۵۴۴🐡

۱- همونطور که قبلا گفته بودم اگر یادتون باشه اسم دوست پ بچه های اتاق ممده ولی من اینجا مینویسم "غلام" تا رضا و ممد نشه و همه چی قاطی نشه !

ایران به دوست پسرش غلام میگه "شیرکاکائو "

یک روز گفتم این اسمه خیلی قشنگ نیست چرا ایران ا اینجوری صداش میزنه ؟

یکی از دخترا گفت اسم غلام رو نمیگه چون میترسه خواهرش بدونه که دوست پ داره اما اینکه اسم مستعار غلام رو شیرکاکائو گذاشته بخاطر اینه بار اول که میخواست بیاد دیدن ایران یک باکس شیرکاکائو گرفت و از اون موقع تو جمع غریبه ها نمیگه غلام میگه شیرکاکائو ( البته ایران کلا شیرکاکائو دوست داره)

۲- اون روز زینار میگفت جلو مادرم چادر میزنم (فقط شهر خودشون ) ... من واقعا تعجب کرده بودم چون از بالا تا پایین ستون فقراتش تتو هست تازه ۳ تا دوست پ داره ، مورد آخر بهش گفته بود هر وقت ازدواج کردی منو به شوهرت معرفی کن ... البته زینار هم از اون دخترای آروم یا ترسو نیست اونقدر که هیچ کس نمیتونه تو بحث کردن ازش ببره ، تو همون پنج دقیقه اول و از طرز حرف زدنش کامل مشخص میشد چه جور آدمیه !

۳- چیزی یادم نیست !

۴- حس میکنم خیلی ضایعه ام ، تو خوابگاه بودم و هوا گرم شده بود و بچه ها همگی لباس تابستونه پوشیده بودن و کولر ها رو هم روشن کردن ولی از این طرف من واقعا سردمه و و کلاه رو سرمه زیپ سویی شرت رو تا ته کشیدم بالا و جوراب پامه ... به مینا گفتم میشه در رو ببندی هوا خیلی سرده ... با مکث نگام کرد گفت واقعا سردته ؟! گفتم واقعا سردمه ... بعد انگار یاد چیزی افتاده باشه گفت اوه ، ببخشید فهمیدم

۵۴۵🐡

هم pdf میخوندم هم به ی چیز خیلی الکی فکر میکردم تا رسیدم به این جمله :

! Work stupid until late

تعجب کردم و از گوشی فاصله گرفتم ... معنیش خیلی عجیب بود !!! پس برگشتم دوباره متن رو خوندم و متن اش این بود :

Worked / studied until late

😑

پ.ن۱: یک لحظه فکر کردم چرا stupid تو کتاب مرجع نوشته شده ؟ نکنه این کتاب هم متوجه شده ذهنم درگیر ی چیز دیگه هست و تمرکز ندارم روی خوندن ؟؟ نکنه منظورش از stupid من بودم ؟؟؟ اصلا چرا کتاب امریکن انگلیش فایل باید به من بگه stupid ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟😑

پ.ن ۲: من واقعا به اونایی که انگلیسی شون خوبه حسودیم میشه💔 .

۵۴۳🐡

اخیرا یکی از دخترای فامیل به پسرخاله ما اعتراف کرده دوسش داره و از این حرفا

پسرخاله هم به خانواده ما و خودشون گفته نباید برید خونه این دختر خانم ... چون رفتن یکی از ماها یعنی پسرخاله اوکی داده فقط مونده مادر داماد و یکی از منسوبین دخترخانم رو پسند کنه !

آیه نزدیک به ۵ سال هست دلش پیش پسرخاله هست اما پسرخاله از آیه متنفره و گفته کسی نباید خونه آیه بره وگرنه خانواده آیه فکر میکنن ورق برگشته و من از آیه خوشم میاد

آرزو عشق اول پسرخاله هست اما آرزو ازدواج کرده و بچه داره اما پسرخاله میگه اون برمیگرده ! اون هنوز منو میخواد :/ ... اما همین پسرخاله گفته خونه پدر آرزو میشه رفت اما جای دیگه نمیشه رفت !!!!!!

بابام گفت آرزو ازدواج کرده اما این پسر هنوز دست بردارش نیست .

.

.

.

حالا چند وقت پیش داداشم با خنده گفت پسرخاله انقدر خواستگار داری که پاشنه در خونه تون داره از جا کنده میشه

پ.ن: اصلا درک نمیکنم من دخترم عوض اینکه ی خواستگار برای من بیاد واسه پسری مثل ایشون کرور کرور دخترا میگه فلانی ما ازت خوشمون اومده ، انگار جامون عوض شده ... مثلا خانم فلانی یواشکی میخواد با مادرم حرف بزنه من اول از همه فکر میکنم دارن واسه من میان خواستگاری اما خانم فلانی میگه نازنین جان رضا رو دیده بودن ... قیافه من 👈😑

یکی باید بیاد عاشق پیشه های این پسر رو جمع کن اصلا چه معنی میده منو بگو فکر کردم اومدن واسه خواستگاری من 😑

۵۴۲🐡

سریالهایی که دیدم !

۱- آموزش s.x ... مدرسه ای ، انگلیسی ، نشون دادن روابط اما عاشقانه ای حس نمیشد ، درام ، فان ...

من از اون پسر سیاه پوست "اریک " خیلی خوشم میومد ... یاد خودم میوفتادم ...

ی بار مه رخ میگفت چجوری میشه ی پسر رو بوسید ؟ چون پسرا خیلی پر مو هستن ! بعد ی قسمتش ی پسر ایرانی بازی میکرد( مالک امیر ) و مینا وقتی پسره رو دید گفت این واقعیه ؟؟! گفتم دقیقا منم دیدم تا چند ثانیه هنگ بودم !!

۲- یوفوریه ... فصل دو ... مدرسه ای و نشون دادن روابط ... فصل دو نشون داد وقتی ی خواهر داف داشته باشی و خودت حتی اگر معمولی باشی در کنار خواهرت متاسفانه حتی زشت تر نشون داده میشی !

۳- افتر ۴ ... پسر نقش اول ... چند فصلی داستان داره رو مشکلات خانوادگی پسر داستان مانور میده

۴- دختر دانمارکی ! ... ی روز صبح از خواب پاشی و ببینی داخل لباسهای جنس مخالفت حس بهتری داری (؟!) داستان اینجوریه که زوج نقاشی هستن و ی روز اتفاقی شوهره جوراب ( فقط جوراب ) زنانه میپوشه چون خانمش مدل برای نقاشی نداشت تا قسمت پای مدل رو نقاشی کنه و بعدها باز مدل شد و خانمش کلی عکس برهنه ازش کشید و کسی مدل رو نمیشناخت و گفتن با این نقاشیا پاریس موافقت کرده و خیلی خوشحال نمایشگاه رو راه انداختن ... اما حالا شوهره بعد از تموم شدن نمایشگاه گفت من میخوام لیلی باشم !

امیدوارم برای کسی اتفاق نیوفته اصلا درست یا غلط ... التماسهای خانمش از اینکه به زندگی قبلشون برگردن خیلی درد آور بود

۵- حوا ... کره ای ، انتقامی ، عاشقانه ... از اونا که ی زن متاهل عاشق ی مرد متاهل میشه و خیانت شکل میگیره ... ولی دختره خیلیییییییی قشنگ تانگو میرقصید ... ده قسمت اولش خوب ۶ قسمت آخرش تند تند رد میکردم و ببینم کی طلاق میگیره

۶- 1923 ... آمریکایی ، انگلیسی ، خانوادگی ، یکم عاشقانه ، جنگی ... تنها یک فصل اش اومده کل فصل یک فقط مقدمه بود ، داستان درباره خانواده جیکوب داتون هست پیرمردی در آستانه سن ۷۰ سالگی یک پسرش بعد جنگ جهانی اول بخاطر تاثیر جنگ و... کلا از خونه فراری شده و رفته آفریقا تا ذهنش و آشفتگی های روحیش رو نظم بده ، یکی از پسرا خونه پدر هست ته تغاریه کلا جنگ آمریکایی ها و کاناداییا رو برای گرفتن زمینهای کشاورزی و گله های گاو رو نشون میده

ی دختر سرخپوست داخل کلیسا بود خیلی اذیتش میکردن که آخرش فراری شد اما تو این فصل معلوم نشد چه ربطی به خانواده داتون داره !

۷- مستند " مزرعه جرمی کلارکسون " جرمی که ی پیرمرد در سن ۶۰ سالگی هست و همیشه ماشینهای خفن سوار میشده الان به ی روستا تو انگلیس اونده و میخواد رو کشاورزی سرمایه گذاری کنه و مشکلاتش تو این راه رو نشون میده

۸- الیت ... مدرسه ای ، اسپانیایی ... چقدر بی خود بود ! خیلی ... داداش دختره خیلی مصنوعی بازی میکرد ... کارگردان و نویسنده فیلم انگار ی کینه بزرگی از مسلمونا داشتن ... فقط یک فصلش رو نگاه کردم ... اینجوری بود که مواد فروش محل مسلمونه ، دختر خوب کالج که پیشنهاد رابطه داده بود به پسری که خودش دوست د داشت مسلمون بود ، پسر گی مسلمون بود ، قلچماقای محل مسلمون بودن ... حاجی ما خودمون فوشار رومون هست همه ایرانیا رو با برچسب مسلمون میشناسن ودف ؟! تموم آدم بدای فیلم مسلمونا شده بودن -_-

۵۴۱🐡

۱- خبر خوب :

پسرخاله یک سال بود دختر همسایه مون رو زیر نظر داشت و ضایعه بود که هر وقت شرایطش پیش اومد قطعا خواستگاری این دختره میره ... پسرخاله ی شخصیت خیلیییی فانی داره تو اجتماع و دیگه چشماش سبز هست و ی نمه خوشگل موشکلم هست دیگه شده کراش کل دبیرستان دخترونه کناریمون :/

حالا مادرم منو کشیده کنار تو میدونستی پسرخاله ات دختر همسایه رو میخواد ؟

گفتم اره معلوم بود ، هی بهم پیام میداد میگفت به دختر همسایه تون تبریک بگو و فلان

مامانم گفت ولی مادر بزرگ پگاه ( دختر همسایه ) به پسرخاله گفته نظرت درمورد پگاه چیه ؟

پسرخاله ی اخلاق بدی که داره وقتی ی دختری بهش اعتراف کنه تا قیامت باید بگه : منکه تو رو نخواستم ، خودت اومدی خواستگاریم !

عین آیه ... آیه بیچاره بهش گفت من ازت خوشم میاد دیگه ۵ سال گذشته هی میزنه تو سر آیه ... که چرا هر جا میرم تو هستی ؟ چرا ول کن من نیستی ؟ و آیه هیچ حرفی نمیزنه و فقط سکوت میکنه

گفتم واقعا نباید این کار رو میکردن ، پسرخاله خودش رو پگاه نظر داشت و الان اینا اومدن جلو جلو خواستگاری اونم از پسرخاله بی جنبه من

دیگه اینا بهم برسن پسرخاله ی آتو داره و میگه منکه تو رو نمیخواستم مادربزرگت اومد التماسم کرد بیا دخترم رو بگیر -_-

۲-این روزا پسرخاله خیلی خوشحاله ... هی صدای خنده اش میاد که بلند بلند داره میخنده ... خدا خودش خیر کنه 🤥

۳-

کامنتم تو کانال طرفداری گوکه :

قضیه این بود چون کانال طرفدارای گوکه بود معمولا پسر توش نیست ... جمع کامل دخترونه هست از کامنتا که میفرستادن معلوم بود همگی دخترن ... تا اینکه مدیر کانال ی سوال پرسید درباره عاشق شدن و منم اون روزا ی سریال ملعونی رو دیده بودم و ی کراش هم پیدا کرده بودم و ساکورا میگفت پسره خیلی سرد بود اصلا ازش خوشم نمیومد ( تو فیلم درک آدمای درونگرا خیلی سخته کل احساساتشون تو چشماشونه و من کل اون قسمت ۵ میخ شده بودم رو چشمای لیلی و مجنون ) و گفتم نه کل احساس پسره تو صورتش بود و یکم فقط دقت میخواست بعد میدیدی واقعا قسمت ۵ خیلی احساسی بود

تو این کانال گفتم رو مجنون کراش زدم میخوام چَلو رو یاد بگیرم فقط واسه خاطر مجنون .... تمام عادتهام رو شبیه مجنون کنم

یکی از پسرا ی پیام نامشخص با ربات فرستاد گفت اگه دوتانون شبیه هم باشین که دیگه همه چی خیلی بی مزه میشه ! این تفاوت ها هست که جالب میشن مثلا من عاشق حسابداری و ریاضیاتم اما نامزدم از ریاضی متنفره و در عوض اون به زبان علاقه داره اما من از زبان متنفرم ، منم دوست دارم وقتی نامزدم لبخند میزنه لب هاش رو ببوسم چون اون لحظه خیلی پرستیدنی نمیدونم چی چی میشه ...به اینجا که رسید گفتم وات ؟ مگه من چی نوشته بودم که اینجوری داره جوابم رو میده ؟! برگشتم بالا تا از فانتزی های ملعونم نوشتم .... دلم میخواست زمین باز میشد گم و گور میشدم ...انقدر که خجالت آور بود داشتم فرش زیر پام رو گاز میزدم میگفتم اینکه توش پسر بود !!!

۵۴۰🐡

ترم قبل من ی پسر سال پایینی دیدم !

وقتی جواب استاد رو داد ... من برق از سرم پرید سرم رو آوردم بالا که واقعا همین پسر روبه روییم بود ؟؟!!! من از صداش و لحن اش واقعا تعجب کردم

تا یک هفته ذهنم درگیر بود میگفتم داره ادا میاد ؟ آخه چه معنی میده پسر اینجوری باشه !!!

به حلما قضیه رو گفتم گفت تو پسرای دهه هشتاد رو تازه دیدی و اینا همینجورا ... گفتم کلاس ماپسراش اکثرا دهه هشتاد هستن اما هیچ وقت اینجوری با این لحن حرف نمیزنن اینجوری لباس نمیپوشن

حلما فقط گفت تو زیاد حساس شدی و ادای ندیده ها رو در میاری :/

کلا پسر ساکتی هست و با هیچکس حرف نمیزنه ... فقط وقتی باهاش صمیمی بشی بخوای عمیق باهاش حرف بزنی ... با ناز حرف میزنه ( حتی بیشتر دخترا حداقل تو دانشگاه رک حرف میزنن )

تا امروز با یکی از دخترا که باهاش صمیمی بود داشت درباره تغییر جنسیت صحبت میکرد و اون میپرسید خانواده اقوامتون که با همچین موضوعی درگیر بودن چیکار کردن ؟؟

پ.ن:

من چیکار میکردم ؟ اولش داشتم تو گوشی ول میچرخیدم اما صدای اینا رو که شنیدم یدفعه تو صفحه کامپیوتر فرو رفتم بشنوم درباره چی صحبت میکنن ؟ ...خواستم بلند شم بگم داداش من اوکی ام ، باهام معذب نباش .... اما بعد گفتم ولش کن بیشتر خجالت زده و معذب تر میشه

۵۳۹🐡

۱- من دوستام دو دسته هستن یا کوچیکتر از منن و دوست پسر دارن اگر کات کنن دو هفته نشده یکی دیگه رو پیدا میکنن یا بزرگتر از خودمن ازدواج کردن یا تو رابطه طولانی مدتن و انگار تنها من شدم نقطه تفاوت !

نه دنبال دوستیم و نه دنبال ازدواج

و بعد در اعماق فکرم از خودم میپرسم این اشکال نداره ؟؟ بعدها درد سر درست نمیشه ؟؟ چون همین الان فری هی داره میگه ما تا ی سنی جوونیم ... ما کم کم سال به سال پوستمون طراوتش رو از دست میده و بیشتر تر استرس میده

۲- بچه های اتاقمون به طور غیر منتظره ای اسم دوست پسراشون با هم یکیه ! اینجوری فکر کنید که اسم دوست پسر همه ممده ... وقتی یکی میگه ممد همگی میگیم ممد کی ؟

بخاطر همین من اینجا اسم دوست پسراشون رو " غلام " مینویسم ..‌ خیلی اسم خاصیه

۲- نمیدونم درباره چی حرف میزدیم که آذین گفت غلام بهم گفته آذین وای به حالت به کسی درباره خلوتمون حرف بزنی ... الان مادرم ازم میپرسه آذین ! غلام تو رو میبوسه ؟؟ منم با تعجب گفتم چی میگی مامان ؟؟ خواهرم گفت چرا قرمز شدی ؟؟ گفتم نمیدونم درباره چی صحبت میکنین مادرم گفت آذین جواب بده گفتم من نمیدونم کاری بهم نداشته باشین

مهستی گفت مادرت میدونه "کات" چیه ؟ گفت نمیدونم بذار زنگ بزنم و بهش بگم منو غلام با هم کات کردیم تا بدونم واکنش مادرم چیه !

زنگ زد گفت الو مامان منو غلام کات کردیم

مادرش گفت يعني چی کات ؟ بهم زدین ؟؟ آذین تو باز سر پسر بیچاره داد زدی ؟؟؟

آذین گفت من کی داد زدم ! اینکه گفتم کات کردم شوخی بود

۳- چند وقت پیش قضیه خودم و استادم رو واسه مادرم تعریف کردم ، منو استادم تنها بودیم و اون واسم تعریف کرد که تو کارش این روزا خیلی به مشکل خورده ... منم ی سوال ازشون پرسیدم و اون با صبر و ناباوری نگام کرد

بعد به مادرم گفتم من اینجور مواقع چیکار کنم ؟واقعا باید نظرم رو بگم ؟

مادرم هم نایید کرد و گفت تو ۹۹ درصد اوقات طرز فکرت با بقیه فرق میکنه لازم نیست نظرت رو واسه همه بگی

گفتم آخه حرف نزنی تو ی جمع و ساکت باشی خیلی عجیب غریب و عقب مونده به نظر میرسی این بدتره که ...!

فکر میکنم فقط باید عقب وایسم و کسی ازم نظر خواست لبخند بزنم و بگم نظری ندارم۴-

۵۳۸🐡

خاطرات خوب درون اتفاقات بد :

چند روز پیش من هی تو این فکر بودم فلانی که بهم بدهکار بود ... چرا دیگه جواب تلفنم رو نمیده ؟ شش ماه شده ؟!

بعد گفتم نکنه نمیخواد بده ؟! با این حساب اون دنیا باید ازش بگیرم ! ... آخه اون دنیا دیگه به چه کارم میاد من الان دانشجو ام لازمم هست و اینو هی مرور میکردم طلبم رفت به سلامت 😐

تااااااا

امروز عصر مینا یواش حرف میزد یدفعه آذین گفت هیع!!!! گفتم چی شده ؟! مینا گفت بیا کنارمون اینو بخون

ی استوری اینستا بود دختری جمله نوشته بود واسه دوستش که بهترین خاطرات رو باهاش داشته ، صمیمی ترین کسی بوده که تا حالا تونسته باهاش حرف بزنه و در آخر فلانی جان نبودت باور پذیر نیست روحت در آرامش 🖤💔🥀

گفتم اینا کین ؟ استوریه چی میگه ؟؟

مینا گفت سوسیس رحمت خدا رفته

گفتم الکی میگی ؟ کی ؟ باورم نمیشه... این شهریور داشت واسه آزمون وکالت میخوند ، دکترا تهران اورده بود !!

مینا گفت دقیقا ... یادته تو اتاق مطالعه با هات بود گفتم مجبورش کن درس بخونه ... دو سه روز پیش ماشین خورده بوده به پایه اینم فورا تموم کرد.

آذین گفت نامزد داشت ، خودش میگفت کل عمرم رو درس خوندم هیچ وقت نتونستم بفهمم زندگی چجوریه موقع عقدش که خواست طلا بگیره بچه ها گفتن سوسیس این طلاها رو زن های متاهل دست میکنن نه تو خیلی جوونی واسه اینا و اون با ذوق گفت الان منم زنم همیشه دلم میخواست از این طلاها واسه ازدواجم بگیرم

گفتم چرا بهش میگفتین سوسیس ؟!

مینا گفت ی بار واسه دایان لقمه سوسیس گرفت ، من بهش گفتم تو واسه من هیچ وقت از این کارا نمیکنی اما واسه دایان که کل اتاق باهاش دعواییم لقمه میگیری براش میذاری تویخچال ؟؟؟

اون گفت روز دیگه واسه تو ام میگیرم اما اون میره سرکار و عصرا خیلی دیر میاد و گشنه میمونه

خبر بد :

بین خاطره تعریف کردنای دخترا ... دوتا جمله تو ذهنم مانور ممیخورد:

۱- سوسیس خدابیامرز شد ! 😶

۲- دیگه هیچ وقت پولم دستم نمیاد 🤦‍♀️

😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑

پ.ن : سوسیس ی نابغه بود : ۱۹ سالش بود و مهر امسال دکترای بین الملل قبول شده بود و میگفت پول ندارم برم تهران میخوام ازمون وکالت قبول بشم برم سر کار و بعدا هم میتونم دکترا رو شروع کنم

۵۳۷🐡

۱- مریض شدم ! اما از ایناست که فقط تب میکنی و سرگیجه و حالت تهوع و دوساعت بعد خوش خوشان قدم برمیداری که خوب شدم اما یدفعه پخش زمین میشی !! 😶

خبر رسیده الان که بیمارم خوابگاه گفته بیاید وسایلاتون رو جمع کنید ! ۵ یا ۶ تا کلاس دارم حضور اجباریه ... نمیدونم استاد دانشگاه استعلاجی (؟!) م رو قبول میکنه یا نه ؟!

۲- الان دانستم درخواست کار اینجوریه قشنگ و شسته رفته ی متن رسمی نوشت و اطلاعاتت رو درش بنویسی درحالی که من واسه یکی شون متن رسمی نوشتم و واسه دوتای دیگه فقط اسم و شماره ام .... دارم دق میکنم چون خود خانمه گفت فقط اسمت رو بنویس 😪

۳- حس میکنم من نباید برم جاهای لاکچری و معروف درخواست کار بدم ! انگار وارد شدن به اینا خیلی خیلی سخت تر از چیزی هست که نشون میده و باید از این آزمایشگاه های پرت تو کوچه موچه شروع کنم ... ولی مشکل اینه تو گوگل مپ هیچی رو نشون نمیده

۴- گاد هلپ ۸ روز دیگه عید هست کمک کن 🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏

۵۳۶🐡

من اینجوری اسم انتخاب می‌کنم!

آرزو رو عوض میکنم به آرمیتا مثلا

آیسا رو به ایسوز

مثلا دنیا رو دایهاتسو

بی دردسر 🤌

۸۳۵🐡

۱- یاد زینار افتادم !

زینار واسه اینکه دوست پسرش رو نگه داره قسط های اونو پرداخت میکرد

۲- الان دانستم این پسرایی که تو خونواده بزرگترا از دخترا هستن معمولا خیلی پروو و چیزن ... داداش سینگل هم از همین مدلهاست :/ و گفته از الان تا ۱۴ عید تعطیله و از این طرف سرپرست گفته از ۱ ام تا ۱۳ ام خوابگاه تعطیله مگر اینکه شاغل باشین و این یعنی من تا ۱۳ باید تو خونه باشم اخلاق سگ برادرم رو تحمل کنم

۳- مگر اینکه دعا هام نتیجه بده و یک آزمایشگاهی منو قبول کنه 🥺

۴- کاش عید خونه نباشم

۵-

۸۳۴🐡

حیح

ادامه نوشته

۸۳۳🐡

نباید این اعتراف رو کنم اما

متوجه شدم همه ی پسرا این ادعا رو دارن که آدم شناس هستن

من نمیدونم این اعتماد به سقف از کجا میاد که اینطور به خودشون غِره میشن ... !

ولی از اونجایی که حس شیرینیه وقتی دیدین دارن همچین بیاناتی رو جلوتون میگن شما چشمانتون رو روی هم قرار داده و سر را در جهت عمودی بالا پایین کنید و زبان رو بچرخونید و کلمه بله ‌‌... بله رو تلفظ کنید

فقط زیاد این حرکت رو تکرار نکنید معلوم میشه دارین خالی میبندین ... نم نمک و آروم و طبیعی این نقش رو بازی کنید

۲- امروز یکی از بچه های کلاس به آموزشگاهی که میرفت ... ی حس مالکیت پیدا کرده بود ... این آموزشگاه از آموزشگاه های بسیار معروف شهر بود و باید بسیاااار قیمت گزافی برای هر ترم پرداخت کنی و هی اصرار میکرد به دوتا از دخترا که برید همین الان هزینه رو پرداخت کنید !

منم گفتم شما که تازه استارتر هستین برید ی جای ارزون تر ... البته بیشتر زبان به خوندن خود آدم بستگی داره ... اینم گارد گرفت نههههه اولین جا تو شهر هست و من بخاطر معرفی اینا دارم تخفیف میگیرم ( مردم چه هفت خط شدن )

۳- ی مستند کشاورزی واسه انگلیس نگاه میکنم و نشون میده تو سال ۱۹۲۲ واسه زمینای کشاورزی ی منطقه لوله کشی انجام دادن و بعد از صد سال تمام لوله ها هنوز سالمن !!! و هنوز از نقشه ۱۹۲۲ واسه پیدا کردن مکان لوله ها و شیر آب ها استفاده میکنند !!! ( یعنی اون لوله اا بعد از صد سال نپوسیدن ؟؟؟!!!!!!)

۸۳۳🐡

۱- تو اتاق حرف میزدیم ... درباره دختری داشتیم حرف میزدیم گفتن اندامش شبیه کیه ؟ مینا گفت نمونه قدکوتاه فلانی، دوتای من ، مثل مهستی چاقه

مهستی گفت به من گفتی چاق ؟

مینا گفت حاجی فحش ندادم که ...!

مهستی گفت چرا همه مثلاتون رو منه !

۲- چیزهای درسی جالب تو کلاسهامون ... یعنی تو جزوه کلاس چیزی دیدم بنویسم ؟ 🤔 مینویسم

۳- اون روز نونام داشت میگفت دقت کردین دارین شبیه کسایی میشین که ازشون متنفر بودین ؟ رفتاراتون و علایقتون عین شوهر خاله هست ... که یدفعه همه جا سکوت شد

۴- خواهرم به همه داره میگه من ازش کوچکترم ... امیدوارم این بازی کثیف رو هر چه زودتر تموم کنه ... اون میدونه من دلم نمیخواد همه بدونن با هم نسبتی داریم و اون انگار خوشش میاد

ترس من از مردمه که اینجوری واکنش نشون میدن

اوه خواهرین !!!!؟؟؟؟ !!!! خواهرت خیلی بهتره و......

۵- من امشب واسه غذا چیکار کنم ؟ دلم نمیخواد تو آشپزخونه برم 😪

۶- من الان فهمیدم بقیه وقتی میخوان شریک زندگیشون رو انتخاب کنن و سوال بپرسن هدفت از ازدواج چیه ؟ که طرف یدفعه نگه s.x من لاید بپرسم رابطه تون با آشپزی چجوریه ؟ چون من اصلا تو آشپزخونه نمیرم و اگه شمام مثل من باشید دوتایی از گشنگی میمیریم البته با بیرون بر هم اوکیم ... همینطور عموم از زنش جدا شد به این بهونه که همه اش بیرون بر غذا میگیریم ( دلیل اصلیش این بود خانمم دیگه مثل جوونیاش خوشگل نیست و منم انتظاراتی دارم و به زور خدا و پیغمبر و دوتا بچه کوچولوشون بهم برگشتن )

۷-

۸-

۹-

۸۳۱🐡

۱- دانشگاه قبلی ، ی استادی که خیلی خوب بود و با خارجکیا پرید و رفت و اما ی روزی کلی دعوامون کرد که جیوه مایع خطرناکه ! همینجوری سرتون رو نندازید زیر و تو آزمایشگاه ها نچرخید ( گویا یک عدد دماسنج جیوه ای شکسته بوده و دانشکده رو تعطیل نکرده بودند و گوگرد پاشی و باز کردن در و پنجره هم انجام نداده بودند )

بعد چند روز پیش ما ی آزمایش داشتیم استادش به ما میگفت هیچکی این آزمایش رو انجام نمیده اما من انجام میدم ثابت میکنم که با محدودیت میتونم کارم رو به بهترین شکل و بدون منت انجام بدم

بعد دیدم ی قوطی کوچولو داد دست یکی از پسرا و خودش دور وایساده بود و بهش گفت بازش کن ... پسر بیچاره با ترس گفت استاد جیوه مایع هست ! گفت اوه این لازم ما نیست و بعد دست به دست تو کلاس گردوندن تا همه جیوه مایع رو ببینن ! گفتم استاد این واسه سلامتی ضرر داره o_O گفت همه آزمایشای شما و مواد اینجا برا بدن ضرر دارن اما لطفا حالا که درش بازه بوش نکنید برای بدن ضرر داره ( الله اکبر ) و خواستیم بشینیم همون پسره گفت استاد جیوه مایع ریخته رو میز ... دخترا ذوق زده !!!!!

استاد از دور گفت آقای فلانی با ی دستمال چیزی جمعش کن بریز سطل آشغال !!!!!!!

من چیکار میکردم ؟؟ من از ترس از جام تکون نمیخوردم ... به بچه های کلاس نگاه میکردم تا اکثرا حتی ماسک هم نزدن گفتم خدا کنه مسموم نشن ، آقای فلانی خدا کنه تو هم در آینده بتونی پدر بشی

۲- از پسرایی که دختر میبینن جو گیر میشن بدم میاد

۳- از اونایی که میخوان ی کار کنن اما ژست همه چی دون میگیرن و قیافه میان واسه کاری که میخوان انجام بدن هم بدم میاد ( اشاره به بعضی وقتای خودم که غِره میشم و دو روز بعد یادم میوفته این همه ندیده بازی چی بوده ؟؟! ) مثلا زبان تا آخرش باید بخونی و یاد بگیری اما موقعی که نیتیو تو ی زبان نیستم و چهارتا کلمه به اون زبان میپرونم پیش کسایی که یکم سطحشون پایین تره و بعد شب میگم چقدر ندیده ام 🤌 و همینطور خودتون ... یکم فکر کنید یادتون میاد 😃

۴- داداشم دوباره یادآوری کرده ... وبلاگت رو میخونم :/

۵- پسرخاله ی دوستی داره اسمش محموده ، هر وقت درباره پسره حرف میزنه جوریه که انگار ستاره ها رو تو چشماش ببینی و بگه کاش دوستم دامادتون میشد ! اما در ادامه حرفش میگه محمود و رفقا شبا صدای گاو درمیارن:/

(خدا نکنه پسرا با هم تنها بشن )

۶- ی لحظه نظرم برگشت به اینکه عید رو خونه باشم !!! چون حداقل از غذا درست کردن فارغ میشم اما خب مادرم گفت اگر عید خونه ای کامل سرکار باشم و تو تو خونه باشی و اگر خونه بودم و.... منم قبول کردم گفتم واقعا مشکلی نیست اما مادرم اون قسمت درونگرا بودن منو نمیپذیره و یدفعه آمپر میچسبونه چرا نمیتونی مثل خواهرت باشی ؟ چرا انقدر گوشه گیر و منزوی هستی ؟

جواب من یک جمله هست : پول ندارم

۷- آذین از قبل من خوابگاه بود و خیلی وقت نیست که رفته سرکار ، اون روز مهستی گفت آذین یادته اون روزی که اولین حقوقت رو ریختن و از خوشحالی گریه کردی ؟ گفت آره یادمه ... مهرخ گفت کارآموزیت رو یادته اون ماه اول که هیچی بلد نبودی ؟؟ گفت بره اون روزا که دیگه نیاد هیچی بلد نبودم و باید زود یاد میگرفتم تا از بقیه عقب نباشم

۸-

۹-

۱۰-

۸۳۰🐡

بوی عید میاد

بوی نوروز و سیزده بدر و سفره هفت سین ☺

۸۲۹🐡

کلاس زبان 🤥

طی اتفاقات اخیر فهمیدم با خود خوان خوندن من پیشرفت چشم گیری ندارم ! پس همگی پیشنهاد دادن کلاس زبان حضوری و اجبار استاد رو شروع کنم

اما موضوعی که توش گیج شدم اینه که هر کسی ی چیزی میگه :

مینا : ترمی نرو خسته میشی و فقط درجا زدنه

سمیه : ی فشرده برو و بعد دوره ایلتس رو شروع کن

مخاطب هلوتاکی با سطح پیشرفته : دوره فشرده کلاه برداریه و مستقیم برو کلاس ابلتس رو شرکت کن 😐( در حالی که سطح من الان B1 هست💔 )

واقعا من باید به حرف کی گوش کنم ؟؟ کدوم درست تره ؟!😖😖

۸۲۸🐡

حس میکنم ی درختم بین خواهر و بردارام ! از صبح چشمم سفید شد و هیچکس ی زنگ بهم نزده و ی تبریک بگه !

امروز خیلی زنگ زدن اینکه کارهاشون رو انجام بدم ولی آخرش هیچ بعد من روز تولدشون کلی قلب براشون میفرستم 😐☹

۸۲۷🐡

خداوندا کمک کن کل درسام دو شنبه تا چهارشنبه باشن آمین❤🙏

۸۲۶🐡

مینا میگفت دلم نمیخواد عید بشه اینو هر چند روز در میون تکرار میکنه اینکه حوصله ام نمیشه فامیلامون رو ببینم الان دخترای فامیلامون همه دماغ شون رو عمل کردن ژل زدن و کلی تتو کردن و میخوان پز بدن

آذین گفت خب تو هم عمل کن

مینا گفت منظورت با بیست تومنه تو کارتمه؟

فامیلای ما "فرق میکنن"

خونواده پدری چون مادرم ترکه اصلا آدم حسابمون نمیکنن هیچ وقت مارو تو جمع هاشون راه نمیدن قشنگ نژاد پرست خالصا و ما هم محلشون نمیذاریم به همین خوشگلی

خونواده مادری میدونن پدرمون فارسه اما جلومون چیزی نمیگن ، این سمت دخترا همگی دماغشون کوچولو و کسی عمل و ژل و... نیاز نداره

اما فقط با زندایی تنها بشی و حرفای مثلا نصیحتی بزنه و من اصلا دلم نمیخواد بشنوم و همه منو آیه و نیلی رو مقایسه میکنن

این حرفا رو داشتم به نونام میزدم نگاش کردم تا میخواد بخنده اما وقتی نگاه تخس منو دید لبان را در دهان برده و گفت خب زندایی مثلا چه حرفایی میزنه ؟!

گفتم میگه " هی دختر سایز سینه ات چنده ؟ چون از آیه یک سال بزرگتری و اینا .... میدونی انتظار ندارم تو و نیلی تو ی رنجی باشین چون پسرا "

گفتم زندایی این چه سوالیه ؟! ...🍂🍂🍂🍂

حالا آیه هم کنارمون وایساده بود و عین درخت نگاه من میکرد!
آخه این آدم چندین بار همچین سوالی پرسیده بعید نیست تو دورهمی عید باز بگه