۲۱۵🐈⬛
قبلا تو واقعیت شده بود خواسته بودن دختربچه شون رو میخواستن ببرم حموم گفتم نمیتونم
هر وقت خواب میبینم اتاقی روشن هست ی دفعه تارک و مخوف میشه میفهمم اونجا پری هست و با دو تا صلوات دادن پا میشم از خواب
☠ی کوچولو ترسناکه ، اگه از حرفای درباره *ن میترسید نخونید ☠
خواب دیدم اینبار بدون هیچ مخالفتی قبول کردم بچه مریض شون رو حموم ببرم
مادرم با مادرش بحث میکرد میگفت بچه ات مریضه اون خانمه هم میگفت مشکلی پیش نمیاد .
خواهرم جلوتر از من کنار در حموم بود مشکوک میزد بهش گفتم میشه بری شیر آب رو باز کنی تا زود گرم بشه ؟
اون چیزی نگفت و رفت داخل حموم
وقتی برگشتم که بدونم چرا هیچ صدایی نداده !!
جو اون لحظه خیلی مشکوک ، ساکت و ترسناک بود
رفتم جلو و تو حموم رو نگاه کردم ،خواهرم نبودش اما حموم تاریک تاریک و خیلی مخوف بود ، اون بچه رفت داخل منم پشت سرش رفتم داخل
اما همینکه اومدم داخل تو همون تاریکی با دو تا دستش گلوم رو گرفت و منو کوبید به در
هر چی صلوات میدادم دستاش رو برنمیداشت و بیشتر فشار میداد
ی لحظه تو ذهنم صدای عموم اومد که داشت آیه الکرسی میخوند و اون بچه دستش رو برداشت
اون موقع بود لامپا روشن شدن
مادرش رو دیدم گفتم چند دقیقه پیش ی پری اینجا بود... با بچه ات هست
گفتش واسه کسی نگو وگرنه بیستر باهاشون برخورد میکنی و کنترلت میکنن ، بعضی وقتا شده یک هفته ، یک ماه یا دو ماه تو خوابم هستن
بچهه رو دیدم خیلی آروم شده بود اون گوشه سر به زیر نشسته بود ... انگار نه انگار دو دقیقه پیش داشت منو خفه میکرد😐