۴۱۹🍐

قبلا برنامه میریختم فلان برنامه رو داشته باشم کلی وقت درباره خدا با هوش مصنوعی صحبت میکردم

اما الان

ساعت ۶ صبح دارم با هوش مصنوعی صحبت میکنم چطوری پسر عموی کراش رو جواب این سوالش رو بدم ؟😐🫥😶‍🌫️ این موقع صبح که همگی خوابن من دارم چت میکنم ... اینکه منظور این حرف پسر عموی کراش چیه؟

شاید باورتون نشه ولی من چهار سیخ کوبیده نذر کردم تا بتونم به کراش بگم ما نمیتونیم با هم دوست باشیم یا صرفا درد ودل کنیم ... .گس وات یک هفته چند روز بعد نذرم یکی بهم گفت کراش دختری رو میخواد اسمش مبینا هست اسم مادر مبینا رو تو گوشیش مادر زن ذخیره کرده ! کنار انگشت سبابه اش Mتتو کرده ! وقتی میره مغازه مادر دختره و مادر زن فضا رو خلوت میکنه تا اونها راحت بتونن صحبت کن!!! وقتی اینا رو شنیدم حس کردم عمرم و وقتم رو بخاطر فکر کردن به کراش هدر دادم ، از ته قلبم پشیمون بودم که چرا حتی فکر میکردم میتونم دوسش داشته باشم

باید نذر کنم ی اراده ای خدا بهم بده تا پسر عموی کراش رو هم کنار بذارم

همکارم بعد دیدن پسر عمو کراش : تنها آدمی که اولد مانی میپوشه و بهش میاد ... باه باه

.

.

.

میخوام برگردم به خدا 💔❤️‍🩹💔💔💔💔 کاش ماه رمضون بود هر عبادتی دوبل حساب میشد💔 تاثیرا دوبل بود... فقط چهار ماه دیگه انتظار میخواد

۴۱۸🍐

۱- من تا الان که اینجا بودم چیز خاصی یاد نگرفتم چون نمیذارن اجازه نمیدن میگن فوت کوزه گریمون لو میره:(... دلم میخواد غذاهایی که از سرآشپزمون یادگرفتم رو اینجا بذارم تا اونایی که بلد نیستن مثل خودم بتونن هنری رو کسب کنن...

۲- پسر عموی کراش ی شب از قصد کارتش رو آورد تا موجودی بگیرم ... بهم گفت تو هر چقدر منو بلاک کنی بازم من ی خط جدید میگیرم ... اینجا فهمیدم فرار کردن و بلاک کردن نتیجه نمیده روش و گفتم حس من مثل شما نیست اینکه کوچیکتر از منین فقط بخش کوچیکی از ماجرا هست و من نمیخوام بخاطر من خودتون یا شخصیتتون رو عوض کنید ... که خب انگار با این حرفم دیگه پیام نداد ...‌ البته همه اصرارش روی دوست شدن بود !

۳- من واقعا خوشگل نیستم حس میکنم اینا ی امتحان از طرف خدا باشه ... مگه من یوسف پیامبرم؟!

۴- من همیشه رو کسایی که کراش دارم دعا میکنم که حالشون خوب باشه ... آخه قرار نیست شما از هر کی که خوشت اومد بهش برسی یکی هست اسمش آرمانه ... خیلی ادم خطرناکیه ... روزای اول آقای ارمان که میومد منو نگاه نمیکرد و سلامم نمیکرد ... منم اصراری نکردم ... بارهای بعدی ی جور برخورد میکرد انگار من وجود ندارم! تا بهم پیام داد و گفت من واقعا دلم میخواد هر جا که هستی حالت خوب باشه

۴۱۷🍐

واقعیتش تا قبلا تو فامیل یا خانواده من دختر خوشگلی نبودم همه نونام و آیه و نیلی رو میگفتن خوشگل... حتی پیرزن های فامیل که همیشه ی مورد اکازیون تو جیب دارن برای معرفی به خونواده ها هیچ وقت منو معرفی نمیکردن

تو دانشگاه و خوابگاه زبون داشتن معادل زید پیدا کردن بود اگر ادم ساکت و بی ضرری بودی دیگه سینگل فارغ التحصیل میشدی ( حتی تو مدرسه هم دبیر درس تخصصی مون سال آخر بهم گفت من تو رو نمیشناسم دانش آموزمی ؟ من از دانش آموزی ساکت خوشم نمیاد ( البته لحنش جوری بود که بگه نفرت انگیزن ... البته حرفش تاثیر داشت ساکت تر و بی اعتماد به نفس تر از قبل شدم ))

.

.

.

.

.

الان که تو محیط کار یکی بهم میگه من ازت خوشم میاد یا میگه تو قشنگ میخندی از خودم میپرسم راست میگه؟ پس بقیه دخترا کجان ؟ نکنه ...؟ ... اما این معجزه مستقل بودن و کار کردن و بین مردم بودن هست

*خدایا ممنونم ازت اینکه ی نفر ی مورد مثبت ازم میبینه بهم میگه🩵🩷🤍

۴۱۱🍐

ادامه داستان👀

به کراش پیام دادم ی رزومه خیلی خوب براش نوشتم گفتم شما خیلی خوبی ، فوق العاده جذابی ، خانواده خیلی خوبی داری ، از لحاظ مالی هم مشکلی نداری اما من واقعا این مدلی نیستم که با پسرا دوست بشه 🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

اون بعد از سه روز انلاین شد و گفت باشه و گفت با پسرا مهربون برخورد نکن چون ممکنه حرف دربیارن که باهاشون دوستی حواست به فلانی و فلانی باشه ... بعد همینطور حرف زد و حرف زدم گفت من به یکی نیاز دارم که باهاش درد و دل کنم ... و آبجی صدات میکنم تا بدونی قصدم سواستفاده نیست

.

.

.

حالا من اینجوریم که این دیگه چه موقعیتیه؟ مگه میشه با ی پسر غریبه حرف زد و درد و دل کرد ؟! بعدش من بینش و شهود ذاتی از بدو تولد ندارم و وقتی یکی ازم راهنمایی میخواد نمیدونم چی بگم اصلا من خودم به مشکل میخورم و نمیدونم تصمیم درست چیه به نونام یا وبلاگ جنتلمن پیام میدم ... چرا فکر کرده من ادم مناسبیم؟

.

.

* شاید بگید این عکس چه ربطی به متن داره ؟همینطور که به عکس نگاه میکنید تا یک لیوان رو انتخاب کنید و پیش خودتون میگید اینا دیگه چجور لیوانین ؟ با طرح گربه؟ مارپیچی؟ خال خالی؟؟ کدوم رو بهتره امتخاب کنم ؟ ... الان منم دارم این سوال رو از خودم میپرسم این دیگه چه نوع رابطه ایه؟ درد و دل کردن؟ آبجی بودن ؟ اصلا داریم همچین چیزی؟

۴۱۰🍐

شماره ام افتاده دست مشتریا ...

ی دل میگه اشکال نداره پفک رل بزن ! کسی نمیدونه! خیلی وقته رل نزدی تا کی سینگلی؟؟؟؟

ی دل میگه نههه اگر مادرت بدونه یا تو محیط کار پخش بشه جمع بشو نیست ، اصلا اگر وابسته شدی میخوای چیکار کنی ؟؟؟ با آدمی که هزارتا تفاوت داری !

ی دل میگه خدایا خودت میدونی من اصلا ادم اینجوری نیستم ، خدایا میشه این امتحان رو از من نگیری ؟؟؟ چون من بلد نیستم و میدونم خراب میکنم اصلا مگه من یوسف پیامبرم ؟! من نه اهل رل زدنم نه دوستی با پسرا نه رابطه ... من فقط بلدم سرم تو کار خودم باشه :(

.

.

.

اون از تو خوشش اومده پفک؟؟؟ باور نکن ... باور نکن

داخل موضوعی که دوسش داشتم خیلی بد بودم و نونام که عقل کل خانواده هست گفت پفک ! هیچ وقت انجامش نده تا بقیه تو رو مسخره نکنن

خب ترک کردن چیزی که دوست داری انگار مثل خاک کردن ی قطعه ای از قلبته ... همینقدر باید درباره اش همیشه ناراحت باشی و سعی کنی پنهانش کنی و خب کراش پیام داده تو این کار خیلی خوبی همیشه انجامش بده ... حالا انگار تمام نصیحتهای خواهرم همگی کنار رفتن و هیچ منطقی دلم نیخواد برای حرفای کراش پیدا کنم و بدون هیچ دلیلی دلم میگه باید قبول کنم حرفش رو

.

.

.

خب فعلا تا این قسمت عقلم پیروز شد و میگه کراش چرت و پرت میگه و بهتره حرف نونام رو باور کنم 💥

اگر من هر شب نمیدیدمش تصمیم گرفتن برام راحت تر میشد

۴۰۵🍐

ی روز تو محل کار داشتن غذای آقای مازندران رو اماده میکردن و معلوم بود از دوستای صمیمی کادر هست ... آقای فلانی اومد غذاش رو ببره من گفتم مگه اینا غذای آقای مازندران نبود ؟؟؟! که دیدم آقای فلانی نگاهش تغییر کرد و با سکوت و اخم نگام کرد !!!!!!

رییس آروم و با خجالت گفت غذا برای خودشونه ...

تااااازه همونجا بود که دوهزاری من افتاد همکارای آقا اسم مستعار رو آقای فلانی گذاشتن و منم از همه جا بیخبر سوتی دادم :"/

مثلا چندین اسم مستعاری که گذاشتن :

رییس : مو فِرِسکیان ... به خاطر مدل موی عجیبش!

تستر آشپزخونه : بی غم ... همیشه میگه همه چی اوکیه ، همه چی امن و امان و تحت کنترله

مشتری دائم آقای ایکس: گُرزیان ... نخورده مسته

آقای فلانی : مازندران ... ی بار تو سفر شمال با تستر و رییس شمالی رقصید

۴۰۴🍐

غر زدن رو کنار بذاریم و بریم روی بحث کراش🤗

.

.

.

مستر کراش دیگه نگاه نمیکنه حتی جوری میشینه که مطمئن باشه حتی یک درصد نگامون به هم نمیخوره پریشب وقتی فقط منو رییس بودیم و همه رفته بودن ... تقریبا منم داشتم آماده میشدم برم خونه دیدم کراش و پسرعموش برای ست دوم میخوان بیان بشینن اه از نهادم بلند شد و گفتم تو رو خدا من میخوام برم خونه من خسته ام ... کراش خودش رفت سمت آشپزخونه تا هر چی میخواد رو اماده کنه چون کسی نبود و پسرعموش اومد سمت من تا حساب کنه اما یکدفعه گفت خانم پفک من از شما خوشم میاد میشه شماره همو داشته باشیم تا همو بیشتر بشناسیم ... من واقعا مغزم خاموش شده بود ! اون همینجور حرف میزد و من نمیشنیدم میگفتم چی بگم ؟ واقعا از من خوشش میاد ؟! چرا من ندیدم تا حالا نگام کنه؟! نکنه ی بازی دیگه از اکیپ شونه ؟؟؟ رییسم کجاست نکنه دوباره ی فکر دیگه درباره ام کنه ؟ سرم رو آوردم بالا پسر عموی کراش منتظرم بود و نگاه کردم رییس خیلییی دور بود و ما رو نمیدید ... بهش گفتم اینجا محل کار منه من نمیتونم همچین کاری کنم امیدوارم درک کنید گفت میخوام شماره ام رو داشته باشید... همون لحظه که شماره اش رو گرفت سمت من کراش سوال کنان از در اومد بیرون ... از ما فاصله داشت و نمیتونست بدونه ما چی میگیم اما معلوم بود داره ما رو نگاه میکنه ی سوالی پرسید پسر عموش بهش جواب نداد گفتم شماره رو بردارین پسرعموتون داره نگامون میکنه ....از این حرفم بدش اومد و گفت من کاری به اون ندارم فقط شماره ام رو داشته باش میخوام ازت یک سوالی رو بپرسم همین ... که یکدفعه رییس اومد گفت چی شده چرا کار ایشون رو راه نمیندازی ؟ گفتم فلان چیز رو میخواد اما ما تموم کردیم و اون اصرار داره کارت بکشه! رییس هم گفت پول بیشتر که عیب نداره ! اگر خودش اصرار داره که چه بهتر ... از کارتش کم کن !

.

.

.

اما من فکر میکنم اون جدی نیست چون من اونقدرا خوشگل نیستم در مقایسه با دخترای فامیلاشون 🫥 تخریب نمیکنم خودمو ... واقعیت رو به روم رو دارم میگم همه اش میگم چرا این کار رو کرد ؟!

* ی سری اتفاقات ریز و درشت درباره اینا و گروهشون رخ داد که اونقدر مهم نبودن بنویسمشون

۴۰۳🍐

میخوام غر بزنم🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

.

‌.

.

من کل دنیا رو خبر کردم که حقوقم کم اومده!🥲😅 الان دارم فکر میکنم یعنی اونایی که حقوق بیشتری میگیرن دنیا رو چه شکلی میبینن؟؟ این پتروشیمیا وقتی پیامک واریز حقوقشون رو میبینن جه فکری میکنن؟؟ چقدر خوشحال میشن؟؟؟

.

.

.

نونام میگه ی بار پسری ازم خوشش اومد و بهم پیام داد من خوشگلم ، خوشتیپم ، پولدارم ، خانواده دار هستم چرا از من خوشت نمیاد ؟ ... وقتی که زندگی بهم فشار میاره میگم من چرا اون پسر رو قبول نکردم؟ که الان بشینم درس بخونم و دوست پسرم باهام قهر کنه و بگه چرا روز تولدم برام موتور نخریدی؟؟؟ تو حتی بهم تعارف نکردی بگی برات میخرم!!! منم بهش گفتم دوست دخترت ی آدم کارگره با حقوق اداره کار مگه دختر ی ادم پولدار روگرفتیه؟ ... کسی دوست پسرم شده که ی روز ماشین میخواد، ی روز موتور ، ی روز زنگ میزنه یا قهره یا میخواد کلی غر بزنه

.

.

.

من خیلی خسته ام کل باطری انرژیم بخاطر شوک حقوقم فرو ریخته ... نشسته ام به سقف نگاه میکنم و میگم چرا حقوق من انقدر کمه ... آخر من چی باید بشه ؟ اگر ازدواج نکنم چجوری باید دهه چهل و پنجاه رو شروع کنم با این حقوق ؟؟

۴۰۲🍐

مشکل برطرف شد

حقوق ده روز رو نداده چون از دهم برج قبل اومدم ... با اینکه برج دو هفته پیش تموم شده🤔

قلبم وایساد 💔داشتم کلی سناریو میچیدم که چجوری بهش بگم نمیام 🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

۴۰۱🍐

صبح خود را با پیامک واریز حقوق شروع کردیم

.

.

.

اما این اون چیزی نیست که به من قولش رو داده بودن .

یعنی پول غذایی که بهم داده بودن رو ازش کم کردن ؟! یعنی برخلاف مشتری عادی پول غذای منو... پول غذای پر مخلفات و دو برابر حساب کرده بوده؟؟؟ من دو ساعت بیشتر از چیزی که میگه کار میکنم ! کار بقیه به ها رو هم انجام میدم 🥀

اینم نشد کار

دیگه دلم نمیخواد کار کنم

انگیزه ندارم

خیلییی بد حقوقم رو کم کرده

۴۰۰🍐

ی سری ها با خانواده هر شب میان رستوران و کلی غذای گرون سفارش میدن ... و با اینکه لارجن مرفه هستن ... مردم دیگه شامشون رو حساب میکنن ... نمیدونم شاید به حساب دوستی یا بخوان به زور که هم شده خودشون رو بهشون ربط بدن

اما ناراحتی من بخاطر وقتی هست که ی خانمی گفت من الان چهار ماهه برنج نخوردم چون نتونستم بخرم

این دوتا تضاد رو که میبینم قلبم درد میاد و گریه ام میگیره

۳۹۹🥭

اوایل که مستر کراش بیست و چهاری منو نگاه میکرد و دوستاش بیشتر از خودش ذوق زده بودن و کلی شوخی میکردن که دوست ما از تو خوشش میاد! یکبار رییس خیلی جدی بهم گفت فکر میکنی وقتی من اینجام از اطرافم خبر ندارم؟؟؟ من از هممممه چی خبر دارم همه چی رو میدونم ...

من غمگین و ترسیده پیش خودم گفتم ما که کاری نکردیم ☹️☹️☹️ فقط از دووور همو نگاه میکنیم ذوق میکنیم ☹️☹️☹️

گذشت و تب و تاب عاشقی ما خوابید

آخر شب که رستوران خلوت بود و چند نفر کنار هم بودیم و حرف میزدیم یک گوشی زنگ خورد و گوشی رییس بود چون من نزدیک بودم نگاه صفحه کردم یک لحظه هنگ کردم ! از هنگ کردن و شک کردن من که این شماره چیه ؟! رییس دستپاچه شد و تماس رو قطع کرد ...

حالا من اینجا نشستم و با لبخند میگم فکر میکنی من از هیچی خبر ندارم؟ من از همه چی خبر دارم🥲

۳۹۸🥭

دوبار اتفاقی افتاد سر کار اینکه

یکبار هزینه غذای مشتری شد ۲۹۵ هزارتومن و رییس رو به مشتری گفت ۳۰۰ میشه به من گفتن خانم پفک ! شماره کارت و مبلغ رو براشون بنویس ... اما من نوشتم ۲۹۵ ... مشتری هم رو به رییس گفت چقدر واریز کنم رییس گفت ۳۰۰... اما من رو کاغذ نوشته بودم ۲۹۵

گس وات ؟ مشتری هم ۲۹۵ زد ... آخر شب رییس گفت خانم پفک کسی قرار بوده به من ۲۹۵ بزنه گفتم بله آقای فلانی ! اونم گفت اما من گفتم ۳۰۰ منم گفتم ☹️ من نوشتم ۲۹۵ !

بار دوم مشتری هزینه غذاش شد ۷۵۰ و خودش گفت ۸۰۰ میخوام بکشم ... اما من چون حس کردم تعارف میزنه و میگه دوست رییستونم همون ۷۵۰ کشیدم ... رییس گفت خانم پفک !!!! وقتی مشتری میگه میخوام بیشتر پول بدم چرا قبول نمیکنی !؟ گفتم تا حالا همچین مشتری ندیده بودم ! اونم گفت الان ببین هستن همچین ادمایی!!!

واقعیتش من یکم خط کش طور فکر میکنم🫥 هنوز این سیاستها رو که به پولدارا تخفیف باید داد و فقیرا بیشتر گرفت رو نپذیرفته ام ... اینا رو به نونام گفتم اون گفت تو حساب و کتاب رییست دخالت نکن که ممکنه کلاهتون بره تو هم !!! اون رییسه پس هر چی میگه تو باید بگی چشم اون رییسه جنسش رو بخواد ارزون میده بخواد گرون تر از بازار میده و به تو ربطی نداره تو فقط اونجا کار میکنی!

۳۹۶🥭

۱- غذایی رو داشتن آماده میکردن هر چی میپرسیدم این سفارش کیه میگفتن تو کاریت نباشه ! موقع حساب کردن آقایی اومد حساب کنه ... منم گفتم بهش انقدر میشه اونم خودش کارتخون رو برداشت و کارت کشید بعد رییس فهمید که این آقا کارت کشیده اومد گفت چرااااا؟؟؟؟ من از این آقا میخواستم صد تومن وام بگیرم!!!!! چرا ازش پول گرفتی!!!؟؟؟ ... منم اینطوری بودم مگه من خبر داشتم؟ اصلا چرا بهم نگفتی این آدم انقدر مهمه!!!

۲- دیشب دو تا از همکارا یکدفعه مرخصی گرفتن رفتن ... هیشکی نبود و خدا رو شکر تقریبا همه سفارشا بیرون بر بود

۳- من هنوز خاله نشدمه وقتی پسر بچه های ۵ تا ۶ ساله بهم میگن خاله پیش خودم میگم به واسطه اینجا بودن خاله هم شدم ! دیشب ی پسر ۱۷ ساله با دوستاش اومده بود بهم گفت خاله !!! بی اختیار به ترکی گفتم دیگه خاله هم شدم ! اما بعد فکر کردم اون ترک نیست پس نمیدونه چی گفتم و مشکلی پیش نمیاد ! اما یکی از دوستاش شنید چی گفتم و تا چند دقیقه از قصد خاله کنان منو صدا میزد

۴- من باید چه کنم ؟ وقتی همه چیز رو ادامه میدی اما نتیجه ای رو نمیبینی

۱۱🥭

۱-سایت سجاد سایتی هست که همه دانشجو های کشور بهش نیاز داره تقریبا دو هفته هست میرم کافینتی و بهم میگن سایت باز نمیشه... مگه میشه! حالا گواهی اشتغال به تحصیل از کی بگیرم ؟ پس رفتم آموزش دانشگاه گفتم سایت باز نمیشه خودتون نامه بدید خانمه میگه برای من باز میشه پس برگشتم کافینت ... کافینت گفت شماره ات که وارد میکنم ارور میده ... حالا نه دانشگاه کوتاه میاد نه کافینتی

۲- امروز اولین روز آموزشی بود خیلی خیلی بهتر از مطب دکتری بود که قبلا کار میکردم تو طمب که بودم هر ۱۵ دقیقه به ساعت مچیم نگاه میکردم تا روز تموم بشه ... واقعا خوب بود اما در لحظه آخر که زیاد سرپا بودم و حس میکردم این خونه که از کف پام بالا نمیاد و به خودم میگفتم فردا به شوهرم میگم من کار نمیکنم ! میشینم تو خونه تا از تو بچه هام مراقبت کنم ( وقتی خسته میشم از همه چی شاکی میشم ... متاسفانه)

۳- ی سوال ... اگر دزد زد به مغازه ... یعنی امروز روز اول دیدم ی بابابزرگی نوشابه برداشت دعوایی شد دوید از مغازه بیرون بدون اینکه پول بده ... قشنگ جلو چشمامون دزدی شد ... خب من هنگ شده بودم این جوری که هاروبوجی!(پدربزرگ) تو الگو مایی مثلا !

۴- پند نونام وقتی فهمید آموزشی دارم میرم : همیشه یادت باشه از ده نفر ۹ نفر مردم دیوونه ان ... طیف وسیعی از مردم طلب کارن و میخوان الکی بزننت چون اگر به این حرف باور نداشته باشی وقتی ارباب رجوع یا مشتری میاد نمیتونی با برخورد هاشون کنار بیای و اذیت میشی

۵- نونام امروز سوار آمبولانس شد و گفت فکر میکنم اگر پشت نیسان آبی مینشستم اینقدر حالم بد نمیشد انقدر که محکم تکون میخوردی به در و دیوار سقف میخوردی

۶- وقتی از خواب پاشدم مه رخ پرسید پسر خوشتیپ هم دیدی؟ نگاش کردم گفتم پسر؟ حالت خوبه ؟

۹۶۴🧁

مصاحبه هتل

ادامه نوشته

۹۰۳🧁

رییس: فردا شیفت صبح میای؟

من بی خبر از همه جا : ان شاءالله !

اون: اوکی .پس حتما بیا.

فردا صبح وقتی سه ساعت از شروع کار گذشته : نمیخوام 😭 دیگه صبح نمیام 😭 زیبا ( اسم رئیس جدید) اگر گفتم صبح میام هیچ وقت باور نکن خودت التماسم کن نیام 😭

* وی از فشار کاری سنگین شیفت صبح از ظهر خوابید تا عصر و قول به خودش داد قبل از پذیرفتن هر چیزی کمی فکر کنه🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

۸۶۱🦄

تو کلاس زبان یکی از خانما بود اینجوری که عاشقش میشی یعنی خیلی خوب بود از اونا که به خودت بگی من ی روز باهاش میرم کافه ... به خودم میگفتم من جای دیگه نمیتونم زبان بخونم اینجام چون فقط بخاطر اون

اما

.

.

.

چند بار باهاش حرف زدم تو حیطه کاری . فهمیدم اون فقط داشته مشتری مداری میکرده وقتی تو چشمام نگاه میکرد شمرده شمرده میگفت زبان آموز یعنی مشتری ، مشتری یعنی پول . تو وقتی برنده میشی که ی نفر بگه من اینجام فقط بخاطر تو این مهمه وگرنه اون میتونه بره ی جای دیگه کلاس برداره

حس آدمی رو دارم رفته سر چشمه تشنه برگشته ... چرا من به صدای ته قلبم گوش ندادم ؟

۸۶۰🦄

نشسته بودیم یکی از همکارا گفت فکر میکنم اونایی که حسابدارن شغلشون خیلی مهم نیست

گفتمش اینجوری نیست ... یکی از دوستام داخل گمرک هست میگه برای دفترمون چند بار حسابدار عوض کردیم بار آخر ی حسابدار بهمون ملحق شد که ده سال سابقه کار داشت اما الان دفترمون مشخص نیست چجوری اما ده میلیارد بدهی مالیاتی داریم

خانم منشی بزرگ هم گفت همینه اونا هم کلی برنامه هست که باید بلد باشن باهاش کار کنن

برگاش ریخت