چند وقت پیش ساغر دعوتمون کرد به ی کافه

بعد همون جور که اطراف رو نگاه میکردم یک دختر دو پسری رو دیدم که بعد ما اومدن نشستن ... دقیقا رو به رو ما نشستن و ما سرمون رو بالا میاوردیم اینا رو میدیدیم... داداش دختره هم بود ... معلوم بود داداش دختره هست چون اخماش تو هم بود و نقش هویج رو داشت بین لاو ترکوندن اینا

ساغر نگاشون کرد گفت این روزا پسرا دنبال دخترین که سر کار باشه تا خودشون کاری نکنن ، الان این پسر دختری که باهاشه نصف خودشم خوشگل نیست

.

.

.

بعد من اینا رو داشتم به نونام تعریف میکردم و خیلی تاکید میکردم : نونا پسره خیلی خوشگل بود ، درحالی که دختره اصلا خوشگل نبود !

نونام گفت چرا اینجور فکر میکنی که حالا پسره خوشگل تره یا دختره شاغله ... نمیتونن بی منظور باهم باشن؟!

گفتم من میگم پسره واقعا خیلی خیلی خیلی خوشگل بود ...(خوشگل منظورم ی قیافه دخترونه نیست ... نمیدونم چجوری توضیح بدم )

اول از همه جدا از اینکه خوشگل بود ... خودش مرتب و تمیز بود و اخم نداشت !( خیلی ریلکس بود! خودتون میدونید پسرای اینستاگرام همیشه اخمو هستن🤢 )

.

.

.

بعد من این پسر رو دیدم تو ذهنم با داداش خودم مقایسه اش کردم ... نه بخاطر خوشگلیش ... بخاطر ریلکس بودنش اینکه وقتایی که استرس داره خیلی لبخند میزنه و تند تند حرف میزنه... کلا به فکر خودش نیست و نگرانی هایی داره که اصلا بهش مربوط نیست یکیش پول تو جیبی من

بعد یاد سرتق بودن هاش افتادم گفتم چرا من دارم بخاطر این بشر اوقات خودم تلخ میکنم ؟!

پس به هیچ جام نگرفتم و غذام رو خوردم !