چرا اتفاقات این مدتم و نوشتنم همه درباره رابطه و دوستی هست ؟

.

..

.

.

.

مهستی به زینار گفت چرا با دوست پ ات خونه نمیگیری ؟ اون گفت چون دوست پ من مثل دوست پسر مردم نیست و فقط کافیه باهاش بحث کنم و عصبی بشه و تمام پته ام رو بریزه جلو خانواده ام ! زینار بادکنکهاش رو آورده بود و ایران با لوله خودکار بادشون میکرد :/

.

.

.

حس میکنم نباید به بچه های اتاق بگم دارم کجا میرم و میام چون مثلا مهستی وقتی شنید میرم دوره ... دیگه باهام حرف نمیزنه ! و گوشی رو جواب نمیده !

.

.

.

نونا قراره بالاخره شنا رو یاد بگیره ... با هم رفتیم لباسش رو بخریم ... ولی چرا مایو زنانه شبیه لباس خوابه !

کلی به خانمه اصرار کردیم تو اب نره وا بره !

ولی یک تومن ... آموزش شنا زیاد نیست ؟! به نظر من زیاده :"/