۵۹۲🐡

پسر خاله چند وقت پیش رفت عروسی و برگشتنی گفت دختری رو انتخاب کرده ... ولی خب وقتی بیشتر تحقیق کرده بود ... اوکی متاهل بود 💁‍♀️🦖😀

دیشب زنگ بهم زد و گفت من از دختری خوشم اومده و به اونم گفتم و اونم گفته منم ازت خوشم میاد

گفتم اوه ... خیلی هم خوب ، کی هست ؟!

گفت نمیگم ، باید پنهون باشه ..

گفتم من به کسی نمیگم اما قطعا خودت کل محل رو پر میکنی 😑

سو گفتم مبارکه

و بعد زنگ زدم به نونام گفتم پسر خاله کی رو میخواد ؟

گفت خدای من ، این پسر دهنش رو نمیتونه ی لحظه بسته نگه داره !!!! داره کل محل رو پر میکنه واقعا کسی مونده که بهش نگفته باشه ( انگار دیروز عصر دختر مورد نظر گفته بوده منم ازت خوشم میاد )

گفتم اسم بگو !

گفت روژانِ دختر عمه ... وقتی شنیدم خیلی ناراحت شدم که آیه نیست ، میدونی الان آیه فکر میکنه من چیم کم بود ؟ اما خودمون بهتر میدونیم پسرخاله لیاقت آیه رو نداره

.

.

.

بیوگرافی روژان : خیلی خیلی خوشگله بزنم به تخته ، اخلاقش خیلی بهتر از عروس خودمون هست خیلی خاکیه ، بار آخر دیدم موتور میرونه 😃

۵۹۱🐡

چقدر دم در مغازه اصرار کردم گوجه زیاد بزار ، موقعی خوردن دیدم گوجه نمیبینم سو .... کل ساندویج رو باز کرده بودم ببینم کجا قایمش کرده و دو تا پر گوجه اون گوشه موشه دیدم ، خیارشورش خیلی شور بود خیلی روغن داشت نخودش انگار یجور مزه فاسد بودن میداد ... به غلط کردن افتادم ساعت دو شب حالت تهوع داشتم ...

دیشب دور هم جمع بودیم و ساندویج میخوردیم(همین ساندویچ رو)

بالاخره ... تو اون حین که داشتیم ساندویج میخوردیم مهستی گفت بچه ها اگر منو عروسیتون دعوت کردین ، منم دعوتتون میکنم

آذین گفت من فکر نمیکنم با غلام عروسی بگیریم چون خرج (؟! ... کلمه درستش رو یادم نمیاد ) بالاست و انقدر همه چیز گرون هست با اینکه خیلی دلمون میخواد جشن بگیریم احتمالا نشه

فادیا گفت من خیلی ترس اینو دارم که کی ازدواج کنم ؟ کی بچه دار بشم؟ قطعا به ی بچه راضی نیستم حداقل باید بیشتر از دوتا بچه داشته باشم

مهستی گفت منظورت نمیفهمم ؟ گفت ببیین اگر من ۴۲ سالم بشه و تک فرزندم از خیابون رد بشه و تصادف کنه و منم دیگه نتونم حامله بشم و اون موقع باید چیکار کنم ؟ برای همین ترجیح میدم ۳ تا بچه شاید ۴ تا داشته باشم

....

۵۹۰🐡

سرپرست با بچه های ساختمون جلسه گرفته بود و میگفت ببینید بچه ها کسایی که خاله هستن قضیه شون جداست ما با اونها جداگونه برخورد میکنیم

بعد کارینا بی خبر از همه جا گفت یعنی منم که خواهر زاده دارم باید باهام برخورد بشه ؟!

خیلی خنده دار هست ، وقتی یک کلمه چندتا معنی خیلی متفاوت بده

۵۸۹

ایران میگه

دامادمون به خواهرم میگفت مهین ببین سرکار رفتن تو چه به سر من میاره روز جمعه من باید برم فلان جا !

مهین هم میگفت من ***اگه برم سر کار تو فقط ی چک بنویس که ماهانه من حقوق ام رو میگیرم از ** کمترم برم سرکار مگه دلم درد میکنه وقتی تو ماهانه بهم پول میدی کار کنم ؟ راحت تو خونه ام میشینم

دامادمون هم گفت هیچی دیگه هر ماه ۸ تومن به تو بدم و دو تومن هم بره واسه قسط ... خودم چیکار کنم ؟

یا قبل از عروسی تو مسیر بودیم خواستم پام رو بشورم ی بطری دیدم ریختم رو پام دیدم پام چسب چسبی شد و گفتم عه چرا اینجوریه ؟ مگه این آب نیست ؟!

بقیه اش ادامه مطلب

ادامه نوشته

۵۸۸🐡

۱- زیر تخت مه رخ و مهستی یک کتاب تست قرابت معنایی دیدم ، قطرش ۱۵ سانتی متر بود ، بعد یاد اسمش افتادم که خودمم این کتاب رو میخوندم واسه کنکور ...

بچه ها گفتن کتاب مهرخ هست واسه پاس کردن فارسی عمومی کتابای کنکورش رو آورده !

خیلی کتاب وحشتناکی بود واقعا چه دیوونه ای بودم این کتاب رو میخوندم 🙄😐😕 البته شما که کنکوری هستید باید بخونید تا وارد دانشگاه بشید

۲- دوتا پسر کلاس نهمی تو کلاس زبان هست ، این دوتا ماشاءالله بزنم به تخته فقط باید اراده کنن تا انگلیسی صحبت کنن و من ... وقتی میخوام حرف بزنم کل قواعد و دستور زبان رو یادم میره و به استاد زبان میگم میشه از من بگذری و اون میگه نه ...

یکی از دخترا گفت همیشه همچین چیزی هست ، حتی اون موقع که من ۱۲ سالم بود و کلاس زبان میرفتم بازم ی دختر ۹ ساله بود که خیلی خوب حرف میزد پس همیشه همچین آدمایی تو کلاس زبان هست

۳- استاد زبانمون میگه اگر این شهر آروم و امن رو تو ایران پیدا نمیکردم قطعا از ایران میرفتم ...ظاهرا شهری که به دنیا اومده بود اصلا امنیت نداشت و ی چیز مثل شهر ش بود ( من معذرت میخوام 😶)

۴- امشب تو خوابگاه تنهام ...

۵- یکی از پسرای تو کلاسمون خیلی چرت و پرت میگه ... به استاد آقامون میگه تو سوگولی منی ... 😒

۶- i wanna lock in your love🎶

۷- نونام میگفت بعد از لیسانس ات باید ازدواج کنی ، گفتم من نمیخوام ازدواج کنم دلم نمیخواد گفت نه این جواب نیست گفتم دلم رو کسی نمیشینه (؟!) گفت اینو بگو اما نگو دلم نمیخواد ازدواج کنم ... گفتم میدونی حدود ۸ ماه پیش دنبال کتاب زبان بودم و تو چندتا کانال درخواست کتاب دادم و نمیخواستم بخرم بعد از اون موقع ی پسره منو پیدا کرد و الان بهم پیام داد تو ۸ ماه پیش کتاب میخواستی گفتم دیگه نمیخوام و اون گفت من ازت خوشم اومده ... واقعا الکی میگفت من هیچ عکسی از خودم رو پروفایلم نبود ... البته عکس ی خواننده دختر بود ( بعدا شاید گذاشتم ببینید) گفت نه من از تو خوشم اومده و بهم فرصت بده :/ ... حالا منم اون موقع تو فشار استادای دانشگاه واسه پاس کردن میانترم هر یک هفته میرسیدم پیامهاش رو جواب بدم :/ ... گفتم فلانی ، من همینم نمیتونم به موقع جواب چت هات رو بدم و اونم گفت به درک ، صد سال سیاه میخوام جواب ندی 😕 ... گفتمش این چه رفتاریه ؟ 😐 در پس فکرم گفتم اینم یکیه عین داداش سینگل ی پسر عصبی ... نونام گفت بعدش حتما با چندتا اکانت مختلف بهت پیام داد که من اشتباه کردم نباید اون حرفا رو میزدم ... گفتم چرا همه شون ی کار انجام میدن ؟ 😕

۸- اول صحبت کردن پیش خودم گفتم اوووه کی حوصله داره چت کنه تا ببینی اخلاق و خصوصیات طرف چطوره ؟ چون واسه دوستی هم واسم مهمه مثلا خیلی حرف نزنه ، چون اولش گوش میدم آخرش فقط نگاش میکنم و دلم میخواد از اونجا بزنم بیرون 😪 سو یک راست پرسیدم تایپ mbti ات چیه ؟ گفت ESFJ

اگر از اینچیزا خبر داشته باشید می فهمید این تایپ تو جامعه خیلی خیلی خیلی ایده ال هست هر کی این تایپ باشه همه جا محبوب هست و ی شخصیت رهبر دارن و فقط خودش باید نقش رییس رو تو خونه داشته باشند و فقط خودشون تصمیم بگیرن و حرف هیچ کس رو قبول ندارن جز خودشون

گفتم از چه دخترایی خوشت میاد ؟😅

گفت خوشگل

خوشتیپ

آشپزیش خوب باشه ( اوه ... من تو آشپزخونه پام رو نمیذارم 😃)

خوشگل

خوش هیکل

شیک پوش

باید تو خونه مثل مدیر کارها رو مدیریت کنه و تصمیم بگیره ( خب انگار تست MBTI رو الکی گفته بود 🙄)

سو ...

گفتم هر وقت تصمیم گرفتی واقعیت رو بگی پیام بده

و پروژه چت کردن متوقف شد

۹- سر کلاس استاد گفت چند سال پیش که رفته بودم تایلند تو خیابون کلی کلینیک ماساژ بود ! درحالی که من اصلا همچین چیزی تو ایران ندیدم ! اصلا رشته اش رو نداریم ... فقط بچه های فیزیولوژی ۱۰ واحد درس مایاژ پاس میکنن ... یکی از دانشجوها از خنده لبان را در دهان فرو برده تا خنده اش رو کنترل کنه ... استاد دیدش و گفت نخند واسه کنگره رفته بودم تایلند... همینجوری نرفته بودم 😅🤣🤣🤣🤣

۱۰-

۵۸۷🐡

ی چیز جالب امروز سرکلاس استاد گفت

اینکه جنین وقتی تو شکم مادر هست ریه اش پر از مایع هست و نفس نمیکشه و وقتی بدنیا میاد اون مایع از دهانش باید بیرون بیاد و بخاطر این ی سری ماماها به شکم بچه ضربه میزنن تا مایع خارج بشه و اون صدای گریه نوزاد که ما میشنویم در واقع دم عمیق نوزاد هست که یک دفعه ریه اش شروع به کار کرده ... 😲😲

و درباره ناباروری اینکه قبلا میگفتن عامل ناباروری خانم هست اما تو چند سال اخیر ... ناباروری در مردان خیلی گسترش پیدا کرده و معلوم نیست از امواجه یا گوشی یا قهوه یا خیلی چیزای دیگه ... یکی از دخترا گفت استاد پس کی باید بفهمه استاد گفت اینو باید شما تحقیق و مطالعه و آزمایش کنید :/

۵۸۶🐡

فرض کنید از سالل ۹۶ وبلاگی رو مداوم بخونی و میدونی هنوز مجرد هست تو رابطه ای خاصی نرفته یعنی رفت ولی بعد از مدتی ادامه نداد گفت خوشم ازش نیومد

بعد این روزا ببینی از عشق نافرجامش پست گذاشته باشه

کل ماه رو به این فکر میکردم این دروغ لازم بود ؟ فانوسا کی عاشق شدی و من نخوندم ؟

بعدا نوشت : شوخی جالبی نبود ... ولی خواستم بگم وقتی یکی مثل من وبلاگتون رو میخونه و شاید کم کامنت بذاره اما با ی بیگ فن روبه رو هستید

۵۸۵🐡

نمونه ای از حرفای داداش سینگل :

امیدوارم زنده زنده زیر خاک دفن تون کنن و نتونین نفس بکشین

مادرم گفت باشه، پس همه ما مردیم !

اینجوریه که از پسرای برون گرا ترس دارم ، هر چی که تو ذهنشون بیاد رو میگن ! هر چی دیدم همگی داخل خونه خیلی خیلی شخصیت عصبی دارن حداقل من خودم درونگرام میدونم ی آدم درونگرا دنبال دعوا و بحث به اون شدت نیست ... آدم درونگرا حداقل تو خلوت خودش یکم ی اپسیلون به حرفهایی که میخواد بزنه فکر میکنه ، داداش من اصلا نمیدونه معنی کلماتی که میگه چی هستن !

دیدین این دخترا رفیق های صمیمی شون رو به داداش هاشون معرفی میکنن ... به من بگن داداشت قصد ازدواج داره ؟ فورا میگم نه ... داداش من تنها آپشن شاید مثبتش چشمای سبزش باشه ، مردم هم فکر میکنن هر کی چشمش سبز باشه گلی است از گل های بهشت... نمیدونن در واقع*** ** ****** *** 😶

پ.ن: چون میدونم خانوادم همگی وبلاگم رو میخونن ... شاااید متنبه بشه (که بعید میدونم ) واضح میگم واقعا پسر پارانوئیدی هستی

بعد ما همگی قبلا میگفتیم چون سر کار نیست عصبیه ، بره سر کار درست میشه ... مثل کسایی که میگن بچه بیاد زندگی درست میشه شوهرمون کاری میشه زنمون میچسبه به زندگی درحالی که کرم از خود درخته 🪱🌳

۵۸۴🐡

۱- موقع پاسور گفتم بلد نیستم ، مه رخ گفت پیش خودم بشین تا یاد بگیری ، گفتم مهی دیشب چند دور بردی ؟ گفت ۱۲ دور باختم !

۲- آذین میگه مهی ورق اینجوری دست نمیگیرن گوشه همه شون رو با انگشت شستت بگیر تا بقیه شون قایم نباشن

۳- ودف ! جلل خالق ! شماره ورق ها رو پایین گرفته ... این دختر گیج نمیشه؟

۴- اوکی ... دو دور اول مهی و رفیق اش باخت 📿

۵- برم امتحانم رو بخونم

۵۸۳🐡

۱- قضیه شعله و فیلم

۲- قضیه خانم کلوچه ( متولد ۸۵ ) با معلمش و حرف الهه برای آدم کردنش ، پول گرفتنش

۳- قضیه دختر جدید تو خوابگاه

۴- ساکورا میگه این دختر جدیده خیلی خطرناکه فقط کافیه ی عکس بهش بدی و جنازه تحویلت بده ، انگار پسرا و دخترای کل منطقه رو میشناسه

فعلا کلاس دارم تا بعدا کامل میکنم 🦖

۵۸۲🐡

تو اتاق یدفعه بحث کشیده شد سمت سوسیس خدابیامرز ( همون دختر نخبه ای که حقوق میخوند و بعد تصادف کرد و به رحمت ایزدی پیوست )

مینا گفت میدونستین سوسیس ۵ روز بعد عقد طلاق گرفت ، پسره جدا شد و سوسیس هم موافقت کرد ... حتی بعد از طلاق سوسیس تمام عکسهای مراسم عقد و اون پسره رو داشت و گریه میکرد میگفت من واقعا دوسش داشتم و نمیخواستم جدا بشم

گفتم دلیلشون چی بود ؟ مثلا پسره اعتیاد داشت به شی شه یا یک دفعه متوجه شد دوست دختر شوهرش حامله است و از اینا ! آخه ۵ روز بعد از عقد خیلی زود نیست ؟!

مینا هم گفت نه اینجور نبوده اما من نمیدونم یادم نیست ( از این آدما که میدونن اما نمیخوان چیزی بگن 🙄)

گفتم سوسیس به من چیزی درباره ازدواجش نگفته بود اما درباره یکی از استادای دانشگاه که خیلی مهربون بود و تو پایان نامه نوشتن بهش کمک کرده بود گفته بود و یک بار همین استادش میگه من چند سال پیش واسه قضات امتحان دادم اما تو تحقیقات محلی رد شدم چون دایی ام بخاطر مواد اع* دام شد و قاضی x این حکم رو داد .

قاضی x از اون آدمایی هست که مجرم رو یا اع* دام میکنه یا حبس ابد میزنه و خیلی سخت گیره از قضا دایی سوسیس هست!!!

دایی همین استاد تو منطقه ساری رییس گنگ مواد فروشی بوده چند سال پیش که آگاهی دایی استاد رو میگیره و دایی سوسیس هم حکم اع* دام میزنه

سوسیس هم گفت قاضی x دایی بزرگ منه 😶

استاد هم گفته بود میدونی بخاطر دایی تو داییم دیگه زنده نیست و حتی نتونستم قاضی بشم

سوسیس گفت دایی ات جرم انجام داد و دایی منم کارش رو انجام داد

اینا چه ربطی به من دارن ؟!

و بعد استاد به همه اساتید گروه حقوق دانشگاه گفته بوده سوسیس رو بندازید ، سوسیس خودش رو تهدید کرده پایان نامه رو باید تغییر بده و سوسیس گفته بوده تو ایده رو تو ذهن من گذاشتی من که نمیتونم ذهنم رو پاک کنم ! و باز موقع یکی از درسای تخصصی که با همین استاد داشت سوسیس گفت میدونستم ۱۸ میشم اما نمره ها رو زدن تا ۴ شدم ! رفتم پیش استاد گفتم خدایی چجوری نمره دادین ؟ گفت حتما نخونده بودی ! گفتم استاد جلو خودم تصحیح اش کنید آورد جلوم ۱۸ شدم اما ۱۱ داد گفتم استاد این نمره من نیست گفت من استادم و فکر میکنم هنوز درس رو یاد نگرفتی و از اون دانشجو هایی هستی که سر کلاس حاضر جوابی بزرگترت رو میکنی ... ( ولی معلوم بود داره انتقام دایی اش رو میگیره)

....

بعد زدن این حرفا مینا گفت لعنتی استادش شوهرش بوده

من : 😶😶😶😶😶😶😶😶😶😶

۵۸۱🐡

رژ لب فلفلی 😵

تا حالا نگرفته بودم رنگش خوب بود ( کالباسی براق بود ) سو ... ی عروسی هم دعوت شده بودیم قبل عروسی رفتن که داشتم خودم رو آماده میکردم و این رژ هم دستم بود علاوه بر لبان رو گونه هم زدم و بی خبر از همه جا و اینکه چیکار کردم میگفتم چه خوب شد رژ لب فلفلی گرفتم ❤ خواهرمم رژ لب جدید رو دید اون هم اومد هم رو لب زد هم رو گونه ... هنوز هیچ کدوم متوجه نبودیم چند دقیقه دیگه کل صورتمون باید درد بگیره 😲 سو ... خاله هم دید گفت اوه ... یکم از رژتون به منم بدید 🤠 ... منم طبق عادت تو استرس لبم رو میگرفتم ... تاااااا رسیدم به عروسی کل صورتمون میسوخت 🥴 ... ولی خوشگل شده بودیم واقعا ولی از اون طرف واقعا درد داشت بابام میگفت خب برید صورتتون رو بشورید 😐😐منو خواهرم همزمان میگفتیم نههههه ! آرایشمون پاک میشه! 🤯 به خواهرم گفتم رژتو نخور زبونت میسوزه و اون گفت به نطرت دیر نیست ؟

ادامه نوشته

۵۸۰🐡

حس میکنم تنفر من از آشپزخونه و آشپزی مرزها رو داره جابه جا میکنه ! !

سو ... وقتی میخوام غذا درست کنم یدفعه یک قبلمه بزرگ درست میکنم تا آخر اون هفته فقط همون رو میخورم پس امروز هم داشتم غذای روز جمعه هفته پیش رو گرم میکردم اما این یکی قابلمه ۳۶ ساعت زیر تخت بوده (چون یخچال اتاق در مرز ترکیدن بود و نمیشد قابلمه داخلش بذارم و ۳۶ ساعت زیر تخت گذاشته بودم ) امروز برداشتمش و یکم نگاهش کردم و انگار خوب بود و گذاشتم رو گاز گرم بشه و بعد خواستم چک کنم کف قابلمه نسوزه اما متوجه شدم دارم برنج کپک زده گرم میکنم ...😦 کل برنج قشنگ ی حالت خمیر طور و سس مایونزی شده بود :-/🤦‍♀️ ... حالا ی قسمتی از ذهنم میگفت بیرون بر و وجدانم میگفت نه ! میخوام پولام رو جمع کنم برم دندونپزشکی ! 😪

۵۷۹🐡

میدونستین افرادی که اشتباه تایپی و غلط املایی دارن به علت هوش زیاد و چند بُعدی بودن مغزشون هست که فرصت چینش حروف رو پیدا نمیکنن؟!

حالا از ما هی ایراد بگیرین.🧚‍♀️

۵۷۸🐡

۱- امشب دارم پاورپوینت های درسی رو اصلاح میکنم استادمون ازاوناست که میگه پاورپوینت باید پرپیمون باشه و عکس توش نباشه و چند کیلو جمله درش باشه ( درحالی که میگن پاورپوینت صحیح باید عکسش زیاد و متنش خیلی کم باشه:])

۲- ایران میگه بلا هایی که سر من اومده هیچ کدومتون باهاش روبه رو نشدید ، چند سال پیش قرار بود واقعا با پسری ازدواج کنم و روی چیزی بحث مون شد و اون اسکرین شات از چت مون گرفت و همه جا پخش کرد تا دو سال نمیتونستم از خونه بیرون برم و بعد اون مدت بازم مردم میدیدنم بازم حرف میزدن و میدیدم پچ پچ میکردن

وقتی اینو به نونام گفتم گفت خدای من ، خوب که جدا شدن کدوم آدم عاقلی س** چتش با زنش رو عمومی میکنه؟!

۳- یک نگاه کوچیک به فصل مواد وراثتی انداختم و خدای من باورتون نمیشه متن دبیرستان بود ... ولی هیچی یادم نمیومد ... ولی حداقل کلمات آشنا بودن 🦖🧚‍♀️

۴- با نونام بحثم شد و گفتم چرا لباست رو عوض نمیکنی ؟ همینجوری گفت پول ندارم ... گفتم تو کار میکنی مگه میشه پول لباسی رو نداشته باشی ؟! گفت میدونی مغزم فریز شده و فکر میکنم هنوز تو دوره بی پولی دانشجویی هستم گفتم اینجور نباش ..‌. انقدر پولات رو ذخیره نکن یکم واسه خودت و دل خودت خرج کن ... گفت ببین کی داره این حرف رو میزنه کسی که خودش حتی ی ریمل نمیزنه به چشم هاش گفتم من فرق میکنم من دانشجوام اگر قرار باشه هر روز پولم رو واسه خرید میکاپ خرج کنم چجوری باید شهریه دانشگاه رو بدم ؟ چجوری باید غذا برای ناهارم بگیرم ؟ من یکم گرو دوعه:/

۵-

۶-

۷-

۸-.

۹-

۱۰-

۵۷۷🐡

تولد کارمندی 🎶📿🦖

تنها کارمند اتاقمون آذین هست ، عصر وقتی اومد گفت بیچاره شدم ، امشب جشن تولد یکی از بچه های شرکت هست البته تولدش گذشته و الان میخواد بگیره !

لباسای خودش رسمی بودن سو ... شلوار ایران رو برداشت ، ریمل ساکورا... اما بعد نگاه لباساش کرد و گفت بچه ها زیر این کت باید سفید باشه این رنگی بهش نمیاد !

مهستی اومد داخل گفت چی شده ؟ چرا قیافت انقدر زاره:/؟!

آذین گفت دادا به تولد کارمندی دعوت شدم نمیدونم چیکار کنم ... به غلام میگم تو هم بیا میگه نمیام ، میخوام کراپ زیر کت بپوشم اما قطعا غلام مخالفه پس منم بهش نمیگم ( اما آخرش ی لباس بلند تر زیر کت پوشید )

مهستی وقتی میخواست موهای آذین رو با اتو لباس اتو کنه ... موهاش رو سوزوند البته قسمتی اش رو

تااااااا اینکه فرداش شد آذین از سر کار اومد و تعریف کرد تولد چی شد

آذین گفت واقعا آدمای دعوت شده لاکچری طور بودن بازم خوبه شما بودین ی چیز پوشیدم اما مثلا ییکی از اقایون که متاهل بود از اصفهان اومده بود و ساعت ۴ صبح وقتی میرقصید دست بقیه خانمها رو میگرفت و با هم میرقصیدن ی وضعیت چندشی بود

مهستی گفت خواستگار نیافتی ؟

گفت یکی از پسرا که هیچ جلوه بصری نداشت تا آخر بهم نگاه میکرد و من پیش خودم میگفتم خدایا مردم رو برق میگیره و منو چراغ نفتی ، اما با اینکه قیافه نداشت از ماشینش معلوم بود از پولدارترین ها هست اما خب من غلام رو با اینکه اونقدرا هم پول نداره اما اخلاق داره رو ترجیح میدم همین پسر تو جشن آخرای تولد انقدر آب شنگولی خورده بود که میگفت یکی منو برسونه خونه ( بیچاره غلام ... بالاخره ی جا از غلام تعریف داد:/)

۲- مه رخ چرا انقدر دم نوش و چایی میخوره ؟:/

۳- ایران داره نون و ماکارونی میخوره ... وایب باباها رو میده 💚🥰

۴- مهستی میگه هندونه و پنیر با هم مزه بهشت میدن 🤔 ... (نخوردم)

۵- اول سال ... ورودی های جدید رو دیدم ... انگشت بر دهان حیرت زده عبور کردم ... قضیه اینجور بود دو تا دختر ترمکی ( ترم یکی) و پسر ترمکی سه تا صندلی دسته دار کنار هم گذاشته بودن و یکی از دخترا با ذوق داشت چیزی رو تعریف میکرد و اون پسرم صورتش با دخترک یک وجب فاصله داشت دو تا دست زیر چونه و تو چشماش کلی ستاره میدیدی

قیافه من :🤨😬

پناه بر خدا از ورودی های جدید ... معلوم نیست اینا چشونه ؟؟!!

۵۷۶🐡

گیم او ترونز:

خیلی ناراحت کننده هست سانسا اول قرار بود با جافری ازدواج کنه ، جافری ی عقده ای بود ی بچه لجباز ... و الان قرار شد با روس بولتون ازدواج کنه ... روس بولتون صدمرتبه از جافری دیوونه تره ، امیدوارم این تصمیم عملی نشه ، خیلی وحشتناکه سانسا مثل تئون گریجوری عقلش رو از دست بده 🥺

۵۷۵🐡

۱- خیلی وقت پیش وقتی که حلما تازه جدا شده بود ، مندرباره رابطه بدون تعهد حرف زدم و اما اون گفت نه ! این جور روابط فقط دلشکستن خودت آخرش هست یا وقتی که درباره عمل زیبایی مثلا زاویه فک و اینا گفتم باز رفت تو فاز رشته دانشگاهش و گفت آدم باید خودش رو همونجور که هست دوست داشته باشه و خودش رو نباید نازیبا ببینه ... تاااااا اینکه جدیدا دیدمش و بهم گفت نظرت چیه من بینی ام رو عمل کنم ... گفتم بینی ات خوبه 🤨😐 گفت از روبه رو آره اما از کنار نه ،اون روز همکارم قبل و بعد عمل بینیش رو نشون داد تا خیلی تغییر در جهت مثبت کرده بود

یا بار بعد واسه بعد از ازدواج مجددش بود وقتی بهش سلام کردم فورا گفت چرا من تو دوره مجردیم هیچ رابطه ای نداشتم ! چرا انقدر خودم رو محدود میکردم!

من اندر پس ذهنم میگفتم منم همینا رو قبلا بهت گفته بودم و تو ی نه بزرگ آورده بودی :"/ ... انگار متاهلی بد میگذره حلما ژان :"/

۲- معلم کلاس زبان هر وقت میخواد جمله بگه ... جمله اش حول موضوع دوست دختر فلانی چقدر خوشگله هست 😅😂🤣

۳-

ادامه نوشته

۵۷۴🐡

بچه ها

کسی میدونه حدودی ترم ۱۳ کلاس زبان حدودی میشه کجای کتاب امریکن انگلیش فایل 2 ؟ 🍓

بعدا نوشت : خب انگار کسی چیزی نمیدونه

۵۷۳🐡

چرخه تخریب چربی :

اسید چرب و انرژی و کوآنزیم آ توسط آنزیم اسیل کوآنزیم آ سنتتاز میده ، اسیل کوآنزیم آ و انرژی کمتر و ppi

ادامه

اسیل کوآنزیم آ و کارنیتین توسط آنزیم کارنیتین اسیل ترانسفراز میده اسیل کارنیتین

ادامه

اسیل کارنیتین و کوآنزیم آ توسط آنزیمی که اسمش رو نمیدونیم میده اسیل کوآنزیم آ و کارنیتین

شروع تخریب چربی!

اسیل کوآنزیم آ و فَد توسط آنزیم اسیل کوآنزیم آ دهیدروژناز میدهد بتا انول کو آنزیم آ و فَد اچ 2

ادامه

بتا انول کوآنزیم آ و آب توسط آنزیم انول کوآنزیم آ هیدراتاز میدهد ال 3 هیدروکسی اسیل کوآنزیم آ

ادامه

ال 3 هیدروکسی اسیل کوآنزیم آ و ناد مثبت توسط آنزییم دهیدروژناز میده ۳ کتواسیل کوآنزیم آ و ناد اچ و اچ مثبت

ادامه

۳ کتواسیل کوآنزیم آ و کوآنزیم آ اس اچ توسط آنزیم تیولاز میدهد اسیل کوآنزیم آ و استیل کوآنزیم آ

پ.ن: واکنش مغزم اینه :

+اینا چین ؟ ازم دورشون کن ... 😵

- فامیلای چربین ، غریبه نیستن😩

+ دورشون کن 😰

- امتحان میانترمم نزدیکه ، باید همه قوم و خویش چربی رو بشناسی😭

+ دروغ میگی خانواده پروتئین و دی ان آ هم باید یاد بگیرم🤯

- محض رضای خدا ... چرا انقدر اذیت میکنی؟!😱

+ داخل همه اش کوآنزیم آ هست! 🤢🤮

- عزیزکم کو آنزیم آ یک عدد ... لا* شی هست که با همه میپره تا چربی تخریب بشه باید یاد بگیری پارتنر های کوآنزیم آ کیا هستن 😑😬

( اصلا رمز گذاریم واسه تخریب چربی موهای ادم رو میریزونه 🤧)

۵۷۲🐡

۱- +چرا اسمت رو فادیا گذاشتن ؟

چون بابام دختری رو که عاشقش بود اسمش فادیا بود اما مادربزرگم راضی نبود و به دروغ گفت شما خواهر بردار رضاعی هم هستید و من بدنیا اومدم و اسم اونو واسه من گذاشتن ( اگر من بودم جنگ راه مینداختم 😒 این کارا یعنی چی؟؟ یاد معشوقش هنوز باهاشه ؟!😑)

۲-قرار شده بچه های اتاق موهاشون رو رنگ کنن ، فادیا میگه هر کی از اتاقمون رد بشه میفهمه همگی مون توطئه کردیم واسه رنگ آبی... انگار ی کاسه رنگ آبی مجانی ریختن رو سر همه

۳- موهای مستی هرچی میکنن آبی نمیشه ، نهایت تلاش رنگ موهاش رو به سبز یشمی رسونده و آرایشگر که یکی از دخترای خوابگاه هست میگه مهستی موهات دیگه مو نمیشه ،

پایینش سبز یشمی بالاش سبز لجنی ... این اصلا شبیه آبی که مهستی دوست داشت نیست

۴- آرایشگرمون میگه الان فهمیدم باید رنگ نیلی میگرفتی تو اصلا نگرفته بودی همچین چیزی ! مهستی گفت مغازه دار چیزی نداد ...

۵- یکی از دخترا از تو سالن به مهستی میگه اصلا رنگ آبی رو مو در نمیاد ...اگر بذاری سبز درمیاد مهستی گفت مرسی حالا میگی

۶- الان که پشت موهاش خیسه رنگش سبز لجنی هست و بهش میگن بعدا سبز میشه

۷- خب بالاش نیلی متالیک ( سرچ کنید ) هست و پایینش سبز لجنی و اون تارهای مویی که قبلا حنا زده بود هم سبز زیتونی شده ... قشنگ معلومه ی چیز غیر منتظره ای شده فقط با لبخند میگه رنگش رو دوست دارم اما یاد رنگ موهای هرزه ها میوفتم 😐

۸- مهستی تو اتاق راه میره و میگه حس میکنم موهام خوب شده اما بچه ها ... اینجاش نگاه من و ساکورا کرد و گفت چرا نمگین خوب شده یا تعریف از موهام نمیکنین ؟! ما سکوت کرده بودیم ... فادیا از اون ور خندید

۹- یکی از دخترا اومد داخل گفت مهستی میشه نگاه موهات کنم ، بعد با ناز گفت موهات خیلی خوب شده ... اما یدفعه گفت هدفت چه رنگی بوده ؟ مهستی گفت آبی که دخترک زد زیر خنده ... مهستی چیزی نگقت و بعد که دخترک رفت گفت بچه ها اگر شما خندیدین یعنی من زشت شدم

۵۷۱🐡

۱- بچه های اتاقمون از ۸ نفر ۵نفرشون سریال چشم چران عمارت رو نگاه میکنن! ی نفر دانلود میکنه و به هم شر میکنن ... دخترا خیلی وقته درگیر نگاه کردنش هستن و فکر میکردم الان قسمت ۱۲۰ هست ! اما ساکورا گفت نه ... قسمت ۲۸ تازه اومده !

آذین گفت داری فرید رو نگاه میکنی ؟؟ گفتمش نه ... منظورت از فرید چیه ؟! گفت چشم چران عمارت رو میگم

۲- Last night really was cherry on the cake 🧚‍♀️🎶

۳- من نیز به انجمن مصرف کنندگان ال دی پیوستم 📿... حسش چجوریه؟ ی حالت تهوع وحشتناکی داره که خیلی بده یعنی اینجوریه من سر کلاس نشستم استاد داره درس میده دانشجو کناریم اسپری با بوی تند به خودش زده و من تنها واکنشم اینه مشتم رو جلو بینیم بگیرم تا بالا نیارم ... آذین گفت کاش،هیچ وقت مجبور نمیشدی برای تنظیم هورمونهات از این قرص مصرف کنی ... گفتم پس خودت چیکار میکنی بعد ازدواج ؟ گفت من به غلام هم گفتم کسی که باید برای بچه دار شدن از وسایل مراقبتی استفاده کنه من نیستم ... خودشه 🤥 من هیچ وقت این قرص رو نمیخورم

۴- ی نفر اومد داخل و گفت بچه ها سوسیس رحمت خدا رفته ؟؟ ...خیلی سعی کرده بودم تا یادم بره اما دوباره حس اش اومد ، اینکه دیگه نیستش اما ما هنوز باورمون نمیشه :"(

مینا گفت آره ، خیلی وقته قبل عید بود

۵- سوسیس میگفت تو کارشناسی مقاله ارشدش رو تموم کرده بود و قرار شد ی روز با هم درباره مقاله نوشتن صحبت کنیم اما نشد و بعد خبر فوتش اومد ... دیشب ی سری کلاس مقاله نویسی افلاین دیدم که بخاطر عید تخفیف گذاشته بودن و دیگه گرفتمش

۶-

۵۷۰🐡

چقدر خوبه که آهنگ و هندزفری هست

وقتی داداشت بخواد چرت و پرت درباره ات ردیف کنه وقتی هندزفری بزنی و اهنگ شروع به خوندن کنه فقط میبینی دهنش تکون میخوره و هیچکدوم از حرفاش رو نمیشنوی💥

۵۶۹🐡

الان وضعیتم برای جواب به تمام چیزایی که اطرافم رخ میده ... به درک هست

داداشم هر روز فکراش رو به زبون میاره و میگه کلی دختر خوشگل تر از تو هست ... به درک

خانم نادری با ترحم درباره ام صحبت میکنه و میگه چرا ازدواج نمیکنی ... به درک

زندایی میخواد نصیحت کنه اما تحقیر میکنه ، وزن بیاری میگه حواست باشه لاغر بشی میگه حواست باشه ... به درک

درحالی که مشکلاتم و بیکار بودنم همینجوری نمیذاره بخوابم و نمیدونم آینده ام باید چی بشه ... بعضی وقتها فکر میکنم مهم نیست چجوری بگذره اینکه من ی مشکلات دیگه دارم و بقیه نمیتونن مثل من زندگی رو ببینن ... اینکه اینا فقط باید بگذره و تا تموم بشه

۵۶۸🐡

نونام رو دیدم گفت الان دونستم با آدمایی که میرم تور ... آدمای درستین یعنی اونجور نیست که شب دور هم جمع بشن آب شنگولی بخورن روزی که خواستیم حرکت کنیم دوتا جوراب برداشتم که بو نگیرن ( تور ی روزه بود ) وقتی که رفتیم یکی از پسرا گفت وای من چیکار کنم منکه فقط ی جوراب آوردم و من گفتم من جوراب دارم میخوای ؟ بدین گونه جورابم رو بهش دادم

گفتم کدوم جورابت رو دادی اصلا اندازه اش شد ؟!

گفت ی جوراب داشتم ساق بلند بود (سه انگشت بالاتر از مچ) بالاش یک پاپیون بود رو بهش دادم و وقتی پوشید اون قسمت پاشنه جورابم واسه اون قسمت کف پاش ... انقدر کوچیک بود

و برگشتن بهم گفت الان ۶ ساله با ی دختری دوسته که دختره ده سال ازش بزرگتره

گفتم خودش چند سالشه ؟

گفت خودش ۲۶ و دختره ۳۶ سالشه و میگقت خودم خودم رو میشناسم و میدونم قیافه و چهره واسم خیلی مهمه حالا هر چقدر دختر خوبی باشه ، دخترا وقتی بچه بیارن قیافه شون بزرگتر نشون داده میشه اون موقع قیافه دوست دخترم ۴ سال بخواد بزرگتر نشون بده میشه ۴۰ و من فقط ۲۶ سالمه !

وقتی پیاده شدم جورابم رو تو ماشین دیدم ( خواهر من عین چی لباساش و وسایلش رو دوست داره به کسی نمیده ) و فقط نگا جورابم کردم و بیخیالش شدم و درو بستم

فرداش مدیر تور زنگ زد گفت ماگم جا مونده بود و بهم گفتن برام میارنش و عصرش همین پسر زنگ زد گفت بیاین جلو در وسایلتون رو آوردم رسیدم جلو در ...همه اش این ور اون ور رو نگاه میکردم تا حراست منو با لباس کار نبینه بعد دیدمش و بهم گفت خانم فلانی من میخوام واسه خانمی چیزی بخرم اما نمیدونم سلیقه اش چجوریه میشه شما باهام بیاین مغازه .... حالا منم رفتم باهاش چند تا مغازه جوراب فروشی اطرافمون میگم من نمیدونم سلیقه اون خانم چجوریه و اونم میگه نه هر چی که فکر میکنید خوبه رو بردارید و باز گفتم من نمیدونم اون خانم چه جوری دوست داره ! دیگه ی رنگین کمونی و آوکادو خندان برداشتم و بعدا فهمیدم اینا رو واسه خودم میخواسته بده

پ.ن: خواهرم تو اوج گرما ... وقتی داره از گرما شره شره عرق میریزه تو اتاق جورابا رو میپوشه و راه میره :/

البته خواهرم کلا لباس دوست داره انقدر که شورت با طرح باب اسفنجی براش بگیری بازم ازت ممنونه ❤❤❤❤❤❤❤

بهم گفت منم برات جوراب طرح بری زنبوری گرفتم و گفتم با کفش نپوش اما تو همیشه با کفش میپوشیش گفتم هوا گرم شده ... با ناراحتی نگام کرد گفت اما من دوست دارم تو اینا رو رو فرش بپوشی 💔😿