من آدم برنامه ریختن نیستم ، یعنی حوصله ام نمیشه 

ولی نونا میگه برنامه نداشتن و تو لحظه تصمیم گرفتن ... آخر و عاقبت خوبی نداره :/

آخه اگه بنویسمم آدم عمل کردنش نیستم ، حس خفگی میکنم :/

خدایا کمک کن این چند روز باقی مونده واسه همه و بعد برای نونام و من با حس خوب رضایت تموم بشه ، جوری که دیگه پشیمون نشم 

امروز نونام میگفت دوستات همه رفتن 

وقتی پیش ی آدم برونگرام نگاش میکنم و میگم لعنتی چقدر حرف میزنه ؟! :| 

و اونم از حرف نزدن من ناراحت میشه و فکر میکنه یا دارم خودم رو براش میگیرم یا ازش خوشم نمیاد ... احتمالا با خودش درگیر میشه کلی فکر بد بهش حجوم میاره :||||