این اومونی از در اومد داخل نگاه من کرد گفت کی به دخترم گفت من لضافه کاری وایمیسم ؟؟

همچنان نگاه من میگرد ، انگار به اولین نفری که شک داشت من بودم ! منم گفتم چیزی بهش نگفتم واقعا راست میگم 

و بعد اونونی سرش رو برگردوند سمت داداش سینگل ... اونم نتونست تحمل کنه و با ی لبخند گفت آرررره زنگ بهم زد گفت مامان کجاست منم گفتم سرکاره دیر میاد و بعد اونم گفت چرا دیر میاد مگه پولاتون تموم شده که اومونی اضافه کاری وایمیسه ؟؟!

و بعد مامان هم گفت من شک نداشتم کار خودت بوده و نتونستی جلو زبونت رو بگیری و دخترم رو ناراحت کردی و... زنگ زد بهم گفت کجایی ؟ گفتم خونه ام اونم گفته داری دروغ میگی ! مگه نگفتم دیگه نوایس ! دیگه باهات قهرم و باهات حرفی نمیزنم و اینا 

و خب مادرمم کلی ناراحت بود و کارد میزدی خونش درنمیومد ( ؟!) 

 

 

پ.ن: من خدا رو شکر میکنم اون جوری که مادرم با من رفتار میکنه با خواهرم رفتار نمیکنه ... چون نونام  درسته هر چیزی ناراحتش کنه براش فرقی نمیکنه طرف مقابلش کیه و زود بیانش میکنه و مثل من نیست اما از اون طرف ی بعد مخفی خیلی خیلی حساسی داره