۶۰۵🦖

۱- خوشم از خواهرم میاد هر سه ماه ۱۲ ساعت میاد خونه ، و هر وقت حرفی داشته باشه از پشت تلفن فتوا میده

۲- خب استاد رو رفتم پیشش گفت ما اصلا نیرو نمیخوایم و همه کادرمون تکمیل هست و یکم نگام کرد و گفت آشنا میزنی ؟! گفتم از شاگرداتون بودم ( البته که جزو دانشجوهای سوگولی و پاچه خوار استاد نبودم :/)

۳- برای شیرینی فروشی باید از مرجان مهربون راهنمایی بخوام

۷۷۰🦤

قبلا یکی از بچه ها که مدیر پرورشگاه بود میگفت دو تا از بچه ها که ابتدایی هستن واقعا تو درسشون مشکل دارند و ی نفر باید باشه تا تو درسشون پیشرفت کنن موچول پرسید مگه معلم خصوصی یا کارکنای خود پرورشگاه حواسشون نیست ؟ گفت چرا هست ولی بیشتر راحتی بچه ها منظورشون هست و فشار نمیارن که باید درس بخونن و چون بی سرپرست هستن نمیشه زور بالا سرشون باشه و باید ی آدم دلسوز باشه که پیگیر درس این دوتا بچه باشه و خودم باید کارای خودم رو انجام بدم و دیگه وقت نمیکنم به این دوتا برسم و حواسم بهشون باشه

موچول گفت بقیه حواسشون نیست ؟

گفت نه ... بقیه بیخیال هستن ... حتی اگر این دو تا بچه ترک تحصیل کنن هم اهمیت نمیدن

البته این اطلاعاتی که من میگم یواشکی میگفت و خیلی تاکید میکرد نباید کسی بدونه مثلا یکی از بچه ها

رو هم پدر هم مادر ولش کرده بودند و بهزیستی قبولش میکنه که ازش مراقبت کنه اما اون بچه باور نمیکنه و شب فرار میکنه و همچین چیزی و میره خونه و میبینه کسی اونجا نیست

و بعد به مدیرش زنگ میزنن که یکی از بچه ها نیست و خودت رو سریع برسون و این دوستمون که تعریف میکرد میگفت چرا باید ی نفر رو به این دنیا بیارین و اینجور با بچه تون رفتار کنید ؟

بگذریم از دردسرای مرجان

بعد اون موقع گفتم هر وقت وقتم خالی شد یا فرجه شروع شد با مرجان برم و به بچه هایی که ریاضی یا املاشون ضعیف هست کمک کنم ... که اصلا وقتش نشد و فراموش کردم

دیروز مرجان رو دیدم تو آشپزخونه و هی نگاش میکردم میگفتم من ی کاری باهاش داشتم ؟ بعد یادم نمیومد ... و دوباره برمیگشتم و نگاش میکردم میگفتم ولی واقعا میخواستم باهاش ی صحبتی کنم ؟ شایدم نه ... توهم زدم

بعدددددددد تو ماشین که داشتیم برمیگشتیم و پسرک راننده هی زنگ میزد و میگفت بابا مامان دعوام میکنه ... و بعد خانمش زنگ میزد میگفت پسرک میخواد تو بارون بازی کنه ی چیزی بهش بگو

اون موقع یادم اومد قرار بود برم پرورشگاه ی کارایی کنم !

بعد کجا بودم ؟ سر خیابون ... نرسیده به خونه مون :"/

دست مریضاد میگم به مغزم ... خیلی دیر یادم آورد

۶۸۵🌾

۱- الان داخل اتاق دانشجو هایی هستم که همشون ز ی د؟! ، ر ل ؟! ، دوست پ ؟! دارن

و ناخوداگاه تو رو هم ازدواجی میکنن🚶‍♀️

به جز اونا که ترم یک هستن

وگرنه وقتی پیش موچول مرجان و... بودم ، هر دو میگفتن تا نریم سر کار وارد هیچ رابطه ای نمیشیم 💅

۲- اصلا حوصله استاد بیوشیمی مون رو ندارم دقیقه به دقیقه کلاس ازت سوال میپرسه

۳- این چند روز که گلو درد دارم دلم هوس همه چیز میکنه ! لواشک ، ماکارانی ، بادام زمینی ... دمی گوجه ... معلوم نیست چه خبره

۴- امروز عصر چقدر گرفته و غمگین بود !

۵- اصلا کلاس بیوشیمی بچه هاش هم خیلی رو مخ هستن ... مخصوصا پسراش

۶- به استاد بیوشیمی میگیم این درس رو جزوه خودت بده تابخونیم چون کتاب اصلی خیلی زیاد نوشته و مطالب مهم توش گم شده ... میگه زرنگین ! اتفاقا از قصد بهتون نمیدم:/ تا بیایید سر کلاسم وگرنه نمیایید !

خدا عقل بده ...

۷- این روزا فقط آبپز خوردم ... نه شیرینی نه چربی ... دگر جان در بدن ندارم

۸- فردا با استاد بیوشیمی ساعت ۸ کلاس دارم 😢

۹- کاش امشب ی نفر پیدا بشه باهاش حرف بزنم ... اونم تلفنی

۱۰- هوا گرمه اما من سردمه

۱۱- کاش میشد برم خونه

۱۲- امروز از دانشگاه داشتم برمیگشتم پیاده ... ی ماشینی همیجور بوق میزد بار اول گفتم ولش کن ... صد متر جلو تر نگه داشت رفتم نزدیک گفتم بفرمایید ؟ ( با سری گیج و نفسی که بالا نمیاد !) گفت برسونمتون ... گفتم مرسی و رفت

گفته بودم توانایی بالقوه‌ای تو جذب شوگر ددی دارم ؟

۱۳- کاش خونمون بودم و استراحت میکردم و راحت میخوابیدم اینجا بچه ها اصلا اجازه نمیدن بخوابی !!

۱۳- آمپول دگزا زدم اما اصلا ما هیچ ما نگاه ... قبلا دگزا میزدی پات رو از درمونگاه بیرون میذاشتی کاملا صحیح و سالم بودی !

۱۴- مه رخ انقدر صداش جیغ هست و بیس چهاری داری حرف میزنه حتی تو خلوت خودم صداش رو میشنوم😓

۵۹۳🖤

دوره نوجوانیم چقدر خجالت آور بوده 🤣🤣🤣🤣 چقدر کراش داشتم 🤣🤣🤣🤣

البته فقط کراش بود

همین

موچول اسم کافه ای رو گفت گفت برید اینجا ما ۶ قلم وسایل سفارش دادیم فقط شد ۷۶ تومن و خیلی هم کیفیت داشت

اقا پیج و عکس و همه چیزش رو دیدم گفت این چقدر شبیه فلانیه ! چقدر شبیه کراش ۱۵ سالگیمه🤣🤣🤣🤣

گفتم مرجان این پسر چقدر شبیه فلانیه که چند سال پیش فلان جا کار میکرد ... گفت شاید ...تا منم نگاش کنم !

بعد منم در این حین میگفتم خدایا خودش نباشه ... اگر این خودش باشه من پام رو تو اون کافه نمیذارم

نگاش کرد گفت نه این اون نیست ،خیلی قد بلند بود و اون پسره خیلی گشاد و آب دیده بود :/ و ی مدت پیش خانم دکتر فلانی بود و ی مدت این کاره بود ... ی مدت با همون خانم دکتره آخر شبا میرفتن موتور سواری ... کلا ی پسر هر* ه ای بود و اصلا معروف بود واسه کاراش

.

.

.

ای نوجووونی ... حالا که بهش فکر میکنم میگم حیف کراش زدن بود ... اصلا همچین ادمی با همچین سابقه ای ... یک ثانیه از عمرت و احساست رو واسشون صرف کنی ... اشتباه محضه

ددسته میگن ادما تغییر میکنن و قضاوت نباید کرد اما این مرجان کنارم وایساده میگه این هر روز داره بدتر از دیروز میشه

.

.

.

بعدا نوشت : مرجان که اینستا نداره رفته عکس پسره رو پیدا کرده میگه بببین این اون پسره هست ... انگار کافه واسه خودشونه ...

حیف این کافه ارزونی نبود ...

۵۷۸🖤

مرجان میگه بعد اینکه کارشناسی رو تموم کردم به همه گفتم من اینجا نمیمونم من میرم خارج بعد مامانم گفت انقدر چیز چیز میکنی آخرش میاد تا ی جا بدتر از شهر خودمون قبول شدی ... بعد جواب ارشد اومد تا اینجا قبول شدم ... الان میرم خونه اومونی بهم میگه چطوری خانم خارجی🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

۵۷۵🖤

مرجان میگه پیتزاهای رستوران اتیوپی انقدر خوشمزن که بذاری صورتت ، پوستت روشن میشن ^-^

بعد همینجور داشت اسم کافه ها و رستورانای خوب رو میگفت یکی از همکاراش پرسید مرجان جان این جاها رو با کسی رفتی؟ 🤣

۵۷۱🖤

۱- آخه بین این همه دختر خوب ... این آیه به این خوبی چرا داداشای من از کسایی خوششون میاد که میگن طرف مثلا خوشگله اما 🤌 اخلاق ندارن ؟!

دقیقا این جمله یعنی چی؟؟ "آیه چشماش واسه دختر بودن زیادی ساده هست "

۲- فک کنم منظورش با اینه چشماش سگ نداره 😃 ... غاقل از اینکه اونایی که چشماشون اینجوره واقعا اخلاق سگی دارن 🙂

۳- مرجان میگه مگه نمیگن خدا عدالت داره ... پس چرا همه چیز اینجوریه ... مثلا من تا به این شغلم رسیدم واقعا اذیت شدم واقعا ... تو ارشد چقدر اذیت شدم واسه پایان نامه واسه تک تک جملاتش موهام سفید شد کاری نبوده که من رو نزده باشم از دندون پزشکی و منشی گری و ارایشگاه بگیر تا بقیه تا به اینجا رسیدم که شغل الانمم ی سرش خوبه و صد تا سرش درد سر یدفعه ساعت ده شب بهم زنگ میزنن بیا سرکار ! مورد اورژانسی بهت احتیاج داریم !

بعد بعضیا رو میبینی هیچ مشکلی تو زندگیشون ندارن ... هیچ وقت نفهمیدم شکست و نرسیدن یعنی چی ! بعد پیش خودت میگی عدالت باید این باشه ؟

۴- من داخل فیلم "رستگاری در شاوشنگ" وقتی اون مرد از زندان فرار کرد و تو بارون فریاد زد ... گریه کردم

۵- بچه ها میگن بریم ی خوابگاه دیگه مدیریت اینجا بیزنس راه انداخته و هر چه قدر دلش بخواد میگیره ...مرجان میگه اینجا امنیت داره جای دیگه من نمیتونم با ی هر* زه هم اتاقی باشم

۶- کلاغا خبر رسوندن دوست پسرای دوتا از مدیران خوابگاه دندون پزشک هستن😅... من میگم اینا چقدر اوپن مایندن ! خیلی مشکوکن !!😃

۷- مرجان میگه اگر دوست پسر داشتم پول این خوابگاه رو بهم میداد ... موچول گفت پس چرا هنوز سینگلی ؟ گفت چون اگر دوست پ داشتم اون وقت ی چیز دیگه ازم میخواست ... موچول گفت بیشتر دخترای اینجا فکر میکنی چجوری خرج خودشون رو میدن ؟ تو این گرونی مگه میشه زندگی کرد

.

.

.

.

۸- به مادرم گفتم کرایه خوابگاه رو میخوان زیادتر کنن ... گفت مثلا چقدر؟ گفتم مثلا فعلا ۳۰۰ تا افزایش دادن ... گفت خب ۳۰۰ تا باید بزاریم رو یا * رانه ات

۹- یکی از بچه ها تا قبل از اینکه جزو سرپرستها بشه صدای ما بود ! یعنی همه حرفای بچه ها رو به بالاییا میرسوند و مثلا از حق و مظلوم دفاع میکرد ... آقا این شد جزو مسئولین و حالا بیا و ببین چجور داره خون مارو میکنه تو شیشه و با هر بهونه ای داره ازمون پول میگیره و بعد مرجان گفت ببینید من واقعا ندارم ، شما امکاناتی برامون فراهم نکردید این کارا واسه چیه ؟ این گرونی حق ما نیست ! بعد مسئول بهش گفت کل خوابگاه ها و هتلای این منطقه زیر نظر منن شاید پارک دم در خوابگاه بتونی بری که اونجا هم راهت نمیدن البته خوابگاه سومالی هست همه در و دزد و هرز* ن که چون دختر جوونی پیشنهاد نمیکنم بری اونجا ...

یاد مسئولین فرهیخته خودمون افتادم که تا وقتی بین خودمونن چقدر چاکرم نوکرم دارن و ادعا دارن واسه همه چیز و بعد اینکه ی جایی میرسن دنبال اینن با چه بهونه و با چه حرفی به هر طریقی ازت پول بگیرن و تا خودشون پول دار تر بشن

۱۰- چقدر امشب حرف دارم ...

۱۱- پسرخاله داشت میگفت خانم فلانی بهم پیام داده شوهرم داره بهم خی* انت میکنه ...

این بشر منتظر من بود تا من نطق کنم منم گفتم مگه زندگی متاهلی همین نیست ؟!( که ی مدت بعد از ازدواج شوهرت بره با ی نفر دیگه تو راب* طه )

من اینو عادی گفتم ‌... اما وقتی چرخیدم قیافه پسر خاله رو ببینم دیدم با ی حالت هنگ و ی جوری که این حرف رو از دهن من باور نمیکنه داره نگام میکنه اما سریع خودش رو جمع کرد و گفت من فکر نمیکنم شوهرش همچین مردی باشه اون زن حتما داره دروغ میگه و دنبال جلب توجهه

گفتم چرا به تو پیام داده؟ میخواد ازت حرف بکشه ؟ تو رو تو دردسر بندازه ؟ این حرف اصلا به تو ربطی نداره ! اگر باز بهت پیام داد و درباره زندگیش چیزی گفت هیچ چیزی نگو ... چون اگر جوابش رو بدی یا حرفی (علیه شوهرش) بزنی احتمالش هست خود این خانم همه چیز رو بندازه گردن تو !

۱۲- مسئول بچه های اتاق پرستاری تو گروه نوشته هر کی با پوشش نامناسب تو خوابگاه دیده بشه باهاش برخورد میشه ... حالا خود دختره با شرتک میاد تو سالن :/ ... موچول میگه یکی باید خودش و بچه های اتاقشون رو جمع کنه

۱۳- من هر وقت اندام موچول رو میدیدم میگفتم این آدم تو گذشته باید ورزش سنگینی رو انجام داده باشه ... الان گفت کیک بوکس و موی تای واسه چهارسال کار میکرده ... بهم گفت اول ماه اول فقط حرکات کششی انجام میدادیم تا بتونیم پاهامون رو ۱۸۰ باز کنیم و بعد ماه دوم کم کم نحوه صحیح گارد رو یاد گرفتیم ، اصلا اینجور نیست که تو دستت رو مشت کنی جل صورتت و فقط پاهات رو عقب جلو نگه داری ... خود نحوه درست گارد گرفتن کلی تمرین داره ... و بعد ما تا کلی وقت اصلا مربیمون نمیومد باشگاه و تقریبا خودمون همه حرکات رو کار میکردیم ... بدون مربی ... اوه

۱۴-