۶۶۹🦖
متاسفانه یا خوشبختانه خوابهای من ، فقط متعلق به من نیستند ... و دقیقا تعبیرشون واسه آینده اتفاق میوفته !
مثلا تو موقع افسردگی واقعا حالم بد بود ممکن بود کار خطرناکی کنم و خواب میدیدم عموی مرحومم اصرار داره منو با خودش ببره اما بابام میگفت نمیذارم ببریش ... بعد که از خواب بیدار شدم دیدم اوضاعم واقعا خطریه و با ی روانشناس حرف زدم و اون گفت چرا تو باید بخاطر فشارها و حرفهای ی مشت آدم روانی و عقده ای زندگی خودت رو نابود کنی ؟ و کلی حرف دیگه زد
بار بعد خواب دیدم عروسی خودم هست و داماد رو نمیشناسم و اون روز خیلی ترسیده بودم و حتی انقدر که موتور کنارم رد میشد از ترس سکته میکردم اما عصر همون روز بابام تو حیاط پشتی بود و بقیه مون جاهای دیگه خونه پراکنده بودیم ... پدرم مشکل فشار خون داره و گاهی سرگیجه میگیره و مادرم گفت فقط شنیدم ی چیزی افتاد زمین و هر چی باباتون رو صدا زدم هیچ جوابی نداد
یعنی من خواب دیدم اصلا تو خوابم بابام رو ندیدم اما برای بابام پیش اومد و حالا این چند روز ی سری خوابها میبینم انگار بگن این اتفاق اجتناب ناپذیره و حتما رخ میده ! و هر چه روزها جلو تر میره حتی اتفاقات بعد تر از اون اتفاق رو هم نشون میده ... و من نمیدونم این اتفاق رو چقدر میشه ازش فرار کرد ؟
۷۱۴🦤
خواب دیدم عروس شدمه و اصلا نمیدونم داماد کیه!
خودم میگم نمیخوام
و نیلی هم راضی نیست میگه این عروسی رو بهم بزن
.
.
.
پ.ن: خوابهای من یکی از یکی امیدبخش تر و امیدوار کننده تر هستن
ریلی ؟ مرگ ؟
تعبیر مرگ دیگه چیه ؟!
اگر دیگه نیومدم بلاگفا بدونید خدابیامرز شدم
۶۵۴🌾
امروز صبح خواب میدیدم دارم سیگار میکشم !
تو راه سوپری خونمون !
با خودم میگفتم فقط چند تا پُک ؟! چون عصبیم و کم میکشم و میدم صاحبش :/
۳۴۵🦊
این متن پاک شد دوباره نوشتم 😴
پر از خالیم ! خیلی حرف هست و نمیشه بگم برادرمون چک میکنه و😪
درباره فیلم تر** سناک واقعا از روح و... میترسم مثلا چند شب پیش خواب دیدم کیفم دست ی رو** ح هست و من از این طرف میکشم میگم ولش کن ! و بعد از خواب پا شدم و خوابم نبرد ...
یا آخرین بار با چند تا از دخترا تو اتاق بودیم دبیرستان بود و حدیث میخواست بگه ما شب تو کوه بودیم و داخل چادر و انگار ی نفر سنگ مینداخت میخورد به چادر !!! در حالی که نصفه شب ساعت ۳ بود
حدیث اذیت میکرد و میخندید و میخواست ادامه بده و من میگفتم بس کنه و اما رزیه اون طرف هی میگفت ج** ن بود ج** ن بود ؟؟ و بعد حدیث گفت آقاااا ی دفعه !!!!
که من چنان جیغی کشیدم که اون زبونک ته گلوم تکون خورد 🤧😃🤣🤣
و بعد فردا اش پری گفت دیشب حدود ساعتای دو تو نماز خونه طبقه یک خواب بوده که با صدای بلندی از خواب پا شده بوده 😃😅🤣🤣🤣
چقدر خوب خلاصه اش کردم انگار نه انگار بیشتر این پست پاک شده بود 😃😃😆🤣
سو ... من بیشار از شوما از این چیزا میترسم و این فیلما درجه ترسناکیشون اونقدر خطرناک نیست 😅
۲۲۰🐈⬛
مادرم تو خونه با خانواده داشت ناهار میخورد ، رفتم دست به آب دیدم مامانم جلو مستراحه ! گفتم مامان اگه تو اینجایی پس اونی که داره ناهار میخوره کیه ؟! 🤨😶 دستشون گرفتم تا ببرم هم رو ببینن وسط راه کلاغ شد پرواز کرد رفت 😩
حس میکنم قبلا اینو گفته بودم 🤔