۷۹۵🦤

یادتونه چند پست قبل درباره آزمایش بارداری واسه آقایون گفتم ... اینکه اگر پزشک همچین نسخه ای واستون نوشت لبخند نزنید ؟ چونکه اگر همین آزمایش بارداری مثبت بشه خیلی خطرناکه و میگه اون آقا تومور بیضه داره !

پس نو شوخی .🙅‍♀️

.

.

.

دور از جون همه آقایون .

۷۹۴🦤

سریالهایی که دیدمشان : 🥲🥲🥲🧡

ادامه نوشته

۷۹۳🦤

داخل برنامه هلوتاک ... شاید آشنا باشید بهش (ی برنامه بهبود مهارت زبان هست)

اگر من ده نفر بهم پی وی پیام داده باشن ۹ تاش اهل کردستان عراق هستن و یک نفر ممکنه یا ترکیه ای باشه یا آمریکایی یا انگلیسی .

واسم سواله چرا کردهای عراق انقدر دلشون میخواد فارسی یاد بگیرن ؟ انگار فارسی زبون اول دنیاست ! درحالی که جزو زبونای زنده ام نیست !

یکی شون بهم گفت ۶ ماه پیش اومده بود شمال ایران ی لحظه پیش خودم گفتم خدا کنه مردممون اون حس نج اد پرستی شون گل نکرده باشه و کلی بخاطر عرب بودن و لهجه عربی با تحقیر باهاشون برخورد نکرده باشن یا حداقل فحش نداده باشن اما بهش گفتم خوش اومدی و امیدوارم بهت خوش گذشته باشه

و گفتم چرا یدفعه ای همه کردهای عراق انقدر فارسی دوست شدن ؟؟؟؟!!! تو صفحه چت من پر از کُرد عراقه !!!

( درحالی که من این برنامه رو نصب کردم با انگلیسیا و آمریکاییا صحبت کنم شندر غاز انگلیسیم رو بهتر کنم :/ زهی خیال باطل خودم دارم فارسی یادشون میدم :/ تازه از پرچم ایران به عنوان ملیت استفاده میکنن :/ اما لوکیشنشون رو زده شمال عراق :/ ( چه باهوشین اینا ... ))

خلاصه گفتم بلا استثنا همه شون تو ایران یا عراق دانشجو پزشکی هستن !

گفت همههههههه شون دروغ میگن بزن بلاکشون کن🥲😂😂😂😂😂😂

ادامه نوشته

۷۹۱🦤

۱-من چجوری باید اشتیاق رو به زندگیم برگردونم ؟

۲- ظاهرا بچه ها (سارا، زینار ، ایران ) رفته بودن بیرون ... ایران رو چه حسابی واسه بار اول ۷ تا کشیده بود !!!!! سارا میگه من هنگ کرده بودم فقط با لبخند گفتم یکم زیاد نشد ؟

و

بار قبل هم همین اتفاق افتاده بود ... ایران واسه اینکه کم نیاره تا تونسته بود تو مهمونی خورده بود و صبح وقتی بیدار شد همه اش خواب بود و میگفت قلبم خیلی میزنه و نمیتونم نفس بکشم و همه اش میگفت میترسم سنگکوب کنم الانم همینطور شده بود

وللش به ما چ !

۳- نمیتونم بخوابم

۴- آذین و من تختمون کنار همه ... و آذین ی جور وسواس داره !

همینکه پتوم ۵ سانت فقط ۵ سانت ... ببینیت فقط پنج سانت از تخت بزنه بیرون ، آذین جیغ میزنه میگه پتوت داره میوفته رو زمین !!!o_O

بار قبل ی دستم به گوشی بود و دست دیگه ام کنار تشک رو گرفته بودم و تکونش میدادم و اونم سرش تو گوشیش بود ، پس قطعا اونم میدید من دارم دستم رو بالا و پایین میکنم لبه تخت ولی میدونین چیکار کرد ؟ چهارتا انگشتم رو گرفت که کامل بکشم پایین !!!o_O

گفتم حواسم هست

گفت دستت پایین بود!

یا بار دیگه اش پام از تخت آویزون بود

آذین از دووور منو دید گفت چشمم روشن !

گفتمش حواسم هست

یا قبلا ی بار سرپرست رو تختش نشست واسه ۲ دقیقه ... وقتی رفت بیرون ... آذین داشت رو تخت الکل میپاشید

این درحالیکه بقیه بچه ها هر کاری کنن اصلا مهم نیست ...‌

۵- I'm only fool for u ...

۶- امشب فادیا گفت تقریبا ۶ ساله با ی نفر دوسته !

آذین گفت کی رابطه رو نگه میداره ؟

گفت هر دومون

آذین گفت یعنی خیلی بچه بودین!

گفت آره ... ی سال داداشم فهمید و چتمون رو خوند و تقریبا یک سال گوشی نداشتم !

آذین گفت بعد لو رفتنت کات کردین ؟!

گفت نه ... اون واسم نامه میفرستاد

آذین گفت چرا ازدواج نمیکنین ؟

گفت هردومون بچه ایم و اون خیلی ازم بزرگتر نیست و باید سربازی رو تموم کنه

اینو که گفت آذین گفت خدایا ... من وقتی با علی آشنا شدم باید میرفت سربازی و اون سربازی واسش خیلی سخت بود و من کلی پشت گوشی التماسش میکردم دووم بیاره و میگفتم اگه تموم نکنی کار پیدا نمیکنی بابام بهت دختر نمیده . یا بار اول که موهاش رو زده بود بهم گفت آذین خیلی زشت شدم گفتم نه مظلوم شدی

.

..

.

این دخترایی که خوش تعریفن یدفعه میبینی درباره همه چی صحبت میکنن

۷۹۰🦤

۱- دلم نمیخواد حتی ی متن از کتاب درسی رو بخونم

هیچ اشتیاقی برای باز کردن اش و فهمیدنش و تموم کردنش ندارم

۲- هیچ امیدی ندارم

۳- از بیخوابی صبحا میخوام بالا بیارم و نمیتونم صبحونه بخورم و تا ساعت ۱۲ ... حتی نمیتونم رو صندلی بشینم

۴- انقدر استرس دارم و فقط میتونم پاهام رو تند تند تکون بدم

۵- ی پسری اومد خواستگاری نونام ، داداش متاهل بهش گفت اگر بهش نه گفتی هیچ وقت حمایتت نمیکنم دیگه زندگیت و نابود شدنت برام ارزشی نداره چون حرفم رو گوش نکردی

بعد یادم اومد حتی قبل از این حرفش ... خیلی خیلی استرس داشتم نونام پشت سر هم میگفت مشکلات تو به من ربطی نداره ، با پسرخاله حرف زدم گفتم تو میگی من چیکار کنم؟ گفت زنگ بزن به دادش مناهلت اون حتما میتونه کمکت کنه ! گفتم مطمئنی؟ گفت واقعا میگم بهش بگو ... مشکلت حل میشه !من واقعا دستم جایی بند نیست که از کسی کمک بگیرم . با هزار امید بهش زنگ زدم اما جواب اون : خب اقدام کن ! چرا به من زنگ زدی ؟! منم گفتم آها مرسی . دوباره گفت نه وافعا چرا به من زنگ زدی ! گفتم نه متوجهم .

ادعای الکی ، حرف مفت ... فقط ی خواستگاری برا نونام بیاد بخوان رئیس بازی در بیارن که مثلا ما هم غیرت داریم (؟!) و تو بگی نه و بگن تو پدر نداشتی من واست پدری کردم

۶- نونام گفت به نظرت استادت جایی معرفیت میکنه ؟ (استادم از دخترایی که تو کلاس باهاش ل ا ث میزنن و خیلی خیلی خوشگلن یا معیارای خوشگلی استاد رو دارن ... خیلی حمایت میکنه ) گفتم نه ! فعلا کمر همت بسته و به همه داره میگه من ترس از خون و رگ دارم و دردسر درست میکنم( و نمیتونم کارا ر هندل کنم و ی جوری درباره ام حرف میزنه که رییس بخش تو جلسه اول کلی ازم بترسه ...و اگر کل درمونگاها منو نگیرن تعجب نمیکنم کار این بوده باشه) !

۷- امروز یعنی یکشنبه ... قرص های هودمون تموم شد ... ان شاءالله که برگشته باشن رو تنظیم

۸-

۷۸۹🦤

دختر عمه منو دیده میگه دلم میخواد ی روز بیام دانشگاهت و غذا رزرو کنم و تو سالن غذا خوری بشینم ، خیلی دلم برای دوره دانشجویی ام تنگ شده

پ.ن: فقط کافیه دختر عمه واسه دلتنگیش اقدام کنه و ی سر به دانشکده و کارشناس رشته بزنه تا کارشناس همه چی رو بزاره کف دستش -_-

دختر عمه بشین تو خونه ات چلو کباب بخور . حتما باید از دانشگاه سابقت باشه ؟!

مهمون داریم🥴

به این کلمات دقت کنید

بادکنک ، آزمایش خون ، لیزر موی زائد ، رگ ، جوراب و...

این کلمات باعث بلوغ زود رس میشه ؟

خب دارم روزمرگی مینویسم ! افراد اطراف من قطعا آدمای کاملی نیستن و اتفاقاتی زیر جلد جامعه اتفاق میوفته و منم جزوش هستم ... ی زمانی که تو مدرسه و دانشگاه سطح بالایی بودم و بچه ها شبا دعا نماز شب و... میخوندن ولی الان قضیه فرق میکنه من اومدم ی خوابگاه و ی دانشگاه خیلی پرت ... آدمای اطرافم هر روز با ی نفرن ... درسته پول ارزش نمیاره اما من واقعا دیدم آدمی که پولداره هیچ وقت نمیذاره دخترش پیش هر آدمی باشه و تو هر مکانی باشه

اینطور که از من انتقاد میکنید فکر میکنم واقعا دارم پ***ن مینویسم !

اگه ناول های ترجمه شده لویی و B رو بخونید چی میگید ؟ بلوغ زود رس با نوشته های من به وجود میاد یا قلم لویی که ی شب هات رو مینویسه :/

مثل این میمونه من بهتون وسایل آزمایشگاه رو نشون بدم اما بهتون نگم برای چی خوبه !

۷۸۸🦤

با نونام رفتیم

ادامه نوشته

۷۸۷🦤

چرا اتفاقات این مدتم و نوشتنم همه درباره رابطه و دوستی هست ؟

.

..

.

.

.

مهستی به زینار گفت چرا با دوست پ ات خونه نمیگیری ؟ اون گفت چون دوست پ من مثل دوست پسر مردم نیست و فقط کافیه باهاش بحث کنم و عصبی بشه و تمام پته ام رو بریزه جلو خانواده ام ! زینار بادکنکهاش رو آورده بود و ایران با لوله خودکار بادشون میکرد :/

.

.

.

حس میکنم نباید به بچه های اتاق بگم دارم کجا میرم و میام چون مثلا مهستی وقتی شنید میرم دوره ... دیگه باهام حرف نمیزنه ! و گوشی رو جواب نمیده !

.

.

.

نونا قراره بالاخره شنا رو یاد بگیره ... با هم رفتیم لباسش رو بخریم ... ولی چرا مایو زنانه شبیه لباس خوابه !

کلی به خانمه اصرار کردیم تو اب نره وا بره !

ولی یک تومن ... آموزش شنا زیاد نیست ؟! به نظر من زیاده :"/

۷۸۶🦤

درباره فوبیا

استادمون گفت چند وقت پیش اومدم رگ بگیرم و یکی از خانمها گفت من میدم

متاسفانه این خانم فوبیای خون داشت و بعد خون دادن افقی شد و بغلش کردیم و گذاشتیمش رو میز

دوباره یکی دیگه از دخترا اون خانم قبلی رو که دید اینجوری شد نفسش بند اومد و اونم افقی شد و اونم بلند کردیم گذاشتیم رو میز و باز یکی دیگه از دخترا حالش بد شد و اونم بلند کردیم گذاشتیم رو میز ... واقعا خدا کنه گروه شما اینطوری نباشه یا اگر هستین همین الان بگین

یکی از دخترا گفت آخه استاد معمولا دخترای ظریف اینجوری میشن

استاد گفت نه به این چیزا ربطی نداره من دوستم هیکلش از این سیکس پکی ها هست اما وقتی میخوایم ازش خون بگیریم میگه منو رو تخت بخوابونین ... چون اصلا نمیتونه و میترسه

۷۸۵🦤

امروز چی شد ؟

خب

دو روز دارم میرم دوره آموزش ... حس اینکه ممکنه ی جایی استخدام بشی یا اینکه من دارم آموزش میبینم و از این حرفا خیلی شیرینه مخصوصا اینکه شغلت و همون رشته دانشگاهیت باشه ... یک درصد روحیه ام بهتر شده و یک نور امید خیلیی ریز پیدا شده این روزا 🤏

امیدوارم ازبین نره و دوباره افسرده نشم 👍

ولی ته دلم هی به خودم میگم خیلیی امیدوار نشو 💔 ، اگر قراره هیچ جایی نگیرنت همین الان با خودت تکرار کن که بعد تلاش کردی و نشد خیلی تو ذوقت نخوره

ادامه نوشته

۷۸۴🦤

واقعا معذرت میخوام که هی پست میذارم و وبلاگم تو وب دوستان میاد بالا و ممکنه نت نداشته باشین و منم مطلب مفیدی نمیذارم و آزرده خاطر بشین ... واقعا معذرت میخوام

ولی این نموداره واقعیه؟ 😐

ما جزو پرموترین های دنیاییم؟ شاید همینه که این چینیها اصلا ریش و سیبیل ندارن و صورتشون صافه

اما خب به نفع ما شد ... حداقل مردممون مژه و ابرو پرپشتی دارن 💅🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

۷۸۳🦤

اصلاح میکنم

چقدر وقیح

۷۸۲🦤

یکی پسرا به دختری که انتخاب کرده بود گفت من فقط از تو خوشم میاد ، اگر صد بار دیگه بهم بگن انتخاب کن فقط تو رو انتخاب میکنم 😲😲😲

منم با دهان باز و ناباوری نگاه میکردم و میگفتم بزنم به تخته چه عشق آتشینی داره این پسر !

دو روز بعد دوباره خواستن رای گیری کنن ... پسره رای اش رو تغییر داد و ی دختر دیگه ای رو انتخاب کرد و باز داخل اون هتل شیک بودن و با دختر جدید با هم ماسک صورت گذاشته بودن رو صورتشون و پسره میگفت میشه به طور جدی بهم فکر کنی

پ.ن: چقدر فرست طلب ... 😶😶

× چقدر فرصت طلب

۷۸۱🦤

همون برنامه بود ... همون برنامه که ۶ تا دختر با ۶ تا پسر انتخاب میکنن و میرن قرار

اگر دو نفر هم رو بخوان و نفر سوم بیاد گریه و ناله و اشک بریزه به یکی از این دوتا که نه من تو رو میخوام

حق با کیه ؟

روانم داره بهم میریزه ، این دوتا خیلی بهم میومدن و هم رو دوست داشتن چرا نفر سوم خودش رو دخالت میده ؟

۷۸۰🦤

روزی که ملکا رو دیدم

ادامه نوشته

۷۷۹🦤

۱- اون دوستمون که بدن درد داشت و گریه میکرد و ما همه میخندیدیم ... الان معلومه شده واقعا آنفولانزا گرفته بوده ... چقدر بهش خندیدیم 😬😬 بیچاره گریه میکرد میگفت بدنم خیلی درد میکنه ... خدا ما رو ببخشه

۲- دیشب هوا مه ی بود ❤

۳- بیرون کلی سبز شده !!! تازه گلهای نرگس و عباسی هم گل دادن 💚

۴- اسم هر دختری اوردم واسه بچه های اتاقه ...

۵- ایران میگه ی بار داشتم با هیجان واسه بابام میگفتم چی شد ، برای اینکه بیشتر درک کنه ی قدم رفتم عقب و بعد محکم سرم رو کوبیدم به دیوار ! بعد برگشتم به بابام گفتم بابا اینجوری سرم خورد به دیوار o_O

۶- یواشکی نگاه اون دوتا وبلاگ که روم تاثیر بدی میذاشت کردم و دیدم اصلا مطالبمون شبیه به هم نیست و این یعنی اصلا اینجا رو نمیخونن و دنبالم نمیکنن ... آخیش خیالم راحت شد ، حالا راحت روزمرگی مینویسم

۷-امروز صبح هم هوا مه ی بود ❤

۷۷۴🦤

میخوام برم بالای ممبر

و ی چیز ریز رو بهتون بگم 🤏

تو این برنامه که فری واسم معرفی کرد ی چیزی رو خوب فهمیدم اینکه ما تو فرهنگمون هست که رُک و راست حرفهامون رو بزنیم !

خودمم تا مدتها نمیدونستم معنیش یعنی چی

بذارین اینطوری بگم اگر من ناامید شده باشم میگم یکم خسته ام

درحالی که تو فرهنگ خودمون اصلا خستگی رو واسه ناامیدی به کار نمیبریم واسه ورزش کردن یا بعد از کار برگشتن میگیم و اگر بخواهیم مبهم حرف بزنیم اون ایرانی مقابلمون قشنگ گیج میشه میگه نمیدونم سر و ته حرف ات چیه !

یا خودمون از چیزی خوشمون نیاد مستقیم میگیم خوشمون نمیاد از این عطر چون بوش تنده ، غذاش خیلی بو سیر میده و خود کلمه نه رو خیلی واضح میگیم درحالی که خارجیا میگن این عطر هم خوبه اما اگر ملایم تر باشه بهتره

ی باری دیدم یکی از ایرانیا میخواست تو شورایی چیزی شرکت کنه و وقتی رفت بالا انتقاد کنه ... با فرهنگ ایرانی شروع به صحبت کرد و از مسئولین نا کار آمد انتقاد کرد که خانم فلانی آقای فلانی شما من با شما شوخی ندارم ، از نظر من هیچ مشکلی نبود اما اون رییس روسای پشت میز سریع ازش خواستن بدون اینکه حرفش رو تموم کنه بشینه و قیافه همه ناراضی بود و میگفتن خیلی داره تحقیر آمیز صحبت میکنه ... آخه رفتی بالا انتقاد کنی یا تحقیر کنی !

با تو اون برنامه که چهارتا دختر با چهارتا پسر رفتن سر قرار (همون که یکی از پسراش شبیه گوگه بود 😅) یکی از دخترا دو بار ی پسری رو انتخاب کرد و پسره واقعا راضی نبود و دیگه اوج رک و راست حرف زدنش به دختره گفت من بهتون گفتم میخوام با آدمای بیشتری صحبت کنم و من وقتی با شمام همه چیز عادیه و اینجور رابطه ها آخرش مبهم میشه

حتی نگفت من نمیخواستم با تو بیام نگفت هیجانی با شما بودن ندارم و نگفت آخرش کات میکنیم ... یکم استدلالی 📿

ولی حرف زدن خودمون پیش اونا تحقیر کننده هست 💅🤲

۷۷۳🦤

موچول تو یک ثانیه تشخیص میداد کدوم از دخترا جدیدن کدوم خیلی وقته اینجاست و کدوم مهمانه !

چون از بهار اینجام ی روز موقع آب خوردن یکی از دخترا رو دیدم که اصلا تا حالا ندیده بودمش و گفتم همینه ! جدیده !

پس ژست همه چی دان گرفتمو و گفتم تازگیا اومدی اینجا؟

گفت هاه؟ گفتم جدیدی ؟ گفت نه ... سه ماهه اینجام

گفتم عاه ... تا حالا ندیده بودمت ! اون گفت ولی من بارها تو رو دیدم

دیگه همچین کاری نمیکنم

۷۷۲🦤

۱- میدونم تعداد بچه های اتاقمون زیاده ... حفظ کردن اسم ها دو رو خودم شاید یک ماه طول کشید

فقط منم فکر میکنم دخترا همه شبیه هم هستن ؟

تو آشپزخونه غذا گرم میکردم و به کناریم نگاه میکردم و میگفتم این آذینه ؟ یا یکی شبیه آذینه ؟ ۴ بار اسم مینا رو پرسیدم و گفت فلانی من هم اتاقیتم ... امروز صبح سلامت کردم اما با تعجب نگام کردی و گفتی ما همو میشناسیم ؟

واقعیت اینه

دخترای قد کوتاه و سفید همه شون شبیه هم هستند

بعد اونای بین ۱۶۵تا ۱۷۲ ... یک شکل هستن

۱۷۲ به بالا هم یک شکل !

:/

روز اول خوابگاه میگفتم وااای نکنه سه نفر با کپی پیست فراوان اینجا زندگی میکنه 😬

۷۷۱🦤

ی چیزی یادم اومد 😃باز تو آشپزخونه بودم و سرپرست بچه های پرستاری رو دیدم من ترم بهار قبل

ادامه نوشته

۷۷۰🦤

قبلا یکی از بچه ها که مدیر پرورشگاه بود میگفت دو تا از بچه ها که ابتدایی هستن واقعا تو درسشون مشکل دارند و ی نفر باید باشه تا تو درسشون پیشرفت کنن موچول پرسید مگه معلم خصوصی یا کارکنای خود پرورشگاه حواسشون نیست ؟ گفت چرا هست ولی بیشتر راحتی بچه ها منظورشون هست و فشار نمیارن که باید درس بخونن و چون بی سرپرست هستن نمیشه زور بالا سرشون باشه و باید ی آدم دلسوز باشه که پیگیر درس این دوتا بچه باشه و خودم باید کارای خودم رو انجام بدم و دیگه وقت نمیکنم به این دوتا برسم و حواسم بهشون باشه

موچول گفت بقیه حواسشون نیست ؟

گفت نه ... بقیه بیخیال هستن ... حتی اگر این دو تا بچه ترک تحصیل کنن هم اهمیت نمیدن

البته این اطلاعاتی که من میگم یواشکی میگفت و خیلی تاکید میکرد نباید کسی بدونه مثلا یکی از بچه ها

رو هم پدر هم مادر ولش کرده بودند و بهزیستی قبولش میکنه که ازش مراقبت کنه اما اون بچه باور نمیکنه و شب فرار میکنه و همچین چیزی و میره خونه و میبینه کسی اونجا نیست

و بعد به مدیرش زنگ میزنن که یکی از بچه ها نیست و خودت رو سریع برسون و این دوستمون که تعریف میکرد میگفت چرا باید ی نفر رو به این دنیا بیارین و اینجور با بچه تون رفتار کنید ؟

بگذریم از دردسرای مرجان

بعد اون موقع گفتم هر وقت وقتم خالی شد یا فرجه شروع شد با مرجان برم و به بچه هایی که ریاضی یا املاشون ضعیف هست کمک کنم ... که اصلا وقتش نشد و فراموش کردم

دیروز مرجان رو دیدم تو آشپزخونه و هی نگاش میکردم میگفتم من ی کاری باهاش داشتم ؟ بعد یادم نمیومد ... و دوباره برمیگشتم و نگاش میکردم میگفتم ولی واقعا میخواستم باهاش ی صحبتی کنم ؟ شایدم نه ... توهم زدم

بعدددددددد تو ماشین که داشتیم برمیگشتیم و پسرک راننده هی زنگ میزد و میگفت بابا مامان دعوام میکنه ... و بعد خانمش زنگ میزد میگفت پسرک میخواد تو بارون بازی کنه ی چیزی بهش بگو

اون موقع یادم اومد قرار بود برم پرورشگاه ی کارایی کنم !

بعد کجا بودم ؟ سر خیابون ... نرسیده به خونه مون :"/

دست مریضاد میگم به مغزم ... خیلی دیر یادم آورد

۷۶۹🦤

قبلا قبلا ها با پسر خاله تابستون اومدم ساری

ظهر شد و ما گشنمون بود و هی تو ساری با ماشین پدر میچرخیدیم

پسر خاله یدفعه گفت خیلی گشنمه کاش زود برمیگشتیم

منم گفتم میتونیم بریم خونه عموم خودش خانومش همیشه تعارف میکنن که اگه اومدیم ساری و کارمون طول کشید ناهار رو خونه شون باشیم و بعد که هوا خنک شد برگردیم خونه

اون گفت اوه عموت ! همون عموی پولدارت که ی بشقاب برنج تو خونه اش بخوری تا شب خواب نمیره و میگه ی بشقاب برنجم رو خوردن !

من : 😶😶😶😶😶😶😶😶😶

پسرخاله : لازم نیست خونه عموت بریم

.

.

.

بعد این حرف پسرخاله ... دیگه نمیتونم خونه کسی غذا بخورم ... این حس که صاحب خونه راضی نیست و داره تعداد میوه هایی که میخوری رو قیمت شون رو حساب میکنه

مخصوصا بعد اومدن به این دانشگاه و پولکی شدنم (اینکه هی دارم حساب میکنم چقدر باید صرفه جویی کنم و کمتر بخورم و همه اش به پول فکر میکنم )

بعد دختر عمه ها به مادرم زنگ زدن و کلی گله کردن دخترت اینجا دانشجو هست اما اصلا یکبار ام خونه ما نیومده !

به نونا قضیه رو گفتم که چرا خونه کسی نمیرم اما نگاه عاقل اندر سفیهانه ای بهم کرد و گفت اون پسر خاله دیوونه هست تو رو هم دیوونه کرده🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

در حالی که من فقط فکر میکنم این آدما فقط دارن تعارف میکنن ... واقعا اونقدر مشتاق هستن و ناراحت میشن کسی به دیدنشون نره ؟! فقط تعارفه و میخوان به ظاهر نشون بدن که اهمیت میدن و براشون مهم هست و آدمای مهربونی هستن

ی کاری کردم و الان انگار هی تو ذهنم میاد باید خودم رو ثابت کنم و از این حرفها ... در حالی که تجربه ام گفته بخوام خودم رو ثابت کنم که نه من بهترم... اصلا خوب نیست و کلا نتیجه عکس داره

حس میکنم اینجوری نوشتنم و حرفهام اصلا شبیه خودم نیست

پستی رو بنویسم که خودم رو ثابت کنم ... در حالی که چیزی که میخوام بنویسم ی چیز دیگه است

پس

باید کاری کنم

ادرس خودم رو دوباره عوض کنم 😶

یا وبلاگ اون دو تا نفر رو دیگه دنبال نکنم

...

جرئت حقیقت

خیلی بی مزه هست دارن با گوشی انجامش میدن

مهستی باخت و ی معجون براش درست کردن و گفتن سس و رب و لیمو داخلشه ...در حد ی قلوپ ته لیوان لود که دادنش دست مهستی ... مهستی یدفعه سر کشید ! چهره اش ریخت بهم گفت چرا این تنده ؟! مهرخ گفت گفتیم که سس فلفل ریختیم ... این همچین سرکشید !

ساکورا دستش تا مچ برد تو سطل زباله🤢

زینار مخلوط سالاد و انار خورد ... این خوش به حالش شد

من دارم عکسای رک**** رو میبینم مهستی دید گفت این از اول تا آخرش عمله قبلا تو پارکا ویدیو میگرفت گفتم مگه فالوش داری گفت نه فقط ویدیو هاش رو دیدم

.....

۷۶۵🦤

حرفهای بعد امتحان ... که پشیزی مهم نیستند ... در واقع هستند ولی شما نمیدونید درباره چی حرف میزنم🦤

۱- امروز سر جلسه استاد اون جزوه **** رو دیدم ! همون جزوه که سوالاتش خیلی پرت بود ! اصلا استاده براش مهم نیست میانترم نگرفته !

۲- قراره پول خوابگاه رو افزایش بدن :"( ...

۳- اون برنامه که گفتم دختراش خیلی خوشگلن ... فری معرفی کرد چون گفته بود یکی از شرکت کننده هاش خیلی شبیه گوکه هست (سرچ نکنید هیچ چیزی گوگل نشون نمیده ) قسمتهای اولش به خودم میگفتم آدم باید خیلی بیکار باشه همچین چیزی ببینه :"/ ... هعی بد نبود ... اولش که نگاش کردم چیزی که خیلی واضح بودادمای خیلی خفن دخترای خیلی خوشگل درش هست

آقای k رو قبلا ی رمان درباره اش خونده بودم اینکه خیلی آدم جدی و سخت گیری هست و بعد اون موقع هر وقت اسمش میومد ازش میترسیدم ...اما تو این برنامه دیدم نه ‌... انگار شایعه بوده انگار در واقع آدم فان (؟!) و جالبی بود و بشه باهاش حرف بزنی میبینی نه میتونی باهاش بخندی و اونقدرام و سخت گیر و جدی نیست که ازش بترسی

مثل موقعی که منو فری هیچی از B نمیدونستیم و فقط چون از رمانهایی که درباره اش خونده بودیم فکر میکردیم ی آدم گستاخی هست که میخواد تو بحث روت رو کم کنه ... یا به هر نحوی که باهات همیشه مخالف باشه ... ولی بعد اینکه تو ی برنامه باهاش مصاحبه کردند و هر دومون تعجب کردیم ! اصلا شبیه اون چیزی که فکر میکردیم هم نبود و خیلی خیلی بهتر بود !

۴-

ووواااهای چرا اینا ساکت نمیشن ؟؟!!😭😭😭😭😭😭

فردا بیوفتم نونام بفهمه رسوام میکنه میگه افتادی😭😭😭😭😭

فردا: مهم اینه پاس بشم 💅👀

۷۶۳🦤

آذین داره از درد گریه میکنه و فحش میده و ما همه داره میخندیم خدایا توبه

.

.

.

آمپول رو داد ساکورا بزنه و ساکورا میخندید میگفت شل کن

میگه نه بزارین به دوست پ ام زنگ بزنم اما میبینه مشغوله و با گریه قطع میکنه

مه رخ میخنده میگه من هنوز میگم حامله ای بین قرصات بیبی چک دکتر نداده ؟!

آذین میگه خیلی بی شعوری ... باز گریه میکنه و زیپ شلوراش رو نمیتونه بکشه بالا میگه خدایا اینم با من لج کرده

باباش زنگ میزنه میگه چطوری ؟

آذین گریه میکنه میگه ک *** درده تازه آمپول زدم

موهاش رو درست کردم و انداختم پشت گردنش و اشکاش پاک کردم ...

باز مه رخ میگه وااای نکنه حامله ای ؟

آذین میگه میام واست یکی اینو بزنه

به دوست پ زنگ میزنه میگه چرا همیشه مشغولی ؟ من آمپول زدم و دارن میام دنبالم اون میگه من همیشه آزادم آذین میگه همین که من زنگ میزنم مشغولمیشی ؟ الانم برو به تماسات برس

مه رخ میگه وااای بچه ها داریم خاله میشیم

آذین میگه *****

۷۶۲🦤

ی برنامه ای نگاه میکنم

دختراااش خیلیییییی خیلیییی خیلیییی خوشگل هستن

دلم میخواست به نونام معریفش کنم ... گفتم چه فایده ، مثل آدمای بی بخار نگام میکنه و میگه باز شب قبل امتحان از استرس نشستی سریال دیدی ؟ قشنگ حس ات رو نابود میکنه

پ.ن: شما خواهرم رو نمیشناسید و حتی منم نمیشناسید ... اینکه اینجا غیبتش رو کنم ... اشکال داره ؟!

۷۶۱🦤

آذین بعد اینکه از حموم دراومد بدن درد و حالت تهوع گرفت !

به دوست پ اش زنگ زده میگه حالم بده و اون میگه میخوای به خواهرت زنگ بزنم ؟ آذین میگه خواهرم از اون سر دنیا تا بیاد و برسه ... من خودم برم دکتر که سریعتر خوب میشم تا بعد چند ساعت اون بیاد پیشم ببینه چمه !

آذین قطع میکنه و میگه خدایا دوست پسرت به جای اینکه بگه خودم با ماشین میام دنبالت میبرمت دکتر... میگه زنگ بزنم به خواهرت ؟؟!

مه رخ گفت علائمت مثل علائم حاملگیخواهرمه !!!

آذین گفت **** یعنی داری میگی من حامله ام ؟!

مه رخ گفت قسم میخورم حامله ای!

ایران گفت انقدر بهش نگو حامله ای بدش میاد !

آذین گفت نه بذار بگه ... مگه من کاری کردم که بخوام بترسم !!!

.

.

قرار شد ی نفر باهاش بره درمونگاه مه رخ اصرار میکرد با پای شکسته اش همراهش بیاد

آذین گفت آخه من اونجا فشارم افتاد غش کردم تو با این پات میخوای منو بلند کنی ؟!

..

..

..

پ.ن:حالا من بین این آشفته بازار نشستم دارم درس میخونم !

۷۶۰🦤

من همین الان تصمیم گرفتم

که

ارشد رو هیچ وقت شروع نکنم

اگر شروع کردم اسمم رو عوض میکنم 👐👍🤏

پ.ن: فردا امتحان دارم و نمیدونم چه غلطی کنم !

۷۵۹🦤

فردا امتحان گیاه شناسی دارم

اصلا شما بگو ی کلمه خونده باشم

واقعا نمیدونم چم شده !!!!!!!؟؟؟؟

هیچی نمیخونم !!!!

قبلا میخوندم و کلی حرص میزدم استادش ایراد داره و میوفتم

الان استادش خیلی خوبه و جزوه داره و همه چی هست اما من اصلا لای کتاب رو بلز نمیکنم !!!!!!!!

با این روند قطعا میوفتم :"(

من باید چیکار کنم که مثل یک دختر خوب و یک دانشجوی نمونه شب امتحان کتاب دست بگیرم و بخونم ؟:"((((

۷۵۸🦤

به کسی که قراره وبش عوض بشه بگی ادرس جدید رو برام بزار و نمیذاره ... چیکار باید گرد

Hey you

I don't like you, don't comment

😕

۷۵۷🦤

مهستی چندین بار قول داده بود که دیگه این بار آخره و کات میکنه

مهستی خیلی به پسرا زود وابسته میشه

و خیلی یدفعه ای دوست پ اش رو دیدم !

من عجله داشتم داشتم میدوییدم تا به امتحان برسم و یدفعه مهستی منو دید و وایساد ... به عقب نگاه نکرد و چشماش خیلی نگران بود انگار از دیدنم خیلی شوکه شده و مچ اش رو یدفعه گرفتن !

بهش گفتم سلام کلید داری یا در رو ببندم و فهمید من از هیچی خبر ندارم و چیزی ندیدم و خودش و جمع و جور کرد و جلو اومد و گفت وایسا میخوام بیام داخل و گفتم دعا کن امتحان دارم و اون گفت حواسم هست

و شبش من فکر میکردم نکنه از جلوه های بصری پسره هست که نمیتونه کات کنه ؟! واقعا؟!

۷۵۶🦤

واقعا پسرای بی جنبه ای هستین

میذارم رمزدار باشه

ادامه نوشته

۷۵۵🦤

همون سریالی که اسمش رو نباید گفت !

ادامه نوشته

۷۵۴🦤

نونام گفت

داداش سینگل عمیقا داخل لپتاپ فرو رفته بود ی لحظه با خودم گفتم داره چیکار میکنه ؟!

گفت از پشت نکاه کردم تا داخل سایت خرید لباس زیر دخترانه هست

حالا میگه این پسرا معلوم نیست تو سرشون چی میگذره ؟؟؟ اصلا سایت لباس زیر دخترانه به چه کارت میاد ؟؟؟؟؟!!!!!

۷۵۳🦤

سریال کیمیای روح :

حتما باید فصل یک رو نگاه کنید وگرنه سرخود فصل دو رو شروع کنید چیزی متوجه نمیشید و کامل فصل دو مرتبط با فصل یک هست !

کیمیای روح یعنی یک جادوی غیرقانونی و شیطانی برای انتقال روح به جسم های مختلف هست

فصل یک بیشتر داشت نشون میداد پسر داستان چجوری تبدیل به یک جادوگر میشه و عاشق استادش میشه

فصل دو بیشتر من رو یاد فیلمConstantine و twilight saga مینداخت ! قسمتهای اول با جن گیری و جسم های تسخیر شده شروع شد ... کاربرد شمشیر ناکسو هم بیشتر میشه

این شمشیر واقعا خیلی خفنه !!!!! من وقتی نگاه سریال میکردم میگفتم پشمام !!! چقدر شمشیر ناکسو خفنه !!!! دست شمشیر ذولفقار امام علی رو از پشت بسته انقدر که عالیه !

وااااای شمشیر بازی شون چقدر قشنگه ... اصلا وقتی پسره بدون اینکه شمشیر رو از غلاف دربیاره شمشیر رو محکم میزد زمین و انرژیش پخش میشد ... واای خیلی عالی بود

خدا رو شکر اون پسر اول فصل که چشماش خیلی میکاپ داشت اینجا دیگه میکاپ نداشت :)))) و بار رمانتیک بودن عشاق زیاد بود :)))) یعنی اگر پسر یا دختری هستید که رمانتیک بودن بازیگرا رو نمیپذیرید دیگه همون قسمت اکشن اش رو نگاه کنید

فعلا کیمیای روح فصل دو... تا قسمت ۴ اومده 😅😄🌠❤

دلم میخواست مصاحبه بین B و لویی رو بزارم تا شما هم بخونید

چون جوابهاشون خیلی جالب بود ... اما بعد دیدم شما که لویی و B رو نمیشناسید :/

تازه نویسنده اش هم نفرینم میکنه بخاطر حق کپی رایت :/

۷۵۲🦤

سوال:درمورد اولین هاتون چی به‌خاطر میارید؟

لویی: اولین ملاقاتمون، وقتی به شونه‌ی همکلاسیم زدم و گفتم "ببین اون تازه وارد چقدر کیوته" و جوری که درست از بعد اولین باری که B بهم نگاه کرد و خیره موند، به مرور شروع کرد به نزدیک شدن بهم و قایم شدن پشتم و گرفتن گوشه‌ی لباسم و آروم حرف زدن باهام، یه چیزی بیشتر از افسرده بود اما میتونستم میل به زندگی رو توی چشماش ببینم

.

.

.

یاد ی چیزی افتادم

تو کلاس وقتی سرم رو بالا میارم چشمم به چشم یکی میوفته ! نه اینکه ی صدم ثانیه کمتر یا بیشتر که مچ هم رو بگیریم ... دقیقا همزمان با هم نگاهمون به هم میخوره !

من فکر و خیال الکی نمیکنم فقط این بین دارم خودم رو مقصر میدونم ... چون اگر حواس پرتی من همینجور ادامه پیدا کنه اون ممکنه فکر کنه من درباره اش کنجکاوم ! و سوتفاهم به وجود بیاد :"/

۷۵۱🦤

۱- دقت کردم از وقتی اومدم این دانشگاه خیلی خیلی پولکی شدم و هر لحظه دارم به پول فکر میکنم ... استاد داره درس میده و من دارم فکر میکنم اگر امروز برم دکتر و داروخونه و سوپری ... چقدر باز کم دارم برای کرایه خوابگاه ؟؟

هر ماه همینجور فکر میکنم

و الان خرجام فوق العاده رفته بالا

۲ میلیون پول کارورزی بیمارستان

۱و سیصد اجاره خوابگاه

۲ میلیون دندون

یک و دویست عصب کشی ماه قبل که هنوز پرداخت نکردم

....

قشنگ شد ۶و نیم

خرج عمده ام میشه دندون

۲- اون روز با نونام تو خیابون میومدم گفتم واقعا خدا کنه من عید خونه نباشم ... شاید شاید تا اون موقع بتونم کاری رو پیدا کنم البته استاد گفته قیافه تو شبیه آدمایی هست که فنتیه:/ و دردسر درست میکنن و واقعا ناامید شدم دلم خوش بود این میتونه منو ی جایی معرفی کنه ولی واقعا ناامیدم بدون آشنا هیچ جایی نمیشه شروع به کار کرد

گفت اینطور نگو باید خوشحال باشی که عید میشه و باید خونه باشی

گفتم من واقعا الان پول ندارم فکر کن عروسی باشه و پول لباس عید رو واقعا ندار.... وای اصلا نمیخوام بهش فکر کنم

۳-