۲۸🥭

چیزی نیست میخوام غر بزنم :

توفیق اجباری نصیبم شده و از مهمونای نوروزی چندتا حیوون خونگی برامون گذاشتن ... ماهی قرمز که هر روز باید آب تنگ رو عوض کنم... حس میکنم هر دو نرن !

کار پیدا کردم! حقوقش ۵ تومن از اداره کار بیشتره خیلی خیلی سنگینه از ساعت ۸ صبح به بعد زمان رو باید هر بیست دقیقه چک کنی ... ماهیچه پاهام سه روزه منقبض شده انقدر که پاشدم و نشستم حین کار

ی همکار خانم بود هر وقت میگفتم آخ و بلند میشدم میگفت فردا میای ؟ میگفتم آره ...میام

وقتی داشتم دستم رو میشسنم دیدم مچ هر دو دستم قرمز شده!

روزی که بهم حقوقم رو دادن دلم نمیاد حتی هزارتومنش رو الکی خرج کنم ... اما چند روز دیگه عروسی داریم و داداشم اینجوریه که تو اگه ارایش نکنی و لباس خوشگل کرایه نکنی چطوری باید ی پسر از تو خوشش بیاد ؟

پیش خودم میگم ولم کن تورو خدا آخرین دغدقه ام اینه ی پسر ازم خوشش بیاد

این وضعیت تا کی ادامه داره ؟ هر دقیقه ازش عذاب و سرگیجه و هوا همینطور داره گرمتر میشه و رییس هم گفت اینکه اینجوری پشت سر هم کار کنید تا چهار روز دیگه ادامه داره و من اینجوری بودم من هلاک میشم چجوری ۴ روز دیگه میگذره؟

*عکس از کانال دیلی دو نقطه

۲۶🥭

روز آخر:

روز آخری که خواستم برم خیلی عجله ای شد با عجله رسیدم خوابگاه دیدم در اتاق بسته هست برگشتم به اتاق سرپرستی رو برد رو نگاه کردم دیدم جا کلیدی اتاق ما خالیه!

برگشتم جلوی در اتاق موکت و فرش رو بالا زدم گفتم اگر کلید تو برد سر جاش نیست حتما اینجاست ... اما نبود

این ی احتمال داشت ... یکی از بچه های اتاقمون کلید رو اشتباهی با خودش بیرون برده !!!! ولی تو این چند سال هیچ کس همچین کاری نکرده بود !!!! آخه برای چی همچین کاری کنن ... کلید اتاق رو فقط یدونه هست و باید بذاریم تو برد تا بقیه هم استفاده کنن

پس زنگ زدم به مهرخ گفتم سلام کلید رو کجا گذاشتی؟مهرخ دراومد با ناراحتی گفت خیلی معذرت میخوام من زودتر از تو از خوابگاه رفتم نشد ازت خداحافظی کنم

من اینجا استرس و عجله داشتم گفتم اینو ولش کن کلید کجاست

اونم گفت برو گم شو ! من آخرین نفر نبودم زنگ به ایران بزن -_-

زنگ به ایران زدم گفتم تو آخرین نفر رفتی بیرون گفت نه من نبودم شیرین بود

هیچ کدوم از سرپرستا نبودن پس بهشون زنگ زدم تا شماره شیرین رو برام بفرستن

به شیرین زنگ زدم گفت من آخرین نفر نبودم اون دختره که جدیدا به مهرخ میگرده اون آخرین نفر بود باید به اون زنگ بزنی که کلید رو چیکار کرده

من واقعا این دختر رو نمیشناختم ! شماره اش هم نداشتم !

پس دوباره به سرپرستی زنگ زدم تا شماره اشرو برام پیدا کنه و بفرسته

وقتی بهش زنگ زدم و گفتم شما آخرین نفر بودین ؟ شما در رو قفل کردین ؟ کلید رو کجا گذاشتین من نمیتونم پیداش کنم !!!!

به نظرتون چی گفته باشه خوبه ؟

گفت تو بورد کلیدا شماره اتاق تون رو پیدا نکردم و همینجوری کلید رو گذاشتم تو بورد

فقط تونستم اب دهنم رو قورت بدم نفس عمیق بکشم و بهش بگم : خدا خیرت بده ... دختر! من ....چجوری بین این همه کلید... کلید اتاقم رو پیدا کنم ؟

اونم بدون معذرت خواهی بدون اینکه بگه من با بورد آشنایی ندارم چون بار اولمه همچین چیزی دیدم( ؟) یا دلیل احمقانه دیگه ای ... بدون هیچی قطع کرد !

قطع کرد !!!

دیروز بهش پیام دادم گفتم معذرت میخوام اونجوری باهات تند حرف زدم و جواب نداده

حیح ...

* اونی که باید ناراحت باشه منم ... نه اون

حتما اونم پیش خودش فکر میکنه میگه منکه اشتباهی نکردم پفک چرا اینجوری با من حرف زد ؟!

یاد آدمایی میوفتم ی خونه رو اتیش میزنن یا ی جنگی رو تو خونواده خودشون و شوهرشون راه میندازن ... بعد انگار نه انگار ... خودشونم نمیدونن آسیب کارشون چقدره هیچی نمیدونن انگار خوابن

🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

۱۸🥭

قرار بود دیشب آخرین جلسه ام برای کلاس زبان باشه اما چون وسایلم زیاد بود و بیشترا تا میتونستم باید جمع میکردم و داداشم گفت زودتر باید بریم پس داخل گروه کلاس پیام گذاشتم نمیتونم آخرین جلسه ام رو باشم تا از تک تک تون خداحافظی کنم

خانمای کلاس خیلی خیلی خانمهای خوبی بودن و وقتی ریپلای میزدن پیامم رو میترسیدم بازشون کنم و بخونمشون ... از اینکه واقعا دارم از دستشون میدم گریه ام گرفته بود

+ دوتا جا بهم پیشنهاد کار شد اما هر دو دقیقا ۶ تومن بود ... خانواده خیلی روش فشاره از اینکه من شهر دانشجوییم و با ۶ تومن موافقت نکردن وقتی گفتم آزمایشگاه هست الان حقوق اداره کار ۹ هست داداشم اینجوری بود برده داری مدرنه ؟ بدون مرخصی ۸ ساعت ۶ تومن ؟ تو پیش زیبا شهر خودمون ده روز کار کنی ۶ تومن میشه !

+واقعیتی که الان دانستم بیشتر کارفرما ها انتظار دارن عین چی بدون استراحت و نشستن براشون کار کنی اما بهت پول ندن! واقعا چرا ؟

خانم ت بهم پیام داد و گفت تصمیم ات منو شوکه کرد اینکه از شهر دانشجویی واقعا بری ! بهتر بود میموندی اینجا

... واقعیتش من نمیدونم فردا چه اتفاقی برام میوفته فردا باید چی تصمیمم باشه ... ترسناکه

من واقعا نمیدونم میخواد چی بشه

۹۷۸🧁

به کسیکه بعد از یکسال پولت رو پس نمیده و وقتی لطفا خواهشا رو کنار میذاری و شماره کارت میفرستی اما اون در عوض بلاکت میکنه

.

.

.

در برابر اینا باید چیکار کرد؟؟؟

۹۳۹🧁

+هی! کی میری خونه ؟اصلا خونه میری؟

من: آخر هفته ها الانم از خونه مستقیم اومدم اینجا!

+ با کی میری میای؟

- با داداشم پسر خاله هر کی که ماشین داشته باشه

+داداشت اینجا زندگی میکنه؟

من : یجورایی نه ... اونم مثل من تو خوابگاست !

+ چرا میگی زندگی نمیکنه ؟ اون اینجاست پس زندگی میکنه

- نه چون مجرده و خونش اینجا نیست و آخر هفته میریم خونمون و اهل اینجا نیستیم !

+ خوابگاه باشه ... بازم اینجا زندگی میکنین مگه زندگی نیست؟ چه متاهل چه مجرد! شغلش چیه که میگی تو خوابگاست!

- داخل x هست ( خدای من فرا تر نرو داری شناسنامه منو از زیر زبونم بیرون میکشی)

+ اوه چه جالب همسر منم اونجاست ! از کی کار میکنه ؟ کی استخدام شده

- حدود ۳. ۴ سالی هست !!!!!!!!!!

+ پس باید شوهر منو بشناسه تو کدوم بخشه ؟

.

.

.

پ.ن: حس میکنم بار بعدی که منو ببینه صورتش رو شطرنجی کنه رد بشه ! چون شغل داداشم رو فهمیده ... !

.

.

.

اون دختری که ۱۱ سالش بود تو کلاسمون بود اینبار دستش رو نشونم داد گفت ببین ... اینا رو همکلاسیام انجام دادن ( پوست دستش رو با ناخن زخم کرده بودن ) گفتم به معلمت بگو گفت بهش گفتم اما توجهی نمیکنه

۹۳۶🧁

شما هم مثل من فکر میکنید وقتی آبان و آذر و دی و بهمن بشه ... تو این ۴ ماه کل دنیا تاریک میشه؟ و وقتی اسفند بشه میگی اوه ... خدارو شکر خورشید کم کم میخواد طلوع کنه 💛

واقعا این ۴ تا ماه ترسناکن ... حسش اینجوریه آفتاب اتصالی میکنه میسوزه کل دنیا تاریک میشه

۹۰۲🧁

این نقاشیی هست که یک شخص ایرانی چندین سال پیش برای ۷ طبقه آسمان کشیده منظور از گنبدی بودن این بود که مسطح نیستن و مثل گنبدهای مکانهای زیارتی هستند و ستونهای آسمان که روح هایی که تجربه مرگ موقت یا زندگی پس از زندگی داشتن و از آسمونها در اون جا به جا میشن دو طرف این نقاشی هستند اما اینجا کشیده نشده

۸۳۶🦄

جلوی بچههای اتاقمون باید در نقش مریم مقدس باشی تا قبولت کنن با اینکه خودشون اونقدر ها خوب نیستن

.

.

.

حالم بهم میخوره ... انداختنم وسط دعوای دخترونه

۷۵۲🧣

میدونین من اومدم خونه تا شهر دانشجویی و رییسم رو فراموش کنم اما از وقتی که اومدم یکسره مهمون داشتیم

برای اینکه حالم بهتر بشه باید کل اتاق رو تاریک کنم و برم زیر پتو و یک روز کامل رو بخوابم دقیقا باید همه چیز سیاه باشه و هیچ صدایی رو نشنوم و باید باید بخوابم ... اما الان اصلا فرصت همچین کاری نیست بیس چهاری دارم با آدمای مختلف حرف میزنم و شبا دیر میخوابیم چون مهمونامون اهل تعریف هستن و صبح زود بلند میشیم ... مثلا اومدم خونه تا کار رو فراموش کنم اما انقدر تو جمعیت بودم که استرسم بالا رفته و کارم رو دوباره یادم بیاد

اگر همینجور پیش بره صبح چهارشنبه برمیگردم خوابگاه ، خیلی ناراحت کننده هست تو ایام نوروز پاشی بری خوابگاه چون هیچکس همچین کاری نمیکنه ولی خسته ام هر چی نفس عمیق میکشم بازم حس میکنم دارم خفه میشم

۷۴۸🧣

دربرابر کسیکه سرتون کلاه گذاشته و چند میلیون بهتون ضرر زده ... خودش فکر میکنه شما نمیدونید کی همچین کلاهی سرتون گذاشته ... ولی شما میدونید اما مدرکی ندارید

باید جلو این آدم چیکار کنید؟

کبوتر عین چی نصیحتم کرده و میگه هیچ واکنشی نشون نمیدی چون تو از پس مینا و آذین ( همونایی که سرم کلاه گذاشتن) بر نمیای قراره تا چند هفته دیگه اتفاقی بیوفته و تا اون موقع صبر میکنی.... ولی مگه میشه نگاشون کنی و صدات در نیاد ؟؟؟؟

۷۴۷🧣

تو روخدا وقتی میاید مهمونی خودتون گوشت و برنج مصرفی تون رو بیارید ... شما که وقتی انقدر خودتون رو عزیز میدونید که پشت گوشی میگید فقط ۵ نفریم بعد معلوم میشه ۱۷ نفرید وقتی میاید مهمونی میگید ما مرغ سفید نمیخوریم یا محلی یا بز قورمه تا ۱۳ رو پلاس میشید انگار نه انگار صاحب خونه میخواد شاید بخواد بره دریا کنار ... بعد تابستون که میخوایم بیایم تبریز دکتر دو روز وایسیم همگی غیب میشن

چرا ی نیمچه گوشت میشه دو میلیون ... نمیشه مرع سفید بخورین؟

۷۳۹🧣

نوبت دختر قاضی شهر رو لغو کردیم چون گفته بود تو تایم مدرسه ام میام اما نیومد و وقتی بهش زنگ زدیم گفت امتحان دارم و ساعتم رو جابه جا کنید و ما هم گفتیم مقدور نیست

یک ساعت بعدش از مدرسه اومد با چادر اومد و گفت شما میدونید من دختر کی هستم ؟ چطور جرئت کردین نوبت من رو کنسل کنین ؟ ... فکر کردیم دختره از بچه بودن اومده این حرف رو زده اما بعد مشخص شد مامانش جا پارک پیدا نکرده بود و دخترش رو فرستاده

پ.ن: بچه پولدارا خیلی خیلی خیلی بی شعور تر از چیزی هستن که فکر میکنید

۷۳۷🧣

کی بود میگفت ایرانیا خیلی خونگرم و مهربون هستند ؟؟؟ دو هفته هست اومدم کار کنم یک جوری مردم برخورد میکنن چه از همکار چه از رییست چه از ارباب رجوع ... به معنی واقعی همکارت همکار دیگه ات رو له میکنه تا خودش رو بکشونه بالا ... رییس ات یک بی شعور که دومی نداره مراجعه کننده ها یکی از یکی بدتر ... تو اگر صدتا کار خوب انجام داده باشی و فرداش ی کار اشتباه کنی کل اعتبارت زیر سوال میره

پ.ن: امروز پشمام ریخته بود دختری که میگفت روزه هست با دهن روزه داشت زیرآب منو میزد و من احمق یک هفته پیش جلو رییس گریه کردم گفتم این خانم رو ببخش ... و همین خانم داشت بنزین رو آتیش میریخت که من اخراج بشم!!!!!!!!!

۸۲۵🧣

حالا یکی از استادام گفت چرا به همکلاسیات نمیگی که همچین اردوی علمی هست ؟

چرا باید بگم ؟ اونا که به اندازه کافی خا****** هستن تا گلیمشون رو از اب بکشن ... کی شده به همکلاسی شون درباره استخدام آزمایشگاه ها یا بیمارستان ها بگن؟ وقتی ببینن همکلاسی شون شده رقیب شون یادشون میوفته عاشق استادشون بشن ...چرا باید بگم؟ اگر نخوام حتی اسم بنویسم ... چرا باید براشون فرصت پیشرفت درست کنم ؟ واقعا چرا باید خیر این ادما رو بخوام؟

۸۱۶🧣

پسر خاله رفته از دوست و همکاراش بپرسه " خواهرم بیکاره ... کاری جایی سراغ ندارین ؟؟

جواب اونا : داخل فرودگاه نیرو میخوان اما چون پسرا دختراش خیلی صمیمی هستن منکه ی مرد هستم اگر به جات بودم هیچ وقت غیرتم اجازه نمیداد خواهرم همچین جایی باشه -_-

حالا پسرخاله هم قیافه اش رو عین گربه شرک میکنه و میگه : من واقعا معذرت میخوام اومدم کار واست پیدا کنم اما بهم گفتن بی غیرتی

گفتم تو میگفتی حالا شما کار پیدا کن فکر اونجاش هم میکنیم

پسرخاله : به خدا من بهشون گفتم از تو بخاری واسه این کارا در نمیاد ، اصلا خواهرت صبح تا شب تو بیمارستان اصلا اینجوری نیستین

...

چقدر **

۸۱۳🧣

امشب یکی از همکلاسیام استوری گذاشته و منم داخل عکسش هستم ... چرا این قیافه رو گرفتم ؟؟!!!!؟؟؟!!!؟؟؟

امشب از همه جا داره بهم حمله میشه

پ.ن: مینا میگه من تو هیچ عکسی نمی ایستم حتی وقتی مامانم بهم میگه بیا عکس بگیریم جوری عکس میگیرم که نصف صورتم پیدا یاشه یا اصلا عکس نمیگیرم تا موقعی که برم عمل کنم ...

الانم من

۸۰۷🧣

رییس خوابگاه مون از اون خانمهای بسیار با حجاب از اینا که دستمال رو حجابی میبنده و گیره میزنه و ساق دست میزنه ، چونه بند میزنه

خلاصه

یکی از بچه ها قابلمه تفلونش تو آشپزخونه بوده انگار شسته نبوده و سرپرست برش داشته ... امروز دختره به رییس خوابگاه گفت ظرف تفلون مامانم بود فقط دو روز آوردم کیک درست کنم اما نیستش ! رییس هم گفت آره فروختمش چون گفته بودم ظرفی تو آشپزخونه اونم بعد از ساعت ۱۲ نباشه

و بعد گفته اگر من ظرفتون یا وسایلتون رو میفروشم پولش رو برای خودم برنمیدارم ... میدم گل و گلدون میخرم که حلال باشه

پ.ن: خیلی مسخره هست خیلی...

۷۱۴🦥

حالم از داداشام بهم میخوره ، وقتی تو خونه هستن و چرت و پرت میگن فکر میکنم کاش نمیومدم خونه اما پول ندارم خوابگاه وایسم و باید بیام خونه

حالم از بچه های اتاقمون بهم میخوره حالم از مینا و آذین بهم میخوره ، حالم واقعا ازشون بهم میخوره اینجوریه که مینا و آذین اگر بیست و چهاری خونه دوست پسرشون باشن و سیکار بکشن و مصت کنن اشکالی نداره و میگن پارتنرمونه ولی اگر ی نفر دیگه همین کارها رو انجام بده دقیقا برمیگردن میگن چقدر خراب !!!!

اوه حتما شما فقط سیگار میکشین دیگه گل و قلیون نمیکشین ؟! حتما مشروبتون همون شربت بیمتو(ویمتو ، فیمتو؟) هست اما بعد خبرش میاد اونی که تو مهمونی باغهای روستای ساری اوردوز میکنه اجنن؟!

ودف؟ بعد میگی خودتون بد تر از اینا رو انجام دادین چرا گیر به بقیه میدین میگن خب به ما میخوره این کارا اما به فلانی نمیومد همچین کاری کنه درحالی که فلانی همچین کاری نکرده و کل جرئتش ی کافه رفتن بوده-_-

پ.ن: الان کامنت واسم میاد" مگه دخترا هم دوست پسر دارن ؟ ما که هنوز تهرانیم دخترامون دوست پسر ندارن ! " بعد من حس میکنم شاید بلاگفاییا خونه شون تو مسجد هست ! شاید من تو تایلند زندگی میکنم ؟!

۶۸۸🦖

من باید آدرسم رو عوض کنم چون اون روز صفحه گوشیم روشن بود و داداش سینگل بالا سر گوشیم وایساده بود غذا میخورد و متاسفانه صفحه پیج اینجا باز بود

۶۵۱🦖

همون هتل دوباره آگهی داده واسه نیرو و بعد بهم زنگ زدن نیم ساعت دیگه بیا برای مصاحبه

آخه خانومم من اگه سوار هواپیما هم بشم نیم ساعت دیگه شهر دانشجویی نیستم🦖💔

۶۳۸🦖

خوابهای کوتاه وحشتناک

ادامه نوشته

۶۳۲🦖

هر روز زنگ میزدم آزمایشگاه که ببینم نتیجه مصاحبه چی شد ؟ و اونا هم میگفتن هنوز نتیجه گزینش نیومده و منتظر باشید و امروز وقتی زنگ زدم گفت دیگه نیرو نمیخوایم

پ.ن: اصلا درک نمیکنم این اتفاقایی که برام میوفتن برای چیه ؟

۶۰۶🦖

اگر چیزی رو باور ندارید هیچ وقت شروعش نکنید

اون روز یکی از دخترا ازم پرسید کلاس زبان میری ؟ گفتم آره ...! میخوای بیای ؟ گفت آره دلم میخواد ... گفتم هدفت برای زبان خوندن چیه ؟ ... غیر از کتاب زبان ، فیلم انگلیسی زبون نگاه میکنی ؟ هیچی نگفت و بعد با من من گفت فکر میکنم خوبه خب زبانه دیگه ... من هیچ فیلم خارجی نگاه نمیکنم چون رو مخه زیرنویس بخونی و اون با ی زبان دیگه صحبت کنه ...گفتم ببین اگر واسه این میخوای شروع کنی چون مهمه یا همه میرن اصلا شروعش نکن ... تقریبا همه بچه های اتاق ما شروعش کردن و ولش کردن و بعد باز از صفر شروع کردن ، این وقت تلفیه ، پول هدر دادنه ... اگر واقعا میخوای شروعش کنی شروعش کن

نگاش میکردم و پیش خودم میگفتم یکم اشتیاق نشون بده تا منبع خوب برات معرفی کنم ... خواهش میکنم

اما گفت خودمم نمیدونم

اینجوری که گفت دیدم خیلی بد باهاش حرف زدم پس گفتم ببین این بد نیست همینجوری زبان بخونی خیلی خوبه بالاخره زبانه میخوای شماره آموزشگاهی رو که میرم رو بهت بدم ؟

گفت نه خودم میرم نیاز نیست

.

..

.

دو روز بعد دیدمش گفتم رفتی ؟ صحبت کردی ؟ گفت نه هنوز

پ.ن: حرصم میگیره 😐

۶۰۲🦖

۱- آذین فیلم های دورهمی عید رو نشون میداد ، مهرخ گفت آذین این دماغ داداش کوچیکت از تو بزرگتره

آذین گفت مهی خیلی بی شعوری🤣

۲- دو هفته دیگه باید اثاثم رو جمع کنم و از خوابگاه برم

۳- واقعا از دست همه چیز عصبیم

۵۹۵🐡

خارجی که چه عرض کنم ماکه هم وطنیم بریم یه شهر دیگه ایران یکم لحجمون فرق داشته باشه هم همچیو دوبله سوبله حساب میکنن!😐

یا

یکی از دخترای جنوب ازدواج کرده اومده شمال زندگی می‌کنه، میگه خودم میرم خرید دوبرابر حساب می‌کنن شوهرم میره چون با لهجه گیلکی حرف میزنه تخفیف می‌دن بهش!!!😐

۵۶۰🐡

تواتاق بودیم ی دختر غریبه اومد گفت مهستی هست ؟ گفتیم نه ! ... دو ساعت بعد باز دختر دیگه ای اومد گفت مهستی هست ؟ مینا با تعجب پرسید چیکارش دارین ؟ گفت میخوام برم مهمونی نمیدونم کدوم لباسم رو بپوشم میخواستم مهستی کمک کنه :/

چند ساعت بعد خود مهستی اومد و سرپرست اومد در اتاق رو زد و گفت مهستی میشه بیای هوا گیری پمپ آب رو انجام بدی ؟ (آب طبقه های بالا نمیره معمولا ) مهستی گفت والا من سر رشته ندارم نمیدونم بعد که سرپرست رفت مینا گفت تو چرا انقدر ******* مالی اینا کین که تو رو میشناسن ؟؟ از صبح چند نفر اومدن دنبالت میگردن !!! مهستی گفت دیروز داشتم برات برنج دم میزدم با این چند نفر آشنا شدم ! والا من نمیدونم چرا فکر میکنن باید تو لباس پوشیدن و ابرو برداشتن باید از من کمک بخوان !

تا اینکه فردا شب یکی از دخترا پیج لباس زیر داشت لباسا رو آورد خوابگاه گفت برای بچه های خوابگاه ارزون میدم ( اما گرون تر از بیرون میداد 👍) مهستی هم وسط نشسته بود لباسا رو بالا میاورد و به هر آشنا ی غریبه میگفت از این کرمیا نمیخوای ؟ از این قرمزا چی ؟؟؟ به آذین گفت میخوای ******************

آذین گفت تو دلت میاد اینو به من بگی ؟؟

باز مهستی همین سوال رو از غریبه دیگه پرسید دختره گفت من از این چیزا نمیپوشم

مینا لباسا رو از دستش کشید گفت میشه انقدر *********** مال نباشی الکی همه رو با خودت دوست نکنی !

.

.

.

چون تخت منو آذین کنار همه و آذین ی جور وسواس داره و کلا خیلی مراقبه ...شب وقتی تو خواب تکون میخورم اون بیدار میشه !! شده تو خواب ترسیدم پاشدم ... آذین هم پاشده

تا اینکه اون روز گفت وقتی تو خواب یدفعه حرکت میکنی من خوابم و با حرکت تو خیلی میترسم و واقعا دلم میخواد اون لحظه که بیدارم کردی ی بلایی سرت بیارم

دیشب تو خواب ترسیدم و یدفعه مشتم رو محکم زدم به تشک و خودم از ترس اینکه آذین بیدار بشه بیدار شدم... و اونم بیدار شده بود -_-

۵۴۸🐡

هیچی تو گوشیم نیست اما هی ارور میده حافظه پر است😖😖😖

یادش بخیر اوایل چندتا چندتا سریال کامل میریختم توش باز جا داشت الان چش شده ؟!

بعدا نوشت : قسمت تنظیمات رفتم تا ببینم هر برنامه چقدر حجم گرفته ؟!

من اصلا نمیفهمم چرا خود برنامه گوگل پلی بدون دیتا و کش باید ۵۰۰ مگ حجم داشته باشه ؟! هلو تاک داخل دانلود ۱۹۰ مگ حجم داره اما تو گوشی من خود برنامه بدون دیتا و کش ۶۰۰ مگ حجم داره !!!!

اصلا منطقی نیست ! من اینا رو با حجم خیلی کم دانلود کردم !

۷۲۷🤲

میگن خیلی بی حیایی همچین مطلبی رو میذاری و پسرامون رو از راه به در میکنی

بیچاره پسرای ایرانی که با خوندن همچین مطلبی از راه به در میشن !!!!!

حاج خانوم شما پسرتون رو چی فرض کردین ؟؟ جوجه رنگی ؟؟؟

پسر شما اگر با خوندن همچین مطلبی ... تحریک بشه واقعا مریضه !

من ی دخترم که تو سن جوونی هستم ...! همچین حرفایی عادیه !

جوری حرف میزنین انگار من صحنه مستهجن و روابط خاکبرسری ی دختر و پسر رو که تو حال خودشونن رو داشتم تعریف میکردم !!!!!

.

.

.

همین مادرا که پسرخودشون رو پیغمبر میدونن خبر ندارن همین پسرشون تو ده سالگی چیکار کرده و بعد از نوشتن من و لیزر رفتن دوستم ایراد میگیرن

حالا پسرتون بخونه ی دختر بدنش رو لیزر میکنه ... همون پیغمبر گفته موهاس زائدتون رو برنید و منم تبلیغ گفته پیغمبر رو کردم و ثواب کردم ... اصلا گناهش تو چیش بود ؟؟؟؟

نوشتم آذین سایز باسمن اش چقدره ؟؟؟؟

عکسش رو گذاشتم ؟؟؟؟؟؟

.

.

.

گیر الکی کامنت خصوصی الکی شما وقتتون رو همیشه انقدر تلف میکنید برای بهم ریختن دیگران ؟؟؟

۷۱۸🦤

فقط وقتی که مربی ایران دوتا دستش رو بالا اورد یدفعه زد فرق سرش

کاش با ی مشت بچه سال طرف نبودیم ...

من تنها بودم که فکر میکردم از قصد نمیدوئن ؟!

.

.

.

"برخی فک می‌کنن ورزش ملی، یه نوع تفریح و لذته؛ نمی‌دونن که به‌اعتباری میدان جنگه و همه تیم‌ها برای موفقیت کشورشون می‌جنگن. با دلشوره و نگرانی پای هر مسابقه می‌شینیم تا «یک پیوند ملی» رو گرامی بداریم، نه برای تفریح!"

از p.vatankhah

۶۹۵🌾

خسته کوفته از دانشگاه اومدم و میبینم وسایلم رو دزدیدن و هیچ کدوم اصلا گردن نمیگیرن ... تازه ی چیزی هم بدهکار شدم

۶۵۸🌾

عمیقا به دعاتون احتیاج دارم🖤

برای عوض شدن اتاقم ، تختم و بچه های اتاق 💔

۶۵۵🌾

ولی تجربه ام نشون داده

هر کسیکه بخواد جلوم قلدری کنه و رییس بازی دربیاره و تند و خشن حرف بزنه و حرفو کارهاش منطقی نباشه

منم ساکت نمیشینم

فقط حرفای دیشب دختره رو بدیدین که چقدر جلو دیگران مارموز بازی درمیاورد ! اون فک من باز نگاه میکردم ادم چقدر حیله گر و نیرنگ باز !!!

۶۵۳🌾

فکر کنید ی متجاوز رو ببرید پیش قاضی

هر چی به قاضی بگی ... انگار ***

فرد متجاوزم بگه من با همه اینجورم ، تو از رفتارای من بد برداشت کردی !

قاضیم بگه این بزرگتر از توعه خجالت بکش این حرف رو میزنی ... این وصله ها به این شخص مومنه پاک نمیخوره ... اصلا زشته به مدیر ساختمون درباره همچین آبرو ریزی حرف بزنی ... این اتفاق رو تو نطفه خفه کنید

۶۵۰🌾

میخوام با کسی که بهم قلدری میکنه و رییس بازی درمیاره بج* نگم

واسم دوعا بفرمایید امشب یا حامله میشم یا این یزید رو حامله میکنم🚶‍♀️🚶‍♀️🦩🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

۶۴۴🌾

انقدر بدم میاد تو رابطه دختر رییس بازی در بیاره

انقد بدم میاد

انقد بدم میاد

انقد بدم میاد

بعد از اون طرف پسرایی میبینی که التماس میکنن تا تحقیر بشن

انقد بدم میاد

.

.

.

پ.ن : معلومه خوابگاه داره بهم فشار میاره و دارم از زمین و زمان ایراد میگیرم ؟

۶۴۲

دیشب انقدر عصبی بودم که دستام میلرزید 🤣🤣🤣🤣🤣😃

بخاطر تختی که واسم انتخاب کرده بودن

قرار بود دیگه ناسزا نگم ... ولی دیشب تا توانستم خودم رو خالی کردم و به این ترتیب هر چی بود گفتم

با مدیر ساختمون حرف زدم ... اول از همه شاکی شد و گفت همینی که هست ناراضی هستی برو جای دیگه و تو اصلا حقی نداری !

منم آمپر چسبوندم گفتم خانم فلانی وقتی بهت زنگ زدم گفتم همچین مشکلی دارم به عنوان مدیر اینجا و ی بزرگ تر انتظار دارم راه حل برام بگید نه اینکه چند تا شماره بهم بدید که دنبال خوابگاه باشم !

گفت رو زمین بخواب تو که راضی نیستی

گفتم من این همه پول ندادم که شما بگید رو زمین بخوابم

گفت پول پول واسه من نکن !

گفتم شما که پول اینجا رو نمیدید من دارم پول اینجا رو میدم

زنیکه چیز ، دستمال حجابیش رو سفت میبنده و بهش میگم نمیتونم بخوابم میگه این اتفاقا یک پوئن مثبته !

سو...

مرجان گفت بریم ساحل

گفتم مرجان من انقدر عصبیم که باید برم دریا کنار جیغ بزنم ... الان فقط تخلیه انرژی میخوام

یک جای دنج که باید پله میزدی تا بری پایین نشستیم و خودمون دو تا نشستیم

مرجان گفت شروع کن

و به ترتیب اسم میگفتم میگفتم ازتون متنفرم

کسی اطرافمون نبود اما بعد از ده ثانیه از داد زدن و جیغ کشیدن من یدفعه دورمون شلوغ شد :/

مرجان گفت لو رفتیم

ی آجُشی سن بالا تا چند دقیقه بالا سرمون وایساده بود و هی نگاهمون میکرد و مرجانم متوجه شد گفت بیا بریم ... این مرد بالا سرمون وایساده داره منو میترسونه

پ.ن: قبلا دو تا مرجان تو اتاق داشتیم

ی مرجان مهربون و ی مرجان که ثبات اخلاقی نداشت ... بیشتر وقتا از مرجان مهربون مینویسم

۶۲۹🌾

۱- چقدر خوبه بلاگفا باز میشه

چند روز پیش که لاز نمیشد هی به خودم میگفتم چرا نرفتی بیان؟ حالا کل دفترچه یادداشتت افتاد تو بلاگفا و ایمیل شیرازی هم نداری

۲- تو تلگرام دارم با ی نفر درباره ی چیز مشترک صحبت میکنم من ازش بزرگترم

بهش میگم فراموشش کن میگه نمیتونم

حس میکنم کاری رو که من تو ۱۷ سالگی با کلی گریه انجامش دادم این بشر تو ۲۰ سالگی هنوز داره درجا میزنه و انجامش نمیده و کلی خودخوری میکنه

بهش گفتم بیا درباره ی چیز دیگه صحبت کنیم این مسئله رو دیگه کش ندیم اما گفت تو تنها کسی هستی که تجربه داری

و ریز به ریز جزئیات رو ازم میپرسه و باور کنید ... ی جاهاییش دیگه خودم میگه فلانی یادم نیست ، گفتن اینا عذابه ول کن

اما اون ... اون چیزی رو که من گفتم رو واسه تاکید بیشتر واسه بار سوم میپرسه !

حاجی تو داری قوت قلب به خودت میدی با سین جین کردن من ... اما من از این طرف با کلی فکر کردن بیشتر یادم میاد و خودم اذیت میشم🥸

۳- هی که چت میکنم به خودم میگم نکنه آشنا باشه عکس از چتهامون بگیره و بشم گاو پیشونی سفید تو محل:/

۴- عمیقا از چت دیشبم پشیمونم ، برای خودم ی مزاحم تلگرامی درست کردم

حاجی حرفا زده شد و تمام !

این گاه و بی گاه پیام دادن چه خبره ؟

چرا فکر میکنه بعد اون حرفا من شدم دختر خاله ؟ o_O و انقدر باهام حس نزدیکی میکنه ؟!

۵- حس میکنم امنیتم رو گرفتن همینقدر استرس دارم ... همینکه پیام میده بیشتر تر میترسم

۶- ی گروه موسیقی از کمپانی گوگه شروع به کار کرد ... دو هفته بعد از اولین آهنگ شون طرفدارا اعتراض کردن که یکی از اعضای گروه دو سال پیش قل* دری میکرده وچند هفته بعد از گروه اخراج شد

من یکی از دخترای این گروه رو خیلی دوست میداشتم... همین الان ی خبر خوندم این دختر اسپانسر داشته تو کشور خودش ... اصلا باورم نمیشه !

ولی ما هم تو شرایط اون دختر نبودیم که بدونیم زندگیش چطور بوده و چه موقعیتی داشته و چه شرایطی باعث شده که مجبور شده دست به همچین کاری بزنه

۷- ی بار دیگه پیام بده بلا* کش میکنم ... همینقدر جدیم

۸- تو رو خدا پیام نده بهم من میترسم :"(

.

.

.

۹- بلاخره انگشتم رو رو دکمه بل*اک گذاشتم و خلاص.

اکسیژن خالص دارم تنفس میکنم 🧃

۱۰- دیشب خواب پری دیدم اما برای اولین بار نترسیدم !

صداش میدونین چطوری بود ؟ ی فیلم بود که فرازمینی ها با بشقاب پرنده شون اومده بودن رو زمین ی خانم ریاضی دان با کشف چند تا فرمول تونست خط فرازمینی ها رو درک کنه و صدای اون موجودات همونطوری بود ... مثل موقعی که ی جسم سنگین آهنی رو زمین سیمانی بکشی یا کلیپ تو اینستا خدابیامرز بود صدای جونورای منقرض شده ... یکیش دقیقا همین صدا رو داشت

اولا تو خواب فکر میکردم داره جیغ میزنه وقتی میبینمش اما الان فکر میکنم خودش صداش همینطوریه ... فقط تو خواب میبینمش که بگه وجود داره !

اما خیلیها رو میبینم که شبها از ترس بد خواب میشن

اسم فیلم arrival بود

۱۱- حس میکنم داداشم اینجا رو میخونه!

۱۲- درباره پسر تو کافه ... معلومه هنوز تامی شلبی رو قبول دارم ! من حتی کراش نزدم !

۱۳- یک بار از تامی شلبی پرسیدن چرا تو اینستا نیستی گفت من واسه این چیزا خیلی پیرم ... نگووووو تو پیر نیستی

ادامه نوشته

۶۲۳🌾

قرار بود این چیزای ترسناک نخونم

و فری رفته عدل دستش گذاشته رو داستانی که شخصیت اصلیش ی بیمار...

الله اکبر ...

۶۲۲🌾

فکر کن داستانی بخونی که طرف اختلال چند قطبی داشته باشه ... حدود ۴ تا شخصیت متفاوت ... شیزوفرنی هم داشته باشه

تو ساختمون باهاش تنها باشی

یدفعه ببینی از تو خونه صدایی میاد انگار اون شخص داره با ی نفر حرف میزنه و یک نفر داره سرزنشش میکنه و اون سرش زیره و خواهش میکنه و میگه دیگه تکرار نمیشه ، هی معذرت خواهی میکنه پست سر هم ... و تو از پشت در رو آروم هل میدی تا ببینی داخل مگه تو اتاق کی هست ؟؟ که انقدر داره التماس میکنه ... و یدفعه ببینی هیچ کس نیست !! اون داره با ی شخصیت خیالی تو ذهنش حرف میزنه و واقعا فکر میکنه کسی جلوشه ...

.

.

.

حالا نونام قبلا تعریف کرد گفت تو کارآموزی داخل ی بیمارستان خیلییییی کوچولو بودن و این بیمارستان بعضی وقتها مثلا بخش اطفالش خالی بود و هیچ بیماری نداشت و اونها هم بقیه بیمارها رو که تو بخشای دیگه جاشون نبود رو میاوردن تو این بخشای خالی

گفت چند تا گروه شدیم و از قضا زهرا خودش تنهایی افتاد اطفال ... این اطفال هم روش نوشته بخش اطفال ولی معلوم نیست واقعا چه بیماری داخلش خوابوندن

زهرا گفت رفتم داخل و در بستم دیدم بیمارش زیر پتوعه ، فقط دو تا چشم از زیر پتو دارن نگام میکنن و اصلا نفهمیدم چطور دارم مینویسم فقط مینوشتم که از اونجا فرار کنم

۶۰۶🌾

امان از دندان درد

۵۹۲🖤

ساغر ۳

ادامه نوشته

۵۹۱🖤

ساغر

ادامه نوشته

۵۶۰🖤

دو هفته هست دیگه دنبال کار و ارایشگاه نیستم ... چون خسته شدم و هر جایی سر زدم به بن بست رسیدم انقدر که حتی مدلها رو هم قبول نمیکنم

مرجان هم اتاقیم بهم گفت واقعا دنبال کار باش ، رهاش نکن ...

ولی من واقعا خسته ام از نه شنیدن

فعلا تو خوابگاه دارم از پولای خرج ضروری خونه (کارت پول اصلی) استفاده میکنم

اصلا امید ندارم به درامد برسم

یعنی آرشیو امسال خرداد و تیر بدترین روزام بودن ... قشنگ داشتم از استرس سکته خالص رو میزدم هر روز داشتم حساب میکردم چجوری باید پول کمتر مصرف کنم بخاطر غذا و آموزش سالن و تهیه وسایل و پیدا کردن مغازه و پول خوابگاه ... از اول شهر تا آخر شهر پیاده میومدم بعد میگفتن چرا انقدر دیوونه ای تو این گرما میگفتم از پیاده روی خوشم میاد البته بلدم نبودم اسنپ بگیرم و میدونستم اگر بگیرم کل پولم باید بدم بهش

تو این حین نه شنیدن زیاد ، بفهمی سرت کلاه گذاشتن ، از خانواده تهمت بشنوی ، بازدهی یادگیری ناچیز زبانت تو رو نگران کنه

.

.

انگار دنیا کمر همت بسته منو میون جریانش از بین ببره و به هلاکت برسونه

پ.ن: واسه همین ادرس و اسم وبلاگم رو عوض کردم و هنوز تصمیم ندارم برگردم به اون ادرس

۵۵۹🖤

من چند هفته پیش به اومونی گفتم وقتی داداش سینگل جدا شد و رفت پی آینده خودش ... ما باید چیکار کنیم ؟

اون هیچی نگفت و فقط نگاه کرد ... پیش خودم گفتم باز داره بی توجهی میکنه تا جوابم رو نده پس دوباره گفتم ما باید چیکار کنیم وقتی اون دیگه نباشه ؟

و فقط مادرم عمیق تر نگام کرد

تا روزی که داداش سینگل وسایلش رو جمع کرد و رفت ... مادرم دلش گرفت و گفت بیا بریم بیرون و وقتی تو خیابون بودیم جلو تر از من راه میرفت و معلوم بود گریه میکنه و گفت الان باید چیکار کنیم ؟ میتونیم ادامه بدیم ؟

حالا من بودم که امید میدادم و میگفتم ما قبلاها هم بدتر از اینا رو تحمل کردیم ، اون موقع شرایط خیلی بدتر بود چرا ناامید بشیم .

.

.

.

.

وقتی پشت گوشی براش از دکتر رفتنم میگفتم گفت همه اینا به این خاطره ترسیدی و استرس داری

۵۴۱🖤

پیش به سوی خوابگاه🦴

۵۲۹🖤

عمیقا دلم میخواد موهام اندازه سه بند انگشت باشه ... حوصله شونه کردن و آروم آروم گره ها رو باز کنم ندارم

بعد خیلی عصبی کننده هست وقتی ببینی ی درمان قطعی ... ی گره باز کن درست و حسابی تو بازار پیدا نمیشه

خسته ام از اینکه دختر رو با موی بلند میشناسن ... من وقت و حوصله موی بلند رو ندارم .... شاید اگر موهام صاف بودن وضعیتم بهتر بود و کمتر گره داشت

بعد ی جا خوندم نوشته بود وحشتناکه ی دختر موهاش کوتاه باشه ، برو بابا وحشتناک تو و اون طرز فکرت هستین

۵۱۹🖤

یا وقتی بازم خیلی چیزی رو دوست داشته باشم و بدونم بهم خیانت کرده ... تا چند ماه تو شوک هستم و میگم دروغه .... مدرک جلوم بزارن میگم شاید خودش متوجه نبوده داره چیکار میکنه ! اون همچین کاری نمیکنه 

 

 

حتی الان بازم امید دارم میگم دروغه بهم توضیح میده و توجیحم میکنه ولی وقتی بهش پیام دادم گفت دارم چرت و پرت میگم گفتم من ازت هیچی نمیخوام فقط اون وقتی که بین مون صرف شده و اون اعتمادی که بینمون بود ببین من واسه عمرم و اعتماد رفته ام و قلب م ناراحتم اما اون شروع به فحش دادن داد! گفت اره راضیم از کارم ... تو اگه خیلی ناراحتی وقتت رو واسه ی نفر دیگه صرف کن و بعد بلاکم کرد 

 

چرا وقتی همون اول کار همون اول اولش وقتی یکی از پسرا گفت همچین آدمی با همچین مشخصاتی ریگی به کفشش هست بهش اعتماد نکن حودم بودم گفتم چون خوب حرف میزنه جای هیچ شکی و تردیدی باقی نمیذاره ... درحالی که اون عادت داشت از حرفاش عسل بچکه

۵۱۷🖤

تجربه ام میگه همه اونایی که روانشناسین چ دختر چ پسر ... آشغال و کلاهبردارن-_- 

فقط چون به واسطه رشته شون میدونن چی باید بگن تا تو خوشت بیاد یا حدس اینکه حرکت بعدی تو چی میتونه باشه

۵۱۴🖤

پسر خاله میگه آقای فلانی خودش تو روی زنش میگه من تو رو واسه پولت گرفتم درحالی که اصلا خوشگل نیستی 

 

تو پرانتز بگم اخلاق دختره نوسانیه 

"فواید پدر ریچ"

 

 

۵۱۱🖤

دخترای طبقه هم کف اصلا به خوب بودن یاد نمیشن ! به طور عجیبی همه اشاره میکنن ***** ن ! 

و آخر حرفشون میگن دخترای خوبی نیستن ..

 

واقعا خوب بودن تعریف درستش چیه؟ شاید همین دخترا هم مجبور بودن ؟!

 

منم وقتی همکلاسیام بهم میگن تو خبلی خوبی ... قدر خودت رو بدون ... بهشون میگم من خوب نیستم ! (هیچ وقت نبودم )

۵۰۸🖤

ی جایی کار گیرم اومده اما خیلی دوره ‌... حتی اتوبوسم اون سمت نمیره ... ی بار یادمه اون محله رفتم انقدر هوا گرم بود که گرما زده شدم تا دو روز فقط آب قند میخوردم -_- و تا دو روز کل بدنم درد میکرد 

 

پول اینجا نمی ارزه به بیمار شدنم :/ 

۵۰۰🖤

یکی از دخترای اتاق ارشد روانشناسیه واقعا داره اذیتم میکنه ... هر وقت باهاش هم کلام میشم تا داریم به قصد دعوا حرف میزنیم ! 

 

امروز  شیفت نداشت اتاق موند ... حس میکردم واقعا ی انرژی بهم بگه از اتاق برو بیرون سینتیا برو بیرون فقط جایی باش که این دختره نباشه ! 

پیش خودم گفتم آخه مشکلی پیش نیومده ، مگه باز میخواد چیکارم کنه ؟! 

که باز امشب من رو دید و گفت تو دست به وسایلام زدی ؟ 

 

 

دختره واقعا دیوونه هست ، اصلا سالم نیست ... تازه روان درمانگر بچه های بی سرپرست هم هست !!!!!!

 

پ.ن : چرا هیچ پسر ه رزه ای پیدا نمیشه به این تج       اوز کنه حال من خوب بشه ؟! تا بدونه تهمت زدن یعنی چی؟

 

 

 

 

۴۹۹⚘

عین این میمونه تو مسابقه دو میدانی اونی که راه نرفته اول بشه و بهش مدال طلا بدن ! 

بعد بگی طرف اصلا ندویده ! بگن نه دیگه اینا ژن خاصن -_-

 

مسابقه و کنکور تون چیه ؟! معیارتون چیه ؟ به جای سهمیه دادن پول بهش بدید چرا قیمه ها رو قاطی ماستا میکنید ؟! 

۴۹۸⚘

دبیرستان بودیم و سهمیه رو واسه کنکور درک نمیکردم ... و هر وقت میگفتم این حق نیست ! جز ریحون همه سکوت میکردن و سرشون رو زیر مینداختن نه تایید میکردن حرفم رو نه مخالفت 

ولی ی بار موقع ناهار که باز داشتم غر میزدم فلانی با سهمیه بهترین دانشگاه رو اورده  الهه گفت تو داری رابطه شغلی و خانوادگی ی شخص رو با هم قاطی میکنی (ودف ؟! ) اون الان ی پزشک هست و این حرف تو به ضرر اون هست و نباید به همه درباره سهمیه داشتنش حرفی بزنی -_- 

 

اون روز گذشت و الان بعد سالها الان که دوستام دارن فارغ‌التحصیل همیشه واسم سوال بود ما کنار هم درس میخوندیم ! اما چجوری یکی رتبه اورده و یکی نیاورده ؟! میشن پرده ها کنار رفتن و واقعیت آشکار شده ! 

بله ... همگی شون سهمیه داشتن ! چون مدرسه ما خاص بوده بچه های سهمیه دار همگی کنار هم بودن 

چقدر من افسردگی گرفتم و حس کردم خنگم که رتبه خوبی نمیارم و اونایی که اصلا نفهمیدن شکست یعنی چی؟ چقدر تو خانواده تحقیر شدم و گفتن تو خنگی 

 

 

لعنتیا چقدر آب زیر کاه بودن-___-

 

۴۹۷⚘

Clavemoney

 

با این برنامه میخوام ببینم پولام رو دارم چیکار میکنم ؟؟ اصلا ماهانه چقدر دارم خرج میکنم که این همه استرس گرفته ام 

 

من پام رو گذاشتم بیرون و به ی نفر رسیدم و قول دادم براش کفش بخرم 🤦‍♀️

وقتی رسیدم خوابگاه به خودم گفتم با کدوم پول همچین قولی دادم ؟! خوبه هنوز به درامد نرسیدم و بنگاه خیریه راه انداختم و بعد یادم افتاد سرپرست خوابگاه تهدیدم کرده پول کرایه رو باید بدم ... بعد یادم افتاد چیکار کردم موقع بیرون بودنم ... اون نونام که سر کار هست با پولاش اینجور نمیکنه که من با پول نداشته ام همچین قولایی میدم :/ 

۴۶۱⚘

صاحب موچول و کارش ! 

نونا و تجربه اش ! 

خاطره حلما 

خیلی زشته اینو عمومی میذاشتم ، بهتر میبود مخفیش میکردم 🐧

ادامه نوشته

۴۵۹⚘

نونام قراره ۵ دقیقه بیاد داخل خوابگاه ببینه من رو ! و همین الان تو سوییت هم کف تخم مرغ سرخ کردن ... اصلا شانس ندارم ... وحشتناک بو تخم مرغ میاد 🤦‍♀️🤦‍♀️ کل ساختمون سده بوی تخم مرغ 

۴۴۸⚘

امروز اینجور گذشت که سعی کردم به خواهرم درباره کار کردن صحبت کنم 
ولی جواب اون : مگه بچه ات گشنه هست که میخوای بری همچین محیطی کار کنی ؟ 
گفتم پس میگی چیکار کنم ؟ 
گفت مثل من مثل بقیه برادرات که درس خوندن و رفتن سرکار تو هم میخونی و منتظر میشینی تا استخدام بشی 
گفتم تو رشته ات بازار کارش خوبه ! من هیچ آشنایی ندارم که بعد از تموم کردن درسم بتونم برم سر کار و داداش سینگل هنوز نتونسته بره سر کار ! 
گفت میدونی محیطش چجوریه ؟ تا حالا رفتی ؟ من میترسم بری درگیر کار بشی و درس خوندن رو یادت بره ...
گفتم تو نمیدونی من میخوام برای چی کار کنم ! من واسه آ**** با قیمت الان شش میلیون میخوام هیچکس به من این پول رو نمیده ، بابا کار نمیکنه ، مامان پاش درده و میره سر کار و داداش سینگل وقتی رفت تهران کی میخواد خرج خونه رو بده ؟! تو نمیدونی من چی میگم چون تو خونه نیستی وضعیت تو خونه رو نمیبنی 
گفت من قبلا موافق بودم ، نمیدونم آخه تو فروشگاه درس ات چی میشه ؟
گفتم من نگفتم فروشگاه میخوام برم که تو هی این کلمه رو میگی🙅‍♀️🙅‍♀️🙅‍♀️

 

پ.ن: انقدر گفت میترسم درس ات رو کنار بذاری ، اون اطمینان از خودم که با درس میتونم کار کنم شد صفر ...🤦‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

۴۶۱⚘

متن پایینی خیلی مبهم نوشتم 

اگر ی نفر کامنت کرد حالا منظومه شمسی از خیابون شما رد میشه 

نباید تعجب کنم که ... کی درباره منظومه شمسی حرف زدم ؟!

 

اینکه تو وبلاگهای بروز شده چند تا چندتا پست میزارم خودم خجالت میکشم :/ 

اونی که ادرس من رو ذخیره داره ... هی اذیت بشه و هی چک کنه و بیاد و بره 

 

پس سعی میکنم همه چیز که میخوام بگم رو تو ی پست بگم :*)

۴۵۷⚘

این روزا واقعا فکر میکنم نظرم درباره چیزی رو نباید بیانش کنم ، چون با نظر عموم مردم کاملا فرق میکنه جوری که وقتی هنگ شدن و مات شدن قیافه طرف مقابلم رو میبینم ، میفهمم اصلا نمیتونه حرفم رو درک کنه ... نه بخاطر پیچیدگی حرفم فقط بخاطر عجیب غریب بودنش 😐😐😐😐😐 

 

ی پسری هست فکر میکنم دنبال منه ! به آیه میگفت تو گروه وقتی بهت گفتم پشمک حاج عبدالله چرا بهت برخورد ؟ چرا شوخی نگرفتیش؟ چرا انقدر بی جنبه ای؟ من نمیدونم چرا نمیتونی اجتماعی باشی و انقدر درون گرا و ساکت نباشی و انسان ی ادم اجتماعیه ... چرا مثل بقیه برون گرا نیستی ؟!

 

هر چی سنگ واسه پای لنگه ... وقتی گفت انسان ی ادم اجتماعیه و اجتماع رو باید بپذیره فهمیدم اینم عقل درست حسابی نداره😐😐😐

۴۵۴⚘

خیلی استرس دارم ، خوابم نمیبره...

۴۳۹⚘

هر کی پاش به بیمارستان بیوفته باید زندگیش رو بفروشه کف خیابون بخوابه ، خدا هیچ کس و گیر بیمارستان و دکترا نندازه 

 

پ.ن: واقعا واقعا واقعا پول و اون فشار روحی بیمارستان کمر شکنه .  نونا خودش پرستاره میگه آدم فقیر نباید مریض بشه ، چون قبل از اینکه اصلا فکر کنه خوب میشم یا نه فکر میکنه من پول دارم یا نه 

۴۱۳⚘

 عروسی اجباری 

ادامه نوشته

۳۸۰🦊

موقع مرتب کردن کمد دیواری و پتو ها به اومونی گفتم دلم نمیخواد عید باشه ... عید وقتی خوبه پول داشته باشی 

گفت چرا ؟

گفتم عید عروسی پسر عمو و دختر خاله است ... عید بشه آیه میاد تا بهترین لباس رو گرفته و آرایشگاه رفته و بعد به من هی میگن تو چرا ارایشگاه نرفتی ؟ چرا لباس کرایه نکردی ؟ چرا حواست به وزنت نیست ؟ چرا زشت شدی ؟ چرا اَبروت اینجوریه ؟ مگه من دلم میخواد ! حاجی  بهم میگه چرا انقدر لاغری بعد خودش جواب خودش رو میده و میگه آخه بگو مگه گوشت گیرم میاد ؟! و بعد هاه هاه میخنده !!!  کاش کسی خونمون نیاد ... چه خوب که کرونا هست 

 

حاجی درباره وزن تو نظر داده !!!!!! .....

آره !!!!!

آیه از لحاظ درامد مستقل شده اما به عید اینجور نگو 

 

هوا و حس عید خوبه اما این چشم و هم چشمیا و حرف گفتنا اصلا دلم نمیخواد عید برسه 

 

 

 

پ.ن : عید واسه پولدارا خوبه من از همین الان موندم باید لباس جشنم رو چجور تهیه کنم وقتی کرایه لباس و ارایش چیزی حدود ۶۰۰ تومن واسه ی شب میشه ! چه خبره ... 

۳۷۲🦊

خیلی خیلی استرس اینو دارم که این ترم‌ چی میشه خدایا خودت کمک کن فقط تا پایان ترم تابستون همه چیز انلاین باشه تا این مشکل از سرمون رفع بشه 

خدایا تو رو خدا کمک کن 🥺😢😭

 

K , E رو شروع کردم ... بحث کردن رو K واقعا مشکل نیست و از این بابت خدا رو شکر میکنم ، برخلاف درسهای دیگه که علاقه ای بهشون نداشتم و یاد گرفتنشون جنگ هر روزم با خودم بوده ... خوشحالم چیزی رو دارم یاد میگیرم که بهش علاقه دارم 

گاد تنکس 

این استرس ترم که معلوم نیست آخرش چی میشه یعنی انلاینه یا حضوری ... نمیذاره کارای دیگه ام رو که برنامه دارم انجام بدم 

دفترهام ته کشیده و باید هر چه زودتر دفتر های زخمی اونم با ریسک سفارش بدم 

با ف*****زه روی بولت ژورنال کار کردیم اما خب من دفتر مناسب و تمیز برای بولت ژورنال ندارم 

وقتی نونام برام ماگ خرید من تا چند روز اون ماگ رو میبوسیدم یعنی انقدر دوستش داشتم 

یک سال و نیمه خبری از ریحون ندارم که دانشگاهش رو چیکار کرده  ، فرزانه از همه جا بلاکم کرده ... آخه چرا ؟! حتما حواسش رو پرت کرده ام 

نونا خیلی شیفت وایمیسه و تازه 

خانواده پولاش ته کشیده نشون به اون نشون سه روزه غذا نداریم و باقی روزا قرضی گوشت میخریم و مرغ خیلی وقته نخوردم و خیلی بی جون شدم و ی بیرون رفتن و کوه نوردی کلی استخون هام رو درد میاره ، متاسفانه شربت ویتامینه سان استول هم آخراشه ... آخه چرا عشقم ؟! تو توو روزی هنگی ذهنم خودت و ویتامین دی بهم انرژی دادین 

اگر سو تغذیه ادامه پیدا کنه پاهام بیشتر خواب میره و حتی با سرپا ایستادن چشمام سیاهی میره و هنگ های بیشمار مغزی تمرکزم واسه درس خوندن از بین میره و کلی وزن از دست میدم و سایزم حتی ممکنه از ۶۵ ام پایین تر بیاد و کلی زشت بشم و حرفای زن دایی تیکه انداختنش زیاد بشه و اعتماد به نفسم بیوفته ... و خانواده هم تو بی پولی اعصاب نداره و سر تو خالی میکنن مثلا هی بهت میگن بی عرضه تو هنوز درس میخونی ، زشتی ، شوهر نمیکنی و از این حرفا و تو از هیچم هیچ تری ... و خودت تو بحرانی و بعد این حرفا هم بهت گفته میشه و خود زنی هات شروع میشه 

 

 

فقط ی یادآوری بود ... مثل دوره پشت کنکوری ات که تمام این ها رو تا مغز استخون تجربه کردی 

۳۷۱🦊

با تمسخر و نیشخند نگاهم میکنه و مسخره ام میکنه انقدر زبان خوندی عاقبت هیچ شد !

در حالی که من جز اینجا به کسی نگفته ام که دارم زبان میخونم حالم ازش بهم میخوره ... پسره هر*^& زه

۳۶۶🦊

وقتی میخوای پستی بنویسی اما همون لحظه میبینی یکی از کسایی که تو قسمت وبلاگ دوستانت هست همون موضوع رو نوشته  ... باید پستت رو بنویسی یا بیخیال بشی ؟

۳۶۰🦊

داداش متاهل و عروس و قضیه جدی

ادامه نوشته

۳۴۳🦊

وقتی عمیق به پروژه آپولو ( اسم رمزی هدفم ) فکر میکنم یک حس خالی بودن و ترس زیاد رو حس میکنم و بعد به خودم میگم من دارم با آینده ام چیکار میکنم ؟ 

مگه معمولی بودن چه اشکالی داره که من خیلی از معمولی بودن میترسم !

 

 

یکی از بچه ها که این راه رو رفته میگه اگر این راه رو نمیرفتم هیچ وقت به موقعیت الانم نمیرسیدم 

 

دو نفر دیگه رشته خودم ارشد هستن ، یکی اش میگه من اصلا تو این راه اذیت نشدم و یکی دیگه اش میگه خیلی خیلی اذیت شدم 

 

 

به نونام گفتم علاقه یا پیشرفت اول گفت پیشرفت و بعد گفت نه باید علاقه باشه ... علاقه نباشه نمیتونی سختی ها رو تحمل کنی 

 

دو راهی که بین شون گیج شدم و نمیدونم هدف سال ام کدوم باشه این هست که :

1- علاقه ام رو که نمیدونم جو زدگیه رو محکم دنبال کنم ؟ و کاستی هاش رو رفع کنم ، در حالی که این علاقه ام از دید بقیه کلی نقص داره و پیشرفت ( اسمی از نظر مردم ) نداره .

2- پیشرفت رو که مردم میگن انتخاب کنم ؟؟ چون خیلی اسم دَر کرده و همه میگن حرف اول رو میزنه و منی که واسه این گزینه رغبت و اشتیاقی ندارم که حتی نزدیک اش بشم و وقتی این واکنش رو ازم میبینن میگن " تو که ندیدیش ، تو که نمیدونی چطوریه ، زمان که بگذره میبینی خوشت میاد !" 

 

 

۳۳۳🦊

با داداشی که وبلاگت رو پیدا میکنه و نوشته هات رو میخونه باید چیکار کرد ؟ 

.

.

.

 

ی ایمیل  و ادرس و ی وبلاگ جدید دیگه ساخت  و از اول شروع کنی به نوشتن ؟؟

 

واقعا خسته ام از این همه وبلاگ جدید و دوباره نوشتن و بستن و اونها پیدا کردنم 😣😖😖😖

 

فرض کنید داری چت خاکبرسری میکنی با شوهرت و بعد داداشت آخر هر شب میخونه همه اونها رو 

همین قدر وقیح 

 

میگم چرا اینکارا رو میکنی ؟؟ میگه تو رو باید کنترل کرد !... آخه کنترل برای چی ؟ نکنه منتظری منو اع** دام کنی اونم با خوندن دفتر خاطراتم ؟! 😪🥺🥺🥺😭😭😭

 

پ.ن: منکه چیز اون جوری ننوشتم اینجا اما میخوام بگم حس ام چجوریه که وقتی بفهمی دارن میخوننت 🤕🤕😪🥺😢😭

۳۲۹🦊

اگر بیکارید بخونید🧡🌹

 

 

 

 

 

 

 

 

فکر میکنم نسبت به چند سال پیشم بی حوصله تر شدم و به اطرافم بی اهمیت تر ! و تنها سعی میکنم وقت و انرژیم رو برای خودم صرف کنم و دیگه تلاش نکنم بقیه رو متقاعد کنم 

قبلا خیلی انرژی داشتم اما چی شد گوشه گیر تر شدم و افکارم رو بیان نکردم و ففط برای خودم نگه شون داشتم ؟!

وقتی که هی بهم گفتن فکرات عجیب غریبه  

 

وقتی p ازم پرسید نظرت چیه ؟ من با تعجب و شک نگاه میکردم و با خودم میگفتم واقعا اهمیت میده ؟... یا داره ادای اینو در میاره که اهمیت میده ؟! پس گفتم برام فرقی نمیکنه ... اما اون مصمم تر میگفت مگه میشه نظری نداشته باشی!

۳۲۶🦊

ماجراهای من و عروس 

 

یعنی عروس ما انقدر حسوده و رو کارای ما دو تا خواهر زومه که حد نداره ! 

هر دفعه به شوهرش میگه : 

خواهرت نگام نکرد

خواهرت باهام صحبت نکرد

خواهرت باهام نرقصید

خواهرت باهام چت نمیکنه 

خواهرت چرا رفت با دوستش حرف زد !

خواهرت تماسام رو جوابم نمیده 

لعنتی من رو بلاک کردی از کدوم چت صحبت میکنی 😒😒😒😒😒

 

انگار شوهرش منم که انقدر رو کارام تمرکز داره 😑😑😑😑

میدونید ی بار تو عروسی کنارش نشستم دیدم داره استوری واتساپ میذاره با دقت من نفهمیدم قضیه چیه! فردا صبحش زن عمو اومد گفت عروستون وضعیت گذاشته بود و مستقیم به دخترم اشاره کرده لیاقت این پسر رو نداشتی .... یعنی این دختر فقط دنبال دعوا و بحث تو فامیل هست ! 😩😩😩😩

و از اون جایی که یک ساله بلاکم و همچین اخلاقی داره اصلا باهاش ارتباطی ندارم .

 

و کلللی گریه کرده جلو شوهرش و گفته خواهرت (یعنی من) شعور نداره 😶😑😑😑😑 ، به اومونی میگم من به شوهرش بگم واقعا کاری نکردم و اون منو ی ساله بلاک کرده ! مگه خانومت از من خوشش نمیاد که هر دفعه این بحث رو وسط میاره؟ نونام میگه تو دیگه دنبال حرف اش نرو ... شوهرش باید زنش رو بشناسه که نمیدونم چرا هر دفعه یادش میره ... اون دنبال دعوا و بحثه ما دنبال این چیزا نیستیم پس حرفی نمیزنی 😏🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

۳۲۰🦊

شبیه بودن به شوهر خاله ؟

ادامه نوشته

۳۰۸🦊

 "تو آغوشم پناه گرفتی و من چشمهای ترسیده تو دیدم ... و اون اولین جایی بود که فهمیدم میخوام با تمام همین وجود ضعیفم ازت محافظت کنم "

 

 

شما چی ؟ شده چیزی رو خیلی بخواهید ،اما وقتی بدستش آوردید ببینید ... خیلی مهم نبوده ... یا مناسب شما نبوده ، اینطور موقع ها چیکار میکنید ، ازش عبور میکنید ، یا نه بخاطر همه تلاش هاتون به پاش وایمیسید و سعی میکنید دوستش داشته باشید ؟!

 

جواب حلما : آره باید بمونی 😐😑😑😑 همه مشکل دارن و دارن براش تلاش میکنن چرا فکر میکنی خودت تنهایی؟! این سکوتت یعنی باهام مخالفی !!!

۲۹۵🐈‍⬛

کل طول ترم میگفتم این درس رو کامل میشم 

بعد نونام میخنده میگه همه کلاساش رو صداش قطع میکردم میرفتم به بیمارا سر میزدم به هیچ کدوم از سوالاش تو کلاس جواب ندادم امتحانم حتی  کمتر از تو گرفتم تو کامل گرفتی اما استاد  ۱۸/۵ داده بهم میگه حقمه 

بعد تو با کلی ارفاق  ۱۵ داده و حاج خانوم بهت میگه حق اعتراضم نداری😑😑😑😒😒😒😒😒😒🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

خدا لعنتت کنه زنیکه 

 

۲۹۴🐈‍⬛

این همه سر کلاس تلاش کردم فعالیت داشته بااشم و ارائه بدم و فکررر میکردم کامل میشم 

خواهرم هیچ وقت سر کلاس نبود و تازه امتحانشم یک نمره کمتر از من شده 

الان نمره نهایی که استاد با فعالیت و حضور در کلاس جمع کرده خواهرم شده ۱۸/۵ من شدم ۱۵ !!! 

بهش میگم این نمره من نیست و قبول نمیکنه و میگه اگه بیشتر اعتراض کنی نمره ای که بهت ارفاق کردم رو کم میکنم !!!! 

 

پ.ن: تااازه حاج خانوم هست و بیو پروفایلش هست **** ** **** 😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑

خدا لعنتت کنه زن 🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

 

۲۹۲🐈‍⬛

"من دوست دارم ! از همون لحظه ی اولی که دیدمت دوست داشتم . حدس میزنم ... شاید حتی قبل از اینکه دیده باشمت... دوستت داشتم "

 

خونه دایی ام و زندایی هی تکرار میکنه حرفاش رو و میگه از مادرت دختری مثل تو خیلی بعیده چرا شبیه مادرت نیستی ، چرا مثل خواهرت و آیه فکر نمیکنی چرا طرز فکرت انقدر عجیب غریبه ... چرا انقدر داری برای راهی تلاش میکنی که آخرش هیچه ، چرا انصراف دادی ...من اینا رو بهت میگم چون میخوام مثل آیه یا خواهرت باشی 

و بعد باز قضیه ازدواج رو وسط میذاره که نونات همزمان ده نفر رو منتظر خودش میذاره و خوب و بد میکنه یاد نامیرا میوفتم که بهش گفتن چندتا دوست دختر داری گفت ندارم مگه لا**شی ام ، این جواب تو ذهنم بود ک باز زندایی گفت چرا با چند پسر همزمان دوست نمیشی 

.

.

..

قرار بود برم خونه دایی تا از تنهایی درام و انرژی نهفته ام رو آزاد کنم و سبک بشم و برگردم برا ادامه ک زندایی انقددددددددر انرژی با فرکانس اای منفی بهم وارد کرد ک تو مسیر برگشت هی خودم رو باد میزدم میگفتم هیچی نیست هیچی نیست 

 

 

 

۲۶۳🐈‍⬛

چرا ادرس وبلاگتون رو برمیدارید و باز وارد میکنید تا از لیست دوستان بپره ؟! 

اول ترسیدم قسمت تاریخچه گوگلم رو پاک کرده باشم و نتونم ادرس رو پیدا کنم

بعد یادم اومد ادرس وبلاگ ی چیز سخت بود و حتی اگه تاریخچه ام رو دست نزده باشم نمیتونم پیداش کنم 

بعد ی لحظه یادم اومد کامنت گذاشته بود و با سلام و صلوات کامنت رو پیدا کردم و رو لینک ادرس وبلاگ زدم و پیج بالا اومد ! 

چرا این گونه میکنید / میکنند ؟؟!

۲۳۷🐈‍⬛

فکر میکنی عصبی باشی باحالی؟!

۲۱۷

کاش میمردم تا اینکه بخوام بقیه رو انقدر اذیت کنم

۲۱۵🐈‍⬛

قبلا تو واقعیت  شده بود  خواسته بودن دختربچه شون رو میخواستن ببرم حموم گفتم نمیتونم 

 هر وقت خواب میبینم اتاقی روشن هست ی دفعه تارک و مخوف میشه میفهمم اونجا پری هست و با دو تا صلوات دادن پا میشم از خواب 

 

☠ی کوچولو ترسناکه ، اگه از حرفای درباره *ن میترسید نخونید ☠

 
خواب دیدم اینبار بدون هیچ مخالفتی قبول کردم بچه مریض شون رو  حموم ببرم 
مادرم با مادرش بحث میکرد میگفت بچه ات مریضه اون خانمه هم میگفت مشکلی پیش نمیاد .
خواهرم جلوتر از من کنار در حموم بود مشکوک میزد بهش گفتم میشه بری شیر آب رو باز کنی تا زود گرم بشه ؟
اون چیزی نگفت و رفت داخل حموم
وقتی برگشتم که بدونم چرا هیچ صدایی نداده !!

جو اون لحظه خیلی مشکوک ، ساکت و ترسناک بود  


رفتم جلو و تو حموم رو نگاه کردم ،خواهرم نبودش اما حموم تاریک تاریک و خیلی مخوف بود  ، اون بچه رفت داخل منم پشت سرش  رفتم داخل 
اما همینکه اومدم داخل تو همون تاریکی با دو تا دستش گلوم رو گرفت و منو کوبید به در 
هر چی صلوات میدادم دستاش رو برنمیداشت و بیشتر فشار میداد 
ی لحظه تو ذهنم صدای عموم اومد که داشت آیه الکرسی میخوند و اون بچه دستش رو برداشت 
 اون موقع بود لامپا روشن شدن 
مادرش رو دیدم گفتم چند دقیقه پیش ی پری اینجا بود... با بچه ات هست 
گفتش واسه کسی نگو وگرنه بیستر باهاشون برخورد میکنی و کنترلت میکنن ، بعضی وقتا شده یک هفته ، یک ماه یا دو ماه تو خوابم هستن 

بچهه رو دیدم خیلی آروم شده بود اون گوشه سر به زیر نشسته بود ... انگار نه انگار دو دقیقه پیش داشت منو خفه میکرد😐

۱۹۷☘

۱- با فر**** ی سایت پیدا کردیم رایگان رمان میخونیم 🥰 ، داستانی که الن خیلی جذب اش شدم درباره بوکسوری که داخل یکی از زیرزمینهای سن پترزبورگ مبارزه میکنه دچار فراموشی شده و به دنبال گذشتشه و از اون طرف شخص دیگه ای همسرش طرفدار پرپروپاقرص آنتان لاوی و پدر شیطان پرستی هست و تولید کننده ی مواد مخ**در جدبد تو کل کشور  و داخل خونه اش ی لایگر (شیر هایی که جسه چندین تنی دارند و اصولا تو آزمایشگاه به و جود میاد ) و پیرانا نگه داری میکنه ! همه این کارای عجیب غریب بخاطر عقاید شیطان پرستیش و زندانی کردن همسرش هست ... و بقیه داستان که هنوز خودمم نخوندم

علایقم داره میره سمت چیزای جنایی

۲- امروز نتونستم برم سر کار چون اون پسر نرم افزاری واسم مشکل درست کرد 😖 گفت کجا میخوای بری؟! گفتم دور نیست گفت عااا من که میخوام بهت پول بدم و حرف زد و حرف زد و حرف زد که دیگه اومونی گفت صبح نرو بزار واسه ی روز دیگه ... و تا چهارشنبه کلاس دارم نمیتونم جایی برم 

آخه تویی که همچی رو یادت میره چرا باید بهت امید وار باشم ؟! ان شاءالله برنامه ات جواب بده ولی از تو پولی به من نمیرسه 

۳- بهم میگن چرا انقدر دنبال پولی ؟! مادرم من بهت بگم هزار دلار لازم دارم تو نداری بهم بدی ولی در عوض نمیگی ندارم تمام تلاشت رو میکنی منو از هدفم دور کنی 😪

۴- فعلا تا همین جا بسه

 

۱۹۶☘

کار پاره وقت : 

بالاخره ی روز باید ۵ نفر رو پیدا کنم روشون تمرین کنم ... نمیدونم این پنج نفر رو از کجا پیدا کنم ؟

اون پسری که قراره واسش صدا بندازم رو نرم افزارش اصلا امیدی بهش ندارم که ازش پولی بهم برسه ... ازم پرسید چقدر میخوای تا بعد از رسیدن به پول بهت بدم گفتم همینکه تموم بشه و آپلود بشه من خوشحال میشم 

نه اینکه خود نرم افزار بد باشه ، ماشاءالله خیلی خوبه اما اینی که من باهاش مثلا شریکم ... چیزی بهم نمیده

و کلاسا هم داره شروع میشه و دغدقمه کار پاره وقت و درس خوندن ... رو میتونم باهم پیش ببرم ؟

فردا قراره ی کاره پاره وقت رو شروع کنم با هشت ساعت پشت سر هم و میترسم واسه آبروریزی ضعف کنم ... چون تو خونه در حالت عادی سرم رو بخوام بالا بگیرم پنجره رو ببندم همه جا خاموش میشه 

پ.ن: حلما میگه من این کاری رو که تو میخوای بری همینکه هشت ساعت پشت سرهمه  رو وقتی خونه شوهرسابقم بودم رفتم و هر دفعه خون دماغ شدم😢

۱۸۵☘

تو این هاگیر واگیر که مدارکم رو دانشگاه نمیده و سامانه سجاد روزا سنگین میشه و باید ساعت چهار صبح وارد پنل بشم و مهلت ثبت نام چهار روز دیگه هست که دو روزش خودش تعطیله 🥺🥺

و اون پسریم که دارم براش صدا ضبط میکنم باز به صدام گیر داده چرا صدات رباط واره این جوری نمیخوام برو باز ضبط کن ( حق داره بنده خدا اولاش خوب و با کیفیت ضبط میکردم اما زمان میبرد ... چون زمان میبرد شاکی شد و گفت کل کارم به تو بنده و تو هم سرعتت تو تحویل صدا خیلی کم هست 😑 ، سرعت رو بردم بالا تا زود صداها رو برای نرم افزارش آماده کنم اما صدام شد خشک و رباطی 🐓 ... وقتی میگه زود باش زود باش باید توقع ی چیز سر همی رو داشته باشه نه ی چیز خوب با کیفیت ) 

پ.ن: این بین عروس به داداشم گفته چرا خواهرت به من توجه نمیکنه ؟! چرا بهم زنگ نمیزنه؟🤦‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

این حرفای عروس از بی دردیه 🙌 

 

۱۴۱🍀

چرا احترام به مدل زندگی بقیه سخته؟

دوست داشتن یعنی منو جوری که میگم دوست داشته باش ، نه جوری که خودت میخوای.

۹۷🦔

به وقت عصبانیت 

ادامه نوشته

۹۵🦔

 

۱-کاش میرفتم ی جایی که هیچ وقت خانواده ام رو نمیدیدم 

۲- کاش هیچ وقت به دنیا نیومده بودم 

۳- تو طول روز بیشتر کارای خونه با منه ، اما در آخر با تشر واسه کسی که قراره در آینده "من" باهاش مزدوج بشم میگن بیچاره و بدبخت هست !

۴- ای کاش بابام خرجمون رو میداد ، از وقتی خرجی خونه افتاده دست اومونی ... هی پشت سر هم میگه من پول لباسات رو میدم ! که نونام یواش گفت همه پولاش رو صرف لباسای خودش میکنه بعد میگه من پولام پای شما داره حیف میشه -_-

۵- خدا رو شکر که شهریه منو اینا ندادن وگرنه هی باید میگفتن دبیرستان انقد پول خرجت کردیم دانشگاه رفتی آخرش چی شد هیچ ! 

۶- از بس زخم زبون زده و نفرین کرده واقعا دلم نمیخواد پیش هیچ کدوم بشینم ... گوشیم رو برداشتم کنج اتاق نشستم داستان بخونم و تلگرام کانالا رو چک کنم ... دعوا تو چرا نمیای بیرون چرا اون ته اتاق سرت تو گوشیته ؟ اینجوری میخوای ازدواج کنی ! میگم آخه من بیام پیشت که هی بگی تو به هیچ جا نرسیدی تو عمرت ؟! هی بگی توعه بچه همین مونده از تو مشورت بخوام ، یا میام خونه رو واست مرتب کنم عوض تشکر میگی چرا ظرفام تو این کمدن ! چرا آشپزخونه بو پیاز میده !   هی نفرین و لعنت ام کنی ( این مورد آخری رو گفت من بچم رو لعنت نمیکنم مدرک آوردم ) الان دیگه اومونی کارم نداره و فهمیده برای چی دلم نمیخواد تو جمع خانوادگی باشم و گیر نمیده .

۷- من واقعا بدنم رو دوست دارم ... شما هم دوست داشته باشید 💖... اما همین که میخوام قاشق غذام رو بخورم اومونی میگه بیشتر بخور شاید قدت بلند بشه :/ فاطی رو دیدی ؟ ماشالله:/ ... این فاطی جون قدش حدودا ۱۷۹ هست ... واسه کمتر شنیدن این حرفا سعی میکنم اصلا با بقیه ناهار و شام نخورم واقعا خارج از تحملمه یکی با حرفاش بهم بگه دختری ولی اونقدرام خوشگل نیستی -_-

۸- بعضی وقتا که پست میزارم ، میگم فلانی بخونه این مطلب رو نمیگه باز گریه ! باز دردسر!... این🌸 زندگیه منه 🌸 اون وبلاگ خدابیامرز قبلیم 💔 اولای نوشتنم از روی هیجان ادرس رو دادم به ی نفر بعدها که هی مطالب اش رو میخوندم گفتم هی دختر واقعا نباید ادرس میدادی ، آخه اون چه درکی از تو و مشکلاتت داره و بعد باز یادم میومد تجریش رو هی میگفتم خااااعک دختر ... تو فقط خودت رو کوچیک کردی ، ی پست خوندی از وبلاگش آدرس گذاشتی ؟! عقلت کجا بود؟ باز یاد کلمه تجریش میوفتادم و یاد حماقتم می‌افتادم -____-

۹- پیرو متن شماره هشت بگم ... اینکه یدفعه میبینید وبلاگم از لیست دوستانتون پریده ! واسه اینه که 

که من باز میخوام ناله و گریه کنم ... و از شما خجالت میکشم ، و بعد شما ناراحت بشین ... و اینجوری وب رو از دسترس خارج میکنم میگم اوکی ! کسی نیست هر چی میخوای زار بزن 

۱۰- این گروه خانوادگی رو نمیپسندم ، کلا همه چیش نمادینه ! آخه پسر عمو تو به فلانی علاقه داری من ی بار گفتم عه بالا چشمش ابروعه ؟! خوبه منم برم مدل مو جدید چیم چیم جون رو بذارم ؟! 

۱۱- ح (از دوستان دبیرستان) تازه اومده واتساپ ... هی میگه عکست رو برام بفرست ، با صدا برام پیام بده ... دلم میخواد بهش بگم ح من واقعا تو رو به عنوان دوست دوست دارم با اینکه میدونم تو دوستیت با منفعت هست و دو روز دیگه منو میندازی دوز اما منم تو دوره خوش خوشانم به سر نمیبرم ... تازه آزمون دادم نمیدونم قراره چه بلایی سرم بیاد ، خانواده هی تو سرم میکوبه چرا ازدواج نکردم و خرجم رو نمیتونن بدن ، اون آرزو های آخر شب شاید همه وقت تلفی بودن ... دو هزار ته جیبم نیست که استقلال مالی داشته باشم بعد تو ازم میخوای خوش خوشان و بدون دغدقه و ناراحتی بااات تو واتساپ چت کنم ؟ 

البته ترس داداشات رو هم دارم ، حس میکنم قلچماق تر از این حرفان و اگه گوشیت رو ازت بگیرن اون قرص صورتم رو فوتوشاپ میکنن و میندازن کنار ی پسر که اگه بابام فهمید از خونه پرتم میکنه بیرون( همین سقف رو سرمم باید از دست بدم خدایی ناکرده ) و میگه تو دخترم نیستی خلاص یا داداشات ی کار خاک بر سری میکنن که خدا یقه ام رو میگیره و خشم اش رو نشونم میده اون دنیا 

اصلا صلاح نمیبینم ... متاسفم 

۱۲- مگه من ادرس نپروندم ؟ چرا بازدید زده ۸ نفر ؟ این استیکر جلو شماره بالایی که نمیذاره بره تو بروز شده ها ! چجوری ۷ نفر اومدن اومدن 😶

۱۳ - و چقددر من وقتی عصبیم چرت و پرت میگم 🙌

تموم شد پست ! 

۷۵🐈

دیشب بعد از کلی کلنجار رفتن گفتم باید به اون دوستم که تموم کرده و از درس فارغ شده پیام بدم و ازش مشورت بگیرم که با این درصد بی نهایت پایین چیکار کنم ؟ که خب گفت برو از اول همه درسا رو بخون و حتی تست های تالیفی رو هم بزن وقتی این حرف رو زد حس کردم نمیتونم نفس بکشم ، پاهام یخ شدن 🥺

یک ماه دیگه مونده تا آزمون !! آیا من اونقدر وقت دارم برگردم ۳۰ تا درس رو باز بخونم و تست بزنم از صفر ؟! استرس ریاضی و شروع کردنش و تموم کردنش اونقدر سخت بود که الان به خودم میگم واقعا میتونم ؟ اما چاره ایم ندارم باید شروع کنم 🥺🥺

دوستاهام همه دیگه امسال میرن سر کار ، و الان مامان که هی میگه تو چرا داری میخونی ؟؟؟ بعد برمیگرده سمت نونا و میگه همه دوستات سرکارن و مجرد و شغلی دارن و پولی میاد حسابشون ... شما چرا اینکار را میکنید ؟؟ 

تو هاگیر واگیر خودم بودم دیدم دوستام تو واتساپ کلیپ فرستادن دور هم میخندن 😐😑 

 اینا هم عالمی دارن ...

پ.ن: نونا میگه الان آیه میره سر کار ؟! یعنی ۷ تومن میگیره ؟؟ وااااو متاهلم نیست ...با این همه پول چیکار میکنه ؟؟ گفتم احتمالا طلا ، خونه ، ماشین  

۶۶🍬

اگه خدایی نکرده داداشم باهام تو یک دانشکده یا یک دانشگاه باهام درس میخوند ... هر پسری که میخواست با من حرف بزنه ی دست کتک ازش میخورد که واسه خاطر حراست نمیشد و من به جای اون پسرا کتک میخوردم که چرا رفتم تو کافه با فلانی نشستم ؟ و یک پیام کاملا تهدید آمیز واسه اون پسر میفرستاد که برگای طرف میریخت :|||| 

... حالا هر چی میخوای توجیح کن بابا ... این بنده خدا میخواست واسه پایان ترم کمکم کنه :/ 

خودت حواست هست ، اما میخوان کنترلت کنن!

هنوز یادم نرفته اون دوستم رو که از تنهایی بهم زنگ میزد و چندین دقیقه باهام حرف میزد و بهم میگفت من خیلی تنهام و خواهری ندارم و فقط با تو راحتم و با کسی دیگه حرف نمیزنم ... ولی اون جای من و پنهانی بهش پیام داد دیگه نمیخوام باهات حرف بزنم و دیگه بهم زنگ نزن :/ 

و من چندین شب با استرس می خوابیدم و پیام میدادم ریحون باور کن من نمیدونم درباره چی حرف میزنی :((((((((((((((

۵۹🕊

۱- اصلا نمیفهمم وقتی میخوای واسه یک دانشگاه ایمیل بدی چرا باید اول لوگ این (فکر کنم همون عضو شدنه ... ولی نمیدونم عضو چی شدن ؟!) بشی ؟؟

آقا سر راست ایمیل رو بذارید تا ایمیل بزنن ... عاااه 

 

۲- چقددر اسکرین شات میگیرم من ! پناه بر خدا !

از زمین و زمان اسکرین شات میگیرم 

۳- ی نفر رو پیدا کردم تو نت ورک (کار اینترنتی ) راهنمایی ام کنه و خیلی خوشحالم 😢😭

 

ادامه نوشته

۴۵🦢

من وقتایی از روز دچار مه مغزی خفیف می‌شم. مثلا اصلا نمی‌تونم تمرکز کنم یا نمی‌تونم درست فکر کنم. اصلا نمی‌تونم مطالعه داشته باشم و انگار مغزم قفل می‌شه و هیچ اطلاعاتی نمی‌تونه واردش بشه تا به یاد سپرده بشه. معمولا هم در دوران امتحانات و هنگامی که استرس دارم (البته غیر مواقع استرس هم زیاد به چشم می‌آید.) باهش مواجه می‌شم.
خیلی خیلی آدم رو کلافه می‌کنه.

بعدش من میرفتم درمونگاه محل به دکتر محل میگفتم میگفت تو حتما کتابت رو درست نمیخونی نمیفهمی :||||

نازی میگفت چند سال قبل من رفته بوده دکترم برمیگرده بهش میگه تو داری ادا میای ... بهونه جدیدته واسه درس نخوندم ، نازیم میگه شما بهم بد و بی راه بگین سنگین تره تا همچین حرفی بزنین من کنکوریم واسه چی ادا بیام نخونم ؟! 

یا افروز هم اتاقیم وقتی گوجه فرنگی پرید تو گلوش و بردنش بیمارستان گفت دانشجوها دورم رو گرفته بودن و چیزی نمیدیدن ... افروزم هی میگفته دارم خفه میشم یکی از دخترا برمیگرده میگه خانم تو داری خودت رو لوس میکنی ! 

افروز با عصبانیت میگه غذا پریده تو گلوم دارم خفه میشم تو میگی دارم خودم رو لوس میکنم :|||||||

.

.

.

واقعا ادم حرصش میگیره وقتی درد داری و نمیتونی بخوابی و بعد بهت میگن اینا توهمه تو چیزیت نیست :|

پ.ن: درباره اون مه گرفتگی ... ی بااااااااار به طرز معجزه آسایی یک خانمی که پزشکی آلمان خونده بود اومد نونام گفت برو مطبش ... گفتم اینم مثل بقیه میخواد بگه همچین بیماری ما نداریم :/ ...

ولیییی اینو نگفت ! یعنی خدا خیر دنیا و آخرتش بده ... اون دکتر قبلیا رو هم خدا به راه علم اندوزی بیشتر کج کنه تا کتاباشون رو با دقت بخونن

 

۱۲🧃

و خدا لعنت کند پسرای محرمی رو که نامحرم اند .

و هنووووز در دوره قجر زندگی میکنند 

.

.

.

خدایا به حق این ماه عزیزت منو و نونام رو ی سمتی ببر که انقدر خوشحال باشیم که دیگه یادمون به این دوره خفت و خواری و منتی نیوفته . آمین .🤲🤝💪

ولی خدا جون منو امروز به واسطه انجام کارهای ناپسند کوچیک و خوار نکن و با قهر کردنت من رو تنبیه نکن 🤕 و من رو دور کن از چیزایی که باعث میشن از دستم عصبی و خشمگین بشی 😿... 

ای منتهای آرزوی مشتاقان 

noonam#