرت خواهی نکردن 😭

۱۰🧃

خسته تر از اونیم که کسی رو که سو تفاهمی درموردم داره رو برطرفش کنم 

خودش میتونه با تحیقیق یا پرس و جو انقدر شک نکنه :|