۲۹🥭

بدم میاد
این همه ِارایش کن سوسکی ها رو بنداز بیرون ارایش زیاد کن پر رنگ کن تااا یکی ازت خوشش بیاد موهام رو نذارم بیرون همگی اینجورین که این همه پول کراتین دادی که همه رو بزاری زیر لباس ؟؟؟
* هم خدا رو میخوام هم خرما

بدم میاد
این همه ِارایش کن سوسکی ها رو بنداز بیرون ارایش زیاد کن پر رنگ کن تااا یکی ازت خوشش بیاد موهام رو نذارم بیرون همگی اینجورین که این همه پول کراتین دادی که همه رو بزاری زیر لباس ؟؟؟
* هم خدا رو میخوام هم خرما

چیزی نیست میخوام غر بزنم :
توفیق اجباری نصیبم شده و از مهمونای نوروزی چندتا حیوون خونگی برامون گذاشتن ... ماهی قرمز که هر روز باید آب تنگ رو عوض کنم... حس میکنم هر دو نرن !
کار پیدا کردم! حقوقش ۵ تومن از اداره کار بیشتره خیلی خیلی سنگینه از ساعت ۸ صبح به بعد زمان رو باید هر بیست دقیقه چک کنی ... ماهیچه پاهام سه روزه منقبض شده انقدر که پاشدم و نشستم حین کار
ی همکار خانم بود هر وقت میگفتم آخ و بلند میشدم میگفت فردا میای ؟ میگفتم آره ...میام
وقتی داشتم دستم رو میشسنم دیدم مچ هر دو دستم قرمز شده!
روزی که بهم حقوقم رو دادن دلم نمیاد حتی هزارتومنش رو الکی خرج کنم ... اما چند روز دیگه عروسی داریم و داداشم اینجوریه که تو اگه ارایش نکنی و لباس خوشگل کرایه نکنی چطوری باید ی پسر از تو خوشش بیاد ؟
پیش خودم میگم ولم کن تورو خدا آخرین دغدقه ام اینه ی پسر ازم خوشش بیاد
این وضعیت تا کی ادامه داره ؟ هر دقیقه ازش عذاب و سرگیجه و هوا همینطور داره گرمتر میشه و رییس هم گفت اینکه اینجوری پشت سر هم کار کنید تا چهار روز دیگه ادامه داره و من اینجوری بودم من هلاک میشم چجوری ۴ روز دیگه میگذره؟
*عکس از کانال دیلی دو نقطه

شاید یادتون باشه اسفند پارسال جایی که کار میکردم که رییس اونجا خیلی بد اخلاق بود . ساکورا و دوستش رفتن اونجا فقط "۵ روز " کار کردن روز آخر با دعوا زدن بیرون
میدونین یاد چی میوفتم ؟ یاد وقتایی که تو جمع دعوا میشه و مادرم به عنوان بزرگتر میگه اگر میخواین چوب بردارین همو بزنین ! یعنی بس کنین
نمیدونم شاید من تو خونه یاد گرفتم اگر به دعوا و سر و صدا کشید بیخیال حق خودت شو ... اگر سرت کلاه رفته و همه چیز علیه تو هست بیخیال سر و صدا کردن شو

روز آخر:
روز آخری که خواستم برم خیلی عجله ای شد با عجله رسیدم خوابگاه دیدم در اتاق بسته هست برگشتم به اتاق سرپرستی رو برد رو نگاه کردم دیدم جا کلیدی اتاق ما خالیه!
برگشتم جلوی در اتاق موکت و فرش رو بالا زدم گفتم اگر کلید تو برد سر جاش نیست حتما اینجاست ... اما نبود
این ی احتمال داشت ... یکی از بچه های اتاقمون کلید رو اشتباهی با خودش بیرون برده !!!! ولی تو این چند سال هیچ کس همچین کاری نکرده بود !!!! آخه برای چی همچین کاری کنن ... کلید اتاق رو فقط یدونه هست و باید بذاریم تو برد تا بقیه هم استفاده کنن
پس زنگ زدم به مهرخ گفتم سلام کلید رو کجا گذاشتی؟مهرخ دراومد با ناراحتی گفت خیلی معذرت میخوام من زودتر از تو از خوابگاه رفتم نشد ازت خداحافظی کنم
من اینجا استرس و عجله داشتم گفتم اینو ولش کن کلید کجاست
اونم گفت برو گم شو ! من آخرین نفر نبودم زنگ به ایران بزن -_-
زنگ به ایران زدم گفتم تو آخرین نفر رفتی بیرون گفت نه من نبودم شیرین بود
هیچ کدوم از سرپرستا نبودن پس بهشون زنگ زدم تا شماره شیرین رو برام بفرستن
به شیرین زنگ زدم گفت من آخرین نفر نبودم اون دختره که جدیدا به مهرخ میگرده اون آخرین نفر بود باید به اون زنگ بزنی که کلید رو چیکار کرده
من واقعا این دختر رو نمیشناختم ! شماره اش هم نداشتم !
پس دوباره به سرپرستی زنگ زدم تا شماره اشرو برام پیدا کنه و بفرسته
وقتی بهش زنگ زدم و گفتم شما آخرین نفر بودین ؟ شما در رو قفل کردین ؟ کلید رو کجا گذاشتین من نمیتونم پیداش کنم !!!!
به نظرتون چی گفته باشه خوبه ؟
گفت تو بورد کلیدا شماره اتاق تون رو پیدا نکردم و همینجوری کلید رو گذاشتم تو بورد
فقط تونستم اب دهنم رو قورت بدم نفس عمیق بکشم و بهش بگم : خدا خیرت بده ... دختر! من ....چجوری بین این همه کلید... کلید اتاقم رو پیدا کنم ؟
اونم بدون معذرت خواهی بدون اینکه بگه من با بورد آشنایی ندارم چون بار اولمه همچین چیزی دیدم( ؟) یا دلیل احمقانه دیگه ای ... بدون هیچی قطع کرد !
قطع کرد !!!
دیروز بهش پیام دادم گفتم معذرت میخوام اونجوری باهات تند حرف زدم و جواب نداده
حیح ...
* اونی که باید ناراحت باشه منم ... نه اون
حتما اونم پیش خودش فکر میکنه میگه منکه اشتباهی نکردم پفک چرا اینجوری با من حرف زد ؟!
یاد آدمایی میوفتم ی خونه رو اتیش میزنن یا ی جنگی رو تو خونواده خودشون و شوهرشون راه میندازن ... بعد انگار نه انگار ... خودشونم نمیدونن آسیب کارشون چقدره هیچی نمیدونن انگار خوابن
🚶♀️🚶♀️🚶♀️🚶♀️🚶♀️🚶♀️
شده تا حالا خواب تو خواب بشید؟ انگار سه تا یا چهار تا خواب داخل هم ببینید ... فکر کنید بیدار شدید اما دارید باز خواب میبینید و دوباره از خواب بیدار میشین و فکر میکنین تو خوته این اما باز دارین خواب میبنین و ی بار دیگه از خواب بلند میشین ... واقعا بیدار میشین میفهمین خواب تو خواب شدین ...هر کسی کانالهای خواب خاص خودش رو داره بعضی وقتها "ممکنه " زیر خونه شما داخل زمین ی شهر جن باشه یا کالبد شما نمیخواد موجود دیگه ای بدونه مسیر رفتنش به لایه های دیگه چجوری بوده ... مثلا شما تو واقعیت میدونید کعبه چه شکل و شمایلی داره ... ی دوره ای کالبد شما حس میکنه به انرژی معنوی کعبه نیاز داره و تو الان نمیتونی بری کعبه پس شما خوابش رو میبینید 👈👈👈 انسان ۷ تا کلبد داره که همه اینا خودتونید ... برای اینکه موجودات دیگه نتونن اون لایه ها رو پیدا کنن مسیر ها رو چند بار عوض میکنن یا هر بار رو با یک کالبد متفاوتتون طی میکنن و در نهایت به اون لایه میرسن و بعد کعبه رو به صورت خواب شما تو یک لایه دیگه میبینین مثلا تو کعبه صحرایی با خاک سفید هست و ایه قران تو آسمون نوشته شده... واقعا همچین کعبه ای با این شکل و شمایل تو لایه های دیگه هست ... حالا این بین موجودی کانال خواب شما رو بلد باشه بخواد دنبال کالبدتون بیاد همزادتون نمیذاره آسیبی به کالبدتون برسه و از کالبدتون مراقبت میکنه تا برگرده
او همچین خوابی رو نباید برای کسی تعریف کنید میگن این یک رازی هست بین شما و خداوند و یعنی شهود قویی دارید و بازگوش کنید برای هر کسی ... شیاطین شهود شما رو میبندن و اگر مکان زیارتی تو خواب دیدین اون میشه آخرین بار🚶♀️
* برای سیاه چاله اینو شنیدم که وقتی واردش بشی به انرژی تبدیل میشی و معلوم نیست زمان گذشته یا اینده یا دنیای دیگه منتقل بشی هیچی معلوم نیست ... مثلا کتاب ارزشمندی واردش بشه پود میشه به ی انرژی اندازه دو بند انگشت تبدیل میشه میگن اگر همچین چیزی تو دنیای مثلا اجنه فرود بیاد جنگ به وجود میاد چون همه میخوان انرژی اون رو بدست بیارن بدونن حالا هر چی هست اون انرژی ممکنه واسه یک روح قوی بوده باشه یا کتاب ارزشمند و ی سری فرشته هست که این بسته های انرژی رو میگیرن و مراقبن همچین انرژی هایی دست کسی نیوفته ...
+ بعضی وقتها ی آیه ای یا متنی یا دعایی هی تو ذهنتون تکرار میشه ... درحالی که نه دعایی رو حفظ هستین یا نه سوره ای رو ... این پیام فرشته نگهبانتون به شماست
+ممکنه بعضیا زوج روحی نداشته باشن؟ اره تعداد این افراد خیلی زیاده ... ممکنه زوج روحی شون تو زمان دیگه داره زندگی میکنه و این افراد میتونن با مکمل روحی شونن ازدواج کنن

موقعی که سعی میکردم وزنم رو به ی نسبت خوبی برسونم برای عروسی داداشم ... مه رخ هم همه تلاشش رو میکرد فقط لپ صورت بیاره اما از جای دیگه تپل نشه
منو مینا میگفتیم باید بیشتر تپل بشی اون میگفت نمیخوام الانشم خوبم مینا گفت الکیا ... هیچ لپی نمیبینم و بدنی هم باید یکم بیشتر وزن بدست بیاری و اون گفت نه همین برای من خوبه
تا اینکه ی روز کنار آینه وایساده بودیم بهم گفت خیلی بهتر از قبل شدی
منم گفتم تو هم تپل تر شدی😶( واقعا اون چیزی رو که دیدم گفتم از قصد برای اذیت کردن نبود ، سه سال باهاش هم اتاقی بودم و همیشه لاغر بود)
اما مهرخ ناراحت شد و استرس گرفت ... بعدا ساکورا گفت مهرخ تو دبیرستان خیلی تپل بوده و خیلی تلاش کرد تا به وزن الان برسه و اگر کسی بهش بگه تپل شدی حس میکنه داره به اون دوران تپلی برمیگرده
الان فهمیدم چرا اندازه گنجشک غذا میخورد باشگاه نمیرفت اما ۲۴ /۷ پیاده میرفت دانشگاه بیرون ساحلی همیشه پیاده ... البته تو خوابگاه نمیشه همیشه برنج خورد