۷۶۹🦥

نونام میگه یکی از همکارهای آقا گفت خانم فلانی من هیچ وقت نگاه دختری نمیکردم اما اون روز تو سلف غذاخوری بیمارستان دختری رو دیدم چادر زده از اون مثلث طوریا کهبه زور ابرو هم پیداست و اومده غذا بگیره !

نونام گفت احیانا منظورت با منه ! ؟

پ.ن: قضیه اینجوریه که نونام از پانسیون پرسنل که میاد بیرون برای اینکه نه دستمال بزنه یا کلا نمیخواد لباس بپوشه اینگونه میاد بیرون

۷۵۱🦥

نونام گفت من نمیدونم چرا خانواده انقدر میگه پول نداریم ، نداریم ... اون روز بابا میگفت خواهرت دانشجوعه چرا درسش رو زود تموم نمیکنه ... ( این سوال رو بارها از خودمم پرسیدن و گفتم یکم دیگه تمومم ) الان معلوم شده انگار دنبال اینن پول تو جیبیت رو قطع کن یا همچین چیزی ! گفتم بابا ما همه سر کاریم جز این خواهر دانشجومون ! من خودم تا حالا ازت پول قرض نکردم تازه هر وقت خواستین خودم پول بهتون دادم ... اون روز به مامان زنگ زدم گفتم چرا یدفعه ۱۷ تومن ریختین به حسابم ! گفت لازمت میشه ... گفتم اخه من سر کارم بالاخره پول میاد حسابم اون دختر دانشجوت پول نداره ... مامان هم گفته نه حساب تو باشه بهتره

گفتم اوه ، چرا من قضیه ۱۷ تومن رو نمیدونم ! اینا همه بهم میگن پول نداریم ... هر دو هفته فقط ی تومن میزنن به حسابم و بعد زنگ میزنن فقط همین ی تومن رو داشتیم که دادیم به تو !

نونام گفت بابا طلب داره و کم کم به حسابش میریزن ... و حق خودت رو بگیر ازشون

پ.ن: اما با همه اینا که من باید از خودم دفاع کنم ... بازم ی ساید ازم میگه بابا مامان گناه دارن ، اینکه منم مثل برادرام سلیطه بازی در بیارم

۶۶۷🦖

خانواده به نونام گیر داده پولات رو انقدر خرج لباس و کافه نکن و جمع کن ماشین بخری

خودش هم ناراحت بود میگفت اون موقع که نصف حالت عادی بهم حقوق میدادن حداقل میتونستم برم کافه ی شیک بگیرم الان مثلا دلم خوشه حقوقم بیشتر شده ؟ ! و در حالی که نمیتونم ی لباس بگیرم اینکه همه بهم میگن نه پولت رو جمع کن

گفتمش میدونی اگر خودت رو اینجوری عادت بدی فردا شوهرت میگه حقوقت واسه خودت نیست بلکه واسه قسط خونه ، ماشین و وام ازدواج و شهریه مهد کودک بچه هست و خودت چی ؟ هیچی !

گفت آخه بقیه هی میگن پول جمع کن برای ازدواج جهزیه

گفتم هر کی اومد خودش همت میکنه (واسه ما رسمه پسر همه چیز رو بخره )، تو هم پولات رو بده واسه پوستت ، اون واکسنای گارداسیل ... پولت رو خرج سلامتیت کن برو ماساژ صورت

* باز یک هفته میگذره داداش سینگل یا متاهل ... بهش میگن انقدر ولخرجی نکن و پولت رو نگه دار و بعد باز برمیگرده میاد پیش من میگه چیکار کنم 🤦‍♀️

۶۶۱🦖

انقدر که برادر متاهلم و عروسمون باهم دعوا میکنن ، خیلی ناخواسته خانوادها ی هر دو طرف هم ناراحت میشین

به نونام گفتم اگر خواستم ی روز ی نفر رو انتخاب کنم برای زندگی بهش میگم هیچ وقت حق نداریم با هم دعوا کنیم

نونام گفت اوه ببین کی این حرف رو میزنه ! دختری که جلو داداش مجردش کوتاه نمیاد و همیشه حاضر جوابه!

گفتم اون داداشت منطق حالیش نیست ! انگار دوست داره با ی دختر بحث کنه!

گفت تو چیکار میکنی ؟ به جای اینکه کوتاه بیای بیشتر جلوش درمیای ! تو وقتی با داداشت کنار نمیای چجوری ی پسر دیگه از ی خانواده دیگه که طرز فکرش کاملا متفاوت هست رو میخوای باهاش زندگی کنی درحالی که با داداش خودت نمیتونی ی بحث کوتاه رو کنترل کنی !

گفتم چرا من باید کسی رو انتخاب کنم که شبیه داداشم عقده ای هست ؟ کسی رو انتخاب میکنم که باهاش تفاهم داشته باشم ! اگر یادم باشه قبلا میگفتن رفتار دختر با پدرش شبیه شوهرش هست

نونام گفت داری جر زنی میکنی!

یکی از دخترای خوابگاه کنارمون ناهار میخورد ، گفتمش من جر زنی میکنم ؟

گفت من وارد بحث نمیشم

نونام گفت ی پسری ازت خوشش اومده !

(سو ... سریع تو ذهنم ی سرچ کردم و متوجه شدم من اصلا پسر جدیدی رو ندیدم ) گفتم چجوری خوشش اومده و اما خودم بیخبرم ؟!

گفت نه ... منظورم اینه دختر عمه تو رو معرفی کرده

گفتم چرا تو رو معرفی نکرده !

گفت اصرار داشت تو رو معرفی کنه و منم گفتم خواهر کوچکترم تو شرایط روحی مناسبی نیست و اصلا حوصله کسی رو نداره و دختر عمه هم گفت آره دیگه ...پسر به این خوبی رو رد کنه و چند روز دیگه زن دوم ی پیر مرد دم مرگ بشه :/

گفتم آخه من هنوز سر کار نمیرم دلم میخواد بعد اینکه رفتم سرکار جوونی کنم ! تا الان همه درس بوده همه اش فشار

نونام گفت من و همکارام سر کاریم آخر چی شد ؟ فهمیدیم یکی رو نیاز داری ... ی همدم ... یکی که پشتت باشه و ادم نیاز داره که تو رابطه باشه

۶۴۲🦖

نونام گفت جدیدا ی پسر هیزی بهمون اضافه شده و مثلا بیمار خانم باشه الکی الکی میره کنارشون وایمیسته و باهاشون حرف میزنه که ارتباط برقرار کنه و بتونه بیشتر باهاشون حرف بزنه ، ی بار ی خانمی رو آوردن حالش بد بود مسموم شده بود بعد این هی میرفت بالا سر خانمه بهش گفت باید وایسی ... من داشتم رد میشدم خانمه خیلی حالش بد بود گفت ببخشید من حالم خیلی بده نمیشه دراز بکشم ؟ آخه اون آقا گفت وایسم ... منم گفت معلومه باید دراز بکشین

تا اینکه گذشت و یک شب که باز من با این آقای جدید همکار بودم ساعت ۱ تا ۳ و نیم شب من باید میرفتم میخوابیدم و تنها کسایی که بودن این آقاهه و دو تا خانم بودن ... که یکی از اون پرستارهای خانم اصلا روابط اجتماعیش خوب نیست و رو صندلی میشینه و روش رو میکنه سمت دیوار ! و یکی دیگه از این خانما حامله هست ... ساعت ۳ صبح ی بیمار دختر اومد که باید براش نوار قلب گرفت تا این پسره برداشته گفته بیا خودم برات نوار قلب میگیرم ...

من با تعجب گفتم واقعا گرفت ؟؟؟!

گفت آره گرفت

همه چیز آروم بود تا اینکه ساعت ۶ صبح دختره اومد بیمارستان قسمت حفاظت ازش شکایت کرد

یکی از خانمای پرستار بخش دیگه صبح منو دید و با خنده گفت شنیدی دیشب چه اتفاقی افتاده تو قسمت شما ؟ کل بیمارستان دارن درباره اش حرف میزنن !

آروین رییس مون منو دید گفت تو دقیقا دیشب کدوم گوری بودی که گذاشتی ی پسر نوار قلب دختری رو بگیره !

گفتم بخدا من خواب بودم چه میدونستم میخواد همچین چیزی اتفاق بیوفته ...

تا دختره رفته پیش حفاظت گفته در اتاق رو بسته من ترسیدم ، بهم گفت لباست رو بزن بالا و ده تا چیز دیگه هم اضافه اش کرده ... دیگه کلا اون پرستار رو انداختنش بیرون ولی آبرومون رفت

۶۳۴🦖

داخل چیزی مشکل پیدا کردم

برای حل کردنش ی روش ریسکی و خطرناک هست

هیچ کس نیست ازش مشورت بگیرم

داداش متاهل که جزئی از خانواده نیست

نونام میگه همه چیز اوکیه ، وضعیت اقتصادی نرماله و من دارم زیادی به خودم فشار میارم ، به مادرم کلی توضیح بدی هیچ واکنشی نشون نمیده و بهش بگی چرا هیچی نمیگه ، چرا هیچ راهنمایی نمیکنه میگه تو و خواهرت و داداشات واقعا فکر کردی من چقدر جون دارم که هر روز بشنوم ... بین تو داداش متاهلت که هر روز با زنش دعواست کدوم تون مهمترین ؟ بین تو و داداش سینگلت که باید کل ماه رو فکر کنیم چجوری باید براش پول جور کنیم کدومتون مهمترید ؟ منم کم میارم خسته میشم

۶۲۹🦖

نونام گفت خیلی تصادفی پیج یکی از خواستگار هام رو دیدم ... اصلا باورم نمیشد همچین آدمیه ! خیلی فعال بود ! گفتم منظورت چیه که خیلی فعال بود ؟! گفت از اونا هست که یدفعه با ی گروه پا میشه میره کوه نوردی و پاراگلایدر سوار میشه ، مربی ورزش پارکور هم هست !!! ، و از اینا که با چند نفر سوار دوچرخه میشن بین دو تا شهر رو دو چرخه سواری میکنن ... گفتم کدوم پسر رو میگی ؟ همون که همکارته ! گفت وااای ندیدی چند روز پیش کت شلوار پوشیده بود اومده بود پیش خودم میگفتم یعنی اگر من بله میگفتم الان ممکن بود دوچرخه سواری میکردیم ؟ ولی خب متاسفانه این آپشن ها رو چندین ماه بعد از جواب رد دادنم فهمیدم ... گفتم ولی تو با ی سری رفتارهاش کنار نمیومدی گفت دقیقا همینه ی سری رفتار داشت که خودش فکر میکرد عادیه واسه ی مرد

۶۲۳🦖

ایران گفت داداشم ۱۲ سالشه بهش گفتم تو چرا برات مهم نیست که چجوری لباس میپوشم ؟ چرا ادای این پسرای غیرتی رو در نمیاری ؟! چرا نمیگی ایران شرتک نپوش جلو من ؟

داداشش هم گفت مگه من بیکارم که به تو گیر بدم ! هر لباسی میخوای بپوش به من چه !

بعد با نونام حرف میزدیم ... نونام گفت دقت کردی ی بار قبل عروسی ی رژ قرمز زدیم داداش متاهل داد زد !!! گفت پاکش کنید !!! یا میگفت چیه این دخترا کفش پاشنه بلند میپوشنن (و لباشون رو ژل میزنن) ...

و خدایی نکنه بفهمن ما داریم با پسری چت میکنیم کلی بحث را میندازن که شما خرابین ..‌‌. و بعد الان میبینی هر کدوم دوست دختر دارن ! یا همین داداش متاهل ی ارایش جلف و نامعقولی میکنه که منی که دخترم میگم تا این حد آرایش نیاز نیست رو صورت باشه !

دقیقا ودف؟!

۶۰۵🦖

۱- خوشم از خواهرم میاد هر سه ماه ۱۲ ساعت میاد خونه ، و هر وقت حرفی داشته باشه از پشت تلفن فتوا میده

۲- خب استاد رو رفتم پیشش گفت ما اصلا نیرو نمیخوایم و همه کادرمون تکمیل هست و یکم نگام کرد و گفت آشنا میزنی ؟! گفتم از شاگرداتون بودم ( البته که جزو دانشجوهای سوگولی و پاچه خوار استاد نبودم :/)

۳- برای شیرینی فروشی باید از مرجان مهربون راهنمایی بخوام

۶۰۳🦖

۱- منو مهستی از ی تایپ ... (یعنی تموم ملاکهامون حداقل از لحاظ ظاهری) ... خوشمون میاد

۲- بیشتر وقتها ناراحت بودم از اینکه نظرم با بقیه فرق میکنه و سفت و سخت موافق این بودم که درست فکر میکنم و خب بقیه هم میگفتن نه ما درست فکر میکنیم ... اون روز تو کلاس زبان استادمون گفت قطعا ایران نرمال نیست ... پیش خودم گفتم خدا از زبونت بشنوه ( منظورم دین نیست ، اصلا منظورم فکرهای دینی نیست )

۳- الان فهمیدم هر کدوم از اعضای خانواده ، انتخابی که برای یکی دیگه داره ... هیچ وقت در نظر خودش بهترین نیست مثلا نونام گفت من خیلی دلم میخواست فلانی با تو ازدواج کنه ( جوری گفت انگار اون با ازدواجش به من خیانت کرده و من این پسر رو فقط شب عروسیش دیده بودم :/) گفتم از نظر من فلانی قدش کوتاهه :/ و تایپ من نبود

بعد نونام گفت پسر قد بلند کم شده ، هر کی از واسه من میاد قدش کوتاهه

بعد نگاه من اینجوری بود که : خدایی آدمی که خودت خوشت نمیاد رو به من پیشنهاد میدی !

۴- بخاطر آیه ... اقوام پیشنهاد میدادن به پسرای مجرد فامیل که آیه دختر خوبیه باهاش ازدواج کنید ... مثلا اولا به داداش متاهل گفتن اون گفت نه آیه تایپ من نیست ... بعد داداش متاهل که ازدواج کرد به داداش سینگل میگفت آیه رو بگیر دختر خوبیه :/!

تو فکر این آدما چی میگذره ؟؟

۵- میدونین آدم منطقی خیلی هست اما آدمی که عاشقت باشه خیلی خیلی کمه ...

همین رو داشتم میگفتم که سیلی حقیقته ! مه رخ گفت یعنی چی؟ گفتم یعنی تو دختر خوبی هستی ، قیافه خوب و صورت خوشگلی داری ، مادر بچه هام هستی اما عاشق ات نیستم ( به قول فادیا در طوللل گذر زمان فقط بهم وابسته شدید)

۶- مینا میگه من اولین بار وقتی دوست پ گرفتم ،داداش کوچیکم گفت مینا خودت خجالت نمیکشی با این انتخابت ؟؟؟ واقعا تو روت میشه تو خیابون با این راه بری؟ گفتیم الان واسه غلام چی میگه ؟ گفت اتفاقا از غلام راضیه میگه اگر خواستید ی زمانی ازدواج کنید حتی خونه خودم رو میدم و نگران خونه نباشید .... بعد من حرفای داداش رو درباره خونه با خوشحالی واسه غلام تعریف میکردم ، غلام گفت قرار نیست زندگی ما دوتا اینقدر بی خود باشه که من بعد ازدواج باهات بیام خونه بابات و بشم داماد سرخونه

۷-

۵۸۸🐡

۱- زیر تخت مه رخ و مهستی یک کتاب تست قرابت معنایی دیدم ، قطرش ۱۵ سانتی متر بود ، بعد یاد اسمش افتادم که خودمم این کتاب رو میخوندم واسه کنکور ...

بچه ها گفتن کتاب مهرخ هست واسه پاس کردن فارسی عمومی کتابای کنکورش رو آورده !

خیلی کتاب وحشتناکی بود واقعا چه دیوونه ای بودم این کتاب رو میخوندم 🙄😐😕 البته شما که کنکوری هستید باید بخونید تا وارد دانشگاه بشید

۲- دوتا پسر کلاس نهمی تو کلاس زبان هست ، این دوتا ماشاءالله بزنم به تخته فقط باید اراده کنن تا انگلیسی صحبت کنن و من ... وقتی میخوام حرف بزنم کل قواعد و دستور زبان رو یادم میره و به استاد زبان میگم میشه از من بگذری و اون میگه نه ...

یکی از دخترا گفت همیشه همچین چیزی هست ، حتی اون موقع که من ۱۲ سالم بود و کلاس زبان میرفتم بازم ی دختر ۹ ساله بود که خیلی خوب حرف میزد پس همیشه همچین آدمایی تو کلاس زبان هست

۳- استاد زبانمون میگه اگر این شهر آروم و امن رو تو ایران پیدا نمیکردم قطعا از ایران میرفتم ...ظاهرا شهری که به دنیا اومده بود اصلا امنیت نداشت و ی چیز مثل شهر ش بود ( من معذرت میخوام 😶)

۴- امشب تو خوابگاه تنهام ...

۵- یکی از پسرای تو کلاسمون خیلی چرت و پرت میگه ... به استاد آقامون میگه تو سوگولی منی ... 😒

۶- i wanna lock in your love🎶

۷- نونام میگفت بعد از لیسانس ات باید ازدواج کنی ، گفتم من نمیخوام ازدواج کنم دلم نمیخواد گفت نه این جواب نیست گفتم دلم رو کسی نمیشینه (؟!) گفت اینو بگو اما نگو دلم نمیخواد ازدواج کنم ... گفتم میدونی حدود ۸ ماه پیش دنبال کتاب زبان بودم و تو چندتا کانال درخواست کتاب دادم و نمیخواستم بخرم بعد از اون موقع ی پسره منو پیدا کرد و الان بهم پیام داد تو ۸ ماه پیش کتاب میخواستی گفتم دیگه نمیخوام و اون گفت من ازت خوشم اومده ... واقعا الکی میگفت من هیچ عکسی از خودم رو پروفایلم نبود ... البته عکس ی خواننده دختر بود ( بعدا شاید گذاشتم ببینید) گفت نه من از تو خوشم اومده و بهم فرصت بده :/ ... حالا منم اون موقع تو فشار استادای دانشگاه واسه پاس کردن میانترم هر یک هفته میرسیدم پیامهاش رو جواب بدم :/ ... گفتم فلانی ، من همینم نمیتونم به موقع جواب چت هات رو بدم و اونم گفت به درک ، صد سال سیاه میخوام جواب ندی 😕 ... گفتمش این چه رفتاریه ؟ 😐 در پس فکرم گفتم اینم یکیه عین داداش سینگل ی پسر عصبی ... نونام گفت بعدش حتما با چندتا اکانت مختلف بهت پیام داد که من اشتباه کردم نباید اون حرفا رو میزدم ... گفتم چرا همه شون ی کار انجام میدن ؟ 😕

۸- اول صحبت کردن پیش خودم گفتم اوووه کی حوصله داره چت کنه تا ببینی اخلاق و خصوصیات طرف چطوره ؟ چون واسه دوستی هم واسم مهمه مثلا خیلی حرف نزنه ، چون اولش گوش میدم آخرش فقط نگاش میکنم و دلم میخواد از اونجا بزنم بیرون 😪 سو یک راست پرسیدم تایپ mbti ات چیه ؟ گفت ESFJ

اگر از اینچیزا خبر داشته باشید می فهمید این تایپ تو جامعه خیلی خیلی خیلی ایده ال هست هر کی این تایپ باشه همه جا محبوب هست و ی شخصیت رهبر دارن و فقط خودش باید نقش رییس رو تو خونه داشته باشند و فقط خودشون تصمیم بگیرن و حرف هیچ کس رو قبول ندارن جز خودشون

گفتم از چه دخترایی خوشت میاد ؟😅

گفت خوشگل

خوشتیپ

آشپزیش خوب باشه ( اوه ... من تو آشپزخونه پام رو نمیذارم 😃)

خوشگل

خوش هیکل

شیک پوش

باید تو خونه مثل مدیر کارها رو مدیریت کنه و تصمیم بگیره ( خب انگار تست MBTI رو الکی گفته بود 🙄)

سو ...

گفتم هر وقت تصمیم گرفتی واقعیت رو بگی پیام بده

و پروژه چت کردن متوقف شد

۹- سر کلاس استاد گفت چند سال پیش که رفته بودم تایلند تو خیابون کلی کلینیک ماساژ بود ! درحالی که من اصلا همچین چیزی تو ایران ندیدم ! اصلا رشته اش رو نداریم ... فقط بچه های فیزیولوژی ۱۰ واحد درس مایاژ پاس میکنن ... یکی از دانشجوها از خنده لبان را در دهان فرو برده تا خنده اش رو کنترل کنه ... استاد دیدش و گفت نخند واسه کنگره رفته بودم تایلند... همینجوری نرفته بودم 😅🤣🤣🤣🤣

۱۰-

۵۷۸🐡

۱- امشب دارم پاورپوینت های درسی رو اصلاح میکنم استادمون ازاوناست که میگه پاورپوینت باید پرپیمون باشه و عکس توش نباشه و چند کیلو جمله درش باشه ( درحالی که میگن پاورپوینت صحیح باید عکسش زیاد و متنش خیلی کم باشه:])

۲- ایران میگه بلا هایی که سر من اومده هیچ کدومتون باهاش روبه رو نشدید ، چند سال پیش قرار بود واقعا با پسری ازدواج کنم و روی چیزی بحث مون شد و اون اسکرین شات از چت مون گرفت و همه جا پخش کرد تا دو سال نمیتونستم از خونه بیرون برم و بعد اون مدت بازم مردم میدیدنم بازم حرف میزدن و میدیدم پچ پچ میکردن

وقتی اینو به نونام گفتم گفت خدای من ، خوب که جدا شدن کدوم آدم عاقلی س** چتش با زنش رو عمومی میکنه؟!

۳- یک نگاه کوچیک به فصل مواد وراثتی انداختم و خدای من باورتون نمیشه متن دبیرستان بود ... ولی هیچی یادم نمیومد ... ولی حداقل کلمات آشنا بودن 🦖🧚‍♀️

۴- با نونام بحثم شد و گفتم چرا لباست رو عوض نمیکنی ؟ همینجوری گفت پول ندارم ... گفتم تو کار میکنی مگه میشه پول لباسی رو نداشته باشی ؟! گفت میدونی مغزم فریز شده و فکر میکنم هنوز تو دوره بی پولی دانشجویی هستم گفتم اینجور نباش ..‌. انقدر پولات رو ذخیره نکن یکم واسه خودت و دل خودت خرج کن ... گفت ببین کی داره این حرف رو میزنه کسی که خودش حتی ی ریمل نمیزنه به چشم هاش گفتم من فرق میکنم من دانشجوام اگر قرار باشه هر روز پولم رو واسه خرید میکاپ خرج کنم چجوری باید شهریه دانشگاه رو بدم ؟ چجوری باید غذا برای ناهارم بگیرم ؟ من یکم گرو دوعه:/

۵-

۶-

۷-

۸-.

۹-

۱۰-

۵۶۸🐡

نونام رو دیدم گفت الان دونستم با آدمایی که میرم تور ... آدمای درستین یعنی اونجور نیست که شب دور هم جمع بشن آب شنگولی بخورن روزی که خواستیم حرکت کنیم دوتا جوراب برداشتم که بو نگیرن ( تور ی روزه بود ) وقتی که رفتیم یکی از پسرا گفت وای من چیکار کنم منکه فقط ی جوراب آوردم و من گفتم من جوراب دارم میخوای ؟ بدین گونه جورابم رو بهش دادم

گفتم کدوم جورابت رو دادی اصلا اندازه اش شد ؟!

گفت ی جوراب داشتم ساق بلند بود (سه انگشت بالاتر از مچ) بالاش یک پاپیون بود رو بهش دادم و وقتی پوشید اون قسمت پاشنه جورابم واسه اون قسمت کف پاش ... انقدر کوچیک بود

و برگشتن بهم گفت الان ۶ ساله با ی دختری دوسته که دختره ده سال ازش بزرگتره

گفتم خودش چند سالشه ؟

گفت خودش ۲۶ و دختره ۳۶ سالشه و میگقت خودم خودم رو میشناسم و میدونم قیافه و چهره واسم خیلی مهمه حالا هر چقدر دختر خوبی باشه ، دخترا وقتی بچه بیارن قیافه شون بزرگتر نشون داده میشه اون موقع قیافه دوست دخترم ۴ سال بخواد بزرگتر نشون بده میشه ۴۰ و من فقط ۲۶ سالمه !

وقتی پیاده شدم جورابم رو تو ماشین دیدم ( خواهر من عین چی لباساش و وسایلش رو دوست داره به کسی نمیده ) و فقط نگا جورابم کردم و بیخیالش شدم و درو بستم

فرداش مدیر تور زنگ زد گفت ماگم جا مونده بود و بهم گفتن برام میارنش و عصرش همین پسر زنگ زد گفت بیاین جلو در وسایلتون رو آوردم رسیدم جلو در ...همه اش این ور اون ور رو نگاه میکردم تا حراست منو با لباس کار نبینه بعد دیدمش و بهم گفت خانم فلانی من میخوام واسه خانمی چیزی بخرم اما نمیدونم سلیقه اش چجوریه میشه شما باهام بیاین مغازه .... حالا منم رفتم باهاش چند تا مغازه جوراب فروشی اطرافمون میگم من نمیدونم سلیقه اون خانم چجوریه و اونم میگه نه هر چی که فکر میکنید خوبه رو بردارید و باز گفتم من نمیدونم اون خانم چه جوری دوست داره ! دیگه ی رنگین کمونی و آوکادو خندان برداشتم و بعدا فهمیدم اینا رو واسه خودم میخواسته بده

پ.ن: خواهرم تو اوج گرما ... وقتی داره از گرما شره شره عرق میریزه تو اتاق جورابا رو میپوشه و راه میره :/

البته خواهرم کلا لباس دوست داره انقدر که شورت با طرح باب اسفنجی براش بگیری بازم ازت ممنونه ❤❤❤❤❤❤❤

بهم گفت منم برات جوراب طرح بری زنبوری گرفتم و گفتم با کفش نپوش اما تو همیشه با کفش میپوشیش گفتم هوا گرم شده ... با ناراحتی نگام کرد گفت اما من دوست دارم تو اینا رو رو فرش بپوشی 💔😿

۵۴۶🐡

۱- با اینکه از عید نوروز و تو خونه موندن با خانواده خیلی میترسیدم ... اما سال نو مبارک ❤

۲- برنامه هلوتاک واقعا شده ی چالش !

از بین همون اندک آدمای انگلیسی زبون تو چت میپرسن تو ایرانی هستی ؟ زبون افغانی (فارسی دری ) هم بلدی ؟

قیافه من : 😑

پیش خودم گفتم افغانستان که به فنا رفته هست چرا میخواد زبونش رو یاد بگیره ؟!

گفتم فارسی دری بلد نیستم اما فارسی ایرانی میدونم

اونم گفت من اهل کالیفرنیام سربازیم کامل افغانستان بودم ، خیلی خوب یاد گرفتم میخوام بهترش کنم

گفتم شرمنده من دری بلد نیستم 😐😑

نفر دوم واسه سوئده میگه تو فارسی میدونی ؟ اهل کجایی ؟

گفتم حاجی گیج شدم خب پرچم ها رو نمیشناسی مگه؟ ( داخل هلو تاک کنار عکس پروفایل عکس پرچم کشورت رو زده تا بدونی طرف کجاییه!)

میگه یعنی افغانی نیستی ؟ من میخوام زبونشون رو یاد بگیرم 😐

واقعا داره چه اتفاقی میوفته ؟ افغانستان که نمیشه بری حتی تو کشورش دو روز پیاده راه بری ... مگر اینکه واسه کارهای نظامی بری ... نکنه واسه پول میخوان برن جزو آرمی بجنگن ؟! 😐 واسه همین تو هلوتاک دنبال فارسی دری هستن ؟

۳- دیشب رفتیم عروسی بسی سرد بود نزدیک بود قندیل ببندم ی نسیم خنکی هم میومد دیگه دندونام بهم میخورد و به خودم میگفتم کاش خونه میموندم بعد انتهای فکرم دیدم اگر نمیومدم مادرم ناراحت میشد سو ... باید میومدم

۴- دیشب چون هوا خیلی سرد بود یکی از پسرا کت اش رو در آرود داد یکی از دخترا بپوشه !!!!! من با تعجب و دهن باز نگاه میکردم که وات ؟ الان چی شد ؟؟؟ مامانمم تعجب کرده بود و به دختر عمه گفت اینجا چه خبره ؟ کسی کسی رو میخواد ؟؟ دختر عمه گفت نه این پسر متاهله و کلا خیلی مهربون و جنتلمنه

۵- من واقعی حوصله حرف زدن با بقیه رو نداره ! درحالی که اینجا تو بلاگفا هی دارم حرفهای تو ذهنم رو مینویسم

۶- دیشب طی ی حرکت خفن خواستم نونام رو سورپرایز کنم (؟!) و از عروسی براش لایو بگیرم اما واکنش اون : برو عامو داغی واسه خودت هنوز شام نخوردم ، از صبح شیفت بودم

خیلی ضدحالی بود ، پس گوشی رو غلاف کرده و در جای خود نشستم

۷- دلم میخواد دوباره عروسی برم و بشینم و نرقصم ... همینکه لباسای رنگی رنگی خانما رو ببینم و آهنگ با صدای بلند بخونه حالم خوب میشه

۸- زندایی منحرف امروز اومد خونمون

۹- حدیث از شغلش راضی نیست چون مورد علاقه اش نیست ، بهش میگم درک میکنم اما خدا رو شکر کن رسمی هستی ... خیلی خیلی بده انقدر درس بخونی ببینی تو رشته مورد علاقت نیستی چون اون شغل که هر روز پاشی صبح به خودت میگی ی روز مزخرف دیگه ( من اینجوریم 🤷🏻‍♀️)

۱۰-

۸۲۰🐡

خواهر ایران !

خواهرش خیلی خوشگله ! اونجوری که حتی بدون ارایش عین کاراکترای دیزنی هست ! اما ایران نه ... در عین شبیه بودن به خواهرش شبیهش نیست ، اینجوری که رنگ پوست ، بینی شون شبیه به همه اما چشماشون فرق میکنه

وقتی عکس داماد رو دیدم پیش خودم گفتم چقدر شبیه مجیه ! بعد یادم اومد تو بازی قایم باشک موشک؟! ... ایران گفت حواسش نبوده با ضرب آرنج دامادشون رو زده بوده به ی جای زاویه دار ... گفت نمیدونستم چیکار کنم خندم گرفته بود و اونم صورتش کامل قرمز شده بود و ارنجش رو گرفته بود از درد

نونام از خیلی وقت پیش میگفت مهین منم متوجه نمیشدم تا اینکه بعدا فهمیدم ایران ! هم اتاقیم ! خواهر دوست نونامه!

نونام تعریف میکرد میگفت اون موقع که مهین پیش ما بود و مجرد بود رو شوهرش کراش داشت اما یکی دیگه از دخترای فامیل هم معلوم بود شوهرش رو میخواد

بعد ادای هق هق مهین رو در می آورد میگفت بچه ها اگر رضا منو نخواد من چیکار کنم ؟؟🤣🤣🤣🤣 بعد همون موقع ایران نامزدی کرد و اما زود بهم خورد و تو اون بین میگفتیم خاک .... ایران کوچیکتر از توعه و داره ازدواج میکنه ... اما درسته دو نفری رو رضا کراش داشتن و همیشه میگفت این هفته اون دختره اینجور کرد و رقیب داست و اینا اما مهین هم دختر زرنگی بود

گفتم الان شوهر مهین کیه ؟

گفت رضا دیگه

۸۱۹🐡

۱- دخترای اتاق ما در نوع خودشون خیلی دورو ، اب زیر کاه و قالتاغ هستند مثلا اینجوریه وقتی از خونه بیای خوابگاه میپرن بغلت و از اینا که وای دلم برات تنگ شده بود بیب 🙄

مثلا سارا چقدر گفت فلانی نفهمه من شبا دیر میام بهش نگید (چون رو داداشش کراش بود) ، دو روز بعد با سارا بحث شون شد و ساکورا اومد بهش گفتن میدونی سارا میره بیرون ؟ ساکورا گفت من و خانواده ام هیچ کدوم از خانواده سارا خوشمون نمیاد چون از اون آدمایین که دنبال حرف و حاشیه ان

۲- زینار از اتاق رفت و سارا هم قراره بره

۳- دیشب نونام میگفت دوتا پسر واسه کارآموزی اومدن پیشش و میگفت تو اورژانس باشی و دورت شلوغ باشه کارآموز هن رو دستت باشه تا چیز میز نشونش بدی ... بلا به دور ... مثلا بیمار اومده با کلیه درد داره داد میزنه و داری تند تند کاراش رو انجام میدی و بیمار داد میزنه مگه نمیبینی درد دارم چرا انقدر ارومی!!! بعد این کارآموزا واقعا تو دست و پان و الان که فکرش میکنم میبینم اون اوایل که خودم اومده بودم اینجا چقدر واسشون سخت بوده ... یکی از این دوتا پسر میخواست واسه دوست د اش تولد بگیره و بهم گفت شما هم بیاین نونام میگه پیش،خودم گفتم همین مونده ... بعد حرف تاریخ تولد شده و دیدم یکی از پسرا تاریخ تولدش با تو یکیه (یعنی من ) بهش گفتم خواهرمم با تو تو ی روز ی ماه و ی سال به دنیا اومده ! حتی مدل گوشیتون هم یکیه ! اون گفت خب خواهرتون متاهله یا مجرد گفتم متاهله

۴- مه رخ تو بازی جاسوس ، واقعا گیجه... واقعااااا

با گوشی بازی میکردیم ... ۵ نفری نشستیم بازی کنیم ، تو چهار دور همه رو وسط بازی میگفت من جاسوسم -_- ... بهش گفتیم تو رو خدا هیچی نگو بزار ی بار بفهمیم بازی چی به چیه ! تو امون نمیدی ! -_-

شاید این نوع گیجی که شما دارید متن رو میخونید جالب و بامزه باشه اما ما که داشتیم بازی میکردیم کلافه شده بودیم

۵- امشب کلی رقصیدیم ، مینا و ایران تو فاز کات کردن بودند برا همین اسپیکر روشن کردند

۶-

۸۱۷🐡

۱- حس میکنم ذهن و مغزم مسموم شده ... اصلا نمیتونم با دید باز به زندگی نگاه کنم ... اصلا نمیتونم بقیه رو درک کنم کارهاشون رو و حرفا هاشون رو احساساتشون برای ی چیز

۲- نونا داره آماده میشه برای عید و همین جور حرف میزد و من گفتم واقعا دلم نمیخواد برای عید خونه باشم و اون روز هم مادرم داشت میگفت نباید جواب بزرگترت رو بدی و بعد گفت اگر فلانی هم اومد و من نبودم براش چایی درست کن . گفتم چرا میخواد بیاد خونمون ؟؟ با تعجب نگام کرد گفت این چه حرفیه ؟ ما آدم زنده ایم معلومه بهم سر میزنیم ! گفتم آخه من اصلا حوصله مردم رو ندارم (و حرف زدن باهاشون )

۳- دادم نیشخند میزنم به تموم اونهایی که ادرسم رو از لیست دوستان شون پروندم 🧃 ... ( ی مرض جدیده )

۴- امشب دوست ؟!هم کلاسی ؟! موقع دبیرستانم رو دیدم و شناختمش و جلو نرفتم

۵- هورمون x ام بعد از سه ماه رفتم چک اش کردم و فقط ده تا اومده پایین ... حس میکنم این همه قرص خوردن بی فایده بوده

۶- فری چند مدت پیش حرف از گروه گوگه میزدم میگفت من دیگه نمیخوام وقتم رو درباره اینا و چیزای بی هدف صرف کنم ! و می خوام زندگیم روی جیزای با معنی باشه ... و یدفعه گوگه میاد لایو و شعر میخونه و فری کلی پیام میفرسته و کلی ذوق میکنه میگه ببین این پسر اومده لایو !!!!! اصلا معلوم نیست فازش با خودش چیه !

۷-

۸-

۹-

۷۹۹🦤

امروز به استاد گفتم من میخوام بعد از تموم شدن آموزشا برم ی جایی همینجوری کار کنم

گفت خب تو میتونی یک هفته تا ده روز همینجا باشی چون گروه بعدی تا بخوان تئوری رو تموم کنن طول میکشه

گفتم واقعا ؟ آخه من میترسیدم یادم بره همه چیز رو

گفت تو بعد از تموم کردن هیچ جایی نمیگیرنت

همینکه این حرف رو زد من کامل دست و پام یخ کرد !!

گفتم یعنی چی ؟

ی سری توضیح داد اینکه این با اون قضیه فرق میکنه و این بستگی داره به اینکه من کدومتون رو معرفی کنم

پیش خودم گفتم اگر همه چیز به معرفی کردن تو بستگی داره قطعا من آدم دلخواه تو تو این حوزه نیستم 😪

پ.ن: من واقعا دل سردم ، استاد خیلی پر انرژی هست و میگه زرنگ باشین و فلان و من پس ذهنم اصلا نمیفهمم هدفش چیه؟ همینجوری الله یولنه داره به ما کمک میکنه؟

اون روز نونام گفت بیا اصلا رو پارتی داشتن حساب نکنیم ، چون ما هیچ کسی رو نمیشناسیم تا کمکمون کنه ... و بعد میگه باور کن تک تک پرسنلهای بیمارستان ما با کانکشن اومدن داخل ، تو میای الله یولنه واسه ی درمونگاه تا سه ماه کار میکنی مثل من ..‌. تا جایی پیدا بشه تو رو قبول کنن

ولی امروز استاد میگفت هیچ کس ی تازه کار رو حتی واسه مجانی کار کردنم قبول نمیکنه😕

۷۸۸🦤

با نونام رفتیم

ادامه نوشته

۷۸۷🦤

چرا اتفاقات این مدتم و نوشتنم همه درباره رابطه و دوستی هست ؟

.

..

.

.

.

مهستی به زینار گفت چرا با دوست پ ات خونه نمیگیری ؟ اون گفت چون دوست پ من مثل دوست پسر مردم نیست و فقط کافیه باهاش بحث کنم و عصبی بشه و تمام پته ام رو بریزه جلو خانواده ام ! زینار بادکنکهاش رو آورده بود و ایران با لوله خودکار بادشون میکرد :/

.

.

.

حس میکنم نباید به بچه های اتاق بگم دارم کجا میرم و میام چون مثلا مهستی وقتی شنید میرم دوره ... دیگه باهام حرف نمیزنه ! و گوشی رو جواب نمیده !

.

.

.

نونا قراره بالاخره شنا رو یاد بگیره ... با هم رفتیم لباسش رو بخریم ... ولی چرا مایو زنانه شبیه لباس خوابه !

کلی به خانمه اصرار کردیم تو اب نره وا بره !

ولی یک تومن ... آموزش شنا زیاد نیست ؟! به نظر من زیاده :"/

۷۶۹🦤

قبلا قبلا ها با پسر خاله تابستون اومدم ساری

ظهر شد و ما گشنمون بود و هی تو ساری با ماشین پدر میچرخیدیم

پسر خاله یدفعه گفت خیلی گشنمه کاش زود برمیگشتیم

منم گفتم میتونیم بریم خونه عموم خودش خانومش همیشه تعارف میکنن که اگه اومدیم ساری و کارمون طول کشید ناهار رو خونه شون باشیم و بعد که هوا خنک شد برگردیم خونه

اون گفت اوه عموت ! همون عموی پولدارت که ی بشقاب برنج تو خونه اش بخوری تا شب خواب نمیره و میگه ی بشقاب برنجم رو خوردن !

من : 😶😶😶😶😶😶😶😶😶

پسرخاله : لازم نیست خونه عموت بریم

.

.

.

بعد این حرف پسرخاله ... دیگه نمیتونم خونه کسی غذا بخورم ... این حس که صاحب خونه راضی نیست و داره تعداد میوه هایی که میخوری رو قیمت شون رو حساب میکنه

مخصوصا بعد اومدن به این دانشگاه و پولکی شدنم (اینکه هی دارم حساب میکنم چقدر باید صرفه جویی کنم و کمتر بخورم و همه اش به پول فکر میکنم )

بعد دختر عمه ها به مادرم زنگ زدن و کلی گله کردن دخترت اینجا دانشجو هست اما اصلا یکبار ام خونه ما نیومده !

به نونا قضیه رو گفتم که چرا خونه کسی نمیرم اما نگاه عاقل اندر سفیهانه ای بهم کرد و گفت اون پسر خاله دیوونه هست تو رو هم دیوونه کرده🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

در حالی که من فقط فکر میکنم این آدما فقط دارن تعارف میکنن ... واقعا اونقدر مشتاق هستن و ناراحت میشن کسی به دیدنشون نره ؟! فقط تعارفه و میخوان به ظاهر نشون بدن که اهمیت میدن و براشون مهم هست و آدمای مهربونی هستن

۷۶۲🦤

ی برنامه ای نگاه میکنم

دختراااش خیلیییییی خیلیییی خیلیییی خوشگل هستن

دلم میخواست به نونام معریفش کنم ... گفتم چه فایده ، مثل آدمای بی بخار نگام میکنه و میگه باز شب قبل امتحان از استرس نشستی سریال دیدی ؟ قشنگ حس ات رو نابود میکنه

پ.ن: شما خواهرم رو نمیشناسید و حتی منم نمیشناسید ... اینکه اینجا غیبتش رو کنم ... اشکال داره ؟!

۷۵۴🦤

نونام گفت

داداش سینگل عمیقا داخل لپتاپ فرو رفته بود ی لحظه با خودم گفتم داره چیکار میکنه ؟!

گفت از پشت نکاه کردم تا داخل سایت خرید لباس زیر دخترانه هست

حالا میگه این پسرا معلوم نیست تو سرشون چی میگذره ؟؟؟ اصلا سایت لباس زیر دخترانه به چه کارت میاد ؟؟؟؟؟!!!!!

۷۳۲🦤

من وقتی بخوام وسایل میکاپ بخرم

مثلا ریمل ... تو ذهنم اینجور دو دوتا چهارتا میکنم

قیمت ریمل = قیمت کتاب آکسفورد = قیمت یک بشقاب برنج و میگو❤ سوخاری

واقعا درک نمیکنم چرا تو بی پولی دوره دانشجوییم خودم رو باید عادت بدم به میکاپ کردن ؟؟ وقتی با پولش میشه میگو سوخاری خورد !

.

.

.

حالا همینا رو داشتم به نونام میگفتم ... چشماش چهارتا شد برگشت گفت دیوونه ای چیزی هستی ؟!

مثلا من از شکمم بگذرم و ریمل بخرم ؟ اصلا و ابدا

۷۲۴🦤

بین ناله و شیون واسه درس آمار یاد ی چیز وحشتناک افتادم !

ادامه نوشته

۷۱۱🦤

نونام ی هم اتاقی داشت

این بشر هم سن من بود

و واسش همه چیز تو مکان و زمان خودش اتفاق افتاده بود

ادامه نوشته

۷۰۸🦤

مثلا اگر اسم من رویا باشه و اسم یکی دیگه از دخترای اتاق رویانا

این دوتا اسم رو چند نفر قاطی میکنن و من رو میگن رویانا و اون رو میگن رویا !

وسط بحث یدفعه میگن رویا هم کلیدش رو جا میذاره و من هنگ میشم با منن ؟! میگم با منین ؟! میگن نه با رویام میگم من رویام !!!! بعد اون وقت میگن منظورمون رویانا هست

هر دردسری تو خوابگاه ، هر دلخوری تو خوابگاه ی سرش به زینار وصل میشه مثلا الان وسط اتاق نشسته پشت ایران حرف میزنه و میگه ایران بچه است

یکی مثل زینار اصلا واسش مهم نیست طرف مقابلش چه حسی بهش پیدا میکنه خودش میگه اگر ببینم جلوم داری کوچیک میشه حس برتری پیدا میکنم ... قشنگ عقل نداره

قشنگ همگیشون کنار هم میشینن و پشت هم حرف میزنن و زیر آب هم رو کنار سرپرست میزنن

چرا انقدر اسم دخترایی که میارم زیاد شده ؟ چون جمعیت اتاقمون بالاست

نونام قبلا بهم میگفت خیلی بد از خواب بلند میشی ! اینجوری بود که تو اوج خواب ی نفر ی حرکت ناگهانی انجتم میده و یدفعه با هیع گفتن از خواب میپری !

الان نونام تو ی پانسیونی هست که اتاقا پارتیشن بندی ... یعنی با ام دی اف ۱/۵متری اتاق درست کردن وگرنه کلا ی سالن بیشتر نیست و اینجوریه که تو رو تخت نشسته باشی اونی که تو آشپزخونه داره غذا سرخ میکنه یا اونی که تو حال داره با نامزدش حرف میزنه جوریه که انگار بغل دستت نشسته !! و میگه ساعت چهار صبح از شیفت برگشتم تا بخوابم و خیلی خسته بودم و همینکه چشمام گرم شد یکدفعه ی نفر در سالن رو محکم باز و بسته کرد و گفت خیلی خیلی خیلی بد از خواب پریدم و قلبم تو حلقم میزد ... و بچه های اتاقمون فوق العاده شلخته هستن و کثیف

گفتم مگه چجوریه ؟! گفت میدونی اشکال اینجاست که مثلا ی مشت آدمای مثلا تحصیل کرده اینجان اما هیچی از تمیزی نمیدونن

رفتم تختش رو ببینم و دیدم اوه ! اینا دست بچه های اتاق ما رو از پشت بستن :/

۶۹۷🌾

۱- سال بالاییا شیر آب سینک تو آزمایشگاه رو باز گذاشتن و رفتن و صبح اساتید اومدن در ازمایشگاه رو باز کردن تا همه چیز شناوره !

.

.

.

چند ساعت بعد مجرم زنگ زد به استاد که استاد من نبودم ... استاد گفت فلانی دستم بهت نرسه ! فقط ی تک تیر انداز گذاشتم اول ساری تا تو رو باهاش بزنن ... لعنتی این چه کاری بود کردی؟؟؟ فلانی گفت استاد مگه آسیبی وارد شده به کسی ؟! استاد گفت آسیب جانی و جسمی که وارد نشده اما تا چند ماه دیگه مشخص میشه سقف طبقه هم کف پایین میاد یا نه ...

۲- نونا میگه گزارشم رو دادن به بیمارستان آموزشی که کارمندشون نیستم و از این حرفا و الان جایی ندارم شبا بخوابم هر کدوم از وسایلم ی جا هستن ... لباسام پیش دوستمه و چمدونم خونه پدر همکارمه ... گفتم خودت کجا میخوابی شبا ؟ گفت فعلا تو بیمارستان خصوصی :/

۳-

فقط اون سری هاتون که کامنت خصوصی گذاشتین که مگه لباسام یا خوراکیام رو بردن ؟

عرض کنم که پروژه استاد رو برداشته بودن و پرت کرده لودن سطل آشغال ... ظاهرا فکر کرده بودن ی چیز بی اهمیته

انقدر ازم میترسیدن که اصلا اعتراف نمیکردن که کدوم همچین غلطی کردن 🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

فقط اون مهستی که یدفعه زد تو سرش گفت خاک تو سرم پروژه استاد رفت تو سطل آشغال !

۴- از ابن یارو ملکا متنفرم وایب بدی بهم میده

۵- فکر کنم بهتر باشه کسایی رو که تو نابه سامانیم و وقتی که حالم خوب نیست تظاهر میکنن وجود ندارم یا جوری رفتار میکنن که هیچ وقت قرار نیست کارشون بهم گره بخوره یا جوری رفتار میکنن انگار وجود ندارم و نامرئی هستم ... این آدما و این لحظات رو خوب به ذهن بسپارم که هیچ وقت فراموش نکنم یا جوری که بدونم اینا ذاتشون چجوریه !

سلام هم نباید باهاشون کرد ... نمیدونم چرا مادرم اصرار داره با همه مهربون باشی حتی با کسایی که ذاتشون عین لجنه ... به همه لبخند بزنی و آرزوی موفقیت براشون کنی و اصلا به روی خودت نیاری اینا فقط حرفن و یک تعارف

چون اگر درونت و بیرونت یکی باشه میشی یک آدم ساده و احمق که گول میخوره و سرش کلاه میذارن

.

.

.

تو خیابون جلوی نونام رو گرفتن و کلی سلام و سلامتی میکنن و منی که حالم بهم میخوره از این همه تظاهر ... از آدمایی که همه چیز رو تو پول و موقعیت میبینن از ادمای بدبختی که تا کمر خم میشن چون میدونن سِمَتی داری .

.

.

.

منم آلوچه دوست دارم و همیشه دارم دو دوتا چهارتا میکنم که میتونم بخرمش یا نه و هیچ احمقی موقع خوردنش یادش به من نیست چون فقط دانشجو ام

۶- ایران ازم میپرسه رلی یا سینگل؟ گیج نگاش کردم گفت آخه بیشتر بچه اای اتاق رل دارن مثلا من ... گفتم اوه من سینگلم گفت آخه بهت نمیخوره من فکر میکردم همیشه کسی رو داری و بهت نمیخوره سینگل باشی

۷- من دلم نمیخواد سنم رو به هم اتاقیای جدیدم بگم ... چون حس خوبی بهم نمیده و بیشتر از اینکه نشون بده چقدر با انگیزه هستی این رو نشون میده که عقل درست درمونی نداری

۸- تو کلاس متوجه شدم یکی از پسرا باهام هم سنه ... این یک اتفاق خیلی کمیاب هست

وقتی متوجه شدم فقط گفتم چرا واقعا ؟ خیلی تعجب کرده بودم ! این آدم اینجا چیکار میکنه ؟!

گه بعد داستانش رو تعریف کرد و گفت من نمیخواستم سربازی برم و یک ترم هم مجبور به مرخصی شدم و الان اینجام

در عوض ی پسری از کلاسمون که فکر میکردم هم سنم هست متوجه شدم ۱۹ سالشه !

در عوض پسرای کلاس بیوشیمی ...

واقعیت اینه من هیچ وقت با میکروسکوپ سرو کار نداشتم و ریختش رو هم ندیده بودم و وقتی باهاش کار میکنم عین خنگا میمونم در عوض پسرای این کلاس حسی رو بهت میدن که انگار از خنگ هم خنگ تری و هیچ **** نمیدونی ... تقصیر من نیست که همه شون دوره کارورزی رو رفتن و تموم کردن و من هنوز اندر خم کوچه موندم و حتی میکروسکوپ کوفتی رو نمیشناسم

خیلی حس بدیه ببینی از همکلاسیات عقبی

۶۲۸🌾

چند وقت پیش ساغر دعوتمون کرد به ی کافه

بعد همون جور که اطراف رو نگاه میکردم یک دختر دو پسری رو دیدم که بعد ما اومدن نشستن ... دقیقا رو به رو ما نشستن و ما سرمون رو بالا میاوردیم اینا رو میدیدیم... داداش دختره هم بود ... معلوم بود داداش دختره هست چون اخماش تو هم بود و نقش هویج رو داشت بین لاو ترکوندن اینا

ساغر نگاشون کرد گفت این روزا پسرا دنبال دخترین که سر کار باشه تا خودشون کاری نکنن ، الان این پسر دختری که باهاشه نصف خودشم خوشگل نیست

.

.

.

بعد من اینا رو داشتم به نونام تعریف میکردم و خیلی تاکید میکردم : نونا پسره خیلی خوشگل بود ، درحالی که دختره اصلا خوشگل نبود !

نونام گفت چرا اینجور فکر میکنی که حالا پسره خوشگل تره یا دختره شاغله ... نمیتونن بی منظور باهم باشن؟!

گفتم من میگم پسره واقعا خیلی خیلی خیلی خوشگل بود ...(خوشگل منظورم ی قیافه دخترونه نیست ... نمیدونم چجوری توضیح بدم )

اول از همه جدا از اینکه خوشگل بود ... خودش مرتب و تمیز بود و اخم نداشت !( خیلی ریلکس بود! خودتون میدونید پسرای اینستاگرام همیشه اخمو هستن🤢 )

.

.

.

بعد من این پسر رو دیدم تو ذهنم با داداش خودم مقایسه اش کردم ... نه بخاطر خوشگلیش ... بخاطر ریلکس بودنش اینکه وقتایی که استرس داره خیلی لبخند میزنه و تند تند حرف میزنه... کلا به فکر خودش نیست و نگرانی هایی داره که اصلا بهش مربوط نیست یکیش پول تو جیبی من

بعد یاد سرتق بودن هاش افتادم گفتم چرا من دارم بخاطر این بشر اوقات خودم تلخ میکنم ؟!

پس به هیچ جام نگرفتم و غذام رو خوردم !

۶۲۲🌾

فکر کن داستانی بخونی که طرف اختلال چند قطبی داشته باشه ... حدود ۴ تا شخصیت متفاوت ... شیزوفرنی هم داشته باشه

تو ساختمون باهاش تنها باشی

یدفعه ببینی از تو خونه صدایی میاد انگار اون شخص داره با ی نفر حرف میزنه و یک نفر داره سرزنشش میکنه و اون سرش زیره و خواهش میکنه و میگه دیگه تکرار نمیشه ، هی معذرت خواهی میکنه پست سر هم ... و تو از پشت در رو آروم هل میدی تا ببینی داخل مگه تو اتاق کی هست ؟؟ که انقدر داره التماس میکنه ... و یدفعه ببینی هیچ کس نیست !! اون داره با ی شخصیت خیالی تو ذهنش حرف میزنه و واقعا فکر میکنه کسی جلوشه ...

.

.

.

حالا نونام قبلا تعریف کرد گفت تو کارآموزی داخل ی بیمارستان خیلییییی کوچولو بودن و این بیمارستان بعضی وقتها مثلا بخش اطفالش خالی بود و هیچ بیماری نداشت و اونها هم بقیه بیمارها رو که تو بخشای دیگه جاشون نبود رو میاوردن تو این بخشای خالی

گفت چند تا گروه شدیم و از قضا زهرا خودش تنهایی افتاد اطفال ... این اطفال هم روش نوشته بخش اطفال ولی معلوم نیست واقعا چه بیماری داخلش خوابوندن

زهرا گفت رفتم داخل و در بستم دیدم بیمارش زیر پتوعه ، فقط دو تا چشم از زیر پتو دارن نگام میکنن و اصلا نفهمیدم چطور دارم مینویسم فقط مینوشتم که از اونجا فرار کنم

۶۱۸🌾

گفتم من ی لباس ساحلی راه راه یا تک رنگ میخوام

گفت نه ... تیشرتی که من میخوام رو میخری .

.

.

.

خو این کارا یعنی چی؟ اگر لباس برا منه ، من ساحلی میخوام :(

مگه چقدر گرون تره -_-

پشت شیشه ها هر چی لباس ساحلی میدیدم انقدر اکسیژن خوب به مغزم میرسید ... انقدر فضا ملکوتی بود ... انگار اصلا هوا شرجی نیست ... اصلا متوجه نبودم مغازه بغلی میگو میفروشه ، بوش خفه کننده هست ... همه چیز عتشقانه بود

اما متوجه شدم نونام واقعا لجباز و یکدنده هست ... اصلا تصمیم اش رو عوض آخرای بازارگردی دیگه داشت حالم بهم میخورد ، از گرمی هوا ، از صدا ها ، از مشتری های تو مغازه ، از بوی گند میگو و ماهی ... واای انگار تو فاضلاب نشسته بودم 😖😖😖😖 ساحلی پَ‌‌‌‌ررررر

نا امید داشتم پشت سر نونام میومدم و اون خرامان خرامان راه میرفت

یکهو نگاه کرد و دید من اون ته بازار جا موندم ، با حالت انزجار گفت خواهش میکنم سرت رو بالا بگیر و کفشت رو رو زمین نکش

پ.ن: بیام خودم رو دلداری بدم جای زخمام هنوز پیدان و معنی نمیده تا موقعی که محو نشدن یا خ ب نشدن همچین لباسی بپوشم 🦤

ولی من واقعا دوسش داشتم

۶۱۷🌾

ی تخم مرغ داشتم تو یخچال تاریخ انقضاش واسه دو روز پیش بود ... مونده بودم سالمه یا نه ؟!

از نظر خودم سالم بود

سو...

زنگ زدم به نونام گفتم درود ... تخم مرغی که دو روز از تاریخش گذشته باشه میشه خورد ؟

گفت نه

گفتم فقط دو روزه !

گفت ی تخم مرغ فقط دو هزارتومنه ...میخوری مسموم میشی بعد میای درمونگاه ما ۹۰ هزارتومن پول سرم میدی ... پول داری؟

گفتم ... اوه...

۶۱۴🌾

نیوشا و درد کلیه

ادامه نوشته

۵۸۳🖤

داداش سینگل از اون دسته آدما بود که از روی که نونام رفت بیمارستان گفت اون جا رو ول کن بیا تو درمونگاه ... به دلایلی مثل کار زیاد ، دیر به دیر حقوق دادن ، ساعت کاری بالا ، رسمی نبودن و...

بعضی وقتها هم میگفت اصلا کی گفته دختر باید کار کنه ؟ اونم تو شهر غریب

یعنی در حالت کلی موافق کارش اونم تو بیمارستان نبود

تا اینکه نونامم گفت بدنم ضعیفه و نمیتونم انقدر سرپا باشم و خیلی وقته دارم کار میکنم اصلا تمایل ندارن حتی قرارداد پیمانیم رو هم تمدید کنن پس اونجا رو ول کرد

بعد داداش سینگل بهم زنگ زد و گفت چرا نونا بیمارستان رو دیگه نرفت منم همین دلیلا رو گفتم ... اما اون گفت مطمئنی کسی حرفی نزده ؟ اذیتش نکردن ؟ چیزی نگفتن ؟ با ی حالت آروم و شک دار ازم پرسید ذهنم رفت سمت اینکه شاید داداش سینگل میپرسه ... کسی پیشنهاد هم خو*** ابگی داده ؟

با صدای بلند خندیدم گفتم مثلا کی بیاد همچین حرفی بهش بزنه؟؟

خیلی تخس گفت کجای حرف من خنده داره ؟!

گفتم آخه میگی کی اذیتش کرده ؟!

گفت اون با من راحت نیست و با تو راحت تره دارم میگم دلیلش رو به تو گفته ؟ اگر بدونی و بهم بگی من واقعا قدرت اینو دارم حسابش رو برسم !

گفتم اون درباره این چیزا با من حرفی نمیزنه (ما اونقدر صمیمی نیستیم )

.

.

..

پ.ن: حالا گیرم همچین اتفاقی بیوفته ... منی که بارها به مادرم گفتم دارم اذیت میشم اون فقط بهم گفته تو کارت رو انجام میدی همین ! ... و هیچ حرفی دراین باره به کسی نمیگی

۵۶۵🖤

وقتی خواستم انصراف بدم تا دوباره کنکور بدم به داداش سینگل گفتم دلم میخواد اینکاره بشم (با کلی ذوق و شوق! ) ، پروژه پرتاب آپولو!(اسم رمزی هدفم)

اما اون گفت چرا انقدر خیال پردازی میکنی ؟

بعد رو به نونام گفت هیچ وقت حرف این آدم رو گوش نکن چون اون تو زندگیش به هیچی نرسیده

خیلی حرفاش برام سنگین بود و تصمیم گرفتم دیگه درباره فکرای تو ذهنم به هیچ کس چیزی نگم ... چون خیلی غیر واقعی به نظر میومد

.

.

.

تا اینکه چند روز پیش گفت من برنامه ریزی کرده بودم سال دیگه این موقع ی پروژه مثل پرتاب آپولو داشته باشم اما با این شرایط هیچ وقت نمیشه

تو ذهنم بود که این آدم وقتی ازش درباره این برنامه گفتم کلی حرف زد و مسخرم کرد و گفت تو از هیچم کمتری و از ی پروژه دور از ذهنی مثل آپولو حرف میزنی !! آپولو مسخره شده که تو واسه داشتنش تو ذهنت آرزو میچینی؟

یک حسرت خاصی تو حرفاش بود انگار در خفا کلی برنامه براش داشته

الان خودش آرزو دزدی کرده بود ؟؟

.

.

پ.ن: وقتی با دوستش صحبت میکرد و ازش راهنمایی میخواست فهمیدم واقعا تو خفا تو فکرش بوده پروژه آپولویی داشته باشه قیافه من اون موقع با چاشنی ی نیشخند بهش بود ... که مردما نیگا ! چقد زد تو سر من که پروژه آپولو یادم بره ! اون وقت خودش تو فکر این که چطوری پروژه آپولو رو راه بندازه و داخلش شرکت کنه ... هه

۴۹۷⚘

Clavemoney

 

با این برنامه میخوام ببینم پولام رو دارم چیکار میکنم ؟؟ اصلا ماهانه چقدر دارم خرج میکنم که این همه استرس گرفته ام 

 

من پام رو گذاشتم بیرون و به ی نفر رسیدم و قول دادم براش کفش بخرم 🤦‍♀️

وقتی رسیدم خوابگاه به خودم گفتم با کدوم پول همچین قولی دادم ؟! خوبه هنوز به درامد نرسیدم و بنگاه خیریه راه انداختم و بعد یادم افتاد سرپرست خوابگاه تهدیدم کرده پول کرایه رو باید بدم ... بعد یادم افتاد چیکار کردم موقع بیرون بودنم ... اون نونام که سر کار هست با پولاش اینجور نمیکنه که من با پول نداشته ام همچین قولایی میدم :/ 

۴۹۰⚘

خدا نکنه روزی بی پول بشی و از بچه آخری خونه پول بخوای ... مثل سگ پشیمون میشی

این چ درخواستی بود که کردم بلا نسبت سگ 🤦‍♀️ 

تو خونه ما هر کی کارمند شد گدا شد 😒 

۴۶۱⚘

صاحب موچول و کارش ! 

نونا و تجربه اش ! 

خاطره حلما 

خیلی زشته اینو عمومی میذاشتم ، بهتر میبود مخفیش میکردم 🐧

ادامه نوشته

۴۵۳⚘

۱- چرا شبای امتحان من انقد نحسن ! من باز تو راهپله نشستم و دو نفر دارن رابطه شون رو تموم میکنن😶

یکیش میگه ی بار گفتی تو اهل شهر ما نیستی ! ی بار بحث ازدواج شد گفتی پوستت اینجوره ، بدنت اینجوره ،چشمت اینجوره ، دماغت اینجوره 

اون یکی میگه همیشه تعریف نازی رو میدی پس چرا با نازی دوست نشدی ؟ 

۲- ان شاءالله امتحان فردام رو خوب بدم 

۳- مردم این شهر خیلی سنتی طور و اروم هستن ... اما مهاجرا خیلی تو فاز دیگه ای هستن ... یعنی این رو همه میگن ... چجوری این دخترا میگن رفتن کافه چندین مرد بهشون پیشنهاد دادن ؟! فکر کنم جلو دوست پ داشت خالی میبست که اگر من رو نخوای همه من رو میخوان ...   

۴- هر روز تو ذهنم چندین بار سناریو این رو میچینم که دارم با داداشم حرف میزنم تا این پسر رو متقاعد کنم ... ولی میدونم وقتی تو واقعیت محکم بگه نه! اونقدر نه گفتنش محکمه  که من گریه ام میگیره و همه اون حرفهایی که آماده کردم بهش بگم یادم میره -_-

داداش متاهل ؟ اون فعلا نظرش هیچ ارزشی نداره ... اونقدر ازش بدم میاد که اگر جایی دیدمش توجهی نمیکنم که هست ... (ولی بازم ی نفر  دلش انقدر تنگ شده که تو خیابون راه میره ماشین سفیدا رو چک میکنه که شاید اون پشت فرمون باشه )

 

۵- انگار مو فرفری ها دارن منقرض میشن ! انگار فقط منم ... البته منم مجعد بودم از هوای مرطوب فرفری شدم

۶- بقیه فکر میکنن خیلی بده که تخت بالا باشی ... ولی من تخت بالا رو دوست دارم کسی روش نمیشینه و نورش خیلی خوبه... 

۷- امشب سرپرست رو دیدم ! چرا فکر میکردم با ی خانم جا افتاده طرفم ؟! 

۸- هفته دیگه سه تا امتحان سخت دارم 

۹- امروز ی نفر رو تو خوابگاه تو آشپزخونه دیدم که قبلا دانشگاه خودمون رشته خودم بوده و پارسال تموم کرده بوده و الان سرکاره ! 

۱۰- نونام دست خالی میره دکتر ! بعد به من زنگ میزنه از پول تو جیبیت بهم بده باید ویزیت دکتر بدم ! گفتم باشه ( این درحالیه که خودم باید تا میتونم ذخیره کنم تا وسایل کار رو بخرم !!!!) امروز به این بهونه زنگ زدم بهش که ماشین بابا روغن میخواد و من باید بخرم اما پولم رو دادم به تو ... بهم برگردون . اون جواب داده کمتر تیغ بزن !!!!!!!!!! 

گفتم تو الان عصبی کل پولم رو دادم بهت هزارتومن ندارم نون بگیرم ؟! اون روز پول کل سالت رو درمونگاه داد !!!!! گفت نه فقط دارم حرفم رو میزنم ! پول ندارم 

مرغ سوخاری و سس میخوره و پولم رو نمیده  😑😑😑😑  دختر پررو

ادامه نوشته

۴۴۸⚘

امروز اینجور گذشت که سعی کردم به خواهرم درباره کار کردن صحبت کنم 
ولی جواب اون : مگه بچه ات گشنه هست که میخوای بری همچین محیطی کار کنی ؟ 
گفتم پس میگی چیکار کنم ؟ 
گفت مثل من مثل بقیه برادرات که درس خوندن و رفتن سرکار تو هم میخونی و منتظر میشینی تا استخدام بشی 
گفتم تو رشته ات بازار کارش خوبه ! من هیچ آشنایی ندارم که بعد از تموم کردن درسم بتونم برم سر کار و داداش سینگل هنوز نتونسته بره سر کار ! 
گفت میدونی محیطش چجوریه ؟ تا حالا رفتی ؟ من میترسم بری درگیر کار بشی و درس خوندن رو یادت بره ...
گفتم تو نمیدونی من میخوام برای چی کار کنم ! من واسه آ**** با قیمت الان شش میلیون میخوام هیچکس به من این پول رو نمیده ، بابا کار نمیکنه ، مامان پاش درده و میره سر کار و داداش سینگل وقتی رفت تهران کی میخواد خرج خونه رو بده ؟! تو نمیدونی من چی میگم چون تو خونه نیستی وضعیت تو خونه رو نمیبنی 
گفت من قبلا موافق بودم ، نمیدونم آخه تو فروشگاه درس ات چی میشه ؟
گفتم من نگفتم فروشگاه میخوام برم که تو هی این کلمه رو میگی🙅‍♀️🙅‍♀️🙅‍♀️

 

پ.ن: انقدر گفت میترسم درس ات رو کنار بذاری ، اون اطمینان از خودم که با درس میتونم کار کنم شد صفر ...🤦‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

۴۴۷⚘

۱- امتحان میکروبیولوژی  خیلی سخت بود ! خیلی سخت ! کاش نمونه سوال نمیخوندم ... قبل از اینکه امتحان شروع بشه به نونا  گفتم هر سوالی بلد نبودیم فقط گزیه الف رو میزنیم ✌ نونا پشت سرم مینشست و امتحان دادم و پاشدم 

نمره ام خیلی بد شد 🌚🤣 وقتی بلند شدم اروم به نونا گفتم  الف ها رو نزن😃🤣🤣🤣🤣🤦‍♀️

بیرون منتظر نونام بودم اومد بیرون گفت نمره ات رو دیدم 🤣🤣🤣🤣 و بعد از اون هر سوالی رو که از رو دستت زدم و رو باز پاک کردم و خودم ی چیز دیگه زدم 😹😹😹😹

هممم ... خیلی سخت بود تازه من نیم نمره میکروبیولوژی رو از تاپ کلاسمون بهتر شدم 😍😹😹😹😹😹😹😹

چرا وقتی ناراحتم انقدر میخندم ؟!😐🤷🏻‍♀️

۲- چند وقت بود همه موافق بودیم کارمندای استان تو هر شاخه ای  هیچ کدوم بومی خود استان نیستن !!! همه از استانهای کناری هستن

نمونه اش مدیر گروه این رشته و رشته قبلیم ... فکر میکنم اینکه انقدر تفاوت باشه به گذشته برمیگرده ... که اینجا تو شهر ما امکانات تحصیل دانشگاهی نبوده ولی استانهای بغلی همه ی دانشگاه تو مرکز رو داشتن !

الان مردم شریف همت گذاشتن و ی نفر بومی بخواد استخدام بشه نمیتونه بشه چون رییس اونجا ی غیر بومیه که ادمای خودش رو داره :/ ... 

البته مدیر گروه ما که خودش اهل اینجا نیست به این سوال گفت اصلا معنی نمیده حرفهاتون چون اصفهانیا که کنار استان ما هست همگی پست های مهم ما  رو واسه خودشون کردن و کل ایران سیستمش همینه . 

مدیر گروه درست میگه ولی منم درست میگم 

۳- ی دختری رو تو آشپزخونه میبینم خیلی خوشگله🥰🥰🥰🥰🥰 خیلی ... نکته مثبتش لباس پوشیدنشه ... خوشگل هست اما نمیریزه بیرون مثل بقیه ... ها *&^ وایی لباس نمیپوشه 

تنها چیزی که ازش میدونم به اسم "دختر آبیه" هست🥰😍😹😹😹😹

۴- قبلا که پیش افروز و همشهریای افروز بودم همه چی مون رو تقسیم میکردیم میخوردیم ! تقسیم نمیکردیم تعارف میکردیم چون ی نفر کنارمون بود ...  الان این اتاقه هر کی پرده تختش رو میکشه چیپسش باز میکنه خرچ خرچ میخوره ! 

اما من تخت بالام اشراف دارم به همه چیز ...  ادم هنگ میکنه بچه نیستنا !!! من کوچیکشون هستم ! این فرهنگ قشنگ رو کجا یادگرفتن؟! ... تازه اون دختر ۳۲ ایه روان شناسی میخونه (بدنم یخ زد فهمیدم رشته اش چیه و رفتارش چجوریه )... وقتی سلامش میکنم جواب نمیده ! 

حرف من خوردن خوراکی نیست ... اصلا ی ادم اجتماعی همچین رفتاری رو برنمیتابه 😶😐 

خیلی زشته بری زیر پتو چیپس بخوری 

۵-  پسرخاله میگه اخلاق خواهرت مثل داداش متاهلته اما ده درجه بدتر ، واسه ازدواجش هم گوش به حرف کسی نمیکنه و خودش تنها تصمیم میگیره این خط این نشون .

۶- پایین رمز دار

۷- نونا گفت هم اتاقیات چجورن ؟ گفتم ی مشت گاو ! گفت چرا اینجور میگی ؟ باورت میشه من وقتی از اتاق تو خوابگاه خواستم برم بچه ها گریه کردن گفتن نرو ! 

گفتم تو باروت میشه دختری که شاغله و تو دهه سی هست زیر پتو چیپس میخوره ؟؟؟!!! وقتی فهمیدم رشته اش چیه و بهش سلام کردم و جواب نداد ازش ناامید شدم ! 

گفت تو چرا از هم اتاقی شانس نداری ؟!

 

۸- من از آشپزی کردن خوشم نمیاد 

ادامه نوشته

۴۵۹⚘

 

فرجه امتحاناتم شروع شده ... 

XJXX ,  XTXX

حرف سارا و آیه 

 

۴۵۵⚘

نونا هر وقت میاد با عروس و داداش متاهل میاد ! 

اومونی هم چون این داداش رو خیلیییی دوست داره ، هر وقت میاد شاید صبحونه هم گوشت بخوریم!!!!

 

اون روز نونا اومد خونه  و گفت شما چه میدونید من تو خوابگاه چی میکشم ! اینجا تو و داداش سینگل بیکار نشستین صبح تا شب گوشت میخورین !!!! شب اب هویج بستنیمیخورید یا فالوده ، عصر سالاد ماکارونی ، بعد ظهرا میرید بیرون توت میخورید بعد همیشه ناراضین

 

 

من همونجا هاج و واج نگاه میکردم این داره از چی حرف میزنه ؟؟؟

 

داداش سینگل گفت والا ما کل ماه رو صبر میکنیم شما بیاید تا شاید ی چیز درست درمون بخورین همین دیشب که شما نبودید من گشنه خوابیدم و اون خواهرت نونو خیار خورد اون گوشت بستنی همه فریز شده اومونی قایم میکنه میگه نوناتون  بستنی دوست داره ، دو روز خونه نبودی سیاست مادرت رو یادت رفته

 

 

اون شب داداش سینگل گفت چرا اومونی اینجوری میکنه؟!

گفتم حتما پیش خودش میگفته ی دختر میاری تا بیست نگهش میداری و بعد ازدواج میکنه و میره ! و الان بیست سالش شده و میگه من اصلا نمیخوام ازدواج کنم !!! 

گفت دقیقا ... اینجوری میکنه تا بیرونمون کنه :))))))))))))

 

 

 

۴۵۲⚘

۱- قبلا ی وبلاگی رو به این دلیل دنبال میکردم چون دلم میخواست شبیه صاحب اون وب باشم ! جایگاهی که داره ؟! 

اما الان واقعا نمیتونم نوشته هاش رو بخونم ، به جای اینکه تشویقم کنه یا انگیزه بده انگار ی جوری هست انگار بعد خوندن پست به خودت بگی بین ما دو تا خیلی فرق هست ؟ یا اون بخواد بگه ما در حد هم نیستیم؟ یا تو پایینتری؟! 

اصلا هر چی هست دیگه انگیزه نمیگیرم 

 

۲- نونا خونه بود گفت یادته چند سال پیش از کنکور آزمایشی برگشته بودی دراز کشیده بودی کلی گریه میکردی واسه جوابش میگفتی قبول نمیشم ، من هیچ وقت اون روز رو یادم نمیره (دیگه منی که تو هیچ سکانس فیلمی عواطفم رو بروز نمیدادم واسه آینده ام و ی کنکور آزمایشی ی عصر تا شب گریه کرده بودم ) ... 

بعد گفت اون شب که لیوان رو کابینت خود به خود تکون خورد و فقط تو دیدی و من رو ترسوندی هم یادم نمیره 🤣🤣🤣🤣😱

 

۳- از آیه پرسیدم یادته قبلا  مورچه ها بهمون حمله کرده بودن ؟ گفت نه ... به نونا گفتم بچگیمون رفتیم چشمه مورچه ها بهمون حمله کردن و راستی راستی داشتن پوست بدنمون رو میخوردن ، من بعد اون وقتی مورچه میبینم اصلا حس خوبی ازش نمیگیرم این درحالیکه که آیه هیچی یادش نیست !!

 

۴-  قرار شد خونه همسایه به عنوان نگهبان ؟! بخوابم ... نگاه فرش کردم تا پر مورچه هست ، تا دختر کوچیکه راه رفته و خورده و ریخته و ننیجه شده این همه مورچه و خواهر بزرگه هم اصلا توجهی به مورچه ها نداشت ، گفتم پناه بر خدا !!! چجوری امشب اینجا بخوابم ؟ 

 

۴۲۴⚘

عه وا ! این چی بود تو اینستا دیدم !!! 

من تازه پست قبلی داشتم میگفتم فیلم عاشقانه ناب پیدا کردم به این دلیل 👇

https://www.instagram.com/p/CbIXMa4Autd/?utm_medium=copy_link

 

ولی الان این سکانس رو دیدم !! چرا اینجوری شد ؟ ☹🤕 👇

 

https://www.instagram.com/p/Cb76U84gOYb/?utm_medium=copy_link

 

اینم از سریال عاشقانه که تا نصفیش دیده بودم ... امشب خواب نمیرم ، چرا دختره همچین کرد ؟! 

 

 

وسط پخش به نونامم گفتم بپر ببینش از اون عاشقانه هاست که دوسش داری ، الان ببینه آخرش اینجور هست دگر بهم اعتماد نمیکنه

۴۱۸⚘

اگر من درسم رو تموم کرده بودم ... الان بیکار نشسته بودم تو خونه ... چون هنوز آگهی استخدامی هیچ ارگانی ندیدم 

چرا هیچ کس نگفت داخل اپلیکیشن های آموزشی ایرانی پول نیست ؟؟! خب من به ی نفر کمک کردم و الان متوجه شدیم ایرانیا پول واسه آموزش نمیدن :] ... البته پول رو صرف کال آو دیوتی ، جی تی آ ، فری فایر میکنن:/

 

یکی از دخترا گفت خاله ام زنگ زده میگه بیا دخترم رو راضی کن مدرک فلان رو بگیره ، دختر خاله بودنت رو ثابت کن،  بهش بگو که داره اشتباه میکنه ... این در حالی بود که چند شب پیش دو ر هم نشسته بودن و دختر خاله هم بوده و اینم رفته بود رو منبر و میگفت ببین من مدرک گرفتم چی شد ؟! هیچ ! تو ایر*&^ ان مدرک رو باید لوله کرد و ** ***** *** کرد (استعاره از اینکه این مدرک تا آشنا نداشته باشی بدرد نمیخوره ) گفت زنگ زدم بهش و گفتم بیا تموم کن تو که آخراشی ... دخترخاله گفت مادرم بهت زنگ زده ؟؟ خیلی ضایعی 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

 

 

ی دوره ای بود تو دبیرستان خیلی دلم میخواست ی رشته ای رو قبول بشم که از دانشکده علوم پزشکی نبود اما نشد 

ی سری دختر بودن اون موقع """""هیچ وقت """"" درس نمیخوندن و تو اون دوره کلی رمان میخوندن و فیلم نگاه میکردن هیچ وقت ادم سالن مطالعه نبودن 

مثلا فاطمه ی بار با یکی شون صحبت کرد و گفت حق شما نیست تو این مدرسه باشید ... اما نتیجه کنکور اومد تا همه اون دخترا و فاطمه یک  رشته  رو تو دانشگاه قبول شدن !!!! 

دیشب تو اینستا بکی از همون دخترا رو دیدم گفتم چیکار میکنی گفت منم خونه  ترم هشت 

فکر میکردم از شاخه مدیریت هست ، پس ازش پرسیدم چه رشته ای ... و بعد که گفت ، دیدم اینا همه دور هم جمع ان ! انگار فقط من خار داشتم ://// 

ولی فری میگه با اینکه خودم این رشته ام اما بچه های ما همه سهمیه ای هستن ی آدم معمولی بدون سهمیه داخل مون نیست 

 

به نونام گفتم الان خیلی وقته واسه بیمارستان کار میکنی نمیخواد جذبت کنه ؟ گفت اول اونایی که سهمیه دارند رو رسمی میکنه بعد آشناهاشون رو شرکتی میکنن و یکی مثل من که نه سهمیه داره نه اشنایی رو بیرونش میکنن ولی محترم میگن قرار داد رو باید فسخ کنیم و این ماه نیرو نمیخوایم و چند وقت دیگه خبرت میکنیم باز بیای -_-

 

 

 

 

۴۱۳⚘

 عروسی اجباری 

ادامه نوشته

۳۹۶🦊

چند روز دیگه عروسی دختر خاله هست 

اگه به دوره دبیرستان بود اصلا عروسی رفتن برام مهم نبود ، اما الان داخل ی  رقابت ناخواسته افتادم ... به اسم "کی از همه خوشگل تره" !:/ 

 

دوباره حرفای زندایی وقتی کنارش هستم  : 

دلم خیلی برای خواهرت تنگ شده 

واقعا خواهرت خانومیه ... چرا تو شبیهش نیستی ؟! 

من حرفام فقط واسه دلسوزیه ! به خاطر خودت میگم تو هیچ چیزت شبیه مادرت نیست ... واقعا از مادرت بعیده دختری مثل تو داشته باشه! ی دختر چشماش رو تو حرقه نمیچرخونه !!

 

 

نمیدونم برای میانترم و پایانترم بخونم تو عید ... یا بگردم دنبال ارایشگاه خوب واسه ابرو ! 🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

 

۳۹۵🦊

روزمرگی

ادامه نوشته

۳۳۵🦊

این اومونی از در اومد داخل نگاه من کرد گفت کی به دخترم گفت من لضافه کاری وایمیسم ؟؟

همچنان نگاه من میگرد ، انگار به اولین نفری که شک داشت من بودم ! منم گفتم چیزی بهش نگفتم واقعا راست میگم 

و بعد اونونی سرش رو برگردوند سمت داداش سینگل ... اونم نتونست تحمل کنه و با ی لبخند گفت آرررره زنگ بهم زد گفت مامان کجاست منم گفتم سرکاره دیر میاد و بعد اونم گفت چرا دیر میاد مگه پولاتون تموم شده که اومونی اضافه کاری وایمیسه ؟؟!

و بعد مامان هم گفت من شک نداشتم کار خودت بوده و نتونستی جلو زبونت رو بگیری و دخترم رو ناراحت کردی و... زنگ زد بهم گفت کجایی ؟ گفتم خونه ام اونم گفته داری دروغ میگی ! مگه نگفتم دیگه نوایس ! دیگه باهات قهرم و باهات حرفی نمیزنم و اینا 

و خب مادرمم کلی ناراحت بود و کارد میزدی خونش درنمیومد ( ؟!) 

 

 

پ.ن: من خدا رو شکر میکنم اون جوری که مادرم با من رفتار میکنه با خواهرم رفتار نمیکنه ... چون نونام  درسته هر چیزی ناراحتش کنه براش فرقی نمیکنه طرف مقابلش کیه و زود بیانش میکنه و مثل من نیست اما از اون طرف ی بعد مخفی خیلی خیلی حساسی داره 

 

۳۲۶🦊

ماجراهای من و عروس 

 

یعنی عروس ما انقدر حسوده و رو کارای ما دو تا خواهر زومه که حد نداره ! 

هر دفعه به شوهرش میگه : 

خواهرت نگام نکرد

خواهرت باهام صحبت نکرد

خواهرت باهام نرقصید

خواهرت باهام چت نمیکنه 

خواهرت چرا رفت با دوستش حرف زد !

خواهرت تماسام رو جوابم نمیده 

لعنتی من رو بلاک کردی از کدوم چت صحبت میکنی 😒😒😒😒😒

 

انگار شوهرش منم که انقدر رو کارام تمرکز داره 😑😑😑😑

میدونید ی بار تو عروسی کنارش نشستم دیدم داره استوری واتساپ میذاره با دقت من نفهمیدم قضیه چیه! فردا صبحش زن عمو اومد گفت عروستون وضعیت گذاشته بود و مستقیم به دخترم اشاره کرده لیاقت این پسر رو نداشتی .... یعنی این دختر فقط دنبال دعوا و بحث تو فامیل هست ! 😩😩😩😩

و از اون جایی که یک ساله بلاکم و همچین اخلاقی داره اصلا باهاش ارتباطی ندارم .

 

و کلللی گریه کرده جلو شوهرش و گفته خواهرت (یعنی من) شعور نداره 😶😑😑😑😑 ، به اومونی میگم من به شوهرش بگم واقعا کاری نکردم و اون منو ی ساله بلاک کرده ! مگه خانومت از من خوشش نمیاد که هر دفعه این بحث رو وسط میاره؟ نونام میگه تو دیگه دنبال حرف اش نرو ... شوهرش باید زنش رو بشناسه که نمیدونم چرا هر دفعه یادش میره ... اون دنبال دعوا و بحثه ما دنبال این چیزا نیستیم پس حرفی نمیزنی 😏🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

۳۰۵🦊

گشنگی ۳

 

 

تو مغازه رفاه با داداشم دنبال غلات صبحونه میگردم (غلات صبحونه پیشنهاد نیروانا بود❤ ) خب هر چی میگشتیم پیداش نمیشد ! به داداشم گفتم برو بپرس این بالشتکای کاکائویی ک تو شیر میریزن کجان ؟؟ گفت من خجالت میکشم خودت برو بپرس😑😑😑🤣🤣🤣😑😑🤣🤣

خانمه رو پیدا کردم گفت تو لاین بیسکوییت 

بعد داداشم رو دیدم ی آقایی رو پیدا کرده تا انگار داره جای سس فلفل رو میپرسه 🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🤣🤣🤣

 میخواستم اون بالشتکا بگیرم ولی قیمتش رو ک دیدم ترجیح دادم ی کوچولوش رو بردارم چون خیلی گرون بود چون بار اولم بود و اگه بدمزه برام میبود کلی به اقتصاد خانواده ضرر وارد میکردم 😢😢😭😭😭🤣🤣🤣

 

آقا ما برگشتیم خونه شیر پرچرب گرفتیم داداشمون گفت خب اینو چجوری میخورن گفتم هیچی تیلیت میکنی میخوری ... دقیقا مثل تیلیت نباید بذاری خمیر بشه یا خشک خشک سریع بخوری 

اینم تو دنیا عین چی از تیلیت کردن بدش میاد 🤣🤣🤣🤣

گفت عق🤢🤢🤢 ... کشون کشون رفتیم رفاه تیلیت بخریم ؟؟ خودت بخور ... 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

 

اومونی دید دارم میخورم ... گفت این لاغر کننده نیست ؟ عروس که رژیمه داشت میخورد! 

اما محاسبه کردم ی کاسه کوچولوش ۳۰۰ کالری انرژی داره! این خیلی زیاده ! اگه دو تا کاسه بخوری که دیگه لاغر کننده نیست !😑😑😑 آی دونت نو ! شاید اون ی چیز دیگه میخوره!

 

پ.ن: به خواهرم گفتم گشنمه گفت انگار تو بیابون گیر افتادی!!! اگه واقعاااا گشنته برو نون بزار رو بخاری خشک بشه بخور 😑😑🤣🤣🤣🤣🤣 

 

۳۰۲🦊

این لینک پایین از اینستاگرام هست 

https://instagram.com/hatam_stylist?utm_medium=copy_link

 

بعد اسم ما خانوما بد در رفته😑😑😑

 

نشون نونام دادم 

گفت چقدر خوشحال میشن وقتی خودشون رو اینجوری میبینن مثلا میگن ما تا این حد جذاب بودیم ؟!

گفتم بعد کار شبیه بازیگرای ترکیه میشن! 

گفت همون پسرای ترکیه قبل این‌که بیان جلو دوربین بیشتر از این پیج کار انجام میدن 

۲۹۶🐈‍⬛

این باورم رو ک آدمی ک لاغره ورزش نکنه رو گذاشتم کنار و دراز نشست رو هم شروع کردم و فهمیدم کلیه ام بهتر کار میکنه !🥺🥺🥺

دقیقا روزایی ک دراز نشست میرم کلیه هام بهتر کار میکنه (خداروشکر) ... درحالیکه عید نوروز ۱۴۰۰ بخاطر همین مشکل رفتم اتاق عمل و مشکلم اونقدرا حل نشد 

 

 وی بعد از دبیرستان دگر ورزش نکرد و الان شروع کرده و آدم باشگاه رفتن نیست 🤣🤣🤣🤣  ... و خیلی از ورزشها اصلا نیاز به دستگاه یا وسیله خاصی نیست 👀

چرا وقتی دبیرستان بودیم نمیذاشتن دخترا ابرو بردارن ؟! نونام وقتی برداشت هفته بعدش گفت خیلی اعتمادبه نفسم رفته بالا 

 راهنمایی ... معاونمون شادی رو گرفته بود با دستاش موهاش رو میزد و عقب واون موها سمج تر میومدن جلو !!! میگفت تو دختر به این خوبی چرا این شراره های اتشین رو نمیندازی تو ؟؟؟

دبیرستان معاون دو تا دست منو گرفته بود جوری ک انگار میخوام فرار کنم😑🤣🤣🤣🤣😑 پرسید ابروت رو برمیداری؟؟؟؟😼 

 

۲۹۵🐈‍⬛

کل طول ترم میگفتم این درس رو کامل میشم 

بعد نونام میخنده میگه همه کلاساش رو صداش قطع میکردم میرفتم به بیمارا سر میزدم به هیچ کدوم از سوالاش تو کلاس جواب ندادم امتحانم حتی  کمتر از تو گرفتم تو کامل گرفتی اما استاد  ۱۸/۵ داده بهم میگه حقمه 

بعد تو با کلی ارفاق  ۱۵ داده و حاج خانوم بهت میگه حق اعتراضم نداری😑😑😑😒😒😒😒😒😒🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

خدا لعنتت کنه زنیکه 

 

۲۹۴🐈‍⬛

این همه سر کلاس تلاش کردم فعالیت داشته بااشم و ارائه بدم و فکررر میکردم کامل میشم 

خواهرم هیچ وقت سر کلاس نبود و تازه امتحانشم یک نمره کمتر از من شده 

الان نمره نهایی که استاد با فعالیت و حضور در کلاس جمع کرده خواهرم شده ۱۸/۵ من شدم ۱۵ !!! 

بهش میگم این نمره من نیست و قبول نمیکنه و میگه اگه بیشتر اعتراض کنی نمره ای که بهت ارفاق کردم رو کم میکنم !!!! 

 

پ.ن: تااازه حاج خانوم هست و بیو پروفایلش هست **** ** **** 😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑

خدا لعنتت کنه زن 🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

 

۲۹۲🐈‍⬛

"من دوست دارم ! از همون لحظه ی اولی که دیدمت دوست داشتم . حدس میزنم ... شاید حتی قبل از اینکه دیده باشمت... دوستت داشتم "

 

خونه دایی ام و زندایی هی تکرار میکنه حرفاش رو و میگه از مادرت دختری مثل تو خیلی بعیده چرا شبیه مادرت نیستی ، چرا مثل خواهرت و آیه فکر نمیکنی چرا طرز فکرت انقدر عجیب غریبه ... چرا انقدر داری برای راهی تلاش میکنی که آخرش هیچه ، چرا انصراف دادی ...من اینا رو بهت میگم چون میخوام مثل آیه یا خواهرت باشی 

و بعد باز قضیه ازدواج رو وسط میذاره که نونات همزمان ده نفر رو منتظر خودش میذاره و خوب و بد میکنه یاد نامیرا میوفتم که بهش گفتن چندتا دوست دختر داری گفت ندارم مگه لا**شی ام ، این جواب تو ذهنم بود ک باز زندایی گفت چرا با چند پسر همزمان دوست نمیشی 

.

.

..

قرار بود برم خونه دایی تا از تنهایی درام و انرژی نهفته ام رو آزاد کنم و سبک بشم و برگردم برا ادامه ک زندایی انقددددددددر انرژی با فرکانس اای منفی بهم وارد کرد ک تو مسیر برگشت هی خودم رو باد میزدم میگفتم هیچی نیست هیچی نیست 

 

 

 

۲۸۰🐈‍⬛

داشتم میگفتم چون موهام خشک هست و تارشون نازکه خیلی اذیت میشم تو شونه کردم چون از نوک موهام تا خود ریشه داشتم گیر هاش رو باز میکردم واقعا کلافه شده بودم 

بعد گفتم این داداش سینگل هم کنارم بود میگفت واااهای موهات رو ببند ، چرا موهات لَخت نیستن 

ولی با همه اینا من موهام رو دوست دارم فقط اگه حرف کراتینه رو میزنم چون شونه کردنش واقعا کلافه ام میکنه و دلم میخواد پسرونه باشه 

گفتم نازنین اومده بود بعد موهام رو گیس نکرده بودم ک حداقل منظم باشن و همینطور پف بود ، بعد نازنیم میگفت من از موی فر خوشم میاد موهام نشونش دادم گفتم یعنی آرزو موهای منو داری ؟؟؟؟؟! یدفعه ذوق زده گفت وااای چه موهات خوشگلن 🤩🤩🤩🤩😭😭😭😭 منم واقعا تعجب کرده بودم چون بار اولم بود همچین چیزی میشنیدم !

گفت تو موهات خوبه ک 

گفتم آرره خیلیی خوبه! عین قارچ میمونه 😑😭😭😭🤣🤣

اونم خندید 🤣🤣🤣 دیگه تموم هم نمیکرد 

گفتم الان به قارچی که من گفتم داری میخندی ؟! 😑😑

باز خندید ..

گفت واقعا چرا موهای شما ک مجعد و فر هستین اینجوریه ؟! 

 

خدایی چتریام که الان بلند شده  انگار به الکتریسیته وصله😭😭😭🤣🤣🤣😭😭

 

۲۷۷🐈‍⬛

من همیشه میگفتم دخترای فلان منطقه خیلی قالتاق-غ هستن بعد متوجه شدم این خواهرم که کنارمه دست همه رو از پشت بسته😭😭

داشتم براش میگفتم پول آزاد کردن مدرک قبلیم رو واریز کردم واسه شهریه دانشگاهش بیا پولم رو بده ... ی دفعه حساب ی سال پیش رو آورد که پول کشیده بوده ۲۵۰ پول ثابت ،  ۴۰ تومن پول اسنپ ، ۱۰۰ تومن پول تاییدیه ، ۳۰ تومن پول اون ظهری که ناهر نخورده بوده ، پول گرم بودن هوا و عرق کردنش و تا ساعت سه عصر منتظر کارمند اداره بوده 

گفت تو هم باید پولم رو بدی 😭😭😭🤣

گفتم فک کنم اگه چند دقیقه بیشتر پیشت باشم ی چیزی بدهکار میشم 😭😭😭😭😭🤣🤣🤣

پ.ن: چند دقیقه تو شوک بودم😭😭🤣🤣🤣 ... باز فکرم شده چجوری مدرکم رو آزاد کنم ؟! 

چقدر ظالم بود😭😭🤣 اون داداشم بهش میگفت  تو داری خسیس میشی سر ماه پولت رو میدن ک 

۲۷۰🐈‍⬛

ی بار ازش پرسیدم بین همکلاسیت کسی بوده تا حالا قلدری کنه؟

گفت آره دبستان داشتیم و خیلی دخترا رو اذیت میکرد و مثلا نازگل رو همیشه پول زور ازش میگرفت و جالبه نازگلم اصلا به خونواده اش نمیگفت ی بارم به من گفت باید بهم بدی و من گفتم نمیدم و اون به تمام بچه های کلاس گفته بود که باهام حرف نزنن و تو گروهی رام ندن و باهاشون بازی نکنم و وقتی نازگل دبیرستانش رو عوض کرد گفت خیلی خوشحالم که بالاخره اون روزا و اون گریه کردنا تموم شد

اون لحظه که داشتم باهاش حرف میزدم تو عروسی بودیم و گفت همین الان دیدمش و صندلی نبود بشینه و به یکی از دخترا ک همکلاسی دبستانمون بود گفت صندلی واسم نیست برو واسم صندلی بیار ، یعنی ی درصدم تغییر نکرده 

😑😑😑😑😑

همه به خانوادشون نمیگن که کسی داره اذیت شون میکنه ... منم نمیدونستم همچین سلیطه ای همکلاسی خواهرم بوده ! فقط بعضی وقتا میگفت با راحیل دعوا کردن چون کنارم میشینه ... گفتم چرا اینجوری میکنه باهات ؟ گفت چون به حرفاش گوش نمیدم و اون دلش میخواد رییس باشه 

۲۵۲🐈‍⬛

من اصلا بابت اینکه اومونی همیشه پول میده به خاله ام ایراد نمیگیرم اما ما خودمون هم خرج داریم ! 

بعد مادرم میگه چندین سال پیش عمه ای داشته تو شهر غریبی بوده مریض میشه شوهرش توجهی نمیکنه و فوت میکنه و میترسم همین اتفاق واسه خاله ات بیفته ! 🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

بعد نونام واسه ی ماه بود میگفت تو این شیفت وایسادنا پاهام داره زخم میشه باید کفش بگیرم و اون داداش متاهل اقدام کرد حالا اومونی کلی سرزنش میکرد چرا ازش خواستی ؟ تو نمیدونی اون خودش داره پول جمع میکنه واسه خرید خونه بره سر زندگیش ... خود مامان ک پول نداره چون نصف پولی ک بهش میدن رو میده به خاله و بقیه خرج خونه میشه ، بابا که هیچ و داداش متاهل هم که نمیشه گرفت ، داداش سینگل هم اگه پولی بده باید منتظر هر چی از جانبش باشی 

 

من وقتی زندگی الان خاله ام و حلما ، و زحمت های مادرم بی عرضگی شوهر خاله ام ، تند بودن داداشام ، پسرا و مردا دخترباز  رو میبینم از متاهل بودن متنفر میشم 

 

قبلا بی منت بابایی خرج رو میداد نمیخواست به کسی جواب پس بدی ... 

بعد میگی شیبال ! بهت میگن چرا شیپال ؟! حس شاخ بودن داری وقتی میگی شیپال!!!

۲۴۴🐈‍⬛

این خواهرم اصلا پاش رو تو سایت دانشگاه نمیذاره !! اصلا انگار نه انگار دانشجوئه !! 

حتی ارائه هاش و امتحاناش من میدم و بعد بهش گفتم برو تو سایت اصلی دانشگاه واسه واحدا و برگ اشتغال به تحصیل یا جزوه واسم پیدا کن دو روز دیگه دوتامون میوفتیم خدایی نکرده 

هیچ کاری نکرده 😫

همیشه خدا تو چت واتساپ میگه خوابم میاد 😫

بهش میگم میخوای چت نکنم و حل سوال رو واست نفرستم و استادت بندازتت تا با احترام تر باهام برخورد کنی ؟! 

والا انگار مجبورش کردم 😑😒منت هم سرم میذاره

 به مامانم زنگ زده چرا دخترت تایم خوابم بهم زنگ میزنه ! نمیدونه من خوابم !! ۱۲ دفعه تو یک ساعت و نیم زنگ میزنه؟! 😑😑😑😑

۲۴۰🐈‍⬛

 چرا من وقتی استرس دارم 

از اون کل جمله ای که باید بگم 

دهنم فقط... کلمه کلیدی اون جمله رو میگه ؟!😐🤨😑

 

مثلا : 

"من باید برم مدرسه " ... فقط *مدرسه* از دهنم میاد بیرون 🙁🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

 چون استرس اون قسمتای ک توالی واژگان (حافظه کوتاه مدت )از کار میندازه و هر چیزی ک مهم بوده و رفته تو گنجینه بلند مدت ب کار میگیره

یعنی مغز داره از اخرین امکانتش استفاده میکنه و این خیلی بهش فشار میاره

 بعد ی مدت طولانی اینجور شدن اعصابمون ضعیف میشه

۰۰۰

و از کل اهل خونه فقط خواهرمه که میدونه مدرسه یعنی چی؟ و بقیه کلی عصبی میشن و سرزنش میکنن این یک کلمه یعنی چی؟!

۲۲۹🐈‍⬛

۱- یکی از دخترای گروه گفت ما دهه هشتادیا بیشتر از سن مون میفهمیم ، با همه گرایشا اوکیم و با پسرا راحت تریم و... یکی از سال بالاییا نوشت اتفاقا دخترای نسل قبل سر به زیر تر بودن در حالی که دهه شما دیده شده با پسرا درگیری فیزیکی داشتن !😶( خدایا توبه ) 

۲- خواهرم پیام داده حس ات تو کلاس چجوریه ؟؟ مادر بچه هایی!🤣🤣

۳- استاد خودش میگه ارائه میخوام ازتون ، اما یکی از دخترای خودشیرین کلاسمون میگه استاد حالا نمیشه امتحان بگیرین ؟😒

۴- تو کلاس زبان یکی از دخترا پشت سر هم( ! )تکرار میکرد استاد تاریخ میانترم کی هست ؟؟ یکی از بچه اا گفت مهلت بده شاید میانترمی در کار نباشه 🤦‍♀️😒😑

۵- چرا بعضیا انقدر امتحان دوستن ؟ ی پاورپوینت میسازی ۲۰ میگیری خلاص ... امتحان چه صیغه ایه  😭

۶- اون رشته قبلیم دخترا زنگ میزدن به افروز بیا بریم ساحل پسرا هم هستن ... افروز و پگاه برمیگشتن خوابگاه تا افروز عصبی میگفت خودشون رو مسخره کردن ده تا دختر با ی پسر ! 😲🤣🤣🤣🤣🤣

۷- اون سال ی اکیپ درست کردن تعداد پسرا بیشتر از دخترا بود و افروز جلو کنابخونه  بهم گفت ببین دلت میخواد تو ی گروه باشیم که پسرا هم باشن و راحت باشیم بریم بیرون و... 😶😶😶😶 گفتم میدونم منظورت چیه اما من اون طور دختری نیستم که با ی جمع حتی دختر بیرون برم😶 گفت آها فهمیدم 

بار بعدی پشت کتابخونه دانشگاه بودیم لعیا میخندید بهم میگفت پسرا آب شنگولی خوردن و با هم ساحل بودن و پسر معدنی معده درد گرفته ... افروز با ی حالت ترس منو نگاه میکرد میگفت ببین اب شنگولی فقط بو داره همین ! 😑🤣😑🤣😑🤣😑🤣

۸-‐ دیگه چیزی یادم نمیاد 🌝🌚 .تمام .

 

 

۲۲۵🐈‍⬛

از این پستهایی که دهن سرویس کنن 🥲

۰ - بچه ها برای سلامتی ری را سادات دعا کنید ، این مدت خیلی استرس داشتن و ی صلوات بفرستید ، با تشکر ❤🌺 ...

 

۱- چرا پسرا خوششون میاد بهشون بگن باهوشن ؟! انگار این کلمه برابر کلمه "خوشگل" واسه دختراست 

۲- قرار بود کلاس ما رو ببرن بالا سر مرده ، بشکافن جسد مومیایی رو که همه چیز رفت هوا ... مسئول آزمایشگاه باهامون قهر کرد 😶

۳- استاد زبان عمومی دوستمون داره و هی قربون مون میره و بهمون میگه ازتون انتظار ۲۰ دارم 💜 اما استاد ریاضی لج کرده و جواب سوالامون رو نمیده و توپ اش پره واسه دعوا و هی میگه قراره مچ تون رو بگیرم تو تقلبی پایان ترم !

۴- یکی از بچه های دانشگاه قبلی پیامم داده مکانیک تحلیلی پاس کردی ؟؟  تو رو خدا ولم کنید من سال بوق انصراف دادم 

۵- واقعا هر چی رنک دانشگاه بیاد پایین ، دانشجو ها خوشگل میشن وگرنه این همه خوشگل با موهای مش کرده تو کلاس محال بود 

۶- فری رفت دندون پزشکی  ، نونا قراردادش که رایگان بود تموم شد ، حلیما آزمون استخدامی قبول شد اما هنوز بعد یک سال میگن مصاحبه باید بدی ، فرشته فارغ التحصیل شد .

۷- داداشم میگه پدر قدرت اینو داره فرزندش رو از ارث محروم کنه ، بابام میگه این چه قانونیه وجدان حالیش نی! باز داداشم میگه صاحب مال اختیار مالش رو داره باز بابام میگه پس این وجدان که این بچه سر سفره اش نون خورده چی میشه ؟! کلی بحث کردن ولی بابام متقاعد نشد 

۸- تموم شد 

۲۲۲🐈‍⬛

ی بار نونام اومد کیک درست کنه منم اومدم کمکش عین اسکلا داخلش ترافل ریختیم آخرم آب شد و ته دیگ شد ... شکل کیک شد عین مسلسل زده ها 😭😭🤣🤣 

 

 

پ.ن: با نیلی حرف میزدم گفت من اصلا سمت کیک پختن و اذیت شدناش نمیرم اگه پسرمم بخواد از مغازه براش میگیرم 😶😶

 

من و خواهرم کوچیکی مون هیچ مادرم کیک برامون درست نکرد (به دلایلی) و ما هم چتر بودیم مغازه ها 😩😭و همیشه این حسرت رو داشتم کاش مادرم خودش درست میکرد

 وقتی تو خونه کیک درست میکنی ی بار خوب پف میکنه ، ی بار مزه خمیر میده ، ی بار روش ترک میخوره ، ی بار اصلا پف نمیکنه و لاستیکیه! و همه این مشکلات هست اما ارزشش بیشتر هست

چقدر نیلی تاکید میکرد بلدما

۲۱۵🐈‍⬛

قبلا تو واقعیت  شده بود  خواسته بودن دختربچه شون رو میخواستن ببرم حموم گفتم نمیتونم 

 هر وقت خواب میبینم اتاقی روشن هست ی دفعه تارک و مخوف میشه میفهمم اونجا پری هست و با دو تا صلوات دادن پا میشم از خواب 

 

☠ی کوچولو ترسناکه ، اگه از حرفای درباره *ن میترسید نخونید ☠

 
خواب دیدم اینبار بدون هیچ مخالفتی قبول کردم بچه مریض شون رو  حموم ببرم 
مادرم با مادرش بحث میکرد میگفت بچه ات مریضه اون خانمه هم میگفت مشکلی پیش نمیاد .
خواهرم جلوتر از من کنار در حموم بود مشکوک میزد بهش گفتم میشه بری شیر آب رو باز کنی تا زود گرم بشه ؟
اون چیزی نگفت و رفت داخل حموم
وقتی برگشتم که بدونم چرا هیچ صدایی نداده !!

جو اون لحظه خیلی مشکوک ، ساکت و ترسناک بود  


رفتم جلو و تو حموم رو نگاه کردم ،خواهرم نبودش اما حموم تاریک تاریک و خیلی مخوف بود  ، اون بچه رفت داخل منم پشت سرش  رفتم داخل 
اما همینکه اومدم داخل تو همون تاریکی با دو تا دستش گلوم رو گرفت و منو کوبید به در 
هر چی صلوات میدادم دستاش رو برنمیداشت و بیشتر فشار میداد 
ی لحظه تو ذهنم صدای عموم اومد که داشت آیه الکرسی میخوند و اون بچه دستش رو برداشت 
 اون موقع بود لامپا روشن شدن 
مادرش رو دیدم گفتم چند دقیقه پیش ی پری اینجا بود... با بچه ات هست 
گفتش واسه کسی نگو وگرنه بیستر باهاشون برخورد میکنی و کنترلت میکنن ، بعضی وقتا شده یک هفته ، یک ماه یا دو ماه تو خوابم هستن 

بچهه رو دیدم خیلی آروم شده بود اون گوشه سر به زیر نشسته بود ... انگار نه انگار دو دقیقه پیش داشت منو خفه میکرد😐

۲۱۰🐈‍⬛

ممد داشت با مامانم حرف میزد میگفت دختر خاله باااش خیلی صحبت کردم که تکلیف خودت رو با خودت مشخص کن ، دختر مردم علاف تو نیست ی روز میگی آره ی روز میگی نه وقتی تو اینجور میکنی روزگارم واست جبران میکنه ی سال منتظر خودت گذاشتیش ... دختر خاله من از همه چیز خبر دارم میدونم کی شماره داده ، کی گرفته 

 ممد دید من دارم خیره نگاه میکنم گفت انگار تو چیزی نمیدونی ! گفتم نه ! بعد باز حرفای بالا رو حرفا رو به مامانم تکرار کرد و گفت اون یکی پسر هم نامزدیش بهم خورد ، قبل اینکه اینجوری بشه گفتم فلانی تو نمیتونی ی دختر رو مجبور کنی واسه تو تغییر کنه اونم گفتش نه من اینجوری میخوام... واسه همین هر جا میره تا دختره میفهمه همچین اخلاقی داره ، حاضر به ازدواج با همچین ادمی نمیشه 

 

ادامه حرفایی به خودم ☘

ادامه نوشته

۲۰۹🐈‍⬛

نونام زنگ زده به مادرم میگه بیمارستان منو قبول نمیکنه ، میگه دو  نفر هستن سهمیه دارن اونا اولویتن ... در حالی ک قرار بوده من جایگزین بشم 

مامانم گفت الان میگی چیکار کنم به عموت زنگ بزنم ؟ شاید کسی رو بشناسه ؟ تو اون درمونگاهی که آموزشی میرفتی اوضاع خوبه؟ 

گفتش نه ، من دو ماه تو نوبت بودم تا بالاخره راضی بشن رایگان واسشون کار کنم بعد رئیس دانشگاه علوم پزشکی خودش توصیه ی نفر رو کرده بیاد با سابقه کار اینجا باشه که فقط طرف میخواد بره اسپانیا ی سابقه کار داشته باشه !

 

زنگ بهش زدم بگم مرسی کارای دانشگام انجام شد تا گریه میکنه میگه ناهار نخوردمه 😕

کاش بگذرن این روزا آخه اینا چین ؟

۲۰۰🐈‍⬛

۱- با پاتنر زبان درباره ساعت زبان حرف میزدم گفت باشه عزیزم ...

من : 😐😑🙄

اگر نمیدانید بدانید و آگاه باشید این جمله خیلی زشته وقتی به دختر غریبه بگی 

۲- ی شایعه شنیدم که نونام میخواد انصراف بده ،خودم ترسیدم ازش بپرسم که مبدا درست باشه یا درست نباشه و بخواد به چشم ی گزینه بهش نگاه کنه ...اون لحظه انقدر ترسیده بودم به زور جلو خودم رو نگه داشته بودم که پبام بهش ندم و نگم تو رو خدا خودم درسا رو به جات پاس میکنم ولی حرف از انصراف و دوباره خوندن نزن 😖

خیلی خیلی ترسیده بودم 

۳ - عمه بزرگم (لاله) حدود ۷۵ سالشه ... میگه وقتی شب دزد بدون اجازه صاحب زمین واردش میشه ، زمین جیغ میکشه و سگ صداش رو میشنوه و وگ میکنه 

 

۴- نونام هنوز جایی نگرفتنش ... تو ی درمونگاه رایگان کار میکنه تا غذای ناهارش رو بهش بدن ... چقدر فرایند سرکار رفتن پیچیده هست 🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

۵- بچه ها اگه دبیرستانی هستید یا راهنمایی کلاس ۷ تا ۱۲ ... هیچ وقت وایه دوستی و چت کردن آشنا انتخاب نکنید وقتی راهنمایی بودم ر اینو گفت اون لحظه نفهمیدم اما بعدها فهمیدم ، چند سال پیش وقتی به داداشم گفتن بیا فلانی رو بگیر دختر به این خوشگلی گفت نمیخوامش همه دوستام درباره اش حرف میزنن ... و خب از لیست خط خورد 

یعنی میخوام بگم چ خوشگلین چ حدودی خوشگلین سن تون کمه هیچ وقت ریسک این کارا رو نکنید ، اگه ناخواسته بدون اینکه متوجه بشین وارد کار آبرو بری شدید خودتون رو بکشید بیرون ... اسم دخترا بیشتر بد میشه تا پسرا ... هیچ کس از اون پسر خورده نمیگیره متاسفانه

همه کاسه کوزه ها رو سر شما خراب میشه 😐

نشون به اون نشون من پسری رو میشناسم اصلا اصلا پسر خوبی نیست و دختر بازه ... اما همیشه خانمهای فامیل میگن فلانی قد رعنایی داره ، نماز میخونه ! ، خوشگله و احترام به پدر و مادرش میذاره 

هیچ وقت نگفتن واسه دخترباز بودنش پسر بدیه !

 

۵- تصمیم گرفتم به فری بگم انصراف دادمه چون میترسیدم بعدها اگه بفهمه ناراحت بشه و بهم بگه من دوستتم و باید همچین چیز مهمی رو از بقیه یا آخر از همه بشنوم ! اما چون به حلما گفته بودم کلی سرزنشم کرد که باید ادامه بدم و خانواده گفت تصمیم خودته اگه صلاح میدونی انجام بده ... و انتظاری نداشتم فری ی چیز خوب بهم بگه اما عکس العمل اون این بود :

 "بهتر 
هر جا ک راحتی و بهتر میتونی ادامه بدی همون جا برو
بهت افتخار میکنم دوست شجاعم

😘😘😘😘

پیش خودمون میمونه💕💞"

اصلا انتظار نداشتم همچین حرفی رو ! پیش خودمگفتم اینم میخواد بگه چرا؟😯

 

۶- چون پسرا میگن باید ی نفر باشه غذا رو برامون آماده کنه و از این بهونه ها ؟! نمیذارن جایی برم ... من واقعا زورم بهشون نمیرسه حرفم رو ثابت کنم و بعد به نونام گفتم برو کتاب فروشی دست دوم این دو کتاب رو بگیر تا ارزون درآد ... میگه تو میدونی من اصلا از خودم پول ندارم اگه داری خودت بده... دلم میخواد این زندگی رو بالا بیارم 

۷- واقعا نمیفمم این پسرا با چه رویی اول میپرسن کدوم نونات پرستاره؟! بعد میشنوی همونا میان خواستگاری خواهرت ... بعد نونات ردشون میکنه میان واسه تو ... انگار مغازه هست! 

اصلا حس دست دوم بودن میگیری وقتی یکی اینجوری برات میاد ... کاش بگذرن این روزا

۸- چرا آتنا دیگه وبلاگش رو آپ نمیکنه ! الان ی سال شده ! حالش خوبه؟

۹- عکسای اسکرین شات گوشیم رو نگاه میکردم فهمیدم از دخترای پو فرفری خوشم میاد و با نمک ترن ... در حالی که خود موی فر به خاطر خشک بودنش  تو مراقبت خیلی اذیت میکنه

۱۰ - حلما میگه بیش از ده مرتبه ارباب حلقه ها رو دیده ولی بازم دلش میخواد نگاهش کنه

۱۱- تمام شد پست

۱۹۰☘

ادامه سامانه سجاد و ازاد سازی مدارک:

 

تاییدیه سامانه سجاد اومد و گفت x میلیون تومن بده تا مدرکت رو ازاد کنم من اصلا نمیفهمم اینکه ی دانشگاه دولتی مدرکت رو برات نگه داره و بعد بهت بده ...  چرا بابت نگه داشتن  پول ازت بگیره !!! 

خیلیییییی پول میگیرن ، خیلیییییی 🤯

حساب کردم انگار رفتم "دانشگاه آزاد" درس خوندم 

حیف اون اسم دولتی روش 😒 روز آخر به طور کمرشکن پول ازت میخوان تا مدرکت رو بهت بدن💔

پ.ن: خواهرمم گفت آره یکی از دوستام خواست مدرکش رو ازاد کنه دانشگاه گفت بیا بیست میلیون بده !!!!!!!!!!!!! سر گردنه است ؟؟؟!!!😱🤯 

من اصلا مدرکم رو نمیخوام با همون اسکنا ادامه تحصیل میدم ، هر کی گفت اصل مدرک ات رو بیار  میگم ندارم 🥺😭

۱۷۹☘

چند روز پیش از نونام پرسیدم خوابگاه گرفتی منم بیام پیشت 

برگشت گفت جایی که من هستم اصلا ربطی به تو نداره و... و کلا گفت بیا راهمون رو از هم سوا کنیم 😐😐😐

گفتم وقتی اومدم دیدنت اب هویج بستنی میارم 

گفت دوست ندارم

 

 

و الان نتایج اومده با هم همکلاسی هستیم🥲🚶‍♀️🚶‍♀️

 

چقدر زیبا 🚶‍♀️

 

پ.ن: فک میکنم راست میگه از ترم دو به بعد واحدا رو نباید مثل هم برداریم

بعد هر استادی ما رو ببینه بگه عه ! شما خواهرین ! اونی که تو اون سِکشنه ... و هر روز اعصاب نونام رو خط خطی کنن🤣🤣🤣

۱۷۸☘

اون پسری که اومده بود واسه نونام برگشتن به خواهرم گفتن پیمانی هستی یا رسمی؟ ساعتی چقدر کار میکنی؟ کی باهات قرار داد میبندن ؟ جاهای دیگه هم کار میکنی ؟ 

خب اونم خیلی ناراحت شده ، چون بیشتر به نظر میرسه به جای اینکه به خودش فکر کنن به درامد نداشته اش فکر میکنن

 

پ.ن: ان شاءالله زود درمونگاهی بگیرنش🙏

۱۷۲🍀

دیروز وقتی داشتم با خواهرم صحبت میکردم اینکه واسه چند نفر شله زرد درست کنم 

گفت ۴ نفر !!

گفتم چهار نفر زیاده اونم گفت نههه من دوست دارم :/ 

اما به اندازه ۱۰ نفر درست شده !! خواهرم خودش صبح زود رفت دنبال کاراش تا دو روز نیس :|

ی ظرف پر از شله زرد رو باید چیکار کنم ؟؟!! 

برم تو کوچه بشینم بگم بیاید شله زرد ببرید 🤦‍♀️🚶‍♀️

۱۶۶🍀

نونام رو رد کردند ، ظاهرا رییس دانشگاه گفته ما نیرو نمیخوایم ... خواهرم قراره باز بره اون بیمارستان که تو اون شهر هست و بگه قرار نبوده جذب بشه بلکه قرار بوده جایگزین بشه :/ ... این احتمالا خواستن دوست و آشناهای خودشون رو بذارن -___- 

پ.ن: به خواهرم گفتم بیا کمک کن بهم ... گفت بهم دست نزن ، من خیلی ناامیدم .

 

۱۵۰🍀

چیز خاصی نیست ... لازم نیست بخونید 

 

 

یادتونه قرار بود موهام رو چتری بزنم ؟؟  نونام میگفت نزن پشیمون میشی ، چرا نمیفهمی !!

* ی نکته اینکه اگه چتری زدین باید همیشه ی شونه کوچولو دستتون باشه و صاف اش کنین و ی این حلقه ها که موهاتون رو توش پیچ بدین حالت بگیره 

یک ماه که از کوتاه کردن بگذره و بلند بشه میره تو چشم. اونایی که موهاشون لَخته چون موهاشون لیزه ، اگه بخوان بندازنش بالا ، هی میوفته پایین و میره تو چشمشون و آدم  رو عصبی میکنه، اینکه هی چتریات بره تو چشمت و بالا هم نره ! 

 

نونام اینو داشت تو ضیح میداد

منم ریلکس گفتم اوه ! اینجوری میگی؟؟ اینکه وایمیسه ..

 

پ.ن: موهای نازنینم 💔 ، چقد تحقیرش میکردن ! بالاخره خودی نشون داد 🧡

۱۴۲🍀

ادامه جذب نونام !

گفت به استادم زنگ زدم گفتم استاد من رو به رو کارگزینی ام میگه نیرو نمیخوایم !!!!

استاد هم گفت برو دانشگاه پیگیری کن 

این وسط گفت رفتم بگم میخوام با رییس بخش صحبت کنم منشی گفت رییس امروز نمیاد ... نمیدونم نونام چی گفت که منشی گفت رییس اتفاقا امروز عصر فقط واسه چند دقیقه شاید بیاد ... اگه میخوای ببینیش وایس -___- 

پرستارای طرحی هم وایساده بودن و بهشون میگفتن باید آزمون تعیین سطح بدید -_-

دانشگاه میگه این بیمارستانی که رفتی کمبود نیرو شدید داره ، این نامه رو براشون ببر تا فورا جایگزین آقای فلانی بشی 

نامه رو میبره اما از پچ پچ ها متوجه میشن تا خودشون سر خود دوستای خودشون رو گذاشتن و به هیچ کس هیچی نگفتن 

نونام میگه تمام کارمندای کارگزینی باکلاس نگاهشون بهت از بالا به پایین و تحقیر آمیز بود همیشه ... و وقتی سوالای خارج از کتاب میپرسیدن و میگفتن نیرو نمیخوان بغض میکردم

اما این بار وقتی دیگه از ریشه پیگیری کردم و به سوالای مصاحبه جواب دادم خانمه گفت ماشاءالله خبلی خوبی ... و مهر رو زد میخواستم بمیرم از خوشحالی چون باورم نمیشد 

۱۴۰🍀

نونام زنگ زد اینکه مسئول کارگزینی گفته ما اصلا نیرو نمیخوایم ی شایعه است ... نونام هم رفت دانشگاه که ببینه قضیه چیه 

.

.

.

در آخر سر گفتن یکی از آشناهای کادر درمان که تازه فارغ‌التحصیل شده بوده  و قبول کردن 

😐😐😐😐😐😐

 

۱۰۶🍀

دیروز نونام رفت سه جا کارگزینی درخواست کار داد ، گفتش کارمند ها شون  لبخند ملیح بهش زدن و گفتن خبرت میکنیم ... و میدونیم نمیکنن 

 

* گروه خانوادگی طبق معمول ی چیز نمادین ... حرفها و تعریف ها و دلتنگی ؟! های بی حد و حصری که معلوم نیست قراره آخرش به کجا برسه 

۹۸🦔

نونام میگه همینا که میان میگن امسال آزمون فلان بود این درس بینهایت سخت بود ، نتایج که میاد ، میبینی بعضی از دوستات مثل آب خوردن همون درس سختارو جواب دادن ی رتبه شگفت انگیز آوردن 

بعد تو با خودت میگی عه! منم خوندم ! چرا اینجور نشد !؟

دیگه کنکور تجربی با اون جمعیت اش یکی مجاز بشه واقعا همت کرده ، این بیچاره ها رو الکی الکی سرزنش نکنید 

🪴۸۸

وقتی از در سالن در اومدم پیش خودم گفتم خدایا شکر... دیگه تموم شد ! دیگه استرسی نیست ... دیگه لازم نیست صبحا با استرس از خواب پاشم !

اما بعد از اون روز خواهرم اصلا توانایی اینکه از رخت خواب بلند بشه رو نداره حالا که اون همه فشار امتحان برداشته شده حتی واسه اینکه پاشه آبم بخوره سرش گیج میره 😐 ... 

فشار این امتحانه خیلییی سنگین بوده ، من حتی بعد از امتحانای پایان ترم دانشگاه بدنم "این" واکنشای پسا امتحانی رو از خودش نشون نمیداد 

* الان فکر میکنید من و نونام حتما زیر باد کولر خنک نشستیم و داریم گیلاسهای خوشرنگ قرمز تو دهان میزاریم و تجدید قوا میکنیم ؟! باید بگم خیر ... شاید عصر روز امتحان اومونی گیر داد شما دارین ادا میاین ! دخترهای مردم نصف شما سن ندارن بچه دارن ، و کارای خونه رو انجام میدن ... و باقی حرفای این چنینی .

 

۸۱🪴

🪴۱- اگه میشه همین الان ی صلوات برا من بفرستید تا این چند روز باقی مونده رو با نهایت تلاش به اتمام برسونم تا هیچ وقت پشیمون نشم و افسوس نخورم . مرسی .

 

🪴۲-  نونام میگه بیا ی مبحث دیگه از ریاضی رو باز کنیم ، الان که فکرش رو میکنم میگم نه تو رو خدا ، مبحث جدید باز کردن دیگه واقعا دیونگیه !

🪴۳- چه این گلدونا خوشگلن 🙂

🪴۴- کی میشه منم راهم رو پیدا کنم ؟

🪴۵- یعنی میشه تو این چند روز باقی مونده هم تلاش کرد و آینده دو تغییر بدم ؟! 😞

🪴۶- چرا تو استرس و وقت کم نمیتونم حتی کارهای روزمره ام رو انجام بدم ‌‌‌... هی دارم کارهایی رو انجام میدم که فراموش کنم دو هفته دیگه قراره آزمون بدم و باید بخونم 😞

🪴۶- نونا داره گریه میکنه میگه من میخونم ، تست میزنم نکات رو مرور میکنم اما باز موقع تست زدن هیچی یادم نمیاد ! بهش میگم کنکور میاری میگه پارسالم میدونستم نمیارم و واقعا نیاوردم ! چرا باید دروغ به خودم بگم وقتی میبینم هی یادم میره !

🪴۷- دوستش که تااازه رفته سر کار زنگ زده میگه وقتی بیمار رو امپول میزنی و اون دردش میگیره ، باید چیکار کرد ؟ ... و بعد کلی حرف زده که نمیتونه بمونه ... نونام گفت من تو مشکلات خودم موندم 

🪴۸- نونام میگه الان دوستام قراردادی کار میکنن و بعد من اینجا دارم واسه کنکور میخونم؟ 

🪴۹- انقدر گریه کرده ، که منم استرس گرفتم پیش خودم میگم اگه این نیاره من یعنی امید داشته باشم میارم ؟! 

🪴۱۰- فکر میکنم خدا منو بدون هیچ استعدادی آفریده ... واقعا چرا ؟ کی میشه منم راهم رو پیدا کنم ؟ 🥺

🪴۱۱- کجای دنیا نوشته شده برای خوشبخت بودن باید باکلاس ترین رشته ، باکلاس ترین دانشگاه ، باکلاس ترین شغل رو باید داشت ؟ شاید علاقه و استعداد یک نفر ، پیشرفت داخل چیزای به ظاهر معمولی باشه .🥺

ادامه نوشته

۷۵🐈

دیشب بعد از کلی کلنجار رفتن گفتم باید به اون دوستم که تموم کرده و از درس فارغ شده پیام بدم و ازش مشورت بگیرم که با این درصد بی نهایت پایین چیکار کنم ؟ که خب گفت برو از اول همه درسا رو بخون و حتی تست های تالیفی رو هم بزن وقتی این حرف رو زد حس کردم نمیتونم نفس بکشم ، پاهام یخ شدن 🥺

یک ماه دیگه مونده تا آزمون !! آیا من اونقدر وقت دارم برگردم ۳۰ تا درس رو باز بخونم و تست بزنم از صفر ؟! استرس ریاضی و شروع کردنش و تموم کردنش اونقدر سخت بود که الان به خودم میگم واقعا میتونم ؟ اما چاره ایم ندارم باید شروع کنم 🥺🥺

دوستاهام همه دیگه امسال میرن سر کار ، و الان مامان که هی میگه تو چرا داری میخونی ؟؟؟ بعد برمیگرده سمت نونا و میگه همه دوستات سرکارن و مجرد و شغلی دارن و پولی میاد حسابشون ... شما چرا اینکار را میکنید ؟؟ 

تو هاگیر واگیر خودم بودم دیدم دوستام تو واتساپ کلیپ فرستادن دور هم میخندن 😐😑 

 اینا هم عالمی دارن ...

پ.ن: نونا میگه الان آیه میره سر کار ؟! یعنی ۷ تومن میگیره ؟؟ وااااو متاهلم نیست ...با این همه پول چیکار میکنه ؟؟ گفتم احتمالا طلا ، خونه ، ماشین  

۷۴🐈

ازم پرسید نظرت چیه ؟؟ 

من اما با تعجب نگاهش میکردم با خودم میگفتم اون نظرم رو میخواد چیکار ؟! گفتم نظری ندارم ! 

گفت مگه میشه نظری نداشته باشی ؟! 

باز پیش خودم گفتم واقعا میخواد نظرم رو بدونه ؟ اینقدر مهمه براش یا داره جوری رفتار میکنه واسش مهمه ؟

گفتم خب نظری ندارم 

پ.ن: نونا میگه همه پسرا اینجوری نیستن ، همه مریض نیستن که دنبال این باشن  اذیتت کنن 😐

۶۴🍬

نونا داشت فیلم استاد رو میدید گفت میدونی تمام چیزای که خوندیم انگار حالت حفظی داشته :(((((( اعداد تغییر کنه هیچی یادمون نمیاد :(((( هیچی بلد نیستیم :(((((( و بدتر از همه تو این لحظه حساس ، جوری شدم سرپا خواب میرم ، ی مبحث کم دارم و خیلی خیلی استرسش رو دارم ی لحظه میگم باید ولش کنم بعد یادم میاد نمیشه 

نمیخوام چیزی بشنوم 😥 

میگن امتحان ارشد افتاده عقب تر ... 

ته وجودم ی چیزی همه اش بهم میگه سبزوار میارم یا یک جای خیلی دور که قراره شبا تو اتوبوس همه تو خواب و بیداری باشم 

* به فاطمه گفتم مشهد چطوریه ؟ گفت حقیقتا خیلی خوش بود اما دوری خانواده رو هم باید تحمل کنی  

۴۰🦢

وقتی محبت کردن جابه جا بشه من میفهمم 

حالا هر چی اومونی بگه نه ، من همه شما رو به ی اندازه دوست دارم 

 نونا حرف خوبی زد ... چون دختریم امونتیم معنیش این نیست دیگه کسی حواسش بهمون نیست 

 

ادامه نوشته

۳۴🕷

امروز عصر یدفعه گفت شماره ات رو دادم دختر عمه "ح" :||||

این الان پروفایلم رو ببینه ... فقط ی چیز تو ذهنش میاد "چرا این دختر با بقیه متفاوته؟" 

 

پ.ن: چرا باید فکر کنم دختر عمه "ح" که چشم دیدنم رو نداره شماره ام رو داده به ی پسر ؟ وگرنه چرا باید فیلش یاد من کنه و شماره ام رو از نونام بگیره 

ادامه نوشته

۳۱🕷

خدایا حس میکنم خودم و نونام داریم تو ی ارتفاع خیلی بلند روی طناب قدم برمیداریم ..

همینقدر استرس و اضطراب داریم ... تنهاییم ومیترسیم بیفتیم 

اما خدا جون تا موقعی که دارم قدم برمیدارم باید امید داشته باشم تو پشتم هستی و حواست بهم هست و نمیذاری بیفتم 

 

خدایا بذار همیشه بعد از شروع کار و تلاش بی وقفه ام(!)  نتیجه رو بسپرم به تو و درنهایت کامروا باشم و همینطور قلبم بهت نزدیک تر شده باشه 

به حق نیکی های تو 

ای نهایت تلاش جویندگان🌻

۲۱🐔

من آدم برنامه ریختن نیستم ، یعنی حوصله ام نمیشه 

ولی نونا میگه برنامه نداشتن و تو لحظه تصمیم گرفتن ... آخر و عاقبت خوبی نداره :/

آخه اگه بنویسمم آدم عمل کردنش نیستم ، حس خفگی میکنم :/

خدایا کمک کن این چند روز باقی مونده واسه همه و بعد برای نونام و من با حس خوب رضایت تموم بشه ، جوری که دیگه پشیمون نشم 

امروز نونام میگفت دوستات همه رفتن 

وقتی پیش ی آدم برونگرام نگاش میکنم و میگم لعنتی چقدر حرف میزنه ؟! :| 

و اونم از حرف نزدن من ناراحت میشه و فکر میکنه یا دارم خودم رو براش میگیرم یا ازش خوشم نمیاد ... احتمالا با خودش درگیر میشه کلی فکر بد بهش حجوم میاره :||||

۱۲🧃

و خدا لعنت کند پسرای محرمی رو که نامحرم اند .

و هنووووز در دوره قجر زندگی میکنند 

.

.

.

خدایا به حق این ماه عزیزت منو و نونام رو ی سمتی ببر که انقدر خوشحال باشیم که دیگه یادمون به این دوره خفت و خواری و منتی نیوفته . آمین .🤲🤝💪

ولی خدا جون منو امروز به واسطه انجام کارهای ناپسند کوچیک و خوار نکن و با قهر کردنت من رو تنبیه نکن 🤕 و من رو دور کن از چیزایی که باعث میشن از دستم عصبی و خشمگین بشی 😿... 

ای منتهای آرزوی مشتاقان 

noonam#