۳۹۵🥭
۱- دو تا خانم اومدن غذا بخورن موقع رفتن ازشون پرسیدن غذا خوب بود راضی بودین؟ بعد یکی از خانما گفت اره همه چی خوب بود جز اون پسرایی که جلوی ما نشسته بودن ... رییس گفت مگه چیزی گفتن ؟ گفت نه مگه باید چیزی میگفتن ! چشماشون به هر حال ...
اولش من اینطوری بودم این همه آدم نشستن شما هم مثل بقیه بشین اما بعد دیدم حق دارن جوری نشسته باشن که همه رو به رو شون باشن هر کی باشه معذب میشه ! بعد این فرضیه قوت گرفت مجردا و متاهلا جدا از هم باشن😮💨 ... بعد خدا نگاه های خیره اون پسر رو بهم عطا کرد و این پسر انقدر مایه شرمساریه که من حتی نمیتونم با خواهرم درباره اش شوخی کنم انقدر که گفتنش آبروریزیه الان که عصبیم دلم میخواد سمتش چیزی پرت کنم تا تموم کنه این کارش رو
۲- همه میگن چطور ممکنه تو خوابگاه ۸ نفر تو ی اتاق باشن ؟ ساده هست همه با هم دوستن ، احترام بهم میزارن ... الان من اومدم خونه یک خونه بزرگ در اختیارمونه و سه نفریم ... مامان و بابام همیشه دعوان وقتی به مامانم میگم میگه زن و شوهریم دعواهامون به تو ربطی نداره ! در حالی که تو خوابگاه باشی ببینن دعوایی هستی بچه های اتاق پرتت میکنن بیرون ، آماده خور باشی یا ظرف کثیف داشته باشی و همیشه ظرف کثیف تو تو دید باشه و بدونن ادم تنبلی هستی و اونا باید جور تو رو بکشن که تختت رو مرتب کنن یا ظرفات رو بشورن پرتت میکنن بیرون ...اما خب چه کنیم که اینجا خانواده هست و محکومی پیه همه چی رو به تنت بمالی ... البته الان فقط داد میزنن سر هم بچه بودیم وسایل خونه رو خورد میکردن
۳- هویت اون پسر اینکه واقعا کارش چیه هنوز مشخص نیست اما بعید نیست از چندین شریک رستوران باشه ! احتمالا ۲۳، ۲۴ ، ۲۵ ساله باشه همکارم روش کراشه پسرا روش کراشن چون راحتی زندگیش و چیزایی که داره رو پسرا خیلی دوست دارن
۴- وااای انقدر بدم میاد از این پسرایی که تو خونه میشینن و دست به سیاه و سفید نمیزنن و میگن :
برام آب بیار ... آب نیاری هی باید غر بزنه آب چرا برام نمیاری!
برام غذا بریز تو بشقاب و بذار جلوم ... نریزی میگه من گشنمه!
بالش نرم برام بیار ! ... اگه نیاری صبح بلند میشه میگه دیشب بالش برام نیاوردی و بدون بالش خوابیدم و الان گردن درد گرفتمه
لباسام رو بشور و اتو کن ... نشوری به نشونه اعتراض با همون لباس چروک هفته قبل میرن سر کار و بعد میگن تقصیر توعه!
من امروز برای این داداش سگم کیک تولد گرفتم و اون اونقدر غر زد و گفت کارهام رو انجام ندادی که از کیک خریدنم پشیمونم و دلم میخواد تو راه اوردن کیک ، کیک رو بندازم سطل آشغال
داداشم رو که میبینم از تموم مردها متنفر میشم از تمومشون
۵- درباره پسرک من واقعا خودم تعجب کردم یکی عاشقم شده و ازم خوشش اومده و در پوست خود نمیگنجیدم اما الان دارم میبینم من شدم سوژه خودش و اکیپش که کی زودتر از همه میشکنه ! این بیشتر عصبیم میکنه و ناامید و ناراحت
۶- میدونم اینجا رو ممکنه ی کنکوری بخونه ... کسیکه تنها راه نجاتش رو کنکور میدونه ... اما من اینو از طرف خودم به خودم میگم من بعد از این همه درس خوندن تو مدارس خاص و چند بار کنکور دادن و انصراف دادن از دانشگاه و بعد مجدد کنکور دادن و فارغ التحصیل شدن واقعا از درس خوندنم پشیمونم بخاطر اون همه استرسی که به خودم دادم پشیمونم ... کار نیست مگر آشنای صد در صد مطمئن داشته باشی ، مدرک دانشگاهم رو دارم اما به درد نمیخوره و به کارم نمیاد ! مدرکی که کلی سرش وقت گذاشتم و حرص خوردم و استرس گرفتم ... من دارم دو تا کار جانبی میکنم و پول ندارم سبد خریدم پر نمیشه ، نمیتونم چیزایی که دوست دارم رو بخرم ، داره سی سالم میشه خونه ندارم
۷- همینکه یک لباس جدید میپوشم دختر همسایه مون میبینه و میاد میگه منم میخوام بپوشمش و من پیش خودم میگم خدایا تو که دیه شیک ترین لباسها رو داری ! اصلا از کارات سر در نمیارم!
واقعا بدم میاد لباسم رو بدم به کسی





