۲۸🥭
چیزی نیست میخوام غر بزنم :
توفیق اجباری نصیبم شده و از مهمونای نوروزی چندتا حیوون خونگی برامون گذاشتن ... ماهی قرمز که هر روز باید آب تنگ رو عوض کنم... حس میکنم هر دو نرن !
کار پیدا کردم! حقوقش ۵ تومن از اداره کار بیشتره خیلی خیلی سنگینه از ساعت ۸ صبح به بعد زمان رو باید هر بیست دقیقه چک کنی ... ماهیچه پاهام سه روزه منقبض شده انقدر که پاشدم و نشستم حین کار
ی همکار خانم بود هر وقت میگفتم آخ و بلند میشدم میگفت فردا میای ؟ میگفتم آره ...میام
وقتی داشتم دستم رو میشسنم دیدم مچ هر دو دستم قرمز شده!
روزی که بهم حقوقم رو دادن دلم نمیاد حتی هزارتومنش رو الکی خرج کنم ... اما چند روز دیگه عروسی داریم و داداشم اینجوریه که تو اگه ارایش نکنی و لباس خوشگل کرایه نکنی چطوری باید ی پسر از تو خوشش بیاد ؟
پیش خودم میگم ولم کن تورو خدا آخرین دغدقه ام اینه ی پسر ازم خوشش بیاد
این وضعیت تا کی ادامه داره ؟ هر دقیقه ازش عذاب و سرگیجه و هوا همینطور داره گرمتر میشه و رییس هم گفت اینکه اینجوری پشت سر هم کار کنید تا چهار روز دیگه ادامه داره و من اینجوری بودم من هلاک میشم چجوری ۴ روز دیگه میگذره؟
*عکس از کانال دیلی دو نقطه