۷۲۰🦥

حالا همه تو مجلس ختم دارن گریه میکنن و تسلیت میگن

اما من

من از خوشحالی لبان را در دهان فرو برده و کاملا خوشحال جوری که اشک شوق هم دارم اما یدفعه خوشحالیم فروکش میکنه و ی چیز مبهم یادم میاد از اینکه نسیم چند سال پیش ازدواج کرده ! و وی بدون اینکه نسیم را نگاه کند یا خداحافظی کند با شونه های خمیده ( اوج افسرده شدن ) از مجلس ختم بیرون اومد

و بین راه یادم میومد اه ، اون حتی خیلی خیلی جذاب تر شده بود

۷۱۹🦥

حالا در به در دنبال اینم آیا نسیم ازدواج کرده ؟

تنها منبع موثقم خواهرمه تو واتساپ پیام دادم اما جواب نمیده

انگار خوابه :(

انقدر فوشار رومه دلم میخواد تو گوگل سرچ کنم آیا نسیم متاهله یا هنوز مجرده ؟🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

۷۱۸🦥

گفته بودم اولین کراشم نسیم بود ؟ اونم وقتی ۶ سالم بود و اون تازه دبیرستان بود وقتی پشت میز مینشست واسه خوندن منم کنار میز وایمیسادم و فقققط نگاش میکردم ( یاد هم اتاقیم ایران افتادم که تو مهمونی وقتی مصط بود هیچکس رو نگاه نمیکرد جز دختر خوشگله مجلس ... حالا بعد مهمونی هم که اومده هی میگفت دختره خیلیییی خوشگل بود .... تباه تباه ) و اون هیچی نمیگفت و اون آخرا باید منو میکشیدن میبردن چون نسیم باید تمرکز میکرد

خلاصه بعد اون سالها نسیم رو ندیدم هر وقت حرف نسیم هم میشد میگفتن نسیم دیگه نمیاد و منم کامل ناامید شده بودم از دیدنش

تا اینکه ی شب که تو مجلس ختم بودیم بی انگیزه داشتم همه چیز رو نگاه میکردم پگاه جلوم خرما گرفت و منم برداشتم ... پگاه رد شد نفر دوم چند متر دور تر وایساده بود و پیش خودم گفتم شعت ، از همچین کراشی خرما نگیری و در عوض از پگاه خرما بگیری ‌! ولی بعدد ی دفعه ذهنم گفت اما نفر دوم کیه ؟ همینجور نگاش میکردم میگفتم چرا نمیشناسمش ؟ ولی آشناست ؟! من باید بدونم امشب این کیه ؟ گفتم از مادرم بپرسم اما بعد یادم اومد مادرم ی حالت مچ بگیر داره و نیشخند میزنه میگه چیه ازش خوشت میاد ؟ ( وی شانس ندارد ) سو ‌... به بغل دستیم گفتم اینی که جلومون هست کیه ؟؟؟ نگاه پشت سرش کرد گفت اوه فلانی .... گفتم نهههه پشت سر نه ... جلو ... گفت اوه اونی که موهاش سفیده ... ی لحظه پیش خودم گفتم آخه چرا من باید ادمای پا به سال فامیل برام مهم باشه ؟! گفتم هیچی بیخیال ... مهم نیست

بعد از ده دقیقه بغل دستیم گفت فکر میکنم منظورت با نسیم هست ..‌. گفتم اون نسیمه؟! گفت آره گفت هیس دیگه مرسی کافیه

پ.ن: خدای من چجور ممکنه بعد این همه سال ادم هنوز ژذاب باشه ؟

۷۱۷🦥

صندلی ولرم :")

۱- بهترین توصیه ای که بهت شده چی بوده ؟

حرفهای کوین ترودو ( داخل برنامه cast box)

۲- تصور غلطی که مردم ازتون دارند چیه ؟

فکر میکنن آدم خفنیم درحالی که واقعیت اینه بعضی وقتها و ساید بیشتر اوقات حوصله چیزی رو ندارم و همه چیز رو ایگنور میکنم

۳- سوالی که دوست داری مردم ازت بپرسن اما نپرسیده اند چیه ؟

میای بریم قدم بزنیم ؟

۴- بوی مورد علاقه ات چیه ؟

بوی گل نارنج ، رز ، لیمو ، یاس ، از هر چی بوی چرم و واکس و الکل و بنزین و نفت بدم میاد ( بذارینم تو پمپ بنزین نتیجه رو ببینید )

۵- اگر منو تو به یک نفر علاقه داشته باشیم چیکار میکنی ؟

اووووومممممم ... فقط پیش خودم دائم فکر میکنم کسی رو میخوام که پیشش خوشحال باشم و دیگه کاری نمیکنم اگر اومد سمت من یعنی ما میتونیم پیش هم خوشحال باشیم و اگر با شما دوست شد ... نو پرابلم ... قطعا حوادث بد رو از خودم دور کردم

۷۱۶🦥

اینکه کار گیرم نمیاد بخاطر اینه خودم نسبت به کار کردن ، موقع تحصیل و کلاس زبان رفتن حس خوبی ندارم

این حس خوب نداشتن همیشه برام یک راهنما از آینده بوده اینکه اگر من بهش برسم داخلش خوشحال نیستم و قراره کلی اذیت بشم !

پس چرا دارم اصرار میکنم ؟ چون اصرار استادم هست که هی بهم میگه چرا نمیری سر کار و بعضی وقتها پولم واقعا ته میکشه ، دندون درد میگیرم و بعد میگم اگر سر کار بودم انقد درد به دری نمیکشیدم اما موقع کار پیدا کردن ی حس عمیقی داخل وجودم میکه کاش نشه ،آخه چجوری استاد دهقان رو برای کلاسهای عملی راضی کنم؟ چجوری خودم رو به درس دانشگاه برسونم گیرم به دانسگاه برسونم ، مدرسه زبان رو چیکار کنم ؟

۷۱۵🦥

دفترچه استخدامی اومده

ورشته منو نمیخوان !

یکی از بچه ها اسمش ساراست و ماماهست به دفترچه نگاه کرد گفت اوه سیستان و بلوچستان ۹۷ تا ماما میخواد !!!! یعنی اگر من برم فقط سر جلسه بشینم و هیچی حل نکنم قبولم ؟! اما خب کی میره سیستان ؟!

از اون طرف فقط دهدشت ۳ تا ماما میخواد اما چون لُرها همگی به شدت درسخونن رقابت سنگینه

۷۱۴🦥

حالم از داداشام بهم میخوره ، وقتی تو خونه هستن و چرت و پرت میگن فکر میکنم کاش نمیومدم خونه اما پول ندارم خوابگاه وایسم و باید بیام خونه

حالم از بچه های اتاقمون بهم میخوره حالم از مینا و آذین بهم میخوره ، حالم واقعا ازشون بهم میخوره اینجوریه که مینا و آذین اگر بیست و چهاری خونه دوست پسرشون باشن و سیکار بکشن و مصت کنن اشکالی نداره و میگن پارتنرمونه ولی اگر ی نفر دیگه همین کارها رو انجام بده دقیقا برمیگردن میگن چقدر خراب !!!!

اوه حتما شما فقط سیگار میکشین دیگه گل و قلیون نمیکشین ؟! حتما مشروبتون همون شربت بیمتو(ویمتو ، فیمتو؟) هست اما بعد خبرش میاد اونی که تو مهمونی باغهای روستای ساری اوردوز میکنه اجنن؟!

ودف؟ بعد میگی خودتون بد تر از اینا رو انجام دادین چرا گیر به بقیه میدین میگن خب به ما میخوره این کارا اما به فلانی نمیومد همچین کاری کنه درحالی که فلانی همچین کاری نکرده و کل جرئتش ی کافه رفتن بوده-_-

پ.ن: الان کامنت واسم میاد" مگه دخترا هم دوست پسر دارن ؟ ما که هنوز تهرانیم دخترامون دوست پسر ندارن ! " بعد من حس میکنم شاید بلاگفاییا خونه شون تو مسجد هست ! شاید من تو تایلند زندگی میکنم ؟!

۷۱۳🦥

دیگه نمیخوام دنبال کار بگردم ، دیگه خسته شدم اونقدر که بگن کارت آماده هست اوکیه میگم دیگه نمیخوام

۷۱۲🦥

۱-وقتی اتفاق مهمی بخواد برام بیوفته از ده روز قبلش ... همینجور هرررر شب یک فیلم با موضوع ثابت تو خوابام تکرار میشه تا دیگه واقعا دهنم سرویس میشه و صبح همون روز که اتفاق میخواد بیوفته ... کامل مغزم آف میشه و هیچی خواب نمیبینم :/

خانواده ما اصلا قرار نیست برن مسافرت ! چون همه سرشون شلوغه و کسی پولی نداره و معمولا مسافرتهای ما یک روزه هست و اونم عجله ای هست چون صبح شنبه همه باید برگردن سرکار !

۲-و خانم سین ، ث ، ص ... اصلا همچین چیزی اطراف من نیست!

۳- هورمون اام بالا رفته ، اصلا اشتیاقی برای دکتر رفتن ندارم ، ۶ ماه قرص میخوردم که کنترل بشه هورمونام اما انگار اصلا هیچی نخوردم و تازه هورمونهام بدتر ریختن بهم

۴- پادکست "آرزوی تو دستور توست " از کوین ترودو رو گوش میدم ، اگر موثر بود اینجا مینویسم

۵- دلم میخواد پسر دایی ام رو بلاک کنم جوری استوری میذاره انگار دقیقا خلبان بویینگ هست اما در واقعیت یک پسر ۱۵ ساله تنبله ... که ادعای خفن بودن داره ... میگه من دوست دارم دکتر بشم اما اصلا سلیقه و استعدادش و چیزایی که دوست داره به جز عکس پروفایلش هیچ چیزش علاقه اش رو نشون نمیده ... نمیدونم چرا هر کی میره تجربی فکر میکنه پزشک آینده هست !

۷۱۱🦥

مینا کلی شیرینی درست کرد تا غلام رو غافلگیر کنه اما همینکه تقریبا آخرای پخت و پز بود اینستاش رو باز کرد و دید غلام استوری گذاشته که قراره با دوستاش بیرون باشن و کلی شیرینی و چای بخورن !

مینا خیلی ناراحت شده بود و میگفت اگر شیرینی بخوره دیگه جا نداره شیرینی های منو بخوره

من وقتی این خبر رو شنیدم از خنده پخش زمین شده بودم

آذین گفت خب بهش بگو زیاد پیش دوستاش شیرینی نخوره چون تو هم درست کردی

مینا گفت نه اینجوری دیگه جا نداره ، انگار با زور باشه ... نمیخوام شیرینی هام رو اینجوری بخوره

چند دقیقه بعد مینا داشت طرح پروانه روی کاغذ قیچی میکرد تا دارچین رو با طرح پروانه رو شیرینی هاش بندازه !!!

پیش خودم میگفتم مگه نمیگه غلام میخواد بره پیش دوستاش مهمونی تا خرخره غذا بخورن ... پس کارهای مینا چه معنی میده ؟؟؟!!!!

اما مینا همچنان داشت وسایلش رو آماده میکرد تا غلام بیاد دنبالش ... درحالی که غلام طبق چیزی که گفته بود تا ۳ ساعت دیگه نمیتونست بیاد دنبال مینا

گس وات ؟!

ده دقیقه یا ۱۵ دقیقه بعد غلام زنگ زد یکی از بچه های گروه حالش بد شده و باید بره بیمارستان و مهمونی لغو هست و مینا آماده بشه نزدیک خوابگاه هست !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!++++++

آذین تعجب کرده بو د میگفت دختر تو از ساداتی !؟

من برگام ریخته بود

اما مینا خودش بدون هیچ سورپرایزی مسواکش رو برداشت و گفت من تقریبا آماده ام چند دقیقه دیگه جلو درم .

۷۱۰🦥

یکی از پسرای فامیلمون به دختری که نامزد داشته پیام داده "میخوام نگهبان قلبت باشم " ... از زبون نامزد دختره شنیدم که پسر عمو همچین کاری کرده و من اینجور بودم تو رو خدا به کسی نگو عمو زاده های من مثل برادر منن و اگر کسی بدونه آبروی کل فامیل میره

...

چند شب پیش نونام گفت یادته چند سال پیش یکی از پسر های خاله هامون از آیه خواستگاری کرد اما آیه ردش کرد چون گفت این پسر رو نمیتونم به چشم شوهرم ببینمش

الان بعد از ۷ یا ده سال همون پسر خاله x تو دعوا و گیر دادن های زنش ، اینکه تو هنوز به آیه فکر میکنی پسر خاله x گفته میدونی من یک زمانی آیه رو خیلی میخواستم اما بعد از یک مدتی نخواستمش چون وقتی فلانجا کار میکرد با مردای اونجا رابطه داشته و به همین خاطر اخراجش کردن !!!!! ... و بعد از زدن این حرف خانم پسر خاله به خواهرش گفته آیه زیر خواب مردا هست و خواهرش به مادرم گفته ! و مادرم به نونام گفت آیه که با هیچ پسری چشم تو چشم نمیشه چرا همچین شایعه ای براش ساختن ؟!

دقیقا من یادمه همون موقع به آیه میگفتم چرا با بچه های اینجا نمیری مسافرت و اون گفت دلم نمیخواد پشت سرم حرف در بیارن .... و اون اخراج نشد ، قرار دادش رو تمدید نکردن و خودش هم هیچ آزمونی نتونست قبول بشه پس به مدت ۶ ماه خونه نشین شد

نونام گفت گریه ام میگیره اینکه همچین کسی پسر خاله ام باشه ، دختر خاله پسر خاله بودن در واقع خواهر و برادر دوم آدمه ... چقدر آدم باید بی ناموس باشه ، احمق باشه نامحرم باشه که همچین حرفی پشت خواهر خودش بزنه ، نمیترسه از اینکه آبرو آیه بره ؟ واسه هر دختر ۲۰ تا خواستگار میاد یعنی این دختر نباید ازدواج کنه یا ازدواج کنه به شوهرش بگه من فلانی و فلانی رو دوست داشتم ؟؟

۷۰۹🦥

کبوتر گفت یکی از دخترا هست میخواد باهات دوست بشه ... گفتم اسمش چیه ؟ گفت نمیدونم اولش س هست . ثنا ؟سمیه ؟ سوسن ؟ سمانه ؟ حتما یکی از همینا هست و دختر خوبیه مثبت فکر میکنه ، از لحاط روحی قوی هست و قراره تحت تاثیر بذارتت

حالا من هر کی رو تو خوابگاه میبینم میگم نکنه خانم سین باشه ؟! آخه چرا وقتی منو میشناسه نمیاد جلو بگه بیا با هم دوست باشیم ؟! یکی از دخترا تو خوابگاه بود نسبت بهم کنجکاو بود امید داشتم خانم سین باشه اما معلوم شد اسمش زهرا هست :( تنها کسی که میشناسم اسمش با سین هست دختر همسایمون هست که ده سال ازم کوچکتره ... منم با دخترایی که ازم کوچکترن دوست نمیشم مگه اینکه واقعا ارزشش رو داشته باشه

بعدا نوشت :

ساکورا نیست چون اونقدرا صمیمی نیستیم

سرور نیست ... دوست سمی رابطه سمی

سارا ... تازه میره کلاس ۵ ام ! سارا همسایه ی ادم دورو ی خائن

سمانه ... اصلا انرژی خوبی ازش نمیگیرم ، هدف اش و بحث حرف هاش همیشه ۱۸۰ درجه باهام فرق داشته

ساره کلاس زبان ... ۱۵ سال ازم بزرگتره ، متاهل و مادر و شاغل اصلا وقت نمیکنه که بخواد رو من فکر کنه درباره هر چیزی تجربه داره و من پیشش حرف کم میارم چون نمیدونم باید درباره چی صحبت کنم !

پس کیه ؟!

۷۰۸🦥

مدیر گروه سابقمون برگشته به دانشگاه

البته انگار شده رییس دانشگاه دانشگاه xx ، خو زن برگرد همونجا که رفتی ... نمره دادنت اصلا خوب نی

دکتر دهقان رو ی پاور پوینت کنفرانس دادم ی بیست کامل داد ، مدیر گروه سابق سر ی روپوش نپوشیدن سر کلاس ی دفعه ۱۲ میده ! بعد میگه دانشجو خوبی نبودی حسم میگه نباید بهت نمره بالا بدم -_-

۷۰۷🦥

شهین گفت این روزا دیگه کسی سنتی ازدواج میکنه ؟

آذین گفت آره ایشون ( من) که حاضر نمیشه ی دیت با پسرا بره ، واسه ازدواج سنتی خوبه

:/ -_-

۷۰۶🦥

برگام ! آیه و محمود قرار ازدواج گذاشتن ! همه حرفا رو زدن و خانواده گفتن ازدواج باشه واسه بعد از سربلزی رفتن محمود

آیه همونی بود که میگفت منو محمود فقط جاست فرندیم !