۷۶۵🧣

خیلی سوسکی پیج اینستاش رو پیدا کردم تا توش نوشته دخترا همه ج*** هستن دخترا ونبال علم نیستن تو دانشگاه بلکه دنبال عشوه اومدن و هرزگین

گفتن خدایی ادمی که دهه سی هست همچین تفکری نسبت به جنس زن داره رو من نمیتونم درستش کنم

البته پدر و مادرم بنده خدا رو نمیشناسن فقط اسمی پسر پسر خاله بابام هست و چون محله دیگه هستن اصلا هیچکس از خانواده ام نمیدونست این پسر وجود داره

۷۶۴🧣

میدونید شب خواستگاری من از خونمون فرار کردم ... چون بابام و مادرم میگفتن اینا اومدن خونمون تو میگی بله

من حس خوبی نداشتم ( قربون حس راهنمام برم) ... لابام گفت چطور به اون پسری که اوبی بود گفتی اره و حاضر شدی باهاش بری کافه اما واسه پسرخاله من حتی نمیخوای ی خواستگاری بیان ؟ اونا میان و تو هم بهش میگی میخوامت ... اصلا من به خاطر تو اینا رو چند بار دعوت کردم تو که میخواستی نه بگی چرا گفتی بیان خونمون؟!

گفتم نمیدونم حس خوبی ندارم دلم نمیخواد

صبحش اومدم شهر دانشجویی نونام زنگ زد گفت تو رو خدا این هفته نرو خونه ... جو متشنجه

بعد داداشم زنگ زد گفت تحقیق کردم امنبع هام میگن پسره چند بار خودگشی تو حموم داشته از لحاظ روانی سالم نیست حالا بیشتر تحقیق میکنم ولی منم حس خوبی بهش ندارم ایشالا خواستگارای بعدی

۷۶۳🧣

چند هفته پیش خبر اومد فلان بازیگر که با فلانی ۸ سال تو رابطه بود دو ماه بعد از کات کردنشون عکسای پسره با ی دختر بازیگر خیلی خوشگلتر پخش میشه دوست دختر قبلی پسره پست میذاره میگه لعنتی ما ۸ سال با هم تو رابطه بودیم هم رو دوست داشتیم هنوز از هم جدا نشدیم من باید بشنوم با ی دختری رفتی هاوایی؟؟؟ تو انسانی ؟؟؟ نتیزن ها هم همگی حرفش رو تایید کردند که اکس پسره حق داره ...

...

تو عید حدود دو هفته پیش خونه یکی از آشنا ها بودیم ... آقا پسری رو داخل خونه میزبان دیدم همینجور از خودم میپرسیدم اینا که فقط دوتا دختر داشتن ... این آقا پسر کیه ؟! بعد گفتن نامزد دختر بزرگ خونه این آقا پسره ... خب ما هم نشستیم اون اقا پسر هم بود

الان دو هفته گذشته دیروز همون پسر و خانواده اش اومدن خونمون زیرا به دلیل اینکه میگفتن نامزدی پسرمون بهم خورده و پسرمون از دخترای شما خوشش اومده ... ( خیلی از این موقعیت بدم میاد که اقا پسر میاد میگه من از دوتاتون خوشم میاد ... مگه میشه ؟) بعد رفتن خونه خوب فکراشون رو کردن و گفتن ما از taxian خوشمون میاد

مردم نمیدونم چشونه

۷۶۲🧣

دلم استرس قرار میخواد

۷۶۰🧣

یکی از دوستای متاهلم تعریف میکرد اینکه وقتی خودت سر خونه و زندگیت هستی آقایون دیگه فیلشون یاد هندستون میوفته و میگن ما تو رو میخوایم اصلا با زنم خوب نیستم تو ی اتاق نمیخوابیم ، واقعا عاشقتم و همه اش تو ذهنمی .... در حالی که خودت میدونی تو زندگیت موندی با شوهرت مشکل داری ، با خانواده اش مشکل داری شوهرت سر کار نیست و شوهرت بخاطر بیکاری سیکار میکشه اینا دلیل نمیشه که بزنید تو فاز عاشقی چون ازدواجت تو زرد از آب دراومده

یعنی این ی چیز خیلی رایجه که وقتی متاهل بشید آقایون پیشنهاد میدن و این معنی رو نمیده که شما الان خاص هستید این اتفاقیه که برای همه خانومها میوفته ... شما تهدیدش میکنی میگی به خانمت زنگ میزنم که چرا نمیتونه شوهرش رو جمع کنه ... ی جوری بهش میفهمونید که وقتی شما رو تو مهمونی دید بترسه نگاتون کنه و یک ثانیه هم تو مجلس مهمونی یا عزا نشینه و فرار کنه

۷۵۹🧣

آزاد شدم ننه

آزادی قسمت همه

۷۵۸🧣

امروز چگونه گذشت؟

گفته بودم رییسمون خیلی زورش میگیره حقوق به کارمنداش میده ؟ اول از همه رییس موقع گشتن داخل جا خودکاری ی روان نویس پیدا کرد که سر نداشت ( اون سری که میذارن خشک نشه ) سه ساعت اول کار به این گذشت که چرا انقدر بی مسئولیت هستین و بی خیالین که خودکارتون نباید سر داشته باشه ... خودکار مطب من سرش رو پیدا کنید ...

ساعت شد ۱۲ حدودا یکی از مریضا یکی از صد گلدون تو مطب رو برداشت و گفت اینو ی آب بدین ثواب داره رییس هم این گلدون رو دید و گفت این ماه نصف حقوقتون پرداخت نمیکنم

چقدر سایکو

۷۵۷🧣

خدایا اشکال نداره دو هفته دیگی از آموزشی بزنم بیرون و دیگه سرکار نرم و همون فرایند پول گرفتن از پدر رو ادامه بدم؟ اصلا چرا من اصرار میکردم باید سرکار برم وقتی قرار بود ی سایکو بشه رییسم که بهم ثابت کنه آرزوم خیلی بی ارزش بود؟

۷۵۵🧣

چطور منشی خودشیرین رییس میتونه بعد لز کلی دعوا و داد شنیدن از رییس فردا صبح با ی قوطی بهار نارنج بیاد سرکار و بگه رییس این واسه شماست چون چایی دوست دارین ؟ یا فرداش دوباره از خونه کیک بیاره برای میان وعده رییس ؟!

من ی بار سرم داد بزنن بهم بگن از سر خیابون ی دونات براش بگیر میگم ***** خورد 😬🤐

۷۵۴🧣

این کارکتر یودا که یک کوتوله گوش دراز هست رو حتما داخل فیلمها و انیمیشن ها دیدین

یودا خیلی خیلی شبیه به جن "شربال" داخل خونه دعا نویس ها داره ... منظورم اینه علاوه بر جن های دیگه همیشه چندتا شربال داخل خونه دعانویس ها هست اما فقط خود دعانویس متوجه میشه ... میگن خیلی جن بی سرپرست و فقیر و رانده شده از قبیله خودشون داخل خونه دعا نویس ها هست که از روزی ، غذا و اعضای خانواده دعا نویس استفاده میکنند ، مثلا این جن ها تو دنیای خودشون حتی لباس ندارن بپوشن چون یا بی سرپرستن یا از قبیله خودشون بیرون هستن و میگن کل لباسشون اون گونی های قهوه ای قدیمی برنج رو میپوشن و وقتی ی دعا نویس رو پیدا میکنن از انرژی لباس اون شخص استفاده میکنند تا خودشون تو دنیای ماورا لباس اون شخص رو بپوشن ... یک نوع از انواع جن دیگه هست شبیه موشه اما دندون هاش درشت تر و بزرگتر که حرف نمیزنه این وقتی تو خونه دعا نویس هستین میاد پشت گودی کم یا پشت گردن شما میچسبه و یک نوع انرژی خواره و میگن شب هیچوقت خونه ی دعا نویس نخوابین چون بقیه جن ها میان به شما میچسبن و اگر خوابیدین تو خواب حس کردین ی چیز زیر پتو میره میاد این موشه هست -_-

یادم رفت میخواستم چی بگم 😬🤐

۷۵۳🧣

فقط همین یک ماه رو آموزشی میرم سر کار هر چه قدر مزایاش خوب باشه خود رییس بازرس باشه حقوقش بالا باشه ... اصلا حس خوبی نمیگیرم بهونه ام هم اینه خانواده ام با کار کردنم مخالفه یا دانشگاه رو میگم

* وقتی رییس ۳۶ ساعت مداوم سر پا بود و مریض میدید پیش خودم میگفتم روز دوم آموزش به من گفتی از جایی میام که جای ***** ها هست ، خودت چی؟ زندگی خودت چجوره؟ با این اخلاقت و این حجم از کار کی همسرت رو دیدی؟ چقدر مطمئنی که همسرت یکی رو زیر سر نداره؟

۷۵۲🧣

میدونین من اومدم خونه تا شهر دانشجویی و رییسم رو فراموش کنم اما از وقتی که اومدم یکسره مهمون داشتیم

برای اینکه حالم بهتر بشه باید کل اتاق رو تاریک کنم و برم زیر پتو و یک روز کامل رو بخوابم دقیقا باید همه چیز سیاه باشه و هیچ صدایی رو نشنوم و باید باید بخوابم ... اما الان اصلا فرصت همچین کاری نیست بیس چهاری دارم با آدمای مختلف حرف میزنم و شبا دیر میخوابیم چون مهمونامون اهل تعریف هستن و صبح زود بلند میشیم ... مثلا اومدم خونه تا کار رو فراموش کنم اما انقدر تو جمعیت بودم که استرسم بالا رفته و کارم رو دوباره یادم بیاد

اگر همینجور پیش بره صبح چهارشنبه برمیگردم خوابگاه ، خیلی ناراحت کننده هست تو ایام نوروز پاشی بری خوابگاه چون هیچکس همچین کاری نمیکنه ولی خسته ام هر چی نفس عمیق میکشم بازم حس میکنم دارم خفه میشم

۷۵۱🧣

چرا هیچ کس حقیقت رو نمیگه

۷۵۰🧣

عاه

تصور دیدن قیافه جوجه تیغی مانند رییسم بعد از عید ... باعث میشه حس خفگی کنم

* من وقتی ناراحتم تازه خنگ تر هم میشم مخصوصا تو بحث کار ...وقتی باهام حرف میزنن هیچی نمیشنوم و متوجه هم نمیشم ... بعد از عید چیکار کنم ؟ رییسم ببینه پتانسیل دعوا شدن رو ندارم و هنگ میشم منو میکنه ماتحت ***** ( خدایا استغفرالله ولی خیلی حس خستگی دارم برای سر کار رفتن حس میکنم پدرم درمیاد و باید با گریه از سر کار برگردم خوابگاه)

۷۴۹🧣

خوندن جزوه آموزشی( همینکه آموزشی میرم سر کار ) عین برگردوندن استفراغ تو دهنت به حلق هست

خیلی حال بهم زنه ولی موقع خوندن جزوه همین حس رو دارم ... خیلی با درد جزوه میخونم

۷۴۸🧣

دربرابر کسیکه سرتون کلاه گذاشته و چند میلیون بهتون ضرر زده ... خودش فکر میکنه شما نمیدونید کی همچین کلاهی سرتون گذاشته ... ولی شما میدونید اما مدرکی ندارید

باید جلو این آدم چیکار کنید؟

کبوتر عین چی نصیحتم کرده و میگه هیچ واکنشی نشون نمیدی چون تو از پس مینا و آذین ( همونایی که سرم کلاه گذاشتن) بر نمیای قراره تا چند هفته دیگه اتفاقی بیوفته و تا اون موقع صبر میکنی.... ولی مگه میشه نگاشون کنی و صدات در نیاد ؟؟؟؟

۷۴۷🧣

تو روخدا وقتی میاید مهمونی خودتون گوشت و برنج مصرفی تون رو بیارید ... شما که وقتی انقدر خودتون رو عزیز میدونید که پشت گوشی میگید فقط ۵ نفریم بعد معلوم میشه ۱۷ نفرید وقتی میاید مهمونی میگید ما مرغ سفید نمیخوریم یا محلی یا بز قورمه تا ۱۳ رو پلاس میشید انگار نه انگار صاحب خونه میخواد شاید بخواد بره دریا کنار ... بعد تابستون که میخوایم بیایم تبریز دکتر دو روز وایسیم همگی غیب میشن

چرا ی نیمچه گوشت میشه دو میلیون ... نمیشه مرع سفید بخورین؟

۷۴۶🧣

۱-عیدتون و سال نو تون مبارک 🧡💛

۲- قبل از اینکه مهمون های نوروزی مون بیان مامانم گفت مهمون هامون ی پسر داره ببینم چیکار میکنی؟ گفتم از من ۴ سال کوچیکتره از نونام هم کوچیکه ... مامانم گفت اوه چه شانسی ( تا موقعی که مدرسه هستین خانواده خیلی چیزا رو نمیگه ولی بعد که از دانشگاه فارغ التحصیل بشین مادرتون ی پسر جذاب ببینه خودش میگه میشه مخ ایشون رو بزنی تا داماد من بشه؟) بعد با یکم فکر گفت پسر فلانی هم خوبه ها

۳- کبوتر گفت تو عید ی خواستگاری تو خونتون هست گفتم اتفاقا من با پسری نریختم رو هم و قول ازدواج نگرفتم گفت پس خواهرته ... به نونام گفتم کسی تو رو میخواد گفت نه ... بعد با من من گفت آره ی نفر هست ... گفتم عید میاد خونمون؟ گفت نه بابا اون هنوز شرایطش رو نداره اون خیلی مشکلات داره

۴- بر نمیتابم

۵- حس میکنم ۱۴ ام که برگشتیم سر کار رییس مون بخاطر ۱۰ روز تعطیلی اضافه کلی nagg نق بزنه که ده روز رفتین بیرون ده روز در اینجا بسته بوده ... خدایا شکرت ...

۶- چند روز پیش نفس کشیدن برام تو محل کار خیلی سنگین بود ... موقعی که داشتم وسایل رو مرتب میکردم یکی از وسایل بین درایور ها گیر کرد زیاد فشار ندادم و فورا برگشتم ببینم چی شده ... نمیدونم چجوری اما ظرف دیسک های طلقی شکل اندازه نصف انگشت هستن تو کشو پخش شده بود اون لحظه انگار ی سطل آب یخ رو سرم ریختن اگر رییس این صحنه رو میدید پتانسیل اینو داشت اون لحظه جلو بیمار دو تا سیلی محکم بزنه همون لحظه منشی خودشیرین رییس هم اومد وقتی دیسک های طلقی رو اینجور دید فورا کشو رو بست ... رییس اون لحظه با خوشحالی داشت حرف میزد و یک متری ما ایستاده بود فقط کافی بود درایور رو بکشه بیرون و منشی خودشیرین بگه ووواووو منم تازه دیدمش آخه ی ادم چقدر میتونه بی دقت و بی مسئولیت و بی نظم باشه که همچین گندی بزنه ؟ فقط اون لحظه رو به منشی با التماس میگفتم تو رو خدا (چیزی نگو ) ....

۷- البته قضیه دیسک ها رو میگه اما فعلا نه ... چند روز دیگه وقتی هوا شاید خوبه و میخواد انعام بگیره میگه رییس فکر کنم متوجه نشدین دیسک ها رو خانم فلانی ریختن تو کشو !