۷۷۰🦤

قبلا یکی از بچه ها که مدیر پرورشگاه بود میگفت دو تا از بچه ها که ابتدایی هستن واقعا تو درسشون مشکل دارند و ی نفر باید باشه تا تو درسشون پیشرفت کنن موچول پرسید مگه معلم خصوصی یا کارکنای خود پرورشگاه حواسشون نیست ؟ گفت چرا هست ولی بیشتر راحتی بچه ها منظورشون هست و فشار نمیارن که باید درس بخونن و چون بی سرپرست هستن نمیشه زور بالا سرشون باشه و باید ی آدم دلسوز باشه که پیگیر درس این دوتا بچه باشه و خودم باید کارای خودم رو انجام بدم و دیگه وقت نمیکنم به این دوتا برسم و حواسم بهشون باشه

موچول گفت بقیه حواسشون نیست ؟

گفت نه ... بقیه بیخیال هستن ... حتی اگر این دو تا بچه ترک تحصیل کنن هم اهمیت نمیدن

البته این اطلاعاتی که من میگم یواشکی میگفت و خیلی تاکید میکرد نباید کسی بدونه مثلا یکی از بچه ها

رو هم پدر هم مادر ولش کرده بودند و بهزیستی قبولش میکنه که ازش مراقبت کنه اما اون بچه باور نمیکنه و شب فرار میکنه و همچین چیزی و میره خونه و میبینه کسی اونجا نیست

و بعد به مدیرش زنگ میزنن که یکی از بچه ها نیست و خودت رو سریع برسون و این دوستمون که تعریف میکرد میگفت چرا باید ی نفر رو به این دنیا بیارین و اینجور با بچه تون رفتار کنید ؟

بگذریم از دردسرای مرجان

بعد اون موقع گفتم هر وقت وقتم خالی شد یا فرجه شروع شد با مرجان برم و به بچه هایی که ریاضی یا املاشون ضعیف هست کمک کنم ... که اصلا وقتش نشد و فراموش کردم

دیروز مرجان رو دیدم تو آشپزخونه و هی نگاش میکردم میگفتم من ی کاری باهاش داشتم ؟ بعد یادم نمیومد ... و دوباره برمیگشتم و نگاش میکردم میگفتم ولی واقعا میخواستم باهاش ی صحبتی کنم ؟ شایدم نه ... توهم زدم

بعدددددددد تو ماشین که داشتیم برمیگشتیم و پسرک راننده هی زنگ میزد و میگفت بابا مامان دعوام میکنه ... و بعد خانمش زنگ میزد میگفت پسرک میخواد تو بارون بازی کنه ی چیزی بهش بگو

اون موقع یادم اومد قرار بود برم پرورشگاه ی کارایی کنم !

بعد کجا بودم ؟ سر خیابون ... نرسیده به خونه مون :"/

دست مریضاد میگم به مغزم ... خیلی دیر یادم آورد

۶۸۵🌾

۱- الان داخل اتاق دانشجو هایی هستم که همشون ز ی د؟! ، ر ل ؟! ، دوست پ ؟! دارن

و ناخوداگاه تو رو هم ازدواجی میکنن🚶‍♀️

به جز اونا که ترم یک هستن

وگرنه وقتی پیش موچول مرجان و... بودم ، هر دو میگفتن تا نریم سر کار وارد هیچ رابطه ای نمیشیم 💅

۲- اصلا حوصله استاد بیوشیمی مون رو ندارم دقیقه به دقیقه کلاس ازت سوال میپرسه

۳- این چند روز که گلو درد دارم دلم هوس همه چیز میکنه ! لواشک ، ماکارانی ، بادام زمینی ... دمی گوجه ... معلوم نیست چه خبره

۴- امروز عصر چقدر گرفته و غمگین بود !

۵- اصلا کلاس بیوشیمی بچه هاش هم خیلی رو مخ هستن ... مخصوصا پسراش

۶- به استاد بیوشیمی میگیم این درس رو جزوه خودت بده تابخونیم چون کتاب اصلی خیلی زیاد نوشته و مطالب مهم توش گم شده ... میگه زرنگین ! اتفاقا از قصد بهتون نمیدم:/ تا بیایید سر کلاسم وگرنه نمیایید !

خدا عقل بده ...

۷- این روزا فقط آبپز خوردم ... نه شیرینی نه چربی ... دگر جان در بدن ندارم

۸- فردا با استاد بیوشیمی ساعت ۸ کلاس دارم 😢

۹- کاش امشب ی نفر پیدا بشه باهاش حرف بزنم ... اونم تلفنی

۱۰- هوا گرمه اما من سردمه

۱۱- کاش میشد برم خونه

۱۲- امروز از دانشگاه داشتم برمیگشتم پیاده ... ی ماشینی همیجور بوق میزد بار اول گفتم ولش کن ... صد متر جلو تر نگه داشت رفتم نزدیک گفتم بفرمایید ؟ ( با سری گیج و نفسی که بالا نمیاد !) گفت برسونمتون ... گفتم مرسی و رفت

گفته بودم توانایی بالقوه‌ای تو جذب شوگر ددی دارم ؟

۱۳- کاش خونمون بودم و استراحت میکردم و راحت میخوابیدم اینجا بچه ها اصلا اجازه نمیدن بخوابی !!

۱۳- آمپول دگزا زدم اما اصلا ما هیچ ما نگاه ... قبلا دگزا میزدی پات رو از درمونگاه بیرون میذاشتی کاملا صحیح و سالم بودی !

۱۴- مه رخ انقدر صداش جیغ هست و بیس چهاری داری حرف میزنه حتی تو خلوت خودم صداش رو میشنوم😓

۶۴۹🌾

با ساغر که اون بار کافه بودیم گفت دقت کردین سه تا آدم با شخصیت کنار هم نشستیم ؟

گفتم منظورت از با شخصیت چیه ؟

گفت آدم الکی نیستیم ... موچول تو بیمارستانه ، من دارروسازم تو هم رشته ات مثل ماست

.

.

.

ولی حرفش ناراحت کننده هست بیشتر آدمای اطرافمون آدمایی که شخصیت رو تو پول و موقعیت شغلی میبینن ... واسه این دو حاضرن تا کمر خم بشن و با لبخند بهت سلام کنن!

اگر قرار باشه تا چند سال شغلی نداشته باشی چی میشه ؟ قراره روی تاریک زندگی رو ببینی و تجربه کنی ؟

کی اهمیت میده تو نا به سامانی حالت چطوره ؟

۶۳۹🌾

و سریال promise young womans

این سلیقه ای هست اما من دوسش داشتم

اگر متن پایین رو بخونید روند داستان براتون لو میره

ی تخت گوهی رو برام انتخاب کردم واقعا موندم از کار این سرپرست بچه های پرستاری

من سرمایی ام ! و تخت ام دقیقا جلو کولر هست ... یعنی کولر دقیا بالا سر من هست و صدا میده

زیر تخت انقدر کوتاهه که چمدونم زیرش نمیره چون تخت بالام هیچی نیست که باهاش بتونم بالا برم و باید از تخت بغل بیام بالا و بپرم رو تخت خودم

نه رگال واسم هست نه چوب لباسی و ۵۰ درصد تخت رو نمیشه استفاده کرد

بعد بگین من الکی گیر به این پرستارا میدم

خدایی این چه تختیه از یک ماه پیش بهم پیام داده تخت برات رزرو کردم

۵۹۸🖤

قهر ۱

چقدر قهر کردن و آشتی کردن ساغر و موچول باحاله 💜

تو خیابون بودیم من و موچول کفش اسپورت پامون بود و تند راه میرفتیم اما ساغر دمپایی پاش بود و خرامان خرامان (آهسته و با ناز راه رفتن ) می اومد

موچول گفت ساغر میشه تند راه بیای ؟ چون واقعا عصبیم و اروم راه رفتن تو رو مخمه!

ساغر گفت تقصیر من نیست که خودت کفش اسپورت پوشیدی ، این دمپایی پام رو زخم میکنه و نمیتونم راه بیام و تو نگفته بودی قراره راه بریم

موچول گفت الان میبینی که باید راه بریم پس تند حرکت کن

ساغر گفت من هیچ کفش اسپوتی خوابگاه نیاوردم چون تو گفتی نیاز نیست

موچول برگشت گفت چرا با من بحث میکنی و حرکت نمیکنی و اون دمپایی رو در نمیاری!

ساغر با بغض و عصبانیت نگاهش کرد گفت آره همینو بگو ... سرم داد بزن که چرا کفش نیاوردم

دمپایی رو در اورد و با پای برهنه راه افتاد و با عصبانیت گفت بیا دیگه دمپایی پام نیست و الان خوشحالی !!!!

موچول با عجز و بدبختی نگاه ساغر کرد و گفت عزیزم قربونت برم فدات بشم چرا انقدر عصبی میشی من فقط دارم میگم تند تر بیا بیاه دمپاییات رو بپوش فدات بشم

ساغر گفت تقصیر توعه چون عصبیم میکنی !!!

این بحثا همینطور ادامه داشت

اگر من بودم همون لحظه که موچول بهم میگفت تند بیا ... حتی اگر ناراحت میشدم چیزی نمیگفتم و تو خودم نگه میداشتم اما ساغر تو خودش نریخت (؟!) و سریع مشکل رو حل کردن

موقع ماشین گرفتن

ساغر داشت میگفت میدونی پام رو زخم میکنه یعنی چی؟

گفتم مامان بابا تو رو خدا دعوا نکنید

موچول گفت تقصیر مامانته میبینی من چی از دستش میکشم ؟🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🥸🤣

.

..

.

این بحث کردنا خیلی بهتر از اینه ادما تو خودشون نگه دارن و حتی سوتفاهم بشه و هیچ وقت ندونن مشکل اصلی چی بوده

۵۷۱🖤

۱- آخه بین این همه دختر خوب ... این آیه به این خوبی چرا داداشای من از کسایی خوششون میاد که میگن طرف مثلا خوشگله اما 🤌 اخلاق ندارن ؟!

دقیقا این جمله یعنی چی؟؟ "آیه چشماش واسه دختر بودن زیادی ساده هست "

۲- فک کنم منظورش با اینه چشماش سگ نداره 😃 ... غاقل از اینکه اونایی که چشماشون اینجوره واقعا اخلاق سگی دارن 🙂

۳- مرجان میگه مگه نمیگن خدا عدالت داره ... پس چرا همه چیز اینجوریه ... مثلا من تا به این شغلم رسیدم واقعا اذیت شدم واقعا ... تو ارشد چقدر اذیت شدم واسه پایان نامه واسه تک تک جملاتش موهام سفید شد کاری نبوده که من رو نزده باشم از دندون پزشکی و منشی گری و ارایشگاه بگیر تا بقیه تا به اینجا رسیدم که شغل الانمم ی سرش خوبه و صد تا سرش درد سر یدفعه ساعت ده شب بهم زنگ میزنن بیا سرکار ! مورد اورژانسی بهت احتیاج داریم !

بعد بعضیا رو میبینی هیچ مشکلی تو زندگیشون ندارن ... هیچ وقت نفهمیدم شکست و نرسیدن یعنی چی ! بعد پیش خودت میگی عدالت باید این باشه ؟

۴- من داخل فیلم "رستگاری در شاوشنگ" وقتی اون مرد از زندان فرار کرد و تو بارون فریاد زد ... گریه کردم

۵- بچه ها میگن بریم ی خوابگاه دیگه مدیریت اینجا بیزنس راه انداخته و هر چه قدر دلش بخواد میگیره ...مرجان میگه اینجا امنیت داره جای دیگه من نمیتونم با ی هر* زه هم اتاقی باشم

۶- کلاغا خبر رسوندن دوست پسرای دوتا از مدیران خوابگاه دندون پزشک هستن😅... من میگم اینا چقدر اوپن مایندن ! خیلی مشکوکن !!😃

۷- مرجان میگه اگر دوست پسر داشتم پول این خوابگاه رو بهم میداد ... موچول گفت پس چرا هنوز سینگلی ؟ گفت چون اگر دوست پ داشتم اون وقت ی چیز دیگه ازم میخواست ... موچول گفت بیشتر دخترای اینجا فکر میکنی چجوری خرج خودشون رو میدن ؟ تو این گرونی مگه میشه زندگی کرد

.

.

.

.

۸- به مادرم گفتم کرایه خوابگاه رو میخوان زیادتر کنن ... گفت مثلا چقدر؟ گفتم مثلا فعلا ۳۰۰ تا افزایش دادن ... گفت خب ۳۰۰ تا باید بزاریم رو یا * رانه ات

۹- یکی از بچه ها تا قبل از اینکه جزو سرپرستها بشه صدای ما بود ! یعنی همه حرفای بچه ها رو به بالاییا میرسوند و مثلا از حق و مظلوم دفاع میکرد ... آقا این شد جزو مسئولین و حالا بیا و ببین چجور داره خون مارو میکنه تو شیشه و با هر بهونه ای داره ازمون پول میگیره و بعد مرجان گفت ببینید من واقعا ندارم ، شما امکاناتی برامون فراهم نکردید این کارا واسه چیه ؟ این گرونی حق ما نیست ! بعد مسئول بهش گفت کل خوابگاه ها و هتلای این منطقه زیر نظر منن شاید پارک دم در خوابگاه بتونی بری که اونجا هم راهت نمیدن البته خوابگاه سومالی هست همه در و دزد و هرز* ن که چون دختر جوونی پیشنهاد نمیکنم بری اونجا ...

یاد مسئولین فرهیخته خودمون افتادم که تا وقتی بین خودمونن چقدر چاکرم نوکرم دارن و ادعا دارن واسه همه چیز و بعد اینکه ی جایی میرسن دنبال اینن با چه بهونه و با چه حرفی به هر طریقی ازت پول بگیرن و تا خودشون پول دار تر بشن

۱۰- چقدر امشب حرف دارم ...

۱۱- پسرخاله داشت میگفت خانم فلانی بهم پیام داده شوهرم داره بهم خی* انت میکنه ...

این بشر منتظر من بود تا من نطق کنم منم گفتم مگه زندگی متاهلی همین نیست ؟!( که ی مدت بعد از ازدواج شوهرت بره با ی نفر دیگه تو راب* طه )

من اینو عادی گفتم ‌... اما وقتی چرخیدم قیافه پسر خاله رو ببینم دیدم با ی حالت هنگ و ی جوری که این حرف رو از دهن من باور نمیکنه داره نگام میکنه اما سریع خودش رو جمع کرد و گفت من فکر نمیکنم شوهرش همچین مردی باشه اون زن حتما داره دروغ میگه و دنبال جلب توجهه

گفتم چرا به تو پیام داده؟ میخواد ازت حرف بکشه ؟ تو رو تو دردسر بندازه ؟ این حرف اصلا به تو ربطی نداره ! اگر باز بهت پیام داد و درباره زندگیش چیزی گفت هیچ چیزی نگو ... چون اگر جوابش رو بدی یا حرفی (علیه شوهرش) بزنی احتمالش هست خود این خانم همه چیز رو بندازه گردن تو !

۱۲- مسئول بچه های اتاق پرستاری تو گروه نوشته هر کی با پوشش نامناسب تو خوابگاه دیده بشه باهاش برخورد میشه ... حالا خود دختره با شرتک میاد تو سالن :/ ... موچول میگه یکی باید خودش و بچه های اتاقشون رو جمع کنه

۱۳- من هر وقت اندام موچول رو میدیدم میگفتم این آدم تو گذشته باید ورزش سنگینی رو انجام داده باشه ... الان گفت کیک بوکس و موی تای واسه چهارسال کار میکرده ... بهم گفت اول ماه اول فقط حرکات کششی انجام میدادیم تا بتونیم پاهامون رو ۱۸۰ باز کنیم و بعد ماه دوم کم کم نحوه صحیح گارد رو یاد گرفتیم ، اصلا اینجور نیست که تو دستت رو مشت کنی جل صورتت و فقط پاهات رو عقب جلو نگه داری ... خود نحوه درست گارد گرفتن کلی تمرین داره ... و بعد ما تا کلی وقت اصلا مربیمون نمیومد باشگاه و تقریبا خودمون همه حرکات رو کار میکردیم ... بدون مربی ... اوه

۱۴-

۵۵۰🖤

من واقعا از گلدوزی بدم میاد

واقعا از کار خونه بدم میاد

من واقعا از آشپزی کردن بدم میاد ... اما از غذا خوردن خوشم میاد:/

.

.

.

.

موچول میگه خواهر کوچکترم رو خیلی تو سرم میزدن که رشته درست و حسابی خونده ، دانشگاه دولتی بوده ... اما من ثابت کردم کسی موفقه که انگیزه و تلاش مداوم و پافشاری داشته باشه

.

.

.

۵۴۷🖤

موچول گفت فلانی رفت سرکار ؟ چجوری؟

گفتم با التماس از یکی آشناها

گفت میدونی چقدر ثواب میکنه ی آدم اینجوری پیدا بشه کسی رو که هیچ پشتیبان و سرمایه ای نداره کمک کنه تا دستش جایی بند بشه