۹۸۶🧁

این هفته قرار بود خشم نداشته باشم و هر چیزی که خواست اذیتم کنه لبخند بزنم 🙂 قبل از اینکه شروعش کنم گفتم اوه اینکه خیلی آسونه ... تا آخرش چیزی وجود نداره که منو عصبی کنه

اما:

لباسم برای شب عروسی قرار بود صورتی باشه اما یدفعه شد سیاه صورتی !

.

.

.

قبلا ی بار به معلم فیزیکمون گفتیم واقعا شما گواهینامه رانندگی ندارین ؟ گفت دارم اتفاقا تا چند سال پیش رانندگی میکردم اما ی بار وقتی پشت فرمون بودم ماشین خورد به در مدرسه و بعد فلانی اومد گفت عه تو پشت فرمون بودی و منم بهم برخورد و دیگه پشت فرمون ننشستم

حالا هم من ...!

اون بین که داشتیم اماده میشدیم بریم تا لباسا رو عوض کنیم ( اخه سیاه و صورتی!) داداش سینگل گفت من شما رو نمیبرم چرا خودت نمیری؟

خدا نکنه ی مردی بدونه از چی خوشت نمیاد تا آخر عمرت اینو هی باید تکرار کنه و تکرار کنه و تکرار کنه🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

۹۸۵🧁

اینجا بالاخره هوا سرد شده

داشتیم غذا میخوردیم قاشق رو گرفتم سمت داداش سینگل و گفتم اوه خیلی خوشمزه است ! قاشق رو بیشتر سمش اوردم که یعنی بگیرش !

اما اوندهنش رو باز کرد و گفت بزار دهنم ...!

با مکث نگاش کردم و نگاه قاشق کردم و فورا خودم خوردمش

گفت پس من چی ؟!

گفتم نخوردیش دیگه -_-

اون روز کنار بخاری نشسته بودیم و پفک میخوردیم گفت پفک بذار دهنم !

نگاش کردم دستم رو جلو آوردم گفتم اینی که تو دستمه رو میخوای ؟؟؟؟

سرش رو آورد جلو که بخوره

منم دستم و کشیدم وگذاشتم دهن خودم ... و خوردمش

با اخم و دهن باز نگام میکرد . گفتم اوه... نمیدونستم اونی که تو دستمه رو میخوای !

گفت فردا اون بدبختی که میخواد شوهر تو بشه شاید انتظار داشته باشه همچین حرکتی رو براش بزنی خیلی ضد حالی

نگاش کردم ادامه پفکها رو خوردم

...

بار بعدی از سرما زیر پتو خزیده بودم با ی مشت پر از شکلات ( شکلاتایی که قراره تو تالار رو سر عروس بریزیم ) اومد و گفت اوه تو که اینجایی! بیدارم هستی ! میخواستم وقتی خوابی دور تا دورت شکلات بریزم و همیجور تک تک شکلات بندازم( تا ورودی خونه) خوشگل کنم دورت رو ... تو نباید الان بیدار باشی !!!! اصلا ولش کن... بگیرشون این شکلاتا رو

۹۸۴🧁

۱- وقتی برنج محلی درست میکنم و شفته میگیره و مزه شیر برنج میشه با ذوق میخورم 💕

۲- از کسایی که بهم کمک میکنن و ازم انتظار دارن خجالت میکشم چون مایه شرمساریم 💔

۳- عروسی داداش متاهل هست جمعه و لباسی که انتخاب کردم صورتی ملایم با گلهای رز هست نونام لباس قرمز انتخاب کرد ( قراره لباس ترک قشقایی بپوشیم و کلی دامن پف دار بپوشیم زیر لباس اصلی... پس منو با دکلته تنگ صورتی تصور نکنید💥 )

۴- خب بلد نیستم برقصم ... ( وی از کودکی استعداد رقصیدن نداشت )

۵- من هم اتاقیام رو دعوت کردم از طرف خودم ... چون نمیدونم یدفعه سیس صاحب جشن رو گرفتم و دعوتشون کردم امیدوارم عروس گارد نگیره

۶- خب مادرم گفت نباید اون ۴ تا هم اتاقیم رو دعوت میکردم چون عروس مثلا عمه خودش رو دعوت نکرده ... الان من کسایی رو دعوت کردم که ۷ پشت غریبه ایم و اره ... الان باید دعا کنم که هم اتاقیام نیان :/ ( اصلا من شام نمیخورم که غذا کم نیاد ... وی ی کاری کرده خودشم توش مونده😭)

۹۸۳🧁

امروز با یکی از استادهامون کلاس داشتیم که همسرش هم تو همون گروه استاد بود ... وقتی درباره گذشته شون آشنایی شون صحبت میکرد از تمام حرفهاش افتخار رو میتونستی بفهمی

اینکه من معدل دیپلمم ۱۰/۵ بود اما همسرم ۱۹/۵ بود اون زمان من درس تخصصیم رو ۹۲ درصد زدم اما خانم دکتر چون خیلی استرسی هست کنکورش رو بد داد که خب نتیجه داشت با منه معدل ۱۰/۵ تو دانشگاه همکلاسی شد اما وقتی این رشته رو انتخاب کرد به پدرشون گفتن که من دوباره امتحان نمیدم اما همینو تا دکترا میرم که خب منو هم کشوند وگرنه من تا لیسانس بیشتر ادامه نمیدادم کلاسمون ۴ تا باهوش داشت من خانم دکتر رو انتخاب کردم از اونجایی که هوش بچه به مادرش میره الان من ۳ تا بچه باهوش دارم اگر ی خوشگل خنگ انتخاب میکردم بچههامم ۳ تا بچه خوشگل خنگ بودن اما بچه هام واقعا باهوشن ... یکی از آقایون کلاس گفت معیارتون فقط همین بود؟! گفتش نه ... علاقه هم بهشون داشتم

...

حالا از اون طرف ی زوج دیگه هم از اساتید هست اونا هم استاد خودمونن ... اما اونا بر عکسن :"/

* استادای کاپلمون هیچ کدوم اهل اینجا نیستن و چون درباره ادامه تحصیل صحبت میکردیم و استاد گفت تک بعدی نباشید و ازدواج هم بفکرش باشید ازدواج رو فدای تحصیل نکنید و بدین ترتیب حرف خانمش رو گفت

۹۸۲🧁

حس میکنم تازه یکم میخوام عین دخترا به نظر برسم 🚶‍♀️

* ی خرازی نزدیکای محله مون باز شده این سه تا رو حدودا ۳۰ میداد همینا شهر دانشجویی ۱۵۰ بهت مینداختن ☕ ... ( ۱۲۰ سود کردم😌)

۹۸۱🧁

Someone told me stay away from things that aren't yours! ...but was yours if he wanted me so bad ?you don't love him , stop lying with those words

چند وقت پیش تو کلاس فیلمی رو نشونمون دادن که یک خانم متاهل برای تشکر از آقایی اونو بوسید

حالا تموم خانمهای متاهل کلاس نظرشون این بود که این kiss فقط تشکره و خیانت نیست

من و سینگلهای کلاس گفتیم چه ربطی داره؟ kiss تشکر چه فازیه!

ولی اونها همگی میگفتن این همون یک نظر حلال خودمونه و طرز فکری که شما دارید طرز فکر خودتون نیست بلکه طرز فکر سنتی پدر و مادرتون هست و عقایدی که از مذهب به جا مونده ... تو بچه ای و هنوز وارد زندگی متاهلی نشدی ، زندگی متاهلی و جامعه ای که ما توش زندگی میکنیم پر از تناقض هست . تو کشور های اروپایی این kiss اونقدرا هم مهم نیست اصلا شوهرت یک ماه با یکی حرف بزنه این اونقدرا هم مهم نیست ! چون خیانت نیست ! تو باید سیاست این رو داشته باشی که بتونی از چیزهایی که برات مهم هست مراقبت کنی

من گفتم پس چی مهمه ؟!

فقط نگام کردن😐

جواب فری : من قضاوت نمیکنم چونکه ممکنه ازدواج کنم و وقتی بچه ام ۵ سالشه و درگیر زندگی متاهلیمم مردی رو ببینم که اون جوری هست که خوشم میاد پس قطعا من بهش توجه میکنم ی چیز انکار ناپذیره کسی که خوشگل باشه جذاب باشه همه بهش توجه میکنن ما نمیتونم شرایط و احساس مردم رو قضاوت کنم ( داشت میگفت یکی خیانت کنه هم به ما ربطی نداره چرا ما گناه مردم رو بشوریم )

با داداشم برمیگشتیم خونه خانمی رو دیدبم داداشم گفت این همون خانمه هست که ( بچه هاش رو رها کرد ) از شوهرش جدا شد( و با پسر دیگه ازدواج کرد ) و شوهرش یک سال بعدش سکته کرد مرد.من اینجوری بودم همسایه مون هم شوهره خانمش رو با چهارتا دختر قد و نیم قد ول کرد و گفت میخوام با اونی ازدواج کنم که خودم میخوام کسی چیزی گفت ؟ نه ... بولد نشد چون ی آقا بود -_-

* انگار خیانت برای هر کسی ی تعریف متفاوتی داره!

۹۸۰🧁

داخل بیشتر فیلمها وقتی میخوان ی فرد تسخیر شده رو نشون بدن دقیقا اون چیزی که باید رو نشون نمیدن
مثلا
تو تسخیر چشمها کاملا سیاه میشن هیچ سفیدی باقی نمیمونه اما مثلا تو فیلم کنستانتین یک یادمه دختره که تسخیر شده بود مردمک چشم هاش مثل یک چشم عادی بود ( که کنستاتین وقتی احصار رو انجام داد اون آینه رو تو خیابون شکست درحالی که تو جن گیری به روش اسلامی ؟؟! یا قرآنی میگن همچین آینه ای حتی تیکه هاش رو باید تو دریای عمیق دفن بشه ) یا یکبار تو اینستا دختر بچه مثلا تسخیر شده ای رو دیدم فقط تن صداش مثل ی فرد مسن شده بود چشمهاش عادی بود ( که بعد ها فهمیدم این باد جن هست اصلا جن نیست و تنها نشونه جن سیاه شدن کل چشم هست )
فرم صورت فرد تسخیر شده کاملا تغییر میکنه دستاش انگار خشک میشن
...
قدیمیا به جای مدیوم بودن میگفتن چشم دل یا چشم معرفت مون باز شده
...

* فیلم کنستاتین یک فیلم ترسناک هست بهتره نگاش نکنید چون اگر دوز ترس و اضطراب تون به هر دلیلی بالا بره فرکانستون پایین میاد هاله بدنتون و میدان مغناطیسی بدنتون ضعیف میشه و مثلا کسایی که تمرین سیر و سلوک میکنن بهشون میگن همچین فیلمهایی رو نبینید چون ارتعاش بدنتون پایین میاد ( البته من اینو تو دوران طفولیت دیدم دیگه فیلمهای جنی و احضار جن نمیبینم🙂)

* باد جن : در واقع ی موجود هوشمند که جن اصلی قبل از ورودش تو بدن فرد وارد میکنه تا بعدها بتونه خودش وارد بشه و یک انسان عادی اعمم از دعا نویس سر کوچه و دوست دعا نویس شما قدرت تسخیر یک جن رو نداره چون اول اینکه جنها همگی از اسم مستعار استفاده میکنند و هیچ وقت اسم اصلی شون رو به کسی نمیگن و دوم دوست دعا نویس شما شیخ بهایی یا ابو علی سینا یا یک عارف بزرگ در دنیای ماورا نیست !

میگن کسایی که تسخیر شدن وقتی به چشمهاشون نگاه کنی سردرد میشی این سردرد مقدار سنگین بودن و انرژی منفی شون رو نشون میده

.

.

.

کلمات انرژی دارن... مثلا نفرین حکم خون رو داره ‌. اینکه بی دلیل گربه ای رو آزار میدین یا تو خونه نگه میدارین اما بعدا چون نمیتونید ازش نگه داری کنید بیرونش میکنید اینکه به موجودی ظلم کنید که زبون نداره از خودش دفاع کنه اون موجود نفرین تون میکنه ... نفرین اونقدر اثر داره که اگر به شوخی و بدون قصد باشه بازم اثر خودش رو میذاره ...

۹۷۹🧁

۱- امروز جاتون خالی خورشت سبزی درست کردم از ساعت ۷ و نیم صبح مشغول بودم اما موقع خوردن ... وقتی خودم اولین نفر که بودم طعمش خیلی خیلی تند و یکم شیرین ... در آخرش بی مزه بود !

وقتی سرد شد و داداش سینگل خواست بخوره مزه اش ترش و بی نمک بود :/

عاه...💔

۹۷۸🧁

به کسیکه بعد از یکسال پولت رو پس نمیده و وقتی لطفا خواهشا رو کنار میذاری و شماره کارت میفرستی اما اون در عوض بلاکت میکنه

.

.

.

در برابر اینا باید چیکار کرد؟؟؟

۹۷۶🧁

هر دفعه که میخوام جایی کار کنم با رییس اونجا که صحبت میکنم به خودم میگم واو ببین چقدر نایسه ! حتما مثل خودم مهربونه دل رحمه ... این قطعا از اوناست که حقوق اداره کار میده ، از اونا که اخلاقش خوبه ، از اونا که سر ماه نشده خودش حقوق رو واریز میزنه بدون کم و کسری

اما من هر دفعه باید سیلی حقیقت رو محکم بخورم تا بهم ثابت بشه آدم خوش قلب ، خوش حساب ، آدمی که وقت و زحمت دیگران براش مهمه ... وجود "نداره". 🙂

امیدوارم من آدم بشم و دیگه انقدر مردم رو نایس نبینم

امیدوارم دیگه مردم رو انقدر خوب نبینم تا انقدر سرم کلاه نره تا انقدر از رفتار بقیه هر دفعه شوکه نشم

* وی از دو جا ضربه خورده یکی دیشب و یکی امشب ... امشب حس کردم اعتمادی که به ی آدم اشتباه داشتم باعث شده قلبم واقعا تیکه تیکه بشه

۹۷۵🧁

چیز خاصی نیست

امروز بیشتر حیاط جلویی رو مرتب کردم ! مثلا کلی برگ از پارکینگ جمع کردم کلی برگ از باغچه همچین دختر زرنگی بودم :] و خودم به خودم فخر میفروختم و میگفتم چرا هیچکس نیست ببینه ؟؟؟؟ و بعد درحالیکه به زور سعی میکردم برگها رو تو سطل زباله جا کنم ی جادو پیدا کردم ... خدایا هر دفعه که این برگا رو جمع میکنم ی چیز هیجان انگیز میبینم ! چرا مادرم این جادو گرفتنا رو تموم نمیکنه ؟ ( وی بعدا به مادرش گفت که این جادو ها کم کمش دعوا میندازن تو خونه ولی مادرش گوش نکرد) پس با ی تیکه چوب طور ی گوشه اش رو گرفتم از خودم دورش کردم ( رودخونه نزدیک نیست )

وقتی از شهر دانشجویی برگشتم حیاطمون و خونه مون انگار بمب توش ترکیده بود اما تا اونجا که تونستم یکم بهترش کردم ، مادرم تا ساعت ۴ سر کاره و وقتی بهش گفتم این واقعا درست نیست که من آخر هفته ها بیام و هر چی جمع کنم مرتب نشه ! پس وقتایی که من نیستم باید چی بشه؟

اونم گفت از من انتظار داری هر ماه برات پول واریز کنم و هر وعده غذا درست کنم ی خونه مرتب هم تحویل بدم من چی ام؟؟ واقعا نمیکشم !

...

وقتایی که سه روز سطل زباله اتاق خوابگاه مون رو خالی نمیکنیم و بعد مجبوریم ی کیسه زباله گنده رو با خودمون کشون کشون تا سر کوچه ببریم و مدیر خوابگاه این صحنه رو که میبینه میگه این زباله واسه یک روز نیست قطعا سه روز بوده ! وقتی منم میام خونه و خونه رو میبینم میگم قطعا این بهم ریختگی برای یک روز نیست اصلا دو نفر چطور میتونن این همه سرشون شلوغ باشه ؟؟؟

* نونام کجاست ؟ اون خونه نمیاد هر سه ماه معمولا یک هفته خونه میاد

۹۷۴🧁

ی روز من اومدم خونه داییم ، داییم کنارم تکیه داده بود و در حالی که داشت تخمه آفتاب گردون میخورد زیر چشمی صفحه گوشی منو میپایید ... از شانس قشنگم ... من بعد از مدتها با آقایی چت میکردم و دایی جانم صفحه چت منو دید ... امشب منو دیده و خیلی مرموز و با لبخند میپرسه چه خبررررر؟ از اونجا... ( لحن پرسیدنش عین بچه های اتاقمونه که همگی اتفاق نظر دارن من ی دوست پسر مخفی دارم :/) دایی جان اون قضیه تمام شده ... اگر خبری بود الان عکس کاپلی مون رو نشونت میدادم

۹۷۲🧁

منو مهرخ از ی درس امتحان داریم اما استادهامون فرق میکنه . واسه من ده فصله حدود ۱۳۰ صفحه از کتاب برای اون روی دفتر هست ، مهرخ از دیشب کلی گریه که من ۱۰۰ صفحه فردا امتحان دارم من نمیخوام و اینا کلی داره اخبار رو چک میکرد اینکه شاید بخاطر بارون امتحانش لغو بشه ... الان ازش پرسیدم جزوه ات رو بشمار بدونم چند صفحه هست شمرده ۱۳ صفحه هست !!!!! بعد با خجالت گفت اما بچه ها گفتن ۱۰۰ صفحه هست گفتم یعنی تو اینقدر ریز نوشتی که ده صفحه رو تو یک صفحه جا کردی؟! ا

از دیشب هی داره گریه میکنه که من ۱۰۰ صفحه امتحان دارم تو خیلی خوش شانسی که یکشنبه امتحان داری من خیلی بیچاره ام فردا صد صفحه امتحانمه

بهش گفتم بارون بیاد سیل هم بیاد تو باید بری دانشگاه باید این ده صفحه رو انتحان بدی 😂

۹۷۱🧁

من هیچ وقت ارشد رو شروع نمیکنم 😐😑

اگر یک روز شروع کردم اسم زیبام رو عوض میکنم ( اگر شروع کردم یعنی1- ی آجر بزرگ به سرم خورده 2- یا سر کارم 3- یا ازدواج کردم و چون هیچ کدوم اینا احتمالش نیست پس ارشدی در کار نیست )

مردم چجوری ارشد رو شروع میکنم ؟؟؟؟؟ با چه حوصله ای ؟؟؟؟

* فردا شاید برم سالن مطالعه عمومی شهر دانشجویی بلکه بقیه رو ببینم انگیزه بگیرم !

۹۷۰🧁

دیشب قبل اینکه بریم کلاس همون همکلاسیم که شمالیه داشت غذا های شمالی رو نشونم میداد اونهایی که تو خونه خودش درست کرده بود ... منو میگی هیچ کدوم رو نمیشناختم جز تاس کباب و میرزا قاسمی و کشک بادمجون البته ی عکس نشونم داد گفت این تاس کباب هست گفتم من نخوردم تا حالا اما عکسش رو تو منو رستورانهای اینجا که دیدم ی چیز خیلییییی ساده و ابتدایی درست کردن و اسمش رو تاس کباب گذاشتن ( آخه عکسی که به من نشون داد خیلی خوشمزه بود حتی رو عکس )

همون لحظه گفت اینم بادکوبه هست که تو عروسیا میخورن ! شکلش شبیه ته چین مرغ بود اما ته چین مرغ نبود ! من اینجوری بود ووواااا ووو شما از اینا تو عروسیاتون سرو میشه ؟؟؟!!!!

قراره غذا خوری اینکه پیج بزنه و سفارش غذا بگیره و درست کنه و بهش گفتم برام کشک بادمجون درست کنه اما دانشجویی ! چون گفت کشک بادمجون شمالی داخلش گوشت و گردو زیاد هست گفتم عزیزم ! برای من ی چیز ساده درست کن بدون گوشت و گردو ( آخه شاید بخوام دوباره ی چیزی سفارش بدم اگه بخواد کشک بادمجون مخصوص شمالی درست کنه این با بودجه من نمیخونه ... من ی چیز خوشمزه ساده میخوام که سیر بشم🥲 و دوستامم بتونن سفارش بدن )

۹۶۹🧁 فیلم و سریال بهم معرفی کنید

فیلم و سریال بهم بگید❤

کمدی و عاشقانه و وسترن و فانتزی و دبیرستانی باشه

فقط زبانش انگلیسی باشه ( سوئدی و فرانسوی و ایتالیایی و... نباشه )

( بعضی از کمدی ها مثل فرندز ، بیگ بنگ تئوری ، چطوری من مادرت رو دیدم ... اینا رو متوجه نمیشم به چی میخندن اما طنزی که امیلی در پاریس داره رو میفهمم )

۹۶۸🧁

*اول بگم داداش من برای پیدا کردن نمیه گم شدش از هیچ کاری دریغ نمیکنه دوستاش دختری معرفی کنن استقبال میکنه خودش با دخترا تماس میگیره دوست میشه بعد اندی حرف میزنه و تا حالا هیچ کدوم به نتیجه نرسیده 🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

دیروز قرار شد یکی از بچه ها منو تا دو راهی برسونه و بقیه مسیر رو خانواده بیاد دنبالم

پس نیم ساعت قبل اینکه به دو راهی برسم زنگ زدم به مامان اینکه کی خونه هست بیاد دنبالم و مامانم گفت تو میری خونه زینت خانوم چون من اونجا یک کار خانومانه با ایشون دارم

گفتم مامان ! زینت خانوم کیه ؟ ازم میخوای برم جایی که نه اونا منو میشناسن نه اونا منو ؟! نمیگن اخه تو کی هستی ؟

مادرم با حرص گفت کار خانومانه میدونی یعنی چی ؟ با خودش و دخترش کار دارم ! داداشت رو میارم ... و تو میری داخل خونه نبینم کنار جاده وایسادیا من اونجا کار دارم بهونه ندارم میری میشینی تا من بیام با داداشتم میام ( این یعنی داداشم دختر این خانواده رو میخواد ؟ )

سو ...

در زدم و رفتم داخل از قبل میدونستن ی نفر میخواد بیاد ... با اینکه ناهار خورده بودم اما هنوز گشنه بودم :/ پس کنارشون ناهار خوردم again ... و بعد رو به رو دختر خانم خونه گفتم خب چند سالتونه چیکار میکنی ؟ اسمتون چیه ؟

گفت فلانی ام ۲۲ سالمه تازگیا دارم میکاپ رو یاد میگیرم

منم با ذوق گفتم چقدر خوب اتفاقا ما هم این روزا عروسی داریم میتونیم بیایم پیشت ؟ سالن داری؟

گفت در واقع دارم تازه شروع میکنم

گفتم دانشگاه چطور ؟

گفت هیچ وقت شروعش نکردم

وقتی اینو گفت پیش خودم گفتم این دختر خانم از نظر داداشم کنسله -_- شاید بگید نمیشه قضاوت کرد اما من معیار های داداشم رو میشناسم ... سو مرتب نشستم و پروژه شماره گرفتن و نامزد داشتن یا اینکه کسی تو زندگیت هست رو نپرسیدم بقیه حرفا حول ارایشگاه شد

داداشم وقتی اومد داخل که سلام کنه خیلی بی حوصله و کلافه بود و چایی نخورده گفت پاشین بریم ( این آقا وقتی از یکی خوشش بیاد سیگنالهاش خیلی متفاوت هست )

تو راه برگشت مامانم گفت خب نظرت درباره اش چیه داداشم گفت نه

مامانم : 😑😒

مامانم رو به من : خب فهمیدی نامزد داره یا نه؟

گفتم مامان به نظرت دوست پسری داشته باشه جلو مامانش به من میگه ؟؟ ( یا میگه من قول ازدواج به یکی دیگه دادن و قصد ازدواج ندارم ؟)

مامانم : پس تو رو اونجا فرستادم چیکار کنی ؟ شماره اش رو گرفتی ؟

من : نه...

گفتم : ۲۲ سالشه و اینا

داداشم با بی حالی تمام : دانشگاه چی میخونه ؟

من : نمیخونه

پ.ن : دانشگاه بهونه هست ی بهونه خیلییی بزرگ ... میدونین دختر انتخابی داداش من کیه ؟ جی جی حدید... بار آخر ی دختری رو پیدا کرد که صورتش کپی پیست این مدله بود -_- و بعد گفت من اینو میخوام در حالی که دختره تاااازه ۱۶ سالش بود و ما اینجوری بودیم که ایشون هنوز ۱۸ سالش هم نیست !

همین داداشم ی همکار داره ۴۵ سالشه گفت میدونی غضنفر چه دختری رو دوست داره ؟ گفتمش چجوری ؟ گفت دختری که شبیه کتایون ریاحی باشه ! گفتم این اصلا ممکن نیست اون کتایون ریاحیه !!!!! بعد خوووب فکر کردم دیدم ی مریم داریم تو خوابگاه عین کتایون ریاحیه اتفاقا مریم ۳۵ سالشه ! گفتم تو رو خدا ما یکی رو داریم عین کتایون ریاحیه اما اسمش مریمه معاون بهزیستیه ... بیا به هم معرفی شون کنیم ! گفت خب مریم شما اهل کجاست ؟ گفتم x ( یکی از شهر های غربی مرزی ) گفت اوه غضنفر ما خیلییی فیلتر داره و یکیشون هم اینه علاوه بر کتایون ریاحی بودن جزو قومیت x نباشه و خارج از استان هم نباشه !

من : 😐😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑

۹۶۷🧁

خبر های خوب اینکه :

۱- قبلا وقتی میخواستم غذا بخورم کسیکه کنارم بود همیشه بهم میگفت جوری که داری غذا میخوری جوری که داری با غذات بازی میکنی از غذا خوردن سیر میشم !

Well...

الان دارم سعی میکنم ی پره گوشت به تنم بیافزایم لپ های آب شده ام را برگردانم ... تلاش در این راستا و اینا ... همه وقتی غذا خوردنم رو میبینن بهم میگن خیلی خوشمزه غذا میخوری اینجوری که ما هم گشنمه مون میشه !

۲- استاد قبلی که ترم مهر پارسال تا تونست منو اذیت کرد اینکه کاری میکنم خودتون از دانشگاه انصراف بدید و نمیذارم کار گیرتون بیاد نمیذارم هیچ جایی شما رو قبول کنه ... ... چند هفته پیش باهاش کلاس داشتیم نگاش کردم نگاهمون به هم خورد با """"""""قهر""""""""" سرش رو برگردوند و بعد گفت یک دانشجو و استاد نباید درگیری داشته باشن ( یا همچین چیزی! ) ... خدای من چوب خورده به سر استاد ؟؟؟ چه اتفاقی براش افتاده که اینو میگه ! امیدوارم دیگه برخوردی باهاش نداشته باشم

۹۶۶🧁

همینجوری ... چیز خاصی نگفتم

* شما هم از تخم مرغ عسلی خوشتون میاد ؟ یا تا میتونین میذارین مغز پخت بشه ؟

۱- فردا میرم خونه🤍 و فکر کنم مادربزرگ هم بیاد خونمون چون من مسئول حموم دادن مادربزرگم ! ( حموم دادن مادربزرگ باحاله اول میگه برو خودم میتونم بعد نمیتونه لباسش رو عوض کنه بعد جلو حموم میشینه و میگه بیا کمک تو میبینی که من نمیتونم آستین لباسم رو بکشم بیرون ؟! بعد خودش میگه من عین چی سریع حموم میکنم تو فقط همه لباسام رو بشور ... همه رو هیچ کدوم رو نذار بمونه تو کاریت نباشه اما همینکه میره تو حموم صدا میزنه و میگه این لیف رو بگیر ! صابونم بگیر حالا پشتمو بساب بعد خاطرات اوایل ازدواجش با مادرشوهرش رو میگه و بعد بچه هاش بعد اون حین میگه سرمم یکم شامپو بزن حالا خوب بشور خب اره مادر شوهرم اینارو میگفت خدابیامرزش تو میدونی خاک مورچه چیه ؟ خب حالا حوله رو بهم بده لباسمم بده ... بهش گفتم من لباسات شستم ! چون خودتون گفتین ! ... مادربزرگم آلزایمر داره حرفاش رو یادش نمیاد جاتون خالی تا شب من مورد عنایت بودم که چرا لباسا رو بدون اینکه بهش بگم شستم ... هعی... با مادربزرگ بودن باحاله اما من چون نمیدونم چی بگم و ساکتم ایشون خودشونم زیاد با من حال نمیکنه وقتی میبینه من و خودش تنهاییم واقعا کلافه میشه )

۲- همین همکلاسی شمالی که دارم اینجوریه که اگه ی چیز کوچولو خوشمزه بخوره ی ذره مونده باشه ته دبه برمیداره برای منم میاره 🥲 گاد قلبم 💖

۳- پس منم میخوام برم ترشی لگجین یا بن یا کلخنگ یا چیز میزی پیدا کنم از تو خونه ( چند هفته پیش سینی کلخنگ تر کنارم بود تا خشک بشه حینی که درس میخوندم ازش میخوردم ) ... بهش بدم چون واقعا روم نمیشه هر دفعه این من باشم ی چیزی بهم بده + کشکهای خوشمزه سفارشی خاله + لگجین مادر جان ( شاید چیزای بهتری پیدا کردم و جایگزین شدن )

۴- امشب یکی از همکلاسیام گفت ی روز تصمیم گرفتم بادوم زمینی و زرشک و کشمش رو داخل شیشه های خوشگلی که از مغازه خریده بودم بذارم و زندگی لاکچری خودم رو شروع کنم اما چند مدت بعد سر تا پای شیشه ها کرم زد انقدر کرمها زیاد بودن و بو میدادن که مجبور شدم با شیشه دور بندازم ! ما همه مون فکر کردیم اوایل ازدواجش رو داره میگه پس یکی از خانم ها گفت خب اوایل ازدواج همه ذوق دارن تو باید میدونستی بخاطر رطوبت این شهر وسایلت رو تو یخچال بذاری من بخاطر اینکه یخچالم رو وسایل شیشه ای زیاد نگیرن این بادوم زمینی هارو تو پلاستیک کف یخجال میذارم ... همون همکلاسیم گفت اوایل ازدواج چیه ؟! پارسال این کار رو کردم همیشه شیشه ها تو یخچال بودن این دفعه خواستم لاکچری باشم گفتم بذارم تو دکور اون بالا این شیشه ها به این خوشگلی حیفه قایم باشن ! (تو شهر دانشجویی حتی ادویه هم کرم یا لارو میزنه و نمیتونی کل ظرف ادویه رو پر کنی فقط ی ذره میریزی ته اش و بقیه رو باز میذاری تو یخچال )