۷۴۴🧣
هر روز صبح که رییسم رو میبینم میگم این چرا هنوز زنده هست ... ؟
هر دفعه که میگه خیلی پرتی ! پیش خودم میگم آره بیا اخراجم کن تا هم من راحت بشم هم خودت ... الانم فرستادنم پی نخود سیاه برم اداره پست بسته پستی بیارم 🚶♀️🚶♀️🚶♀️
هر روز صبح که رییسم رو میبینم میگم این چرا هنوز زنده هست ... ؟
هر دفعه که میگه خیلی پرتی ! پیش خودم میگم آره بیا اخراجم کن تا هم من راحت بشم هم خودت ... الانم فرستادنم پی نخود سیاه برم اداره پست بسته پستی بیارم 🚶♀️🚶♀️🚶♀️
اون روز فهمیدم رییسم و منشی های محل کار کلا هر کی که اونجا کار میکنه همگی یک نوع بیماری پوستی گرفتن !
خیلی تعجب برانگیزه !
ما اونجا همه چیز رو ظاهرا استریل میکنیم همه ی وسایل رو میذاریم تو اتوکلاو تا تو دمای بالا حرارت ببینن ولی بعد که دقیق شدم دیدم وقتی پزشکها ناخواسته مو و صورت بیمار رو لمس میکنن با همون دست کش سر و صورت خودشون رو هم لمس میکنن همینطور بعضی وسایل رو که ما بعد از ۲۴ ساعت استریل میکنیم رو هم پزشکا لمس میکنن
پ.ن: خدایا خودت رحم کن ... چجوری فهمیدم رییسم بیماری پوستی داره ؟ تو وسایل شخصیش پماد ضد قارچ بود
من تو مرحله آموزشم و حقوقی نمیگیرم معلوم نیست این وقتی که میذارم اخرش میخواد چی بشه ... معلوم نیست کی استخدام میشم ... حتی ادامه آموزش هم معلوم نیست
یکی از بچه ها میگفت تو بیمارستان آموزشی همین تحقیر ها رو تو دوره آموزشی داشته اما همون دوره آموزش سه ماهه بوده و قرار داد باهاش بستن و بخاطر این سه ماه بهش حقوق دادن
بازم شرایطش خوب بوده من تکلیف فردام رو نمیدونم ... خانمی که مسئول آموزش منه از خودش تعریف میکنه و میگه من روز اول همه چیز رو یاد گرفتم من هیچ وقت سوتی ندادم من خیلی باهوش بودم و هر دفعه به من میگه تو دو سال بگذره هم یاد نمی گیری ، تو خیلی کم هوشی ... بعد یدفعه از زیر زبونش در رفت داشت خاطرات تعریف میکرد گفت خانم فلانی تو آموزش بهم گفته بود تو هیچ وقت یاد نمیگیری ( این همون دیوسی هست که روزه میگیره )
خیلی خوشحالم امروز جمعه هست و قیافه رییسم رو نمیبینم .
۲- مطب دکتر شبیه مغازه هست ... قرار بود روز ۵ ام به بعد مطب باز باشه اما به دلایلی ۱۴ ام یا ۲۰ ام باز میشه ... رییسم داره کرور کرور حرص میخوره و میگه دو هفته قراره در مطب بسته بمونه پس کی باز باشه؟
۳- سر ی قضیه دیگه گفت از فردا نیا ... بعضی کارا رو خیلی سختش میکنن مثلا کاور زدن رو وسایل خیلی آسونه اما تا دو هفته اول اصلا اجازه نمیدن همچین کار ساده ای رو انجام بدی ... بعد که انجام بدی ی سوتی بدی شیشه پاک کن رو تو دید بذاری میشی فاقد آی کیو ... الان چند مرتبه هی داره میگه شیشه پاک کن چیه که انقدر کار زشتی انجام دادین ؟ اسمتون رو مرکز نیلوفران آبی بنویسم؟
۴- نونام میگه میدونی این تحقیر ها آدم رو سفت میکنه که فردا خدایی نکرده مادر شوهرت ی حرفی پروند جنگ درون خانوادگی راه نندازی ... و بتونی بهش بی محلی کنی
۵- دیروز آخر وقت بهم هدیه داد و بهش گفتم من نمیتونم همچین چیزی قبول کنم چون باید چیزی دربرابرش بهتون بدم و من اصلا کارمندتون هم نیستم ( نونام اینجا گفت لعنتی کارمند؟ تو کارگرشی که صیح تا عصر فحش میخوره ) اینکه گفتم کارمند خیلی خوشش اومد و گفت اتفاقا قرار بوده زودتر بهم بده اما بخاطر دعواهای این چند روز باهام انگار امروز روز آرومی بوده ( ولی من اصلا خوشحال نبودم ... خسته بودم از این همه دعوا ... به هدیه اا نگاه کردم و پیش خودم گفتم تو رو خدا یکم رو اخلاقت کار کن این بهترین هدیه هست )
۶- رییسم بیماریش بدتر شده واکنش من ... خدا رو شکر ... مصاحبه رد شده ... واکنش من خدا رو شکر
۷- وقتی از سر کار (؟!) برمیگردم انقدر خسته ام ...از لحاظ روحی ... انقدر که دیگه نمیتونم راه برم همینکه از در محل کار میرم بیرون تو پشت بوم و نیم ساعت میشینم تا بتونم راه برم
۸- کاش درمان بیماری رییسم طولانی تر بشه دو هفته خیلی کمه برای سر کار نرفتن ... تو این زمان نمیتونم ریکاروری کنم ... از خونه مون هم فراریم ... تو خونه داداش سینگلم هی نق میزنه و بلند بلند حرف میزنه ... یک روزه بچه های اتاقمون همگی رفتن خونه و من کامل چراغها رو خاموش کردم همه زیر پتو بودم و توان بلند شدن و شنیدن صدایی رو ندارم ... چون خسته ام قراره شنبه هم سر کار باشیم دیدن رییسم مثل کابوس میمونه ... وقتی میبینمش و بهش سلام میکنم میگم این چرا هنوز زنده هست ؟ چرا نمیمیره؟
۹-
Tell me pretty lies
💔Look me in the face
نوبت دختر قاضی شهر رو لغو کردیم چون گفته بود تو تایم مدرسه ام میام اما نیومد و وقتی بهش زنگ زدیم گفت امتحان دارم و ساعتم رو جابه جا کنید و ما هم گفتیم مقدور نیست
یک ساعت بعدش از مدرسه اومد با چادر اومد و گفت شما میدونید من دختر کی هستم ؟ چطور جرئت کردین نوبت من رو کنسل کنین ؟ ... فکر کردیم دختره از بچه بودن اومده این حرف رو زده اما بعد مشخص شد مامانش جا پارک پیدا نکرده بود و دخترش رو فرستاده
پ.ن: بچه پولدارا خیلی خیلی خیلی بی شعور تر از چیزی هستن که فکر میکنید
خواهر زاده رییس اومده بود سیسش شبیه بچه رییس بود
واکنش من : پسر انقدر ادا نیا حداقلش دوازده سال ازت بزرگترم ...
کی بود میگفت ایرانیا خیلی خونگرم و مهربون هستند ؟؟؟ دو هفته هست اومدم کار کنم یک جوری مردم برخورد میکنن چه از همکار چه از رییست چه از ارباب رجوع ... به معنی واقعی همکارت همکار دیگه ات رو له میکنه تا خودش رو بکشونه بالا ... رییس ات یک بی شعور که دومی نداره مراجعه کننده ها یکی از یکی بدتر ... تو اگر صدتا کار خوب انجام داده باشی و فرداش ی کار اشتباه کنی کل اعتبارت زیر سوال میره
پ.ن: امروز پشمام ریخته بود دختری که میگفت روزه هست با دهن روزه داشت زیرآب منو میزد و من احمق یک هفته پیش جلو رییس گریه کردم گفتم این خانم رو ببخش ... و همین خانم داشت بنزین رو آتیش میریخت که من اخراج بشم!!!!!!!!!
دلم میخواد فرار کنم از این شهر
با ی نفر صحبت کردم و اونگفت هر دکتری نمیتونه بازرس باشهاین یعنی این ادم کانکشن خیلی خیلی قوی داره و باید بهش نزدیک بشی🧣 واقعا باید چی بشه ؟
دکتر داشت میگفت دیروز باهات خندیدم نکنه فکر کردی تو هم کسی هستی؟ نکنه فکر کردی حالا که دارم باهات شوخی میکنم تو هم دندون پزشکی ...؟ نه تو هیچی نیستی جز یک کارگر که پولی که میگیره از خون سگ حروم تر هست
پ.ن: واقعیتش وقتی شوخی کرد و خودش خندید اون لحظه پیش خودم گفتم نه انگار میتونه انسان باشه و دوستانه رفتار کنه ... ولی بعد این قضیه گفتم نه ی پا سایکو هست
امروز نمیدونم چجوری شیشه پاک کن رو وسط سالن جا گذاشتم ... خودم هنگ بودم که واقعا من برش نداشتم ؟ منشی مثل ی خبر چین پشت دکتر وایساده بود و خبر میداد ... پوزشن دکتر جوری بود که بخواد با شیشه پاک کن آدم بگشه
والا مطب های دیگه میبینی بساط فلاسک و بیسکوییت هست وسط سالن جوری که همه ارباب رجوع ها میبینن ... اما امروز بحث رو این بود که شیشه پاک کن رو کی گذاشته وسط سالن ؟ دکتر میگفت تو واقعا خجالت نمیکشی از کار زشتت ؟ من پیش خودم میگفتم کار زشت؟ مگه با پسری خوابیدم ؟
کشفیات من :
اصلا دختر و پسر جذاب نمیاد دندون پزشکی ... بخدا
چون اگر بخوای دندونت رو درست کنی باید حقوق یک ماهت رو کنار بذاری
هیچ پسر جوونی رو ندیدم مگر اینکه بخواد بکشه ! استثنا هم هست مثلا امروز یک آقا داماد اومد که آخر هفته عروسیش بود و دیگه واقعا مجبور بود و گفت خانمم میگه برا عکسها باید زیبایی دندان انجام بدی... معمولا آقا ها و خانم های میان سال میان . دختر های جوون فقط در صورتی میان که واقعا اوضاع دندون شون تو زیبایی و لبخند شون تاثیر داشته باشه
وقتی سرکار گردن درد و پا درد امونم رو میبره به خودم میگم
"دختر باید به شوهر پولدار وصلت کنه و بهش بگن تو تو خونه بشین خودم واست نیاز مالیت رو برطرف میکنم ... اصلا من اهل کار کردن و دستیار دندون پزشک بودن نیستم این چه شغلیه ... خود دندون پزشکی مفت نمی ارزه ۱۵ ساعت گردنت تو پوزشن نامناسب خشک باشه ... سی سالت نشده گردنت میپوکه "
پ.ن: وی بعد از رسیدن به خوابگاه فهمید اگر نره سرکار نمیتونه دندون هاش رو درست کنه و مراقبت های پوستی بخره ، لباس عید بخره ... تازه خیلیییییی بهتر از کافی شاپ هست ، کافی شاپ بعد از ۸ ساعت وقتی تو خیابون راه میرفت علاوه بر گردن درد ، تک تک نقاط پاش جوری درد میکرد انگار پا رو میخ میذاره میره ... و ۱۰ دقیقه بعد از کار تو خیابون رو صندلی مینشست تا جون بگیره و دوباره راه بره ... پس خدایا شکرت دستیار دندون بودن خیلی بهتر از کافی شاپه
روزی که داشتم میومدم تو ماشین آقا پسری رو دیدم همسن داداش خودم بود و گفتم احتمالا هم محله ای مون هست بهش میخوره دایی فلانی باشه
ولی چند دقیقه که گذشت به راننده گفت عمو ! تو ثانیه مغز من یکسری حساب کتاب کرد و به این نتیجه رسید ایشون همون آقا پسری هست که تابستون قرار بود ما با نطر خانواده تو ی کافه قرار بذاریم اما پدرم مخالفت کرد و گفت پسره از خونواده O.B هست چقدر خوشحال شدم اون لحطه که ی لباس مناسب پوشیدم گرچه دو لایه ماسک به صورت زده بودم ...
ولی چند دقیقه که گذشت پیش خودم گفتم هعی ... اگر ما با هم آشنا هم میشدیم ایشون نمیتونست از پس من بربیاد
خدایا شکرت بابت سلامتی که بهم دادی
آنفولانزا گرفتم صدام در نمیاد🥲 خدا جون قطعا قطعا کلی خیر و برکت بعد انفولانزا برام گذاشتی و میخوای باهاشون منو خوشحال کنی
۱- خدایا شکرت تو اوج دانشگاه و درس آنفولانزا گرفتم ان شاءالله که کلی اتفاقای خوب بد آنفولانزا باشه
۲- امسال حدود اردیبهشت یکی از بچه ها به مدیر خوابگاه گفته بود دلم میخواد ازدواج کنم اما بخاطر شرایط قومی خانواده ام خیلی نکته بین شدن و شما اگر پسر مجردی که جزو قوم ( درست میگم ؟ کلمه مناسبش همینه؟) دیدین منو معرفی کنین من با کله قبول میکنم
ی سری از قومیت ها هستن میگن اینکه ما مردم عادی به دنیا نیومدیم و تو این قوم به دنیا اومدیم یعنی ما از بقیه برتریم و بقیه باید به ما احترام بذارن و ما دختر و پسر مون رو فقط به قوم ها و خاندان خودمون میدیم و قضیه خالص سازی ژن
این دختر هم اینجور شده بود که خانواده اش میگفتن ما فقط به قوم خودمون دختر میدیم و دختر میگیریم ... نمیدونم مدیر خوابگاه واقعا تونست کاری کنه و ی کیس اوکازیون جور کنه یا نه اما دیروز که داستم درس میخوندم اون دختر خانم هم کنارم نشسته بود و داشت حرف میزد معلوم بود اول رابطن خیلی معذب گونه حرف میزد ... خیلی خوشحال شدم وقتی دیدم رفته تو رابطه واقعا از ته دلم خوشحال شدم... متاسفانه اتاقش انتن نیست و باید تو سالن بشینه و صبح ساعت ۸ وقتی داشتم میرفتم سرویس دیدم نیشش تا بنا گوش بازه داره چت میکنه ... هعی
پ.ن: ترک و لر و کورد و گیلکی نبود ... از اون قوم هایی که فکر میکنی باید احترامشون رو نگه داری و فکر میکنی خیلی خاکین ولی خاکی نیستن و جوری با بقیه صحبت میکنن انگار نوکرشونی به خدا ... بعد انقدر دم از مسلمون بودن میزنن درحالیکه دختر پسرای خودشون رو باید از تو نایت کلابای شهر جمع کنی -_-
۳- ی بار تو هلوتاک حرف میزدم و پسره گفت من وقتی ایران بودم Urma اقامت داشتم ... من چشمام چهارتا شد گفتم یا خدا ! استان جدید تاسیس شده ؟! اینجا کجاست؟ بعد که به یک نفر که سطح زبانش بهتر بود گفتم موضوع رو اون گفت منظورش Urmia یعنی اورمیه هست
۴-
عه وا کلی نوشتم تما نتم وصل نبود و همگی پاک شدن:/
خلاصه نوشته ام
: نونام واسه دختری که سه ماه باهاش آشنا شده بود کیک گرفت و بهش گفتم کیکه بزرگ نیست؟ گفت پولش چیزی نیست
اما واسه تولد من هیچ کاری نکرد ... شاید میخواست تلافی کنه چون من تولدش خیلی خیلی ناراحت بودم از اینکه تو هیچ چیزی نمیتونم کمکش کنم و از شهر دانشجویی فرار کردم تا منو نبینه و نگه عه پس هدیه من چی شد؟ خواهر من اینجوریه چیزی براش بخری نگاه میکنه میگه چه بیکلاس و کلی میزنه تو ذوقت و درک نمیکنه شاید تو تنها چیزی که با پول تو کارتت میتونستی بخری همین بود
البته انتظاری هم نداشتم ناراحت نشدم ولی یکم درد داشت
ایشون خانم هستند بله خانم ...فقط موهاش کوتاهه ...( وی کل پیج رو گشته تا بهش ثابت بشه خانمه) اون پشتی شوهرشه
https://www.instagram.com/p/CgUSFIXLNyj/?igsh=a3RjOGFhMHNuNXF0
اینم بچه اش
https://www.instagram.com/p/CMtfNeMnwA9/?igsh=NWlwN3MxMDlsdWJ3
اهل اوکراینه
من دیگه من سابق نشدم-_-