۱- سال بالاییا شیر آب سینک تو آزمایشگاه رو باز گذاشتن و رفتن و صبح اساتید اومدن در ازمایشگاه رو باز کردن تا همه چیز شناوره !
.
.
.
چند ساعت بعد مجرم زنگ زد به استاد که استاد من نبودم ... استاد گفت فلانی دستم بهت نرسه ! فقط ی تک تیر انداز گذاشتم اول ساری تا تو رو باهاش بزنن ... لعنتی این چه کاری بود کردی؟؟؟ فلانی گفت استاد مگه آسیبی وارد شده به کسی ؟! استاد گفت آسیب جانی و جسمی که وارد نشده اما تا چند ماه دیگه مشخص میشه سقف طبقه هم کف پایین میاد یا نه ...
۲- نونا میگه گزارشم رو دادن به بیمارستان آموزشی که کارمندشون نیستم و از این حرفا و الان جایی ندارم شبا بخوابم هر کدوم از وسایلم ی جا هستن ... لباسام پیش دوستمه و چمدونم خونه پدر همکارمه ... گفتم خودت کجا میخوابی شبا ؟ گفت فعلا تو بیمارستان خصوصی :/
۳-
فقط اون سری هاتون که کامنت خصوصی گذاشتین که مگه لباسام یا خوراکیام رو بردن ؟
عرض کنم که پروژه استاد رو برداشته بودن و پرت کرده لودن سطل آشغال ... ظاهرا فکر کرده بودن ی چیز بی اهمیته
انقدر ازم میترسیدن که اصلا اعتراف نمیکردن که کدوم همچین غلطی کردن 🚶♀️🚶♀️🚶♀️🚶♀️
فقط اون مهستی که یدفعه زد تو سرش گفت خاک تو سرم پروژه استاد رفت تو سطل آشغال !
۴- از ابن یارو ملکا متنفرم وایب بدی بهم میده
۵- فکر کنم بهتر باشه کسایی رو که تو نابه سامانیم و وقتی که حالم خوب نیست تظاهر میکنن وجود ندارم یا جوری رفتار میکنن که هیچ وقت قرار نیست کارشون بهم گره بخوره یا جوری رفتار میکنن انگار وجود ندارم و نامرئی هستم ... این آدما و این لحظات رو خوب به ذهن بسپارم که هیچ وقت فراموش نکنم یا جوری که بدونم اینا ذاتشون چجوریه !
سلام هم نباید باهاشون کرد ... نمیدونم چرا مادرم اصرار داره با همه مهربون باشی حتی با کسایی که ذاتشون عین لجنه ... به همه لبخند بزنی و آرزوی موفقیت براشون کنی و اصلا به روی خودت نیاری اینا فقط حرفن و یک تعارف
چون اگر درونت و بیرونت یکی باشه میشی یک آدم ساده و احمق که گول میخوره و سرش کلاه میذارن
.
.
.
تو خیابون جلوی نونام رو گرفتن و کلی سلام و سلامتی میکنن و منی که حالم بهم میخوره از این همه تظاهر ... از آدمایی که همه چیز رو تو پول و موقعیت میبینن از ادمای بدبختی که تا کمر خم میشن چون میدونن سِمَتی داری .
.
.
.
منم آلوچه دوست دارم و همیشه دارم دو دوتا چهارتا میکنم که میتونم بخرمش یا نه و هیچ احمقی موقع خوردنش یادش به من نیست چون فقط دانشجو ام
۶- ایران ازم میپرسه رلی یا سینگل؟ گیج نگاش کردم گفت آخه بیشتر بچه اای اتاق رل دارن مثلا من ... گفتم اوه من سینگلم گفت آخه بهت نمیخوره من فکر میکردم همیشه کسی رو داری و بهت نمیخوره سینگل باشی
۷- من دلم نمیخواد سنم رو به هم اتاقیای جدیدم بگم ... چون حس خوبی بهم نمیده و بیشتر از اینکه نشون بده چقدر با انگیزه هستی این رو نشون میده که عقل درست درمونی نداری
۸- تو کلاس متوجه شدم یکی از پسرا باهام هم سنه ... این یک اتفاق خیلی کمیاب هست
وقتی متوجه شدم فقط گفتم چرا واقعا ؟ خیلی تعجب کرده بودم ! این آدم اینجا چیکار میکنه ؟!
گه بعد داستانش رو تعریف کرد و گفت من نمیخواستم سربازی برم و یک ترم هم مجبور به مرخصی شدم و الان اینجام
در عوض ی پسری از کلاسمون که فکر میکردم هم سنم هست متوجه شدم ۱۹ سالشه !
در عوض پسرای کلاس بیوشیمی ...
واقعیت اینه من هیچ وقت با میکروسکوپ سرو کار نداشتم و ریختش رو هم ندیده بودم و وقتی باهاش کار میکنم عین خنگا میمونم در عوض پسرای این کلاس حسی رو بهت میدن که انگار از خنگ هم خنگ تری و هیچ **** نمیدونی ... تقصیر من نیست که همه شون دوره کارورزی رو رفتن و تموم کردن و من هنوز اندر خم کوچه موندم و حتی میکروسکوپ کوفتی رو نمیشناسم
خیلی حس بدیه ببینی از همکلاسیات عقبی
+ نوشته شده در چهارشنبه یازدهم آبان ۱۴۰۱ ساعت 16:41 توسط Taxian
|