مینا کلی شیرینی درست کرد تا غلام رو غافلگیر کنه اما همینکه تقریبا آخرای پخت و پز بود اینستاش رو باز کرد و دید غلام استوری گذاشته که قراره با دوستاش بیرون باشن و کلی شیرینی و چای بخورن !
مینا خیلی ناراحت شده بود و میگفت اگر شیرینی بخوره دیگه جا نداره شیرینی های منو بخوره
من وقتی این خبر رو شنیدم از خنده پخش زمین شده بودم
آذین گفت خب بهش بگو زیاد پیش دوستاش شیرینی نخوره چون تو هم درست کردی
مینا گفت نه اینجوری دیگه جا نداره ، انگار با زور باشه ... نمیخوام شیرینی هام رو اینجوری بخوره
چند دقیقه بعد مینا داشت طرح پروانه روی کاغذ قیچی میکرد تا دارچین رو با طرح پروانه رو شیرینی هاش بندازه !!!
پیش خودم میگفتم مگه نمیگه غلام میخواد بره پیش دوستاش مهمونی تا خرخره غذا بخورن ... پس کارهای مینا چه معنی میده ؟؟؟!!!!
اما مینا همچنان داشت وسایلش رو آماده میکرد تا غلام بیاد دنبالش ... درحالی که غلام طبق چیزی که گفته بود تا ۳ ساعت دیگه نمیتونست بیاد دنبال مینا
گس وات ؟!
ده دقیقه یا ۱۵ دقیقه بعد غلام زنگ زد یکی از بچه های گروه حالش بد شده و باید بره بیمارستان و مهمونی لغو هست و مینا آماده بشه نزدیک خوابگاه هست !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!++++++
آذین تعجب کرده بو د میگفت دختر تو از ساداتی !؟
من برگام ریخته بود
اما مینا خودش بدون هیچ سورپرایزی مسواکش رو برداشت و گفت من تقریبا آماده ام چند دقیقه دیگه جلو درم .
+ نوشته شده در سه شنبه هفتم شهریور ۱۴۰۲ ساعت 2:57 توسط Taxian
|