۱-عیدتون و سال نو تون مبارک 🧡💛
۲- قبل از اینکه مهمون های نوروزی مون بیان مامانم گفت مهمون هامون ی پسر داره ببینم چیکار میکنی؟ گفتم از من ۴ سال کوچیکتره از نونام هم کوچیکه ... مامانم گفت اوه چه شانسی ( تا موقعی که مدرسه هستین خانواده خیلی چیزا رو نمیگه ولی بعد که از دانشگاه فارغ التحصیل بشین مادرتون ی پسر جذاب ببینه خودش میگه میشه مخ ایشون رو بزنی تا داماد من بشه؟) بعد با یکم فکر گفت پسر فلانی هم خوبه ها
۳- کبوتر گفت تو عید ی خواستگاری تو خونتون هست گفتم اتفاقا من با پسری نریختم رو هم و قول ازدواج نگرفتم گفت پس خواهرته ... به نونام گفتم کسی تو رو میخواد گفت نه ... بعد با من من گفت آره ی نفر هست ... گفتم عید میاد خونمون؟ گفت نه بابا اون هنوز شرایطش رو نداره اون خیلی مشکلات داره
۴- بر نمیتابم
۵- حس میکنم ۱۴ ام که برگشتیم سر کار رییس مون بخاطر ۱۰ روز تعطیلی اضافه کلی nagg نق بزنه که ده روز رفتین بیرون ده روز در اینجا بسته بوده ... خدایا شکرت ...
۶- چند روز پیش نفس کشیدن برام تو محل کار خیلی سنگین بود ... موقعی که داشتم وسایل رو مرتب میکردم یکی از وسایل بین درایور ها گیر کرد زیاد فشار ندادم و فورا برگشتم ببینم چی شده ... نمیدونم چجوری اما ظرف دیسک های طلقی شکل اندازه نصف انگشت هستن تو کشو پخش شده بود اون لحظه انگار ی سطل آب یخ رو سرم ریختن اگر رییس این صحنه رو میدید پتانسیل اینو داشت اون لحظه جلو بیمار دو تا سیلی محکم بزنه همون لحظه منشی خودشیرین رییس هم اومد وقتی دیسک های طلقی رو اینجور دید فورا کشو رو بست ... رییس اون لحظه با خوشحالی داشت حرف میزد و یک متری ما ایستاده بود فقط کافی بود درایور رو بکشه بیرون و منشی خودشیرین بگه ووواووو منم تازه دیدمش آخه ی ادم چقدر میتونه بی دقت و بی مسئولیت و بی نظم باشه که همچین گندی بزنه ؟ فقط اون لحظه رو به منشی با التماس میگفتم تو رو خدا (چیزی نگو ) ....
۷- البته قضیه دیسک ها رو میگه اما فعلا نه ... چند روز دیگه وقتی هوا شاید خوبه و میخواد انعام بگیره میگه رییس فکر کنم متوجه نشدین دیسک ها رو خانم فلانی ریختن تو کشو !
+ نوشته شده در چهارشنبه یکم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 19:1 توسط Taxian
|