ی رمان ؟ میخونم اسمش قارچ کوچولو هست ... کل انسانها دارن به زامبی تبدیل میشن این بین کسایی هستن که بهشون قاضی گفته میشه و میتونه ویروس رو با دیدن صورت شخص تو بدن ی نفر تشخیص بده چون عنوان قاصی رو داره میتونه همون لحظه زامبی رو بکشه ، قارچ کوچولو تو ی غار زندگی میکرده اما وقتی هاگش گم میشه از جسم انسان مرده ای کمک میگیره ... تسخیر نمیکنه ... بدنش رو رشد میده تا بتونه شبیه اون انسان باشه ... چون زامبی نیست و بدنش قارچ هست میسیلیوم ( رشته های تار تار قارچ )داره قاصی نمیتونه قارچ بودن اونو تشخیص بده اما میدونه انسان عادی نیست خیلی ضعیفه و میفرستش آزمایشگاه ... آزمایشگاه هم میگه اون انسان سالمیه !

طی مدتی که دنبال کار بوده ... تنها جایی که میتونه استخدام بشه یک کارگاهی بوده که به طور غیر قانونی تو زیر زمین... مجسمه های واقعی میساختن ( چون مردم عزیزانشون رو از دست میدادن بخاطر ویروس زامبی از این کارگاه میتواستن مجسمه بسازن براشون) ی روز ی نفر درخواست میده مجسمه قاضی رو براش بسازن ... مجسمه خیلی خیلی شبیه به انسان عادی بوده ... روزی که میخوان مجسمه رو به صاحبش برگردونن میفهمن همون روز زنی که مجسمه رو درخواست داده بوده بخاطر مبتلا بودن به ویروس توسط قاضی فوت شده ... رییسش بهش میگه تو فقط همین امشب رو مجسمه رو نگه دار کارگاه لو رفته منم سابقه دارم باید قایم بشم مشتری هم مرده به تو خونه تو کسی شک نمیکنه قاصی رو دیدی نگاش نکن... ( نمای شهر ی چیزی شبیه شهر سریال آمریکایی بی همتا هست ) خونه اش چیزی حدود طبقه دهم بود... این میخواد از پله بره بالا دوست قدیمی صاحب جسمی که فوت شده الان خودش صاحبش هست رو میبینه ... اینجا قارچ کوچولو میگه من ترسیدم پاتنر قبلی جسم فوت شده ای که الان خودم صاحبشم اصرار کنه بیاد تو خونه و من اینو دلم نمیخواست ... همون لحظه قاضی پیداش شد و گفت کاری بهش نداشته باش و خودم این تابوت؟؟؟ ( همونکه مجسمه توش بود) رو برات میارمش بالا انگار برات سنگینه ... این تابوت رو براش میاره بالا و وقتی رسیدن تو خونه بهش میگه میشه برام آب بیاری ؟ وقتی میره آب بیاره و برمیگرده آب رو تعارف قاضی میکنه اما قاصی تکون نمیخوره حتی پلک هم نمیزنه و همون لحظه تو خونه رو نگاه میکنه میبینه قاضی اصلی کنار پنجره داره نگاش میکنه !

اون اب رو به ی مجسمه تعارف کرده بود!

هنوز ادامه داره.....