۹۶۵🧁

چیز مهمی نیست که بگم

۱- چهارتا مغز نشستیم دور هم تا مهرخ جواب پسری رو بده ... حتی استیکر خنده رو هم بچه ها دارن میگن کجا بزاره کجا نزاره ...جواب دادن اینجوری خوب نیس اون فکر میکنه با ی ادم خیلی عاقل و فهمیده چت میکنه میدونه چی بگه کجا بخنده چی بگه که حرفاش رو مخ نباشه ... ولی اینجور نیست اون پسر داره با یکی دیگه چت میکنه !:/

۲- مامانم به داداشم گفت تو گفتی پسر فلانی بیکاره ! اما الان رفته سر کار ! داداشم گفت مامان همه میرن سر کار ! مهم اینه طرف کی باشه ! قیافه مامانم دقیقا اینجوری بود که سرم کلاه گذاشتین من میتونستم یکی از خواهرات رو رد کنم 😀

۴- وقتی میخوام برم ی نفر رو ببینم مخصوصا آقا باشه داداش سینگلم میگه میخوام ببینم چیکار میکنی تور میکنی ؟ ( البته ما چون مجردیم اینجوریه ... داداش متاهلم وقتی این حرف رو شنید ازش اخم کرد گفت یعنی چی ؟ که چی ؟ )

...

۵- تو کلاس بحث درباره سن ازدواج شد بعضیا میگفتن نباید ازدواج کنی تو دهه بیست چون درکی از مشکل نداری هنوز دنیا رو ندیدی پس نباید زود تصمیم گرفت برای ازدواج اگر از کسی خوشت میاد نباید عجله کنی چون بعدها چوبش رو میخوری ...اما خدا رو شکر بودن کسانی که با من موافق بودن که با هم گفتیم خب بستگی به شخصیت افراد داره بعضی افراد واقعا عاقلن میدونن چی درسته چی غلطه و میتونن بهتر از یک فرد تو دهه چهل سالگی حتی تصمیم بگیره ، اگر دو نفر ۲۵ ساله باشن عاشق شده باشن باید شجاع باشن و راه رو ادامه بدن نمیشه که ی جا وایسی و بگی ازدواج مسئولیت داره مشکلات داره

۶- استاد درس آمار رو دیدم دیروز و بهش گفتم ترم آخرم من نمیتونم این درس رو پاس کنم ! بهم گفت بالای ۵ بگیر میانترم ( میانترم از ۸ نمره هست ) تا بتونم کاری برات انجام بدم ) عاه خدایا شکرت ❤ درس ریاضی هیچ جوره حاضر نشد کلاس خصوصی بزاره یا ساعت تعیین کنه با زبون بی زبونی گفت شرایطت معرفی با استاد هست و خودت بخون تا پاس بشی💔

۷ - یکی از همکلاسیام شمالیه خیلییییی مهربونه ... خیلی خیلی ... مثلا بار قبل داخل مهر ماه ... با همسرش رفته بود باغ لیمو برای همه بچه های کلاس تو بسته های کوچولو لیمو و خرما آورده بود ( تعداد مون کمه ۱۰ نفر هم نیستیم ) و دوشنبه دیدیم برای همه مون پودینگ برنج و کدو حلوایی آورده ! اول فکر کردیم شله زده اما زردی برنج بخاطر زعفرون نبود بلکه بخاطر کدو نارنجیا بودش !!!

۸- بار قبل برامون کاکا کدو حلوایی درست کرد اصلا متوجه نمیشدی داخلش کدو هست ! ... همه بچه های کلاسمون عاشق دست پخت اش شدن 😃❤

۹- ی بار دعوتم کرد بریم پارک درس بخونیم ی شیرینی درست کرده بود نمیدونم چی خوردم ولی خیلی خوشمزه بود😀❤

۹۶۴🧁

مصاحبه هتل

ادامه نوشته

۹۶۳🧁

من کولر رو روشن کردم و گفتم نیم ساعت دیگه یکی دیگه از بچه ها خاموشش میکنه

ایران امشب گفت صبح در حالی که چند مرتبه میخواسته بیوفته اما بالاخره رسیده بود به کولر و خاموشش کرده بوده مهرخ گفت اون آخرا زیر پتو دندوناش بهم میخورد

ولی منو و اونی که قرار بود خاموشش کنیم تکون نخورده بودیم🙂 چون ما دو تا جلو کولر نیستیم ... باید کل اتاق یخ بزنه تا ما متوجه بشم اتاق تازه خنک شده

* البته به طور کلی هوا خیلی بهتر شده و حس سنگینی هوا از بخار آب رو نداری ... اما ی کوچولو بعضی وقتها گرم میشه

۹۶۲🧁

پسر عمو شهلا رو پیام دادم و گفت من این مباحث رو بلد نیستم ( انگار ترم یکی هست یا ترم ۳ ... به هر حال فارغ التحصیل نشده ) فقط به صورت ابتدایی بلدم و برو تو یوتیوب و گوگل سرچ کن یاد بگیر ( پناه بر خدا مگه ریاضی دبیرستانه ؟ ی بار برای درس متلب برنامه نویسی دانشگاه همین کار رو کردم مثلا با گوگل پلس بشم اما فاینال با نمره ۴ افتادم ... برای درس دانشگاه دقیقا باید حضوری چیزی رو یاد بگیرم)

گفتمش کسی رو میشناسی که آمار رو مسلط باشه ؟؟ و گفت بچه هامون همگی شنبه و یکشنبه امتحان دارن و امید نداشته باش

* چند نفر رو فهمیدن ترم آخرم و گفتن اگررر این ترم تموم کنم میتونن معرفیم کنن ... اما من حتی اندازه سر سوزن هم بهشون باور ندارم ؟ چون اونایی که واقعا میخوان کمک کنن کاکشن قوی ندارن و اونایی که دارن و واقعا پرس و جو میکنن آخر سر بهم میگن بهتره جایی کار نکنی ! کار نکنم ؟ یعنی چی که کار نکنم ؟؟ مگه تو قراره خرج منو بدی؟ ... اولسو ... من خیلی خیلی بدشانسم

* با اخم داشتم به پسر عموی شهلا پیام میدادم... فکر میکنین هم اتاقیم مهرخ داره به چی فکر میکنه ؟

مهرخ بهم میگه ببین پسرا همگی شون قیافه شون تو عکس خیلی بده کمتر پسری پیدا میشه خوشگل باشه و تو عکس پروفایل هم خوب بیوفته !

واقعا الان قیافه مهمه؟؟؟؟؟؟؟ من دارم میوفتم !!! اینکه پسره چه عکسی گذاشته مهمه ؟؟؟

من الان عصبیم نه میخواد بهم درس بده و نه حاضره کسی رو بهم معرفی کنه

۹۶۱🧁

سریال بریحرتون ... تین ایجری! ... کل داستان درباره ازدواج چند تا خانواده دوک هست روند داستان شبیه داستان سیندرلا هست اینجوری که بیشتر پسرا تا صبح تو حرمسران و بعد دختری رو انتخاب میکنن که خیلی کم سنن و به تازگی میتونن تو اجتماع وارد بشن و واقعا آفتاب مهتاب ندیده هستن

خانم بریجرتون صاحب ۴ دختر و ۴ پسر هست و قراره نشون داده بشه چجوری این بچه ها قراره ازدواج کنن ( عکس بالا ازدواج دختر دوم هست)

.

.

.

ی نفر بهم گفت نمیتونه بریجرتون رو نگاه کنه شاید خیلی درباره ازدواج هست و غیر واقعی ... به نظر من عین داستان سیندرلا ... دختران دوک لباس خوشگل بپوشن موهاشون رو خوشگل کنن تو مراسم های ملکه شرکت کنن با پسرای دوک های دیگه برقصن ازدواج کنن

برای منکه درک نمیکنم تو سریال فرندز به چی میخندن یا منظورشون چیه ... داستان عاشقی بریجرتون خیلی هم خوبه

۹۶۰🧁

فکرمیکنم اینجا لو رفته!

هیچکس به خرمای ضایعاتی نمیگه کشمشی ... اینو اولین بار پسر آشنامون گفت و من اینجا نوشتم

قبل از اینکه برم سر کلاس یکی از همکلاسیام گفت شما خرما دارید؟ گفتم آره گفت امسال همه خرماهاشون خراب شد شما چطور ؟ گفتم اره ما هم گفت اما پارسال خوب شد گفتم نه پارسال هوا خیلی گرم بود قبل از اینکه خرما بشن خشک شدن (رو درخت) ... با لبخند گفت پس همه کشمشی شدن :)))))))))

من اون لحظه هنگ شدم پیش خودم گفتم وبلاگم رو داره میخونه؟ گفتم این یعنی چی ؟ چرا کشمش ؟؟؟

گفت نشنیدی میگن غوره نشده کشمش شده

.

.

.

الان که بهش فکر میکنم غوره و کشمش چه ربطی به خرما دارن؟ ضرب المثل اصلی غوره نشده مویز شده هست ... !!!! باید فکری کنم برای بستن اینجا

در کل ۵ نفر وبلاگ منو روزانه میخونن از این پنج تا عدل باید یکیش همکلاسیم باشه؟

۹۵۹🧁

خیلی دلم میخواد از نونام بپرسم وقتی دوست پسر داری و خیلی دوسش داری چرا قرار هایی که همکارات و دوستات برای معرفی میذارن همه رو میری ؟

نونام گفت میگن بقیه ممکنه تو قرار های اول نقش بازی کنه اما پسری که میگه قصدش ازدواجه به نظر من خودش رو نشون میده مثلا داداش دوستم گفت بریم بیرون ( انگار اکیپ بشن برن باغ ) و نونام گفت منم برای امتحان کردنش گفتم کی قلیون بیاره ؟ آخه بری باغ و بدون قلیون نمیشه که ... بعد ایشونم فکر کرده نونای ما هم از اوناست و کم کم گفته بود چند تا پیک مشروبم میخورم ... نونامم با لبخند گفته بود خب دیگه چی؟

* اما واقعیتش ازش میترسم همچین سوالی بپرسم چون ممکنه بگه تو کارهای من دخالت نکن ... اما اگر من باشم به رلم میگم تو تا کی قراره با من پنهونی حرف بزنی ؟ تا کی باید منتظرت وایسم که تو فکرهات رو کنی ؟ فکر میکنم همین رک بودنمه که مامانم میگه پسرا ازت میترسن که باهات حرف بزنن☺

* من خیلی خستم این روزا ، درس آمارم پشت سر هم لغو میشه ، استاد ریاضی گفته احتمالا باید برم سر کلاس بچه های رشته دیگه بشینم با اینکه ترم آخرم و ممکنه این بین کتابا یکی نباشن و حتی ممکنه ریاضی رو خودخوان باید پاس کنم یکی از درسهای آزمایشگام انلاینه و عصر هست و عصرا نت من ضعیف میشه و کلاس لود نمیشه برام غیبت میزنن هنوز به پسر عمو شهلا پیام ندادم که کجا میخواد قرار بذاره درس بخونیم هتل ساحلی داره برای قسمت هتل و کافه نیرو میگیره اما میترسم برم برای مصاحبه اگر دوباره قبولم نکنن چیکار کنم ؟

۹۵۸🧁

من فکر نمیکنم دیگه درباره جن چیزی بنویسم چون نمیدونم شما چجوری قراره درموردش فکر کنید خیلی خیلی بترسید ؟منظورم اونایی هست که از اعداد کیهانی برای تتو استفاده کردن یا بدون اینکه چیزی بدونن ی سری اعداد چند رقمی رو تکرار کرده باشن یا روی کاغذ یا رو موزائیک ی سری شکل کشیده باشن بدون اینکه بدونن دارن احظار میکنن یا مدیتیشن گروهی انجام داده باشن یا باعود و بخور مدیتیشن کرده باشن یا بدتر تو عرفان حلقه باشن

ادامه نوشته

۹۵۷🧁

اولین بار چند سال پیش نونام بهم گفت

من پریودم میشه جلو من ترشی نخوری؟

منم گفتم این مشکل خودته ! ( یا همچین چیزی)🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

و هنوز ۴۵ دقیقه نشده بود که دل دردشدیدی گرفتم و مامانم بهم میگفت ببین این حق خواهرت بودا

حالا چند روز پیش من داشتم بهش میگفتم من پریودم ! میشه ترشی رو بذاری کنار ؟جلومه

نونام : نخور ... مگه نمیگی پریودی؟ نخور!💤

۹۵۶🧁 زیبایی ببینید 🙂

نقاشی با مداد شمعی

پیج : dan_ton148@

۹۵۵🧁

خیلی وقته دارم سعی میکنم دروغ نگم و غیبت نکنم اما مگه میشه؟!

انگار مردم برای حرف زدن مجبورن غیبت کنن قضاوت کنن

من بین آدمای دنیای واقعی فقط با فری و نونام نزدیکم

وقتی پیش نونامم ۱۰۰ درصد حرفا قضاوت کردن بقیه هست اصلا خودش شروع حرفش اینه بیا غیبت کنیم این شیرین تره !

بعد درباره ی تک تک همکاراش میگه ( ولی خدااارو شکر وقتی ازم نظر میخواد میگم نمیدونم)

اما همه اینا بخاطر بقیه نیست خودمم همچین پر ایرادم -_- مثلا اکس فلانی بعد از سه سال فیلش یاد هندستون کرده هر جا میشینه درباره دختره حرف میزنه... دیده شده منو فری دو ساعت تمام زندگی نامه اینا رو پشت تلفن بیل میزنیم ؟ البته قضاوت کردنم و غیبت کردنم بیشتر وقتا حالت اینو داره که بخوام بیگناهی خودمو توجیح کنم !

و من خسته ام از اینکه هی هر روز صبح پا میشم و میگم دیگه دروغ نمیگم بعد میگم پیش خودم میگم اوپس! الان دروغ گفتم؟ انگار من کنترل خودمو ندارم ! این خیلی خجالت آوره !

اما میخوام برای ۱۵ روز واقعا حواسم باشه ی کش ببندم دور دستم و یا دست بند هی نگاش کنم تا کنترل داشته باشم خودم رو با خودم بگم امروز من راست گو ام قضاوت نمیکنم غیبت نمیکنم اگر جلوم چیزی گفتن میگم نمیدونم حتی اگر نونام میخواست حرفاش رو تایید کنم

عاه💔

سو اینکه دروغ بگم و بگم نمیتونم نداریم

خودسازی اشتباه داره خطاها داره وگرنه اسمش رو نمیذاشتن خودسازی

* چرا هیچکس نمیگفت عطر لاوندر همون اسطوخودوس هست؟

۹۵۴🧁

یادمه وقتی ۱۲ سالم بود نصف کتاب دآ رو خوندم نصفش میشه ۳۵۰ صفحه ... سه سال بعدش تصمیم گرفتم ادامه اش رو بخونم ببینم خانمه چی شد ؟ چه بلایی سرش اومد ... البته زندگینامه بود و معلم ریاضیم وقتی کتاب رو دید گفت منم خوندمش اما درک اینکه ی خانم تو جنگ تو اون شرایط انقدر زرنگ باشه و انقدر کمک کنه مگه میشه ؟

از اون طرف ی معلم دیگه داشتیم خیلی غر میزد هررر روز بهمون میگفت خیلی تنبلین ! چرا خوابین همیشه؟ کلی چرا ؟ اینو ما روز زوج همیشه ساعت ۸ تا ۱۰ صبح باهاش کلاس داشتین و هیچوقت مرخصی نمیگرفت بعدها خواهر زاده اش رو پیدا کردیم و گفتیم خاله ات که معلم ماست چجور آدمیه تو خونه؟ شوهرش در امانه؟ گفت خالم موقع جنگ پدربزرگم خونه نبود خالم رفت میدون جنگ لباس سربازا رو پشت جبهه میشست ... بعد بهتر فهمیدیم چرا کلاسمون شبیه پادگانه🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

* اما برای سریال امیلی در پاریس ... درسته امیلی واقعا دختر پر تلاشیه اما صد در صد افرادی که میبینه ی جور خوش شانسیه و صد در صد اون افراد ی جوری به کارش و بیزینسش ربط داره اینجوریه که به خودت میگی نه ... درسته خیلی مثبت فکر میکنه اما تا این حد خوش شانسی تو مهاجر بودن و کشور غریب ... نمیدونم

البته اگر بدشانسی هم رخ بده انقدر که امیلی امیدوار هست و پر انرژیه و همیشه مثبت فکر میکنه ... انقدر که نمیتونید انرژی منفیی رو اطراف امیلی ببینید

۹۵۳🧁

من اگر یک روزیییییی ازدواج کردم

میخوام هیچ وقت نپرسم قبل من کی رو دوست داشتی ؟ یا خواستگاری کیا رفتی ؟ کی رو بین شون بیشتر دوست داشتی ؟! اولش شاید کنجکاوی باشه اما دو روز بعدش که گذشت با خودت فکر میکنی یعنی چقدر دوسش داشته؟

...

خوشم نمیاد از این شوخی ها و دعوا ها بخاطر ی نفر دیگه تو رابطه

۹۵۲🧁

خدایا امشب فقط ۲۵ صفحه رو چک کنم و علامت بزنم و بفهممشون 🤲💪🧠🍓🤍✏

۹۵۱🧁

امروز داخل فروشگاه داشتم قفسه بادی اسپلش رو زیر رو میکردم و گس وات ؟ بادیی که رییس سابق قبلی ترم ... برای عید بهم داد و دیدم همیشه فکر میکردم جزو بادی های خیلی گرونه اما ۷۰ بود درسته این رییسم خیلی عصبی بود اما از این لحاظ تو حقوق و هدیه دادن کم نمیذاشت ( کاش کاش یکم مهربون بود تا براش کار میکردم ... حیف)

بعد از این اسپری اکلیل هم بود نگاش کردم و بعد آروم گذاشتم سرجاش و گفتم من میخوام اقتصادی خرید کنم ... این اکلیلا رو پوست و مو خوشگلن اما من نمیخرمشون !

* نه اینکه قیمت بادی کم بوده فقط تعجب کردم ... وگرنه جاهای دیگه که کار کردم حتی حقوق رو بزور دادن یا ندادن چه برسه به هدیه مناسبتها

۹۵۰🧁

* خدایا امروز فقط تا صفحه ۶۲ رو چک کنم و بخونمشون و بفممشون ✏💤🤲💪🧠

۹۴۷🧁

نحوه نگهداری پول :

ی بار ی نفر گفت درسته این کفش رو خیلی دوست دارم و از دیدنش تو مغازه خیلی ذوق میکنم اما نمیخرمش !

اون روز تو خیابون که میومدم میگفتم شاید مشکل منم همینه وقتی پول بدستم میرسه همه چیزایی که دلم میخواد رو میخرم حتی ممکنه چیزای بی استفاده باشه بعد سر ماه نشده هیچی تو کارتم نیست

پس وقتی که داشتم تو وسایل آرایشی همه چیز رو امتحان میکردم یدفعه خط چشم هایلایت صورتی و نارنجی و زرد رو دیدم ( خیلی لحظه دوست داشتنی بود 🥰🥰🥰🥰 ) با ذوق نگاشون کردم و بعد قیمت رو پرسیدم ! ... یکدفعه تمام ذوقم خوابید و گذاشتم سر جاش و پیش خودم گفتم اونقدرا هم مهم نیست .🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

۹۴۶🧁

آنچه گذشت :

لیلا خانوم خرازی رو بسته بود ! پس هدیه تولد شد برای روز های دیگه . پیش خانم امینی کیک گرفتم ( تارت توت فرنگی +چیز کیک ) خامه ای نگرفتم چون میترسیدم صورتش جوش بزنه وهمینکه خامه ای و شیرینی تر تکراری شده من میخواستم خاص باشه

بعد بهم زنگ زد گفت سر میدون x وایساده پس رفتم پیشش تا با هم برگردیم وقتی رسیدم بهش گفت میخواد کیک تولد بگیره چون همکاراش خواستن با هم برن کافه ... پس رفتیم کیک گرفتیم

چند روز پیش به داداشم گفتم برای تولد نونا چیکار کنیم چی بخریم؟ اون گفت مگه باید چیزی بخریم ؟

پس تو برنامه نبود چیزی به داداشمون بگیم چون نونام میخواست با همکاراش بره کافه و منم کیک رو بهش بدم برگردم... یعنی جشنی که خودمون تنها باشیم نداشتیم پس به داداشمونم چیزی نگفتیم

تو راه برگشت کنار خیابون ی ماشین وایساده بود ما رو که دید پشت سر هم بوق زد برگشتیم دیدیم داداشه! گفت واااو حس میکنم دزد گرفتم ! چقدر بدشانسید که منو دیدید ! مگه نه؟

نونام گفت نه اینو گرفتم چون باید با همکارام برم کافه باید ی چیزی میگرفتم

داداش گفت میدونم اما خیلی بدشانسید مثلا میخواستید من ندونم عدل جلوتون پیدام شد البته منم کار دارم الانم سر کارم

خداحافظی کردیم

وقتی برگشتیم خوابگاه لامپا خاموش بود و وقتی در روز باز کردیم آهنگ گذاشتن فهمیدم دوست قدیمی نونام اومده و براش تولد گرفته

چند دقیقه وایسادم و برگشتم چون میخواستن برن کافه صورتی و آرایش صورتم خیلی ساده بود اگر قرار بود همکاراش میومدن و عکس برای اینستا مینداختن آرایش من کافی نبود پس خداحافظی کردم تا هر چه زودتر برگردم

* تا دو روز بعد تولد نونام هنوز از چیزایی که من گرفته بودم نخورده بود! تا بالاخره گفت اره خوب بودن اما بافت چیز کیک شبیه خمیر بود چرا؟ گفتم چون توش پنیر بود ؟

و تارت توت فرنگی رو بیشتر دوست داشت ، شاید چون یکم بیشتر شبیه کیک بود

اینگونه🦋

* عکس از پیج dan_ton148@

۹۴۵🧁

امیدوارم داخل خرازی لیلا خانم چیز خوبی برای هدیه تولد خواهرم پیدا بشه!

به خانم امینی پیام دادم و گفت میتونه یک اسلایس چیز کیک رو با ۲۱۸ تومن بهم بده ... !!!! ( ی چیز کیک کاملو میده ۹۸۸ )

و نونان پیام داد و گفت عصر بیا چون صبح شرایط اتاقش خوب نیست

* بیشترین نگرانیم خرازی لیلا خانوم هست ... یعنی چیا تو مغازه اش هست؟

۹۴۴🧁

یک سری اتفاقات هیجان انگیز افتاد!

۱- یک تصادف بدون خسارت داشتیم !

شااید شنیدین گلیسرین ی چربی هست هم صابون هم لاستیک خودرو گلیسرین دارن وقتی این لاستیک رو آسفالت میره قسمتی از لاستیک سابیده میشه و میریزه حالا فرض کن آخرین بارون ۷ ماه پیش بوده با اولین بارون جاده صابونی میشه ... سرعت ماشین حدود ۶۰ تا بود جاده یکم خیس بود که فقط بدونی اینجا ی نم بارون خورده ... واقعا کم بود! ی پیچ خیلی خیلی ملایم جلومون بود و ماشین لیز خورد 😶 .... خدا رو شکر سطح جاده و کنار جاده همسطح بودن آخه بعضی جاها سه متر فاصله هست وقتی ۳۶۰ درجه دور خودمون چرخیدم و ماشین وایساد تا چند لحظه فقط سکوت بود ... اگر جاده هم سطح نبود پرواز میکردیم اگر ۲۰۶ یا ی ماشین کوچیکتر بودیم ۳۶۰ درجه دور نمیخورد و واروو میشدیم 😶

وقتی برمیگشتیم حتی لاکپشتهای تو بیابونم ازمون جلو میزدن انقدر که آروم بود سرعتمون

* داداش متاهل وقتی شنید گفت گفتم تو بارون نرید چرا ترمز گرفتین! چرا خلاص نکردین دنده رو ... راست میگفت😅 خیلی گفته بود اما من میگفتم وقتی سیل میاد بازم جاده امنه ما که ماشینمون سالمه و حواسمون هست🙂💔

۲- فردا تولد داریم ! خوشبختانه پول دارم 🥲 با اینکه زیبا هنوز پولم رو نداده اما پول برای تولد فردا دارم احتمالا ی مداد لب قهوه ای بگیرم ✏ ی دسته کلید برای کیفش 🧸🪆 ی تل پارچه ای ... کیک خامه بسه اینبار چیز کیک خانم امینی رو میگیرم هم جدیده هم خوشمزه

.

.

.

الان خانم امینی جواب پیامم رو داد و متاسفانه ی چیز کیک کامل رو ۹۸۸ میده 🥴 و الان اون بعد خواهرم رو یادم اومده که ۱۰۰ درصد مواقع سلیقه منو قبول نداره و هر دفعه میگه پولات رو الکی دور میریزی ... میترسم بعد کلی کار خوشش نیاد اونوقت چی میشه؟! پول دارم اما نه اینکه انقدر پول بدم برای چیز کیک !

۳- ایران میخواست کات کنه گفت در واقع من میخواستم دو ماه پیش کات کنم اما چون ممکن بود دوستای رلش بگن اره این دختره باهات کات کرد چون دو ماه دیگه تولدته برای همین بعد تولدش میخوام کات کنم... گس وات ؟ ی عطر؟ ادکلن ؟ گرفته بود ۳ تومن! و ما همه انگشت بر دهان حیرت زده میگفتیم میخوای بهم بزنی ؟

نکته مهم اینکه درسته تولد خواهرمه اما من واقعا انقدر ندارم که ادکلن بخرم و ی باکس ساعت کاپلی بخرم ... تو رو خدا من دانشجو اام هنوز از بابام پول میگیرم تازه هفته قبل چند مرتبه به نونام ب زنگ زدم پول ازش گرفتم البته اون حین کلی گریه کرد که پول ندارم ولم کن ... ممکنه یکم خرج برای مهمونی تولدش کنم و اون برگرده بهم بگه پولایی که من بهت میدم رو دادی اینا ؟ همینقدر رک

۴- اون برای من تولد گرفته؟ نه ... البته من هر دفعه پیچوندم و گفتم اول قسطهات رو پرداخت کن

۹۴۳🧁

رب گوجه مون خونگی بوده و شور بوده و غذا هم شور شده

عاه ... قلبم💔

داداش سینگل که همینجوری غذا رو خورد

بابامو چیکار کنم؟؟

عاه ... قلبم💔

.

.

.

بعدا نوشت : به طور معجزه آسایی پدر امروز خونه عموم ناهار خورد ... واقعا خدا رو شکر آخه بابام فشار خون داره چون ظهر رفته بود اونجا و از ماکارونی خوشش نمیومد به همین خاطر همونجا ی چیزی خورده بود ... خدایا شکرت

من زیاد غذا از دستم شور میشه ... و هر دفعه بابام گشنه میمونه 💔 به خدا از قصد نیست ... این دفعه خدا رو شکر همه چیز به خیر گذشت

داداش سینگل بعد خوردن ناهار : ممنون بابت غذا خیلییییی شور بود

۹۴۲🧁

نونام گفت عکس دوست پسرم رو گذاشتم تصویر زمینه گوشیم و وقتی خودش دید که عکسش رو رو گوشیم خیلی خیلی خوشحال شد با ذوق گفت نمیترسی اگر یکی عکس منو رو گوشیت ببینه ؟؟؟؟

نونام گفت نه !... هر کی ببینه فکر میکنه عکس یک پسر کره ای رو گذاشتم

و بعد رلش درحالی که خیلی بهش برخورده بود برگشت گفت این پسرای کره ای همهههههههه شون عملین ، هر کدوم هزارتا عمل انجام دادن

.

.

.

🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣