یکشنبه ساعت ۱۰ شب

پنج شنبه ساعت ۱۰ شب

خنده داره که بگم ساعت چیه 😶 ساعت خوردن قرص !

۴۱۹🍐

قبلا برنامه میریختم فلان برنامه رو داشته باشم کلی وقت درباره خدا با هوش مصنوعی صحبت میکردم

اما الان

ساعت ۶ صبح دارم با هوش مصنوعی صحبت میکنم چطوری پسر عموی کراش رو جواب این سوالش رو بدم ؟😐🫥😶‍🌫️ این موقع صبح که همگی خوابن من دارم چت میکنم ... اینکه منظور این حرف پسر عموی کراش چیه؟

شاید باورتون نشه ولی من چهار سیخ کوبیده نذر کردم تا بتونم به کراش بگم ما نمیتونیم با هم دوست باشیم یا صرفا درد ودل کنیم ... .گس وات یک هفته چند روز بعد نذرم یکی بهم گفت کراش دختری رو میخواد اسمش مبینا هست اسم مادر مبینا رو تو گوشیش مادر زن ذخیره کرده ! کنار انگشت سبابه اش Mتتو کرده ! وقتی میره مغازه مادر دختره و مادر زن فضا رو خلوت میکنه تا اونها راحت بتونن صحبت کن!!! وقتی اینا رو شنیدم حس کردم عمرم و وقتم رو بخاطر فکر کردن به کراش هدر دادم ، از ته قلبم پشیمون بودم که چرا حتی فکر میکردم میتونم دوسش داشته باشم

باید نذر کنم ی اراده ای خدا بهم بده تا پسر عموی کراش رو هم کنار بذارم

همکارم بعد دیدن پسر عمو کراش : تنها آدمی که اولد مانی میپوشه و بهش میاد ... باه باه

.

.

.

میخوام برگردم به خدا 💔❤️‍🩹💔💔💔💔 کاش ماه رمضون بود هر عبادتی دوبل حساب میشد💔 تاثیرا دوبل بود... فقط چهار ماه دیگه انتظار میخواد

۴۱۸🍐

۱- من تا الان که اینجا بودم چیز خاصی یاد نگرفتم چون نمیذارن اجازه نمیدن میگن فوت کوزه گریمون لو میره:(... دلم میخواد غذاهایی که از سرآشپزمون یادگرفتم رو اینجا بذارم تا اونایی که بلد نیستن مثل خودم بتونن هنری رو کسب کنن...

۲- پسر عموی کراش ی شب از قصد کارتش رو آورد تا موجودی بگیرم ... بهم گفت تو هر چقدر منو بلاک کنی بازم من ی خط جدید میگیرم ... اینجا فهمیدم فرار کردن و بلاک کردن نتیجه نمیده روش و گفتم حس من مثل شما نیست اینکه کوچیکتر از منین فقط بخش کوچیکی از ماجرا هست و من نمیخوام بخاطر من خودتون یا شخصیتتون رو عوض کنید ... که خب انگار با این حرفم دیگه پیام نداد ...‌ البته همه اصرارش روی دوست شدن بود !

۳- من واقعا خوشگل نیستم حس میکنم اینا ی امتحان از طرف خدا باشه ... مگه من یوسف پیامبرم؟!

۴- من همیشه رو کسایی که کراش دارم دعا میکنم که حالشون خوب باشه ... آخه قرار نیست شما از هر کی که خوشت اومد بهش برسی یکی هست اسمش آرمانه ... خیلی ادم خطرناکیه ... روزای اول آقای ارمان که میومد منو نگاه نمیکرد و سلامم نمیکرد ... منم اصراری نکردم ... بارهای بعدی ی جور برخورد میکرد انگار من وجود ندارم! تا بهم پیام داد و گفت من واقعا دلم میخواد هر جا که هستی حالت خوب باشه

۴۱۷🍐

واقعیتش تا قبلا تو فامیل یا خانواده من دختر خوشگلی نبودم همه نونام و آیه و نیلی رو میگفتن خوشگل... حتی پیرزن های فامیل که همیشه ی مورد اکازیون تو جیب دارن برای معرفی به خونواده ها هیچ وقت منو معرفی نمیکردن

تو دانشگاه و خوابگاه زبون داشتن معادل زید پیدا کردن بود اگر ادم ساکت و بی ضرری بودی دیگه سینگل فارغ التحصیل میشدی ( حتی تو مدرسه هم دبیر درس تخصصی مون سال آخر بهم گفت من تو رو نمیشناسم دانش آموزمی ؟ من از دانش آموزی ساکت خوشم نمیاد ( البته لحنش جوری بود که بگه نفرت انگیزن ... البته حرفش تاثیر داشت ساکت تر و بی اعتماد به نفس تر از قبل شدم ))

.

.

.

.

.

الان که تو محیط کار یکی بهم میگه من ازت خوشم میاد یا میگه تو قشنگ میخندی از خودم میپرسم راست میگه؟ پس بقیه دخترا کجان ؟ نکنه ...؟ ... اما این معجزه مستقل بودن و کار کردن و بین مردم بودن هست

*خدایا ممنونم ازت اینکه ی نفر ی مورد مثبت ازم میبینه بهم میگه🩵🩷🤍

۴۱۶🍐

نگاه رییسم میکنم و میگم از من بدت میاد من چند برابر

چند برابر

چند برابر

۴۱۵🍐

فردا آخر ماهه بگم نمیام؟ بهش میگم آقای فلانی من راضی به

ضرر شما نیستم

پایه فقط مادرم همینکه میگم نمیخوام اونم میگه ول کن بیا خونه

۴۱۳🍐

عصر دلگیر پاییزی🚶‍♀️

۴۱۳🍐

کل حرفی که تاکید داشت این بود

تو مهربونی ،دلت پاکه ، مهربونی... بچه های اکیپم میان سرت کلاه میزارن ابروت رو میبرن و همه جا میگن تو محل کارت رل زدی ... بازم مهربونی

* فکر میکردم یکی که میگه دوسم داره حرفای بهتری میزنه ... اینا چی بودن دیه ؟! من واقعا مهربون نیستم از مادر بپرسی کلی مدرک میزاره رو میز ! لعنتی چرا نگفتی خوشگلم ... پس چی من جذبت کرده بود؟ کل حرفش این بود اگر میخوای تموم کنیم همین الانم میشه !

۴۱۲🍐

خیلی سختم بود به کراشم بگم من نه میتونم دوستت باشم و نه یکی که باهاش درد و دل کنی پس بیا دیگه به هم پیام ندیم💔

اما انجامش دادم ...

.

.

.

برای اینکه حرفها تو دلم نمونه از خودم فیلم گرفتم و تمام حرفها و سرزنش ها رو که نمیشد به کسی گفت توش گفتم و بعد نگاش کردم خیلی حالم بهتر شد و کمتر ناراحت بودم☹️

۴۱۱🍐

ادامه داستان👀

به کراش پیام دادم ی رزومه خیلی خوب براش نوشتم گفتم شما خیلی خوبی ، فوق العاده جذابی ، خانواده خیلی خوبی داری ، از لحاظ مالی هم مشکلی نداری اما من واقعا این مدلی نیستم که با پسرا دوست بشه 🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

اون بعد از سه روز انلاین شد و گفت باشه و گفت با پسرا مهربون برخورد نکن چون ممکنه حرف دربیارن که باهاشون دوستی حواست به فلانی و فلانی باشه ... بعد همینطور حرف زد و حرف زدم گفت من به یکی نیاز دارم که باهاش درد و دل کنم ... و آبجی صدات میکنم تا بدونی قصدم سواستفاده نیست

.

.

.

حالا من اینجوریم که این دیگه چه موقعیتیه؟ مگه میشه با ی پسر غریبه حرف زد و درد و دل کرد ؟! بعدش من بینش و شهود ذاتی از بدو تولد ندارم و وقتی یکی ازم راهنمایی میخواد نمیدونم چی بگم اصلا من خودم به مشکل میخورم و نمیدونم تصمیم درست چیه به نونام یا وبلاگ جنتلمن پیام میدم ... چرا فکر کرده من ادم مناسبیم؟

.

.

* شاید بگید این عکس چه ربطی به متن داره ؟همینطور که به عکس نگاه میکنید تا یک لیوان رو انتخاب کنید و پیش خودتون میگید اینا دیگه چجور لیوانین ؟ با طرح گربه؟ مارپیچی؟ خال خالی؟؟ کدوم رو بهتره امتخاب کنم ؟ ... الان منم دارم این سوال رو از خودم میپرسم این دیگه چه نوع رابطه ایه؟ درد و دل کردن؟ آبجی بودن ؟ اصلا داریم همچین چیزی؟