۸۳۹🦄

الان آگاه شدم چرا هیچکس نمیخواد دوست یا فامیلش یا آشنایی رو وارد کار کنه ... چون فقط ی ذره اندازه سرانگشت باشما لج بیوفته میتونه تو رو از شغلت بیرون کنه

پسرخاله میگفت مردم حسودن نمیخوان بقیه هم نونی دربیارن ... خیر ... همون مردم دیدن وقتی دوستت یا فامیلت معرفیشون کنی تا "همکارت" باشن ... هر روز جنگ اعصاب داری هر روز میگی امروز دیگه فاتحه ام خونده هست ...تو نیتت خیر بود دوستت رو ارودی اونجا اما دوستت تازه میخواد به پول برسه از ترک دیوار علیه ات آتو میگیره آبروت رو تو محل کارت ببره

۸۳۸🦄

دیروز میگفتم خدایا حس میکنم باید هنوز درس زندگی ببینم نه درحد رییس قبلیم که انقدر شوکه بودم که تا چند ساعت بعد ساعت ‌کاری پشت بوم ساختمونشون مینشستم و فکر میکردم واقعا لازمه ایین کار رو ادامه بدم ... نه در اون حد ولی یکم ملایم تر

خداجون قربونت برم انگار منتطر این حرف بودی ۶ ساعت بعدش فاکتور خرید ی دفعه ای اومد دستم دیدم بَه ... چقدر ی نفر بهم دروغ بگه وقتی من کاملا عین کف دست بودم سخته

۸۳۷🦄

کاش امروز تموم بشه

۸۳۶🦄

به نونام گفتم چ شده

اون حرص خورد و گفت من اولش هم از دخترای خوابگاه شما خوشم نیومد و گفتم باهاشون دوست نشو باهاشون بیرون نرو باهاشون حرف نزن ( چون سیگار میکشن ، عرق سگی میخورن، شبا پیس دوست پسرشونن و صبحا میان ) ... من نمیدونم چرا حاتم طاعی میشی میخوای خیری به کسی برسه اونم نه هر کسی به هم اتاقیات که درسته آدم رو قورت میدن

گفتم اره حاتم طاعی شدم فکر میکردم اونم مثل من نیت پاکی داره ... اما الان نمیدونم چرا نمیگه از حساب کتابش ... تو رو خدا بهم بگو چیکار کنم چی بهش بگم ؟

پ.ن: ان شاءالله که آخرش خیره

۸۳۵🦄

صبح شد پس کی من خواب میرم؟

۸۳۴🦄

یدکه هست ی آقایی حدود ۷۵ ساله نخود میفروشه و نخوداش خیلیییی معروفه ... ی روز پسرخاله دعوتمون کرد اونجا نخود بخوریم ... ی قاشق نخود میخوردی انگار ده تا فلفل تند گذاشتی تودهنت

گفتم عامو ای چیه خریدی سوختیم ... اصلا نمیشه مزه نخود رو بفهمی ... نونام که زبونش میسوخت اما کوتاه نمیومد میگفت منو پسرخاله نخودمون رو میخوریم تو باقالیت رو بخور ...پول دادیم الکی که نیست :/

۸۳۳🦄

حس میکنم فری داره ی کاری انجام میده اما مخفیانه !

بهش زنگ زدم خیلی یهویی گفت من به دوست مشترکمون زنگ زدم و درباره تعداد و قیمت وسایل جهیزیه که گرفته ازش سوال کردم !

من درون: چرا ؟ چرا ی آدم سینگل باید آمار جهیزیه ی نفر رو دربیاره ؟ نکنه دو روز دیگه عروسیشه و میخواد ی شب قبل عروسیش بهم خبر بده؟ هوم؟ چخبره؟

۸۳۲🦄

خوابم نمیبره

۸۳۱

بعد از کلی فکر کردن و نمودار کشیدن روی کاغذ فهمیدم من ناراحتم چون بهمدروغ گفته شده !

تحلیل ی آدم غریبه انقدر زمان نمیبرد انقدر که من خودم رو نمیشناسم

* پس من از آدمایی که بهم دروغ میگن بدم میاد چون خودم با صداقت وارد شدم ...wooow

۸۳۰🦄

واقعا ارزش داره

ادامه نوشته

۸۳۰🦄

یکی از دوستای مشترک منو فری ... با مردی تو دهه چهل ازدواج کرده

اون خیلی خوشحاله بابت ازدواجش و زندگیش ( حداقل از لحاظ ظاهری) خب مردی که تو دهه چهل هست فشار کسیکه تو دهه لیست هست رو نداره اونی که ۲۴ سالشه تازه منتظر هست بره سربازی هنوز شغلی نداره خونه نداره تازه میخواد شروع کنه این دوست مشترکمون از بس تکرار کرده جهیزیه ندادم وووو فری هم میگه منم میتونم ی ازدواج مثل این دوستمون داشته باشم و به همه آرزوهام برسم اخه پسر همسایه مون مثلا پرستاره به من میگه عروسی رو میریم ماه عسل واسه خونه هم خونه اجاره میکنیم

گفتم فری میشه انقد اینو تکرار نکنی؟ شوخی شوخی همه چی جدی میشه !اینجوری که واقعا ممکنه فردا بهم زنگ بزنی بگی دارم ازدواج میکنم اونم با مردی که تو دهه چهل سالگی هست

۸۲۹🦄

وضعیت هر روز من : کی گفته زن باید کار کنه ؟؟؟ زن بابد بشینه تو خونه اش

دو دقیقه بعد یادم میاد پول ندارم ، کلی خرج رو سرم ریخته : نه خدایا شکرت غلط کردم اگر سر کار نرم پول از کجا بیارم؟

۸۲۸🦄

جمعه ی دوست داشتنی بیااااا من متنظرتم 🍓❤🥞🌝

بیا که من از شنبه منتظر توئه دل انگیزم 🧡🧡🧡

درک نمیکنم بهتر فهمیدن یعنی همون لحظه مطلب رو بگیری ؟ یا نگیری و هی سوال کنی ؟!

تو کلاس داشتیم نکات گرامر رو مینوشتیم و ی نفر اون لحطه خیلی سوال میکرد

از نطر من سوالاش خیلی آبکی بودن ... مثلا اگر درس اون روزمون درباره برداشتن غذا با قاشق و گذاشتنش تو دهان بود

اون ی نفر این سوالا رو میپرسید:

نوع قاشق طلا باشه یا نقره ؟

میتونیم قاشق رو چند مرتبه دور سرمون بچر خونیم؟

حین چرخوندن میتونیم نفس عمیق بکشیم؟

من دارم با سرعت برق گرامر رو گوشه خالی کتابم مینویسم و پیش خودم میگم : محض رضای خدا اون قاشق رو بذار دهنت

بعد استاد همون لحطه میگه این سوالا یعنی شما خیلی خوب درس رو فهمیدید قبلا یک زبان اموز داشتم مثل شما بود بهش گفتم تو الان حتی با این سطح زبانت میتونی تدریس رو شروع کنی ...! چون کامل درس رو فهمیدی

من انگشت بر دهان حیرت زده این مکالمه رو گوش میدادم !

ولی بقیه هم همین حدود نمره گرفتن :/ ...ولی بقیه مهارت اسپیکینگشون خیلی خوبه 👩‍🦯👩‍🦯👩‍🦯👩‍🦯

من وقتی تو آزمونی کم میگیرم به خودم میگم آدم که نباید تو چشم باشه باید یکم غلط غلوط داشته باشه

تو آزمون آخری ۹ تا سوال رو اشتباه جواب دادم

استاد زبانم منو دید و گفت راستی نمره زبانت چند شد ؟ برگه ات رو دادم دست خودت چند تا غلط داشتی

من خیلی خوشحال و با لبخند گفتم ۹ تا غلط !

گفت اوه چقدر بد ... میشه دفعه بعد بیشتر بخونی ... ۹ تا یعنی درس رو یاد نگرفتی

پ.ن: حس میکنم داشت تهدید میکرد اینکه اگر کتاب تموم بشه میخوام بذارمت ترمهای قبل تا دوباره درسها رو مرور کنی👩‍🦯👩‍🦯👩‍🦯آخه دیدم این کار رو دوست داره

منو یکی از دخترا خیلی شبیه بهم هستیم قد ، رنگ پوست ، اندازه مو ، شکل دماغمون:/ ، وزنمون ، مو هامون ، رنگ مو ، چشم ... وقتی همزمان جایی بودیم چند بار گفتن شما خواهرین خیلی خیلی شبیه بهم هستین !

امروز اون منشی که بیشتر از همه سابقه کار داره گفت فکر میکنم تو بیشتر از همه نذری خوردی ! چون خوابگاتون کنار مسجد هست

گفتم اتفاقا نه ... امسال چیزی نخوردم چون گیرمون نیومد

اون گفت ولی ما واقعا خیلی نذری گیرمون اومد پشت سر هم ... آش رشته ، حلیم ، نخود ... خیلی میترسیدم بیام سرکار و همگی بگم چقدر چاع شدی تو این دو روز !

ملیحه هم گفت ما هم نذری نخوردیم نه اینکه نخوایم بخوریم ...گیرمون نیومد

به منشی که از همه بزرگتر بود گفتم شما کجا بودین که اتقدر بهتون میرسیدن؟! گفت ما بافت قدیم هستیم مرکز شهر !

آمنه از اون طرف اومد گفت بچه ها شما دیشب رفتین شمع بزنین ؟ لعنتی مسجد ما رسما فشن شو هست !

ملیحه گفت چیش باحاله ! بری داخل مراسم مذهبی که بقیه مسخره میگیرنش ... من اعتقاد ندارم ولی حداقل نباید اینجوری باشه

آمنه گفت والا مردم دوست دختر پسرن با هم حرف میزنن میگن فلان ساعت میریم حسینیه تو بیا برو وسط تا من تو رو ببینم ... یکی مثل منو خانم منشی بزرگ که کسی نداریمم میریم مردم رو ببینیم تو فقط باید ببینی ملت واسه ی شب چجوری رفتن آرایشگاه مدل مو زدن باشگاه رفتن کفش واکس زدن

خانم منشی بزرگ گفت اخه تو همچین جایی نبودی این تنها فستیوالیه که ما میتونیم همه مردم محل پیر هامون همه آدمایی که خیلی وقت هست رو ندیدیم ببینیم ... هر وقت برگزار میشه خیلی خوشحال میشیم

گفتم قضیه شمع چیه ؟ اخه من ندیدم تو شهر خودمون

امنه گفت شمع روشن میکنی حاجت روا بشی مشکل گشا هست باید کنار دیوار روشن بشه اما میبینی کنار دیوارهای خرابه همه جا روشن کردن

ملیحه گفت تو هم رفتی روشن کردی تا دوست پسر گیرت بیاد ؟

آمنه گفت اونجا محله منه من بشینم نگاه کنم که همه میدونن کین اصلا از من گذشته این کارا

دیگه همستر و همکاراش مثل بلوم و گربه و تپ سوعپ ، ایلان ماسک ... دارن ترسناک میشن

ی برنامه ای رو نگاه میکنم که چند نفر رو باهم میرن سر قرار ... خیلییییی اتفاقی دو نفر تو برنامه قبلا کاپل بودن ! دقیقش این بود اونقدر پیش نرفته بودن و هنوز در مرحله تلفنی حرف زدن بودن ... آقاهه وقتی معشوقه؟!( معشوقه ؟ با گوشی چت میکردن !) رو دید گفت ما ی تایمی رو با هم حرف میزدیم تا مثلا همو بشناسیم همه چیز خوب بود اما ی روز اون منو از همه جا بلاک کرد تا ۶ ماه اصلا ازش خبر نداشتم وقتی دیرمش گفت به نظرم بهتره تموم بشه...همین ... الانم میگه کسی نباید درباره ما بدونه و مثل غریبه ها برخورد میکنه اخه ما کاری نکردیم بخاطر رفتن یهوییش همیشه با خودم میگفتم مگه چیکار کردم مگه اونقدر بد بودم که حتی ی توضیح هم بهم نداد

نمیدونم چرا الان یاد این موضوع افتادم

حس میکنم قطعا ی مشکلی دارم ... که بقیه ی جور باهم برخورد میکنن

دو نفر بودن ... حداقل من فکر میکردم صمیمی هستیم من اولش دیر صمیمی میشم چون میترسم با همون دخترا دوست بشم اما حداقل واسه این دو نفر که همیشه مهربون بودن و لبخند میزدن ... منم گفتم ناجوره وقتی انقدر تلاش میکنن ، فقط حرفاشون رو تایید کنم ... اما الان چند دقیقه پیش یکیشون رو دیدم اون هیچ توجهی بهم نکرد انگار نامرئی ام! ... این بارها تکرار شده! یا اتفاقایی که بعدش افتاده اینجا نمیتونم بگم اون همه رو یادش بود اما اشاره ای بهم نکرد!

میدونم نباید از کسی توقعی داشت اما اینجور کارها برام قفله همه اش با خودم میگم چجوریه؟ اینقدر خوب باشی و یدفعه بکشی کنار حس میکنم ادم بده من بودم اما یادم نمیاد چیکار کردم!

خیلی خوبه کیو درست کنی اما یکی دیگه ظرفها رو بشوره :))))

کاش همیشه ساعت دوازده شب از خستگی بیهوش بشم و عوضش ۸ صبح پاشم ...

روزی که خط چشم اشتباه میکشم :

منشی آموزشگاه تو حلقم میشینه زوم میکنه رو چشمم ... !

من بعد از خوردن پیتزا :

پیتزا یا شلغم؟ قطعا شلغم ... شلغم مزه بهشت میده کاش تو تابستونم پرورش میدادنش💔👩‍🦯

واقعیتش جایی که کار میکنم تو تبلیغ و درامد تو چند سال اخیر پیشرفتی نداشته ...چند بار تو کلاس زبان بحث شد و همگی همه مادرا گفتن مدرسه ها تک بعدیه ما هم دلمون میخواد تو مدرسه مسائل دیگه ای رو آموزش بدن بعد همین مدیر موسسه گفت اره اموزش مدارس ایران بدردنخوره

یکی از مشتریها با مادرش اومده بود استادش گفت من خیلی بچه ها رو تشویق میکنم که تک بعدی بعدی نباشن مادره خیلی تشکر کرد گفت مرسی تنها شمایین که بین اساتید فکر بچه هاهستید

به مدیر موسسه گفتم میتونید از این ایده هااستفاده کنید ی پیش دبستانی تو فلان شهر همچین چیزی رو پیاده کرد خیلی موفق شدن الان دارن شعبه دو رو میزنن( به کارمنداشون ۱۲ تومن میدن ... تو رو خدا تو ما رو بیمه هم نمیکنی:/) بعد مینا و دوست پسرش رو معرفی کردم😅 گفتم اینا قبلا طراح همچین جایی بودن میتونن کمک بهتون کنن اگر خودتون ایده ای ندارید ... مینا رفته صحبت کرده بهش گفتم چی شد؟ گفت مردی ی نگاه بالا از پایین داشت وقتی همه چیز رو گفتم اون گفت چند سالته گفتم ۲۲ ولی نگاهش ی جوری بود انگار بگه برو همین کم مونده از ی بچه ایده بگیرم و بعد گفت حالا تو فرم؟ ایده؟ سابقه کار؟ بیار اون چیزی که تو ذهنت هست رو همه برام بنویس ... شاید خوشمون اومد ...

مینا گفت میدونی این از ایناست که کار رو نگاه میکنه و بمیگه خوشم نیومد و اون دقیقا میخواد طرحم رو بدزده بدون اینکه پولی بده ... منم واسه همچین آدمی کار نمیکنم

بعد تو محل کار جلسه میگیرن اینکه نظرتون چیه؟ فکر میکنید کجای کار مون مشکل داره که پیشرفت نمیکنیم ؟ حس میکنم دارن شوخی میکنن

شعار رییسمون:

ما شما رو بیمه نمیکنیم ...! اما محیطی رو براتون فراهم میکنیم که کسی بخاطر اشتباهتون شما رو جلوی جمع خرد نکنه کسی سرتون داد نزنه و قلدری نکنه ی محیط امن و سالم براتون ایجاد میکنیم

Wooow

منطق من: منکه همیشه پول کم میارم این دفعه هنوز برج شروع نشده جیبم رو خالی میکنم

:)))))))))))))))))))))

درحالی که پیتزا جلومه نونام بهم زنگ زد گفت گفتم نگیر نگرفتی دیگه؟ گفتمش اره.... نه! چی؟! خودت گفتی نگیر دیگه :)))))))))))))

چهار روزه کارتم شارژ شده ... قرار بود امشب خودم رو پیتزا دعوت کنم نونام گفت اگر با خرج این ماهمون بخوای پیتزا هم بخری (۲۶ روز بعدی رو باید نون بزنی تو آب بخوری )... محض رضای خدا مرداد هنوز شروع نشده :(((((

یکی از بچهها تو آرایشگاه لاین کراتین کار میکنه ... از سه سال پیش میگفت بیا

وللش

امروز خط چشمم رو اشتباه کشیدم نمیدونم باید پلک بزنم یا نزنم؟

فقط چهار ساعت دیگه و تموم

https://uupload.ir/view/video_20240712212349721_by_videoshow_tbr6.mp4/

( هر چی میگردم تو تنظیمات نمیشه که خود فیلم رو نمایش بده! پس این لینک رو کپی و بعد توی برنامه دانلودرتون دانلود کنید )

دریا رو تو شب ببینید ... مدیونید که فکر کنید از کجا ی جای بی صخره پیدا کردم ... اصلا اینور شن نیست

یکی از بچه هاترشی گوجه باغی آورده بود ( = آلو زرد نرسیده) اولش مزه سرکه میداد اما وقتی زیر دندونات له میشد انگار داری خود خود خود فلفل قرمز رو می جویی ... همینقدر تند

منم از همه جا بیخبر یکیش رو ی گاز زدم سوختم ... ته ته گلوم حس میکردم داره میسوزه میره پایین

ی رمان ؟ میخونم اسمش قارچ کوچولو هست ... کل انسانها دارن به زامبی تبدیل میشن این بین کسایی هستن که بهشون قاضی گفته میشه و میتونه ویروس رو با دیدن صورت شخص تو بدن ی نفر تشخیص بده چون عنوان قاصی رو داره میتونه همون لحظه زامبی رو بکشه ، قارچ کوچولو تو ی غار زندگی میکرده اما وقتی هاگش گم میشه از جسم انسان مرده ای کمک میگیره ... تسخیر نمیکنه ... بدنش رو رشد میده تا بتونه شبیه اون انسان باشه ... چون زامبی نیست و بدنش قارچ هست میسیلیوم ( رشته های تار تار قارچ )داره قاصی نمیتونه قارچ بودن اونو تشخیص بده اما میدونه انسان عادی نیست خیلی ضعیفه و میفرستش آزمایشگاه ... آزمایشگاه هم میگه اون انسان سالمیه !

طی مدتی که دنبال کار بوده ... تنها جایی که میتونه استخدام بشه یک کارگاهی بوده که به طور غیر قانونی تو زیر زمین... مجسمه های واقعی میساختن ( چون مردم عزیزانشون رو از دست میدادن بخاطر ویروس زامبی از این کارگاه میتواستن مجسمه بسازن براشون) ی روز ی نفر درخواست میده مجسمه قاضی رو براش بسازن ... مجسمه خیلی خیلی شبیه به انسان عادی بوده ... روزی که میخوان مجسمه رو به صاحبش برگردونن میفهمن همون روز زنی که مجسمه رو درخواست داده بوده بخاطر مبتلا بودن به ویروس توسط قاضی فوت شده ... رییسش بهش میگه تو فقط همین امشب رو مجسمه رو نگه دار کارگاه لو رفته منم سابقه دارم باید قایم بشم مشتری هم مرده به تو خونه تو کسی شک نمیکنه قاصی رو دیدی نگاش نکن... ( نمای شهر ی چیزی شبیه شهر سریال آمریکایی بی همتا هست ) خونه اش چیزی حدود طبقه دهم بود... این میخواد از پله بره بالا دوست قدیمی صاحب جسمی که فوت شده الان خودش صاحبش هست رو میبینه ... اینجا قارچ کوچولو میگه من ترسیدم پاتنر قبلی جسم فوت شده ای که الان خودم صاحبشم اصرار کنه بیاد تو خونه و من اینو دلم نمیخواست ... همون لحظه قاضی پیداش شد و گفت کاری بهش نداشته باش و خودم این تابوت؟؟؟ ( همونکه مجسمه توش بود) رو برات میارمش بالا انگار برات سنگینه ... این تابوت رو براش میاره بالا و وقتی رسیدن تو خونه بهش میگه میشه برام آب بیاری ؟ وقتی میره آب بیاره و برمیگرده آب رو تعارف قاضی میکنه اما قاصی تکون نمیخوره حتی پلک هم نمیزنه و همون لحظه تو خونه رو نگاه میکنه میبینه قاضی اصلی کنار پنجره داره نگاش میکنه !

اون اب رو به ی مجسمه تعارف کرده بود!

هنوز ادامه داره.....

یکی که باهاش خیلی صمیمی هستم چند روز پیش گفت برای مسئله کاری از قصد رفتم پیش خواهر دوست پسرم ... تا اونم از من خیلی خوشش اومده و به مادر و خانواده اش گفته ی دختر خیلی خوشگل دیدم کاش داداش هم میدیدش ( قصد از این برنامه این بود که خانواده رو ی جور با هم آشنا کنن بدون اینکه کسی بفهمه اینا چند ساله با هم دوستن )

دوباره این هفته هم برای ادامه مسایل مثلا کاری خواستم برم پیش خواهر پارتنرم اما دختر همسایه که از قضا داره طلاق میگیره دم در حاضر شده با آرایش خیلی خوشگل و گفت تو میخوای بری تو شهر دور دور ؟ منم باهات میام ... آخه قبلا تو دوره نامزدی با شوهرم خیلی میرفتیم بیرون الان نمیتونم تو خونه بمونم

وقتی تو ماشین نشستیم انقدر استرس داشتم میگفتم نکنه امروز مادرش رو بیاد و دختر همسایه رو ببینه بگه نه این خوشگل تره ؟ حس خیلی بدی داشتم اما خدا رو شکر وقتی رسیدیم دختر همسایه با خواهر پارتنرش با هم دعواشون شد ... سر ی چیز خیلی مسخره اینکه چرا وقتی میاد از قبل اطلاع نمیده ؟ چرا بی خبر میاد ؟ دختر همسایه هم رفته بود روی اون روی بی ادبش و من کیلو کیلو قند تو دلم آب میشد .

.

.

.

شهلا گفت عکس دختر همسایه رو نشون میدی؟ وقتی نشون داد شهلا گفت چرا با این رفتی خونواده پارتنرت رو ببینی ؟! میدونی ما تو شهرمون ی آقایی بود امریکا دندون میخوند وقتی قرار شد بیاد ایران دختری رو ببینه ... دختره با دوستش رفت سرقرار بعد اقاهه هم گفت من دوستت رو میخوام نه خودت رو

شهلا اینو گفت انگار ی پارچ آب یخ ریختی رو سرش

گفتم کی دختر همسایه تون فهمید میخوای بری دفتر خواهر پارتنرت و اون آماده شد؟ گفت همینو بگو انقدر استرس کشیدم و میگفتم نکنه خانواده اش از یکی دیگه خوششون بیاد اون وقت من چیکار کنم؟

من وقتی میبینم ی آقایی همه دخترا کامنت گذاشتن و من میخوام کامنت بذارم ... اوووه چقدر دختر ؟ حالا چیزیم که من میخوام بگم زیاد مهم نیست پس نمیگم

۱- من وقتی مریضم به زور هم که شده غذا میخورم تا وزنم از اینی که هست پایین نیاد .. نونام این موضوع واسش مهمتره ، چند روز هست کلی دوغ و ماست میخوره حالت تهوعش هم بدتر شده ، با ناراحتی پیام داد بهم که من بالا اوردم همه کالریام رفت تو توالت :( گفتمش دوباره کالری میخوری چند روز شروع کن دمنوش آویشن خوردن رو همه غذاهات آویشن فلفل سیاه بریز درست میشه

۲- خیلی وقت پیش مادرم رو به رو همه گفت اگه پسر خاله ات نبود و تحقیق نمیکرد درباره فلانی الان ما تو رو شوهر داده بودیم ( فلانی یک آشنای غریبه ای بود که سابقه دو بار خودکشی داشت ) پسر خاله هم سیس هشتگ #ابهت_یعنی_من از نگاه ها که لازم نیست تشکر کنید وظیفه بود گرفته بود ...

۳- کسیکه پیرسینگ میزنه مثل کسیکه تتو میزنه میشه؟ مثلا کسیکه تتو میزنه مثل خوره میوفته تو تنش که کم کم همه جاش رو تتو کنه ... آدمای پیرسینگی هم همینن؟ این دوستای من ادب ندارن به حلما بگی پیرسینگ میگه چطور میخوای ته زبونت بزنی ؟ تباهن تباه ... من مظورم موربی های گوش هست

واسه کلاس فن بیان ی مورد VIP بود ۵۰ تومن هزینه اش بود ... کلا فن بیان کلاس گرونیه این vip بود ... الان میبینم با گوگل و یوتیوب هم میشه فن بیان رو بهتر کرد ... لازم نیست واقعا مگه پولم زیاده😅 حتی بقیه زبان ها رو چک کردم مثلا سطح پیشرفته زبان انگلیسی برابر بود با لول یک سطح A ی زبان غیر انگلیسی ( باز ایمان آوردم برای سیو کردن پولم هیچ وقت ریسک نکنم و کلاس نیام 👩‍🦯👩‍🦯👩‍🦯)

دو ساعت و بیست دقیقه دیگه🌚🌚🌚🌚

دو ساعت و نیم دیگه و تمام 🌚🌚🌚🌚

فردا پنج شنبه هست و تمام

پنج شنبه دوست داشتنی 🤍

۸۶۲🦄

دلم میخواد واسه نونام ی رز کوارتز گردنی قلبی شکل بگیرم قیمتش ۲۲۰ هست فعلا ... ی جایی پیدا کردم تخفیف زدن واسه جوش صورت هم خوبه ( وقتی پول نداری طلا بگیری و داری توجیح میکنی) ... تولدش میشه ۵ آبان ...

.

.

.

ببین من از چهار ماه قبل تولدش دارم برنامه میریزم چی بهش بدم ؟ ولی اون ۴۸ ساعت بعد از روز تولدم فقط ی پیام میده عه تولدت بود مبارکه

۸۶۱

یک رمان خیلی وقته میخونم اسمش "کیوی" هست . داستانش تخیلیه اینکه مردم معشوق شون رو از طریق نشانی که رو بدنشون هست پیدا میکنند. اگر کسی یکی رو بخواد و نشان شون یکی باشه نور الا نوره اما اگر نشان شون یکی نباشه و طرف مقابل هم تمایل بهش نداشته باشه ( کراش داشتن = فقط طرف رو دوسش داری و خود طرف مقابل خبر نداره ) شخص به بیماری هاناهاکی مبتلا میشه

* هاناهاکی: طبق یک افسانه ژاپنی وقتی تو ی نفر رو خیلی دوست باشی اما اون تو رو دوست نداشته باشه ، ی گل تو ریه رشد میکنه و در آخر بخاطر کمبود اکسیژن میمیری

آکی... تا اینجا قضیه نشان و هاناهاکی رو فهمیدید ! داستان کیوی درباره گوگه هست که عاشق ی نفر میشه اما طرف مقابل ردش میکنه در حالی که واقعا نشانشون هم یکی هست ، حالا این پسر به مرور زمان به هاناهاکی مبتلا شده

* من اصلا فکر نمیکردم برای ی کراش زدن ساده انقدر دردسر باید بکشی براش چون اسم داستان کیوی بود تمرکز داستان رو ی دختر بچه بود که عاشق کیوی و هر چیزی که سبز رنگه بود ، حالا این دختر بچه میخواد دایی اش رو از این بیماری نجات بده :/ ... خیلی خورد تو ذوقم اولش کلی فان بود الان باید کرور کرور گریه کنی و معشوق اش رو نفرین کنی که چرا همو قبول نکردن پس داستان رو رها کردم ی مدت تو اون اپ نرفتم تا کل فصلها رو نویسنده اپلود کنه ... بعدها خوندم همه چیز سوتفاهم بوده گوگه میترسید این دوست داشتن برای معشوقش اجبار باشه ( البته خواهر گوگه وقتی ازدواج کرد با کسیکه نشان شون شبیه به هم نیست بعد از اینکه خواهر زاده اش به دنیا اومد خواهرش معشوق اصلیش رو که نشانشون با هم یکسان بود رو پیدا کرد و خونه زندگی و بچه رو همه رها کرد و با معشوقش ازدواج کرد چون میگفت نمیخواد معشوقش بر اثر هاناهاکی با گلبرگ خفه بشه ؟) چون گوگه نمیخواست شبیه خواهرش باشه نمیخواست معشوقش رو وارد رابطه اجباری کنه ... پس هیچ وقت اعتراف نکرد و حرفی از نشان نزد ... فصل اخر معشوقه گوگه میگه من همیشه منتظر بودم تو حرفی بزنی یا سوتفاهم ها رو برطرف کنی اما تو همیشه میترسیدیو ازم فرار میکردی ( چقدر نوشتم )

قبلا کسایی رو میدیم یا میشنیدم چایی زیاد میخورن ... خیلی تعجب میکردم

اما الان اومدم اینجا میبینم وقتی ارباب رجوع میریزه رو سرت و کارهای سیستمی اون روزت داره دد لاینش تموم میشه ... همیجور چشم چشم میکنی میگی پس اون فلاکس رو کی میارن ؟؟؟؟؟ چایی دقیقا حکم ی مسکن قوی رو داره

دلم میخواد تا یک هفته بخوابم ... بیدار نشم فقط خواب باشم

چجوری باید اسم بچه های خرد سال (نخود فرنگیای الان) رو حفط کنم؟

خدایا واقعا کمک کن

بهم گفتن امیر علی اومده ؟ ( ی پسر بچه یک متری چشم سبز) من اینجوری بودم : امیر علی کدومه ؟ امروز که هر چی نخود فرنگی اینجا بود چشم سبز بودن ! ...

یکی از دخترا که اسمش الشن هست ی دختر لپ دار ( دقیقا شبیه خود نخود فرنگیه🥰 ) ... هر دفعه موقع خونه رفتن اذیته ... اینجوریه که همه پدر و مادرا سر ساعت میان دنبال بچه ها شون اما الشن تا اخر ساعت کاری هست هی ازمون میخواد به مادرش زنگ بزنیم

تا حالا دختر بچه موی فر ندیدم ! یا خیلیییی کم هستن ...یادمه من اون موقع که شاید ۶ سال بودم تنها دختر فامیل بودم که موهاش موج دار بود بقیه دخترای فامیل همگی صاف بودند و مرتب ... ی روز انقدر از موهام بدم اومد که تصمیم گرفتم هیچ وقت موهام رو شونه نکنم

۸۶۰🦄

من وقتی اومدم شهر دانشجویی ۱۲۰تا دختر رو یدفعه دیدم ... مغزم کامل خاموش شده بود ... دخترا دو دسته شده بودند قد بلند قد کوتاه ... اگرده تا دختر کنارم رد میشد فکر میکردم همه شون یک نفرن که دارن کنارم رد میشن اما لباسهاشون متفاوته -_- الان اومدم آموزشگاه مادره میگه مهسان اومد کلاس ؟

واکنش من : خدایا مهسان کدومه ؟

چهل تا نخود فرنگی تو ی کلاس ... نخود فرنگی اولی تو کلاس خردساله نخود فرنگی دومی کلاس نوجوانه ... و همینجور

۸۵۹🦄

پادکست معرفی کنید ... تاریخی باشن🌚

امیدست که ی روز منم پادکست گوش کنم💔

تموم شد💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃👯💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃

چطوری باید به دویست نفر تو سامانه پیام بدم؟ وقتی اسمها رو ثبت نشده؟

خدا جون حس میکنم تا ساعت دو باید تو سیستم بشینم

بقیه منشیا چ میکنن ؟ هیچی چایی میخورن

۸۵۸🦄

این آهنگ هم خوبه What A feeling- - One Direction ...

خیلی پر سر و صدا و شلوغه💅

۸۵۷🦄

1- گروه نیبرهود دسیبند شده و دیگه آهنگ نمیخونن💔 ... ی اهنگشون خوب حس میکردی تو جاده ساحلی هستی

دو- دیشب فادیا گفت این خیلی بده که حتی تو دعوا نمیخوام طرف مقابلم رو ناراحت کنم ؟ همه اش میگم اگر من به جاش بودم ممکن بود همین کار رو کنم ...اینکه تو دعوا ازش معذرت خواهی کنم ؟ با اینکه خق با منه

گفتم نمیدونم ...

سه- فادیا به نمیشه میگه " نویموو " /neveimou/ یا بعضی وقتا سریع میگه نیموو.../neimou/

۸۵۶🦄

الان صبح میشه و من هنوز بیدار💔

۸۵۴🦄

متاسفانه من اصلا اخبار رو دنبال نمیکنم ... وقتی درباره ی چیز صحبت میکنن اصلا متوجه نمیشم

پیش نونام بودم... گفتم یکی از دانشجوها دیروز میگفت این انت. خابات الکیه رییس جمهور از قبل انتخاب شده ...

منم از همه جا بیخبر گفتم واقعا ؟ کی انتخاب شده؟!

اون دانشجو هم گفت انتخاب شده دیگه ...

باز گفتم خب کی انتخاب شده ؟بهم بگو .

نونام وقتی اینا رو شنید خندید گفت اون روز به پسرخاله میگفتم اگر خواستی ی روز دزد بگیری به خواهرم زنگ بزن

گفتم خب این چه ربطی داره ؟

گفت خب بهش گفتم هیچ وقت حتی به ی پسر زنگ نزن اول به خواهرم زنگ بزن خودت متوجه میشی

۸۵۳🦄

پسرخاله بهم زنگ میزنه میگه ناهار چی خوردی ؟

میگم ماست با نون

میگه هیععععع مگه ماست غذاست ؟؟؟! میمیریا !

بار بعدی زنگ میزنه شام چی خوردی ؟

خواستم بگم ماست ولی میدونستم میخواد چی بگه... گفتم من هیچی ، گشنه خوابیدم...👩‍🦯👩‍🦯👩‍🦯👩‍🦯👩‍🦯

۸۵۲🦄

خوابم نمیاد الان صبح میشه

۸۵۱🦄

عمیقا از ته دلم دنبال ی دوست خوب هستم ( خدایا دختر باشه ) اینجوری که وقتی باهاش باشی فرکانست بالا بره درحالی که هر کی اطرافم هست همگی درگیر ماتریکس هستن ( ماتریکس= دنیازدگی) ... آموزشگاه با اینهمه سخت گیریش تو استخدام ، یکی از اساتید خانم رد شد بوی سیگار انبه میداد ! ( چرا بوی سیگار الکترونی انبه رو میشناسم ؟ چون بچه های دهه هشتادی الان بیشترا کنجکاون که ته هر چیز خطرناکی رو کشف کنن هم اتاقیای منم همینام )

از دانشگاه و بچه های اتاق ناامید شده بودم ... محل کار هم ثابت کرد چیز به خصوصی درش برای دوستی نیست

من باید چیکار کنم ؟ خداجون ی دوست میخوام ... اینکه بخوام هی خودم از تجربیات و چیزای جدیدی که فهمیدم حرف بزنم حس مادر بودن بهم دست میده و فورا قطع رابطه میکنم

۸۵۰🦄

یکی از دلایل دیگه که انسان اشرف مخلوقات هست اینه انسان میتونه به طور همزمان داخل ۷ مکان متفاوت باشه بهش میگن برون فکنی یا تجرد روح ...با چیز فرق میکنه ... اسمش یادم نیست ، اون جا به جایی انسان با جسم هست ... یادم اومد طی الارض ... برون فکنی سفر با کالبد هست بدون اینکه انسانی شما رو ببینه اما موجودات ماورایی شما رو میبینن

میگن کسایی که مهربون هستن به بقیه کمک میکنن راحت تر میتونن تجرد روح انجام بدن اما ی قانونی داره اینکه شما باید چیزی رو که دیدید راز نگاه دارید وگرنه این قدرت از شما گرفته میشه مثلا شما تو برون فکنی چیزی رو میبیتید که نباید ببینید و بعد ممکنه برید آبروی ی نفر رو ببرید ... اینجا میگن چون خداوند ستار العیوب هست و همه عیب ها رو میبینه اما چشم میپوشونه شما هم حق ندارید عیب بقیه رو جار بزنید ... حتی قبل از اینکه بخواید تمرین برون فکنی کنید اول فرشته نگهبانتون شما رو بررسی میکنه اینکه برای چی میخواید این مهارت رو بدست بیارید برای خاص بودن و قدرت و غرور و تمایز از بقیه ؟ خب اون برای انگیزه اینجوری اجازه نمیده ...

کسایی که تجربه برون فکنی داشتن میگن وقتی هر کدوم از کالبدا میخوان به بدن برگردن ... جوریه که انگار از بلندی بیوفتی تو آب انقدر درد میکنه ... حتی جایی میرسی بدون اجازه خودت کالبدها ازت جدا میشن

میگن برون فکنی خیلی شیرین هست و مثل مدیوم بودن نیست ... اما اینم باید با استاد انجامش بدی یکی باید باشه که راهنماییت کنه مثلا میگن تو برون فکنی حتما باید لباس تنت باشه خطرناکه بدون لباس برون فکنی کنی و موجودات ماورایی رو ببینی جاهایی که ابگیر هست و جنگل های تاریک هست رو نباید تصور کنید چون تو برون فکنی موجودات تاریکی شما رو میبینن باید حرز امام جواد یا هادی یا امام علی داشته باشی که بهت حمله نکنن ... یعنی برون فکنی باید زیر نظر استاد باشه که نکاتش رو بهت بگه

به هر کسی هم استاد نمیگن ... الان همه ی مغازه زدن پکیج میفروشن اسم خودشون گذاشتن استاد

این خیلی تخصصیه فراموشش کنید فقط بدونید انسان ی همچین ویژگی هایی داره

۸۴۹🦄

اینکه انسان چرا اشرف مخلوقات هست ... برمیگرده به اینکه انسان چهار عنصره هست و دیگه هیچ موجودی چهار عنصره نیست ... حتی جن تک عنصره هست ... ببینید این چهار عنصره معنیش این نیست که ساختمون که پی اش چند متر داخل زمین هست هم چهار عنصره هست... ولی اینجوری نیست

خیلی موجود در دنیا هست حدود دوازده هزارتا دنیا هست و داخل همه اینها موجوداتی هست ( داخل فیلم استرجز تینگز = همون فیلم چیزهای عجیب غریب ... وقتی یکی از پسرا گم شد داخل فصل اول مادر پسره متوجه شد پسرش داخل دنیای موازی دنیای انسانی گم شده ... یعنی اینجوریه که ما مثلا میگیم اینجا کوه دماوند هست اما تو دنیای موازی اونجا ی شهر هست و موجودات دیگه دارن زندگی میکنن بدون اینکه بدونن انسانی اونجا وجود داره... اصلا این قسمت رو نادیده بگیرید ممکنه گیج بشید )

شما اگر جنی روبه روتون قرار بگیره اگر تصور کنید یک حصار شیشه ای اطرافتون هست که یک سری ویژگی داره مثلا شعاعش چقدره چه ویژگی دفاعی داره اینکه اگر جنی بخواد بهتون آسیبی برسونه از بین میره ... همه اینا اتفاق میوفتن کسیکه مدیوم هست میبینه که دارید چیکار میکنید اما شما خودتون نمیبینید اگر همون لحظه تصور کنید حصارتون هیچ قدرتی نداره و مثل حباب میترکه با یک صربه جن ‌... واقعا همین اتفاق میوفته

میگن وقتی شما تو خواب جنی میاد اذیتتون میکنه اگر جیغ بکشید اونها کشته میشن چون فرکانس جیع انسان خیلی بالاست ... اگر تو خواب یا بیداری فوت کنید اونها فرار میکنند ... اگر داخل خواب یا بیداری دیدیدن دارین میترسین اگر قفسه سینه تون جایی که قلب هست ( جایی که قلب هست گوی معنوی قرار داره ) رو مالش بدید و تصور کنید نوری تو دستاتون هست و بعد نور رو سمت جایی که اون جن قرار داره پرتاب کنید اون جن میمیره ... و هیچکس نه از خانواده نه از قبیله هیچکس نمیفهمه چجوری مرده ‌... اگر شب خواب ببینید تهدید شدید و وقتی بیدار شدید تصور کنید با یک شمشیر رفتید اون موجود رو کشتید واقعا این اتفاق افتاده و شما اون رو کشتید ... چون انسان اشرف مخلوقات هست و چهار عنصره هست هیچکس حتی اون موجود نمیدونه از کجا خورده

با سر سوزن انرژی روح انسان اونها میتونن بیش از صد کار تو دنیای خودشون انجام بدن ... یکی اینکه انرژی روح انسان مثل اکسیر جوانی میمونه ، میتونن جن های ضعیفتر رو بیارن زیر دست خودشون ، حصار بزنند اطراف قصرشون جوری که هیچکس ندونه کجا زندگی میکنن درحالی که همونجا باشن ، بدنشون رو قوی کنند اندازه غول بشن ووو ( مثلا انرژی بینایی یک انسانی رو بگیرن ... اون انسان کور میشه )

اما این حرفها رو که زدم به این معنی نیست که دیگه تو ذهنتون برید به جنگ اونها و همه رو بکشید ... موجود بی گناه رو کشتن خودش گناه هست ... شما اجازه ندارید کسی رو بی گناه بکشید اونها هم خانواده دارن زندگی دارن

جنها مثل انسانهای اولیه زندگی میکنن

البته اینا به وقتی برمیگردن که شما پیش دعا نویس و فالگیر نرفته باشید جادو نزده باشید ... کارت های تاروت رو نداشته باشی و هی فال تاروت بگیری ... یا فنجونت رو برگردونی و هی فال قهوه بگیری ... یا اینایی که عدد رو دستشون مینویسن و احصار جن میکنن ... شما وقتی این کارا رو میکنی موجودات تاریکی به هاله بدنت وصل میشن این کارا رو کنی و این تصورات رو انجام بدی بیشتر اذیتت میکنن چون تو داری به اونها آسیب میزنی و اونها هم پوست سرت رو میکنن

۸۴۸🦄

چرا بیشترا میگن کلاغ و گربه سیاه نحس هستند ؟

اول از همه اینکه این دو جزو آفریده های خداوند هستند و هیچکدوم از آفریده های خداوند نحس نیستند ... در حالت عادی میگن وقتی پرتال باز بشه جسم انسان عادی در اون قرار بگیره اون انسان متلاشی میشه یا ی جوری هست که نمیتونه تحمل کنه و میمیره و در پرتال زمان خیلی آهسته میگذره مثل داخل فصای بیرون کره زمین ... میگن غار اصحاب کهف یک پرتال بوده که اصحاب کهف به اجازه خداوند درش قرار گرفتند بعد از چند قرن اصحاب کهف بیدار شدند درحالی که هیچ کدوم پیر نشدند ... هر پرتال که بین دنیاهای قرار داره یک فرشته نگهبان داره و برای همین میگن هیچکس نمیدونه الان عار کهف کجاست ... مثلث برمودا رو هم میگن ی پرتال هست ... و ی خلبان که خیلی به طور معجزه ازش زنده بیرون اومد میگفت گذر زمان خیلی درش متفاوت هست

حالا دوتا حیوان کلاغ و گربه تنها حیواناتی هستن که از پرتالها عبور میکنن بدون اینکه آسیب ببینن

جادوگران اروپایی برای اینکه بتونن در دنیاهای میان بعدی و دیگر دنیاها جست و جو کنن یا با شیاطین صحبت کنند بدون اینکه آسیب ببینند از کالبد گربه سیاه یا کلاغ استفاده میکردند ... کسی نمیتونه با شیاطین ( نه اجنه) به طور مستقیم صحبت کنه چون فرکانسی که شیاطین قرار دارند خیلی پایینه ... ی انسان حتی جادوگرش بخواد صحبت کنه بیمار میشه دست کم بیست روز بیمارستانی میشه ... پس ی سری جادو با این حیوانات که از پرتالها بدون آسیب عبور میکنن میزنن تا با کالبد اونها با شیاطین ارتباط برقرار کنند

برای اینکه بهتر منظورم رو بدونید داخل سریال گیم آو ترونز ... برن استارک( پسر کوچیکه خاندان استارک که از ارتفاع افتاد پایین و تو بچگی نخاعش آسیب دید ) این پسر کالبد حیوانات رو کنترل میکرد یعنی به جای اونها بدنشون رو کنترل میکرد ... دیه برن استارک اخرش شده بود جادوگر

بعد تو فیلمها دیدین چقدر جادوگرا رو پر رمز و راز نشون میدن ‌... بدون اینکه نشون بدن طرف عاقبت کارش چیه؟ وقتی جادوگرا از شیاطین مهارت یا خواسته ای رو میخوان ... شیاطین هم در ازاش چیز با ارزشی رو میخوان ... مثلا قدرت سلامتی شخص رو میگیرن طرف فلج میشه ، کور میشه یا کر یا عقیم ... طرف میگفت جادو برای دیگران انجام دادم ... اول که از زنم جدا شدم کل دوست و آشنا رو قطع رابطه شدم باهاشون چهارتا بچه داشتم همه تک تک فوت شدن ... خودم کارتن خواب شدم چندتا بیماری با هم گرفتم

خود کتاب جادوگرا واسه هر جادویی نوشتن بهاش چیه ... اما مثلا شما که رزق و روزیت بسته شده و بهت میگن بیا این کار کن ستاره بکش برو تو بیابون شمع روشن کن عود روشن کن ... هیچ وقت دعا نویس به شما نمیگه بهای کارت چیه اون پول رو میشناسه ( اگر اتفاقی هم برات بیوفته بهت میگه این کارمای کارهای گذشته ات هست)

مثلا ی عکس تو اینستا پخش شده بود میگفتن این عدد با این دایره که گردالی بعد پیچ میخوره سمت بالا رو کف دستت بنویس خواستت ازدواج هست کار هست هرچی تو ذهنته درست میشه ... خب شما علم اعداد رو نمیدونی نمیفهمی این عدد خلاصه چیه ؟ مثلا اینی که پخش شده بود معنیش این بود من اجازه میدم فلان جن با این اسم ( همون عدد رمزی ) از انرژی مایع نخاعیم استفاده کنه ( اون دایره ) به شرطی که خواسته ام برآورده بشه ...

خلاصه

بعد از اینا پاپ اومد اعلام کرد گربه سیاه نحس هست ...

در اصل و اساس این دو تا حیوان فرکانس بسیار بالایی دارن و میگن گربه انقدر فرکانسش بالاست میتونه جن رو از بدن فرد تسخیر شده بیرون کنه ... کار گربه و کلاغ اینه که انرژی ی مکان رو به تعادل برسونه اگر متوجه بشه ... مثلا کلاغ داخل باغی یا جنگلی ببینه جایی بیشتر از چهارتا جن تاریکی قرار دارند سر و صدا میکنه ... این سر و صدا کردن به این خاطر هست که میخواد جن های تاریکی رو از اونجا فراری بده ... قدیما وقتی ی نفر میخواست بمیره اگر کلاغی تو حیاط صدا میداد رو شوم میدونستن درحالی که اصلش میگن این کلاغ فرشته مرگ رو دیده و میدونه تو اون مکان هست

وقتی ی کلاغ صبح پشت پنجره داره صدا میده ... این یعنی خونه شما سنگینی داره ... ی موجود تاریکی داخلش هست

میگن کار کلاع و گربه ها اتفاقا اینه انرژی که از تاریکی داخل محیط هست رو از اونجا دور کنه ی حالتی که مثل پلیس و یک شفا دهنده هست

مثلا خود گربه میگن وقتی اون خودش رو به شما میماله میخواد انرژی منفی اطراف شما رو کم کنه و فرکانس بالاش رو به شما انتقال بده

همین گربه ... ی جن هست همه چیزش شبیه انسانه اما سرش شبیه گربه هست و این از گربه ها خیلی حمایت میکنه انقدر که اگر ی نفر گربه ای رو اذیت کنه و بکشه ...این جن حسابش رو میرسه

.

.

.

دیگه چیزی یادم نمیاد

امشب درباره اینکه چرا انسان اشرف مخلوقات هست میگم تا از جن و موجودات تاریکی نترسید

۸۴۷🦄

۱- دیگه داره بهم برمیخوره ... هر جا میرم با لبخند بهم میگن تو رابطه ای؟ ...قضیه اینه من خیلی میام بلاگفا وقتی کامنتها رو میخونم ی لحظه خنده ام میگیره ... چون نمیخوام کسی صفحه بلاگفا( ی رنگ آبی خیلی مشخص) رو ببینه فورا صفحه رو میبندم

ی خانمی هست تو آموزشگاه... تو دهه چهل هست ... داشت حرف میزد منو بقیه حرفش رو رد کردیم و گفتیم اینجوری نیست بین این همه آدم برگشت به من گفت تو اول برو دوست پسر برا خودت پیدا کن قبل اینکه عمرت به فنا بره 😑 ...

این انقدر گیر داده به این قضیه ... همه فکر میکنن واقعا چیزی هست اینکه منم دارم خیلی تودار رفتار میکنم ! مثلا درباره موچی خوردن گفتم فکر می‌کنم موچی فیک خوردم خوشمزه بود اما پر از خامه بود ... ( آخه همه میگفتن یا از موچی متنفر میشی یا عاشقش میشی ...) گفت واقعا ی خبری هست موچی میخوری از این کارا میکنی! چرا نمیاد دنبالت؟ -_-

۲- این شوخیه؟ ... من جنبه شوخی رو ندارم

۳- چرا من انقدر معذرت خواهی میکنم ؟ ... اون روز که هم اتاقیم منو برد خون بگیرم ... همینجور بهش میگفتم میشه ی شکلات بهم بدی فکر میکنم حالم خوب نیست ... بعد این همینجور میگفت اصلا درد نداره تا بخواد متوجه بشی سرنگ رو از دستت بیرون کشیدن ... اصلا تو هر ماه میری آزمایش هورمون میدی ... من اینجور بودم تو رو خدا ولم کن من هر ماه با کلی ترس میرم آزمایش میدم

همکلاسیش منو دید بهش گفت کاش خودت میومدی هم اتاقیت خیلی میترسه ...

من معذرت خواهی میکنم چون ابنجور فکر میکنم حتما اونقدر خوب نبودم که اون ناراحت شده ؟ عصبی شده ؟ یا بهش برخورده؟ اگر اونقدر خوب بودم که مسئولیتم رو درست انجام بدم اینجور نمیشد !

برای همین وقتی از هم اتاقیم معذرت خواستم که نمیتونم خون بدم گفت مثل چی دروغ میدی تو مشکل قائدگی داری هر ماه باید آزمایش بدی بعد به من میگی ترسیدی؟!

۴- منو خواهرم قرار بود پولامون رو جمع کنیم و بریم تور ...حالا جاش مشخص نبود ... اما اصفهان نمیشد چون میشد چیز چیز بازی ... قرار شد انتخاب کنیم مشهد هم یکم دوره هم دیگه نمیگن دوتا دختر رفتن تنهایی تو شهر غریب... مشهد دیگه یعنی میریم سفر زیارتی ... اما با موج جدید گرونیا من اصلا نمیتونم پول ذخیره کنم ... الان تو حالتیم که دلم میخواد از شهر دانشجویی فرار کنم برم ی جای خیلی دور که از این شهر و مردمش دور بشم ... برم کیش ... اما میبینم نمیشه ... بقیه جاهای نزدیک رو که حالم اونجاها خوب میشه رو فعلا نمیتونم برم ... یکیش خونه هست که با مادرم بحثم شده و نمیتونم برم خونه ... کجا برم که حالم خوب بشه نمیدونم

۸۴۶🦄

من خیلی وقته که دستخط بچه اول ابتدایی رو ندیدم

اون روز باید پرونده های جدید رو مرتب میکردم .... معمولا خردسالا رو پدر و مادرشون پرونده شون رو مینویسن اما ی پرونده رو دیدم ی پسر سوم ابتدایی نوشته بود ... من با ذوق نگاه دست خطش میکردم میگفتم خدایا دستخطش عین اینایی هست که تازه خوندن و نوشتن بلد کردن و دستشون خیلی میلرزه 🥰😍

۸۴۵🦄

من خوشم نمیاد موش آزمایشگاهی بشم مخصوصا داخل تمرین خونگیری و آمپول زدن

بعد یکی از هم اتاقیام کلی التماس که بیا آموزشگاهمون فقط رگت رو پیدا کنم ... صد مرتبه گفتم من خون نمیدم به ی کارآموز گفت نهههههه من خون نمیگیرم ازت ... فقط دست میزارم رو رگت ( دستم بهش نشون دادم گفتم ببین این رگ ... دیدیش ! میخوای چی رو پبدا کنی؟! )

خودش همینجور راه میرفت میگفت من فردا میبرمت ... صبح از همه جا بیخبر بیدارم کرده پاشو باید خون بدی !

گفتم منکه گفتم خون نمیدم !

الانم اومدیم خونگیری معلوم شده منو آورده واسه همکلاسیاش ... چون نماینده کلاس بوده بهش گفتن ما موش پیدا نکردیم اینم منو آورده 😐😑

.

.

‌.

کاش ی روز بفهمه انقدر برای دیگران تلاش نکنه ...