۶۸۲🌾

مدیرگروهمون گفت با ی استاد خارجی حرف میزدم بهش گفتم میشه چند تا مقاله با این موضوع برام پیدا میکنی ؟ و اصلا انتظار نداشتم واسم چیزی بفرسته چون آخه من ی آدم غریبه که نه دوستشم و نه میشناسم نه چیزی

چند روز بعد دیدم چندین تا مقاله برام فرستاده ... اصلا هم اینجور فکر نکرد که اره فلانی میره درباره اش تحقیق میکنه و از من جلو میزنه ! یعنی همچین ادم دست به خیری بود

.

.

.

بعد به من گفتن به دکتر فلانی که مسئول ژورنال و این چیزاست پیام بده تا واسه موضوع قابل قبول بهت کمک کنه ... منم پیام دادم اول گفت نمیشه و بعد گفتم ی موضوع در هر مسئله ای که قابل قبول باشه ... و اون دیگه جواب نداد

منم نمیدونستم از درخواستم خوشش نیومده ؟! یا اینکه چون دانشجو ام و از استادم درخواست موضوع قابل قبول کردم خیلی کار ناپسندیده ای بود یا اون چون بزرگترم بود نباید همچین چیزی سوال میکردم ؟

۶۸۱🌾

ساحل رفتن با دو تا دختر:

من فکر میکردم ساکورا به نسبت مه رخ عاقل تر هست

...

ادامه نوشته

۶۸۰🌾

بند بند بدنم درد هست و تب دارم💔

۶۷۹🌾

چرا میخندید ؟

نکنه از این فرایند اینجوری آویزون شدن خوشش میاد ؟

۶۷۸🌾

فرایند زن گرفتن پسر خاله صرفا برای خندیدن :

به پسر خاله میگم فردا محل کارت میشه محله بغلی مون !

و تو شروع به کار میکنی ...! کسی رو نمیشناسی و حس غریبی داری ! تو همین روزا بابای فاطی (فاطی ی شخصیت خیالیه ) که رییست هست و همه کاره اونه دستش رو میندازه گردنت و میگه آقای فلانی تو مثل پسر نداشته خودمی ! چه فاطی که دخترمه ... چه تو که عین پسرمی هیچ فرقی بین تون نیست !

امروز عصر خانومم بوقلمون شکم پر گرفته فقط واسه تو ...

میگی نه مرسی لازم نیست مزاحم اوقاتتون نمیشم

اما بابای فاطی میگه اصلا تین حرفا رو نزن ... اگر نیای از گلوم پایین نمیره و تازه فاطی و خانومم نارحت میشن

اون روز تموم میشه و میری خونه اش

روز بعدی باز بابای فاطی میگه بیای دفترش و میگه شیشلیک رو فاطی مخصوصی واسه تو درست کرده و باید بیای

میری خونه شون فاطی رو میبینی خیلی خانم تیپ زده و با خجالت و لبخند نگاه میکنه و دیس شیشلیک رو میذاره جلوت و میگه بفرمایید

اینجا خود مامانه شماره فاطی رو بهت میده !!!! و میگه تو عین فاطی و فادیا برام عزیزی هر جا هر مشکلی داشتی من کانکشن زیاد دارم و با ی زنگ مشکلت رو حل میکنم

و دو هفته بعد فاطی و مامانش و باباش زنگ پشت زنگ میگن بیا خونمون ماهی شکم پر برات درست کردیم اینبار که میری

مامان فاطی میگه خیلی دلم میخواد تو و فاطی با هم باشین ... ی خونه سه طبقه دارم تو کاشون ... طبقه هم کف خودمم ... و اگر روزی خواستم جابه جا بشم تو هم باید با فاطی بیای ، عین پسرم دوستت دارم و نمیتونم ازت جدا بشم ... تو فقط با فاطی ازدواج کن

بعد بابای فاطی هم زنگ میزنه به بابای پولکیت میگه همین الان یکی از خونه های چند طبقه ی واحدش واسه پسرته به شرط موافقتت با با هم بودن فاطی و مزدوج شدن اینها

یدفعه پسر خاله خندید گفت هی هی ... ترمز بگیر داری داستان داداشت رو تعریف میکنی ... !

گفتم تو هم مثل داداشمی ! سرت به کار خودته و اهل دود نیستی و خانواده ات هم خانواده خوبیه و فاطی هم نه اخلاق داره نه اونقدرا خوشگله ... دیگه اینجا پدر پولدار باید واسه دخترش آستین بالا بزنه -_-

.

.

.

اون روز که شنیدم گفت بعد آموزش تو تهران قراره برگرده تو محل خودمون

گفتم پسرخاله حواست باشه بابای فاطی با مرغ شکم پر گولت نزنه

خندید

۶۷۷🌾

کنار دریا مقاله میخونم

🤌

.

.

.

با دو تا دختر ۱۷ ساله میخوام برم دریا

اون فاطی که به زور از پسرای تو کافه دورش کردم

ساکورا و مه رخ چیکار کنن؟💅

۶۷۶🌾

برم دریا

یا

مقاله و کتابام رو بخونم تا زود تر از این خوابگاه فرار کنم ؟

۶۷۵🌾

در کلاس رو باز کرد و گفت هر دری که باز میکنی یک دنیای جدیده ... پس همیشه بسم الله بگو

.

.

.

یاد فیلم عالیس و دکتر استرنج افتادم

۶۷۴🌾

من به تو می‌گویم که قوی باشی و می‌دانم که گاهی کلمات، واقعا معجزه می‌کنند.
من روزهای سخت زیادی دیده‌ام، رنج‌های زیادی کشیده‌ام و اندوه زیادی را به جانم، خریده‌ام.
من تا انتهای دردهای زیادی رفته‌ام، زخم‌های زیادی را به جان لمس کرده و پایان اندوه‌های زیادی را به چشم، دیده‌ام.
من به تو می‌گویم که قوی باشی چون دیده‌ام که تمام مسیرهای درد، به مقصدهای خوبی می‌رسند و هیچ مسیری خالی از امّید نیست.
که هیچ شبی بدون ماه و هیچ ماهی، بدون خورشید نیست.
من به تو می‌گویم که قوی باش و ایمان دارم که گاهی کلمات، واقعا معجزه می‌کنند...

از مینسو

پ.ن: متن بالا رو خیلی دوست دارم

۶۷۳🌾

دلم تنگ شده واسه گذشته

همون روزهای تکراری حوصله سر بر

و الان میگم کاش میشد ی جوری برگشت به همون روزا و قدر اون روزا رو بیشتر میدونستم .

ادامه نوشته

۶۷۲🌾

بیشتر کلاسام صبح ساعت ۸ هستن و نت منم همون موقع ها وصله ... استاد درس میده و من ...

من دارم پراک* سی ها رو یکی یکی امتحان میکنم و وقتی سرم رو بالا میارم میبینم استاد با یک نگاه معنی دار ؟ نگام میکنه انگار که بگه احترام ات رو دارم نگه میدارم...

۶۷۱🌾

‌ ‌ ‌‌‌ ‌
چرا من هروقت میخوام درس بخونم خوابم میاد؟ با اینکه قبلش هم کلی خوابیدم و استراحت کردم ولی بازم تا میام درس بخونم خوابم میاد
چیکار کنم این مشکلم حل شه؟.

.

..

.

.

.

.

.

.

.

جواب: خب تبریک میگم بعد درجه ب *** رفتن درجه ب عرفان رسیدنه ک دیگ هیچی واس از دست دادن نداری و قشنگ همچیو ب کتفت دایورت میکنی و بیخیال میشی ب همی مرحله رسیدی احتمالا

۶۷۰🌾

ارسالی ناشناس:‌ ‌ ‌‌‌ ‌

سلام وقت بخیر

دوست دارین به چ سوالی پاسخ بدین ولی کسی ازتون نمی‌پرسه؟

@NazareToChie

جوابها :

-که چشیده انقدر چشمات غم دارن

-زن نمیخوای پسرم

-رشته ات چیه ؟ پزشکی ؟

-بپرسن تو چطوری اینقدر جذابی ؟🥺

-ولی همیشه میگن مگه میشه یکی اینقدر اسکل باشه

🙁

-از چی ناراحتی همه چیزایی که ناراحتیو بگو من حلش میکنم

-درامدت چقدره

-دلم میخواد مامانم بجای قضاوت بیاد باهام حرف بزنه

شماره کارتت چنده

-ایا این یک میلیارد دلار رو میخوای

-دانشجو پزشکی هستی؟

-کیی کاری به کارمون نداشته باشه راحت تریم

-اول مرغ بود یا تخم مرغ؟

-میخوام بفرستمت نیویورک میری؟

-دوست دارم بپرسن ماهی صد میلیون بزنم ب کارتت یا دویست میلیون 🚶‍♀

-رشتت چیه😂😂

-چقدررر همه لنگ پولن!

-ایا دوس داری بفرستمت با هزینه خودم کانادا بری دارو بخونی؟

-چی کار کنم خوشحال بشی؟

-از یک مرد نباید درامدشو پرسید از خانوما هم سنشونو😂

-اذیت نیسی؟؟چیزی اذیتت نمیکنه؟؟از فلان کاری که بهت گفتیم انجام بده راضی هستی؟حال دلت چطوره؟؟

پ.ن: بیشتر جوابا معلومه کیایی که تو دهه ده سالگی(؟!) هستن جواب دادن

۶۶۹🌾

هم آیه هم نونام ... وقتی کارآموز بودن یا بیکار بودن ... بهشون میگفتم حداقل ابرو تون رو تمیز کنید یا به اون آیه میگفتم حداقل وسط ابروت رو بردار میگفت چون هیچ جایی کار واسم پیدا نمیشه حوصله هیچ کسی و هیچ کاری و هیچ جایی رو ندارم

الان من ابروم یکم اندازه ی کوچولو بی نظم شده و نونام میگفت چرا ابروت رو تمیز نمیکنی مثلا دانشجویی ! میری سر کلاس !

گفتم من مرتب تر از زمان نا به سامانی شمام ... و من خودم میدونم ولی ...

۶۶۸🌾

ی دختری تو خوابگاه بود خیلی خوشگل بود و اوایل خیلی با هم جور نبودیم اما بعدها بخاطر سالنها زیاد پیشش میرفتم و فکر میکردم آدمی میل اون هیچ مشکلی واسش تو زندگی تعریف نشده ! ... چرا اینجور فکر میکردم ؟ چون همیشه ریلکس بود و دیر با همه اوکی میشد لبخند هاش و خودش خوشگل بودن

بعد حالا داشتم به مامانم میگفتم تو راهپله پشت بوم نشسته بود و منم پایین بودم و زنگ زد به مادرش گفت سلام مامان و مادرش گفت سلام و اون شروع به گریه کردن کرد

و منم اون پایین تو شوک و میگفتم تو رو خدا گریه نکن :(( ... نمیتونستم بالا برم همونجا نشسته بودم و مادرش میگفت آروم باش

اون موقع موچول میگفت سرپرست داره تو فشار میذارش... وقتی مهر اومدم خوابگاه تا واسه همیشه رفته :((

۶۶۷🌾

واسه بچه های هنر اصلا طالب نیستن 🤣🤣🤣

به نظرتون چرا ؟

چون همگی دخترن و حتی استاداشونم خانمن

۶۶۶🌾

تو اتاق جدید پیش ترم یکی هام 🥲

دارن ناخن میکارن استادشون شون تور کنن😀

۶۶۵🌾

من کامنتاتون رو میخونم ❤

.

..

.

دیشب حدیث بهم زنگ زد و گفت از شرایط شغلش ناراضیه ! حدود یک ساعت و نیم حرف زدم تا اینکه گفت قراره با هم کلاسی پسرش بعد کاراموزی تو ی اتاق باشه و میترسه عاشقش بشه:"/

گفتم انقدر مطمئنی؟!

گفت آره انقدر مطمئنم و همین منو میترسونه ، مردای خانواده این پسره آب دیدن ؟! خودت میدونی بخاطر رسوایی خواهرم پدرم چقدر اذیت شده نمیخوام ابروریزی دوباره ای به وجود بیاد

گفتم اتفاقا پسرای این خانواده از دخترایی که شخصیت رهبر دارن خوششون میاد ... یکی عین تو ! مگه تو کلاس این ترم چند تا دختر پسرین ؟! مطمئنی شاید حالا بین این همه آدم ... اصلا بعد اینکه رفتی سرکار ی درخواست بده

گفت میشه بهم بگی پسره پسر خوبی هست یا نه ؟

گفتم میخوای شایعات درباره خانواده اش رو بهت بگم ؟

گفت آره میخوام بدونم و عاقل باشم و هیچ کار خطرناکی نکنم

:/

پ.ن: اینجا باید چیکار کرد ؟ از جنا* یات خانواده اش گفت (جمله پدر رو ببین پسر رو ببین ) یا بگی ما چیکار به دوتا عاشق داریم ؟ ... که البته اینا هنوز عاشق نشدن

۶۶۴🌾

شادمانه بر طبل بکوبید💃💃💃💃

خیلی یدفعه ای شنیدم که سرپرست داره پشت گوشی دعوا میکنه و میگه وسط ترم نباید یدفعه قرارداد و کنسل کنی و...

منو میبینید اون لحظه با شنیدن کلمه کنسلی داشتم رو ابرا سیر میکردم !!

فورا بهش گفتم من الان جابه جا میشم

و بدین گونه تو چند دقیقه از اون اتاق فرار کردممممم

وای اصلا خیلی خوشحالم 😭😭😭😭😭😭😭😭

۶۶۳🌾

من مسئله خوابگاه رو به مادرم گفتم چون واقعا احتیاج داشتم اون بشنوه ... نمیدونم حس میکردم تحمل این اتفاق بهتر میشه اگر بهش بگم

مامانم گفت واقعا من نمیتونم بیام با هم اتاقیات واسه حق ات دفاع کنم این بر عهده خودته ( واقعا اینو راست میگه به عهده خودمه)

گفت میدونی خوابگاه همینجوره اون پسر خاله ات هم که رفته تهران و تو خوابگاه هست همه چیزش رو دزدیدن ... کفش ، کلاه و گرمکنش و لباساش چند تا وسایل دیگه اش ...

تو از خوابگاه نباید انتظار چیز زیادی داشته باشی تنها راهش تحمل کردن و تموم کردن دانشگاه هست

و الان من رو تو استرس انداختی که اون دخترا میخوان چیکارت کنن ...

۶۶۲

وقتی آدرس جیمیل میگذارید چک کنید شاید ایمیل داده باشم 🦤🧃

۶۶۱🌾

بعضی وقتها که تو خیابون دارم راه میرم

فکر میکنم ته این همه خوندن چی میشه ؟

واقعا قراره جایی شروع به کار کنم ؟ سابقه کار از کجا پیدا کنم ؟ آشنا از کجا پیدا کنم ؟

این آینده میخواد چی بشه ؟

اصلا کاری پیدا کنم کجا ساکن بشم ... با بچه هایی بدتر از بچه هایی که الان باهاشون هم اتاقیم ؟

تنها چیزی که بهم امید میده تا این فکر ها اذیتم نکنن اون پروژه آپولو هست که باهاش از رشته قبلی انصراف دادم

۶۶۰🌾

چرا امروز ماشاءالله انقدر بازدید داشتم ؟!

کسی منو لینک کرده؟ o_O

۶۵۹🌾

دلم میخواد سرپرست بهم زنگ بزنه بگه تو یکی از اتاقامون که شرایط خوبی داره ی نفر میخواد جابه‌جا بشه و میتونی اتاقت رو عوض کنی ... فقط مشکل اینه که دلم میخواد !

و این اتفاق تا آخر ترم بعد از تموم شدن امتحانا پیش نمیاد

و واقعا رخ دادن امچین چیزی یک معجزه هست و اصلا ممکن نیست

۶۵۸🌾

عمیقا به دعاتون احتیاج دارم🖤

برای عوض شدن اتاقم ، تختم و بچه های اتاق 💔

۶۵۷🌾

چرا تعبیر خوابای من به نحوی سمت خود ک* شی میره ؟!

.

..

.

منکه کمتر از قبل بهش فکر میکنم !

۶۵۶🌾

نویسنده یکی از فصلهای B :

من خیلی برونگرام و بر این باورم که "انسانها با کلمات ارتباط برقرار میکنن" پس نه تنها باید اینکارو بکنن بلکه باید خیلی خوب انجامش بدن. ادم باید بلد باشه از زبونش حرفه‌ای استفاده کنه. چیزی که Bی فصل ژولیت نداشت. اون بشدت درونگرا بود و فن بیانش ضعیف. مطمئنم فقط عده‌ای متوجه منظورم میشن. اون حرف میزد اما حرفاش مفید نبود! مهارت حل مسئله نداشت. چیزی که تو ذهنش بود رو بلد نبود "بیان" کنه.

با همه ی اینا پسر کوچولوی خودمه:)

.

.

.

پ.ن: راست میگه B چون فن بیانش خوب نبود از لجبازی استفاده میکرد مثلا تو قسمتی از داستان B بیماری عصبی پنیک داشت و نباید قهوه میخورد عدل جلو همسرش قهوه میخورد

۶۵۵🌾

ولی تجربه ام نشون داده

هر کسیکه بخواد جلوم قلدری کنه و رییس بازی دربیاره و تند و خشن حرف بزنه و حرفو کارهاش منطقی نباشه

منم ساکت نمیشینم

فقط حرفای دیشب دختره رو بدیدین که چقدر جلو دیگران مارموز بازی درمیاورد ! اون فک من باز نگاه میکردم ادم چقدر حیله گر و نیرنگ باز !!!

۶۵۴🌾

امروز صبح خواب میدیدم دارم سیگار میکشم !

تو راه سوپری خونمون !

با خودم میگفتم فقط چند تا پُک ؟! چون عصبیم و کم میکشم و میدم صاحبش :/

۶۵۳🌾

فکر کنید ی متجاوز رو ببرید پیش قاضی

هر چی به قاضی بگی ... انگار ***

فرد متجاوزم بگه من با همه اینجورم ، تو از رفتارای من بد برداشت کردی !

قاضیم بگه این بزرگتر از توعه خجالت بکش این حرف رو میزنی ... این وصله ها به این شخص مومنه پاک نمیخوره ... اصلا زشته به مدیر ساختمون درباره همچین آبرو ریزی حرف بزنی ... این اتفاق رو تو نطفه خفه کنید

۶۵۲🌾

فاک چرا اونی که گریه میکنه منم ؟!

۶۵۰🌾

میخوام با کسی که بهم قلدری میکنه و رییس بازی درمیاره بج* نگم

واسم دوعا بفرمایید امشب یا حامله میشم یا این یزید رو حامله میکنم🚶‍♀️🚶‍♀️🦩🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

۶۴۹🌾

با ساغر که اون بار کافه بودیم گفت دقت کردین سه تا آدم با شخصیت کنار هم نشستیم ؟

گفتم منظورت از با شخصیت چیه ؟

گفت آدم الکی نیستیم ... موچول تو بیمارستانه ، من دارروسازم تو هم رشته ات مثل ماست

.

.

.

ولی حرفش ناراحت کننده هست بیشتر آدمای اطرافمون آدمایی که شخصیت رو تو پول و موقعیت شغلی میبینن ... واسه این دو حاضرن تا کمر خم بشن و با لبخند بهت سلام کنن!

اگر قرار باشه تا چند سال شغلی نداشته باشی چی میشه ؟ قراره روی تاریک زندگی رو ببینی و تجربه کنی ؟

کی اهمیت میده تو نا به سامانی حالت چطوره ؟

۶۴۸🌾

یکی از فن های لویی و گوگه ی چیزی گفت !

تو فکر بردم

.

..

.


لویی و B که با عشق بچگانه توی سن کم ازدواج کردن اما خیلی زود پشیمون شدن حالا که سالهاست طلاق گرفتن و هرکدوم به موفقیت بزرگی رسیدن، همدیگه رو ملاقات میکنن.
(خود لویی یه نامزد مهربون داره که در هر شرایطی درکش میکنه و روی زخماش مرهم میذاره، برخلاف B که تصمیم گرفته دیگه به ادما اعتماد نکنه و آدمی رو وارد زندگیش نکنه )

هیچ عشقی وجود نداره
هیچ دلتنگی نیست
فقط درد و نگرانیه که توی قلباشون زنده ست. ناراحت کننده ترین بخشش اینه که نگران هم میشن اما نمیدونن دلیلش چیه. شاید عادت کردن...

باهم دعوا ندارن و صحبتاشون مثل دوتا شریک ساده ست
فقط با یه لبخند دردناک از کنار هم رد میشن و ارزو میکنن کاش اون اشتباهو نکرده بودن، شاید زندگی یه جور دیگه ای براشون رقم میزد و اونا عاشق ترین زوج روی زمین میشدن.

بیشتر پشیمونی رو توی این حرف نشون میده و ساید افکت هایی که مشکلات روی ادما میذاره مثل همون بی اعتمادی B به بقیه.
پشیمونی های بزرگی که بعضی اوقات قابل جبران نیست🤷‍♀

۶۴۷🌾

باز خوابگاه و جیره بندی کارت پولی ... عاه.... گلبم 💔💔💔💔

.

.

.

۶۴۶🌾

سر کلاس استادمون گفت بر اساس تحقیقاتم که تو مقاله ام نوشتم مردم شی راز تا چند سال دیگه ... تو سن بالا آلزایمر میگیرن بخاطر حجم بالای آلومینیوم آبشون (من فکر میکردم اینا بهترین آب رو دارن !!!)

اما استاد گفت بهترین آب آب نیاوران تهرانه ... بد ترین آب ، آب بوشهر هست تو مقاله عدد واسش ننوشتم فقط زدم a که یعنی ... اتمیه

یدفعه حرف رفت روی ساحل دریا بچه ها گفتن استاد این اصفهانیا و تهرانیا میان دریای شمال رو کثیف میکنن استادمون گفت خانومی تو قسمت x دیگه خودتون اب فاضلاب تولتتون رو میریزد و ربطی به اون بنده خداها ندارن ... هر کسی جای خودش

۶۴۵🌾

اصلا جدا از قضیه قلدری کردن و رییس بازی در اوردن و جای تختم که انگار خود قطب جنوبه ...

دو تا از بچه های اتاق ی جور نگام میکنن انگار آدم ندیدن !!!!

دارم لباسها رو مرتب میکنم یا لباسم عوض میکنم میبینم نگام میکنن اما دکمه شون خاموش شده ؟! هنگ شدن ؟!

.

.

.

وقتی با فاطی رفتم بیرون نصف راه رو ایه الکرسی میخوندم ! اصلا با این دختر حس امنیت ندارم ... مدیونید فکر کنید که کل راه به فاطی ملک مینداختنن و کلا هر جا پسر وایساده بود ی جور دیگه به فاطی نگاه میکردن

کلا ی حس ناامنی داشت و استرس میگرفتی

۶۴۴🌾

انقدر بدم میاد تو رابطه دختر رییس بازی در بیاره

انقد بدم میاد

انقد بدم میاد

انقد بدم میاد

بعد از اون طرف پسرایی میبینی که التماس میکنن تا تحقیر بشن

انقد بدم میاد

.

.

.

پ.ن : معلومه خوابگاه داره بهم فشار میاره و دارم از زمین و زمان ایراد میگیرم ؟

یادم نیس

با فاطی اومدم لب دریا

.

.

.

فاطی میگه بیا بریم تو کافه کنار پسرا بشینیم دارن شعر میخونن

۶۴۳🌾

اصلا حوصله آشپزی ندارم

حاضرم گشنه بخوابم اما سمت آشپزخونه نرم

علاقه بین من و آشپزی موج میزنه!🦩

۶۴۲

دیشب انقدر عصبی بودم که دستام میلرزید 🤣🤣🤣🤣🤣😃

بخاطر تختی که واسم انتخاب کرده بودن

قرار بود دیگه ناسزا نگم ... ولی دیشب تا توانستم خودم رو خالی کردم و به این ترتیب هر چی بود گفتم

با مدیر ساختمون حرف زدم ... اول از همه شاکی شد و گفت همینی که هست ناراضی هستی برو جای دیگه و تو اصلا حقی نداری !

منم آمپر چسبوندم گفتم خانم فلانی وقتی بهت زنگ زدم گفتم همچین مشکلی دارم به عنوان مدیر اینجا و ی بزرگ تر انتظار دارم راه حل برام بگید نه اینکه چند تا شماره بهم بدید که دنبال خوابگاه باشم !

گفت رو زمین بخواب تو که راضی نیستی

گفتم من این همه پول ندادم که شما بگید رو زمین بخوابم

گفت پول پول واسه من نکن !

گفتم شما که پول اینجا رو نمیدید من دارم پول اینجا رو میدم

زنیکه چیز ، دستمال حجابیش رو سفت میبنده و بهش میگم نمیتونم بخوابم میگه این اتفاقا یک پوئن مثبته !

سو...

مرجان گفت بریم ساحل

گفتم مرجان من انقدر عصبیم که باید برم دریا کنار جیغ بزنم ... الان فقط تخلیه انرژی میخوام

یک جای دنج که باید پله میزدی تا بری پایین نشستیم و خودمون دو تا نشستیم

مرجان گفت شروع کن

و به ترتیب اسم میگفتم میگفتم ازتون متنفرم

کسی اطرافمون نبود اما بعد از ده ثانیه از داد زدن و جیغ کشیدن من یدفعه دورمون شلوغ شد :/

مرجان گفت لو رفتیم

ی آجُشی سن بالا تا چند دقیقه بالا سرمون وایساده بود و هی نگاهمون میکرد و مرجانم متوجه شد گفت بیا بریم ... این مرد بالا سرمون وایساده داره منو میترسونه

پ.ن: قبلا دو تا مرجان تو اتاق داشتیم

ی مرجان مهربون و ی مرجان که ثبات اخلاقی نداشت ... بیشتر وقتا از مرجان مهربون مینویسم

۶۴۱

خدایا کمک کن تختم عوض بشه😥😢😭😭😭😭😭😭😭😭😭

۶۴۰🌾

یادم رفت فیلم رو بگم پرامیس یانگ وُمن

این فیلمه درباره دوتا دوست ... دختر هستن که خیلی هم رو دوست دارن اما ی شب دانشجویی وقتی دختر مسط ! بوده همکلاسیای پسرش اون کاری که نباید رو میکنن

و صبح دختره پا میشه تا هیچی یادش نیست !

و بعد از این اتفاق مردم اونو به اسم پسر همکلاسیش که فیلمش پخش شده بود میشناختن نه اسم خودش

از دانشگاه ... از رشته ای که دوسش داشت انصراف داد و بعد فوت شد

دوستش هم برای همراهیش انصراف زد !!!

چند سال بعد وقتی داخل کافی شاپ کار میکرد یکی از همکلاسیای سابق اش رو دید تا متخصص شده و اون تعریف کرد که همه کسایی که تو اون جشن حضور داشتن الان زندگی شخصی و کاری بسیار خوبی دارن

اینجا این دختر دنبال همه اونهایی که به دوستش تهمت زدن میره و ...

۶۳۹🌾

و سریال promise young womans

این سلیقه ای هست اما من دوسش داشتم

اگر متن پایین رو بخونید روند داستان براتون لو میره

ی تخت گوهی رو برام انتخاب کردم واقعا موندم از کار این سرپرست بچه های پرستاری

من سرمایی ام ! و تخت ام دقیقا جلو کولر هست ... یعنی کولر دقیا بالا سر من هست و صدا میده

زیر تخت انقدر کوتاهه که چمدونم زیرش نمیره چون تخت بالام هیچی نیست که باهاش بتونم بالا برم و باید از تخت بغل بیام بالا و بپرم رو تخت خودم

نه رگال واسم هست نه چوب لباسی و ۵۰ درصد تخت رو نمیشه استفاده کرد

بعد بگین من الکی گیر به این پرستارا میدم

خدایی این چه تختیه از یک ماه پیش بهم پیام داده تخت برات رزرو کردم

۶۳۸🌾

۱- پیش به سوی خوابگاه و دانشگاه🚶‍♀️🚶‍♀️🧃

۲- امسال با مانتو جیگیری میرم سر کلاسا ... اوه ل ل

اگه به خودم بود هیچ وقت این رنگ رو انتخاب نمیکردم ولی چ کنم که جنس مفته!

۳- اسم خوابگاه رو میشنوم نفسم میگیره و قلبم وایمیسته ... یاد جیره بندی واسه پول تو کارتم

۴- خدا بیامرزه دندون پزشکی رو !

اون قسمت از دندونم که درد میکرد و کرم خورده بود ی قسمتیش افتاده و واقعا احتیاج دارم ی دفترچه پیدا بشه تا شرش رو کم کنم :/

۵- حدس بزنید چی؟

ی بلینکی واسم کامنت گذاشته 🥰🥰

(وی در پوست خود نمیگونجد)

من دیگه رفیق خودمو پیدا کردم ... شما رو نمیشناسم😃👄

۶- کلی راه اومدم دانشگاه درحالی که امروز اصلا کلاس ندارم 😀

۷- نزدیک بود برم سر کلاس ادبیات بشینم 🥸

۸- انقدر گشنمه که حد نداره

۹- طبقه هم کف دانشکده مون فقط سالن امتحان هست و طبقه اولش تماما ازمایشگاه ... این دانشکده مون چقدر کوچولوعه!!!

۱۰- کلاس آزمایشگاه داشتم ولی انگار تشکیل نمیشه ! و منی که اندازه ی خرس گشنمه ! الله وکیلی تشکیل نمیشه تا برم !!!

۱۱- گوشیم شارژ نداره و شارژرش هم نیاوردم

۱۲- کاش گوشیم الان ۸۰ درصد شارژ داشت ... کاش

۱۳- از دخترایی که رییس بازی در میارن و اخلاق خشکی دارن ... واقعا متنفرم

۱۴- خورشت سبزی درست میکنن و توش رب نمیریزن ! ... اینا چه موجوداتین

۱۵- من واقعا به اونایی که همسنم هستن و سرکارن حسودی میکنم و از ایت بابت برا خودم متاسفم که نمیتونم بُعد روشن زندگیم رو ببینم

۱۶- تو این ۱۶ نفریممممممممم !!!!! و غیر از مرجان که الان هم نیست ... دیگه هیچکس رو نمیشناسم

خیلی حس غریبی داره ... انگار نه انگار چند ماهه تو این ساختمونم

موچول هم نیست ... لاک پشتش رو هم با خودش برد

فاطی کماندو هم رفت

ساغر هم رفت

چقدر همه چیز زود دیر شد

۱۷- بار قبلی به خاطر اون حجم از دلتنگی میرفتم مسجد ... فقط بخاطر اینکه جو اش خوب بود ... و حس دلتنگی بهم غلبه نمیکرد و میرفتم مینشستم

اما الان پریودم ... کاش زود تموم بشه آخه الان چه موقع پریود بودنه

۱۸- خیلی خیلی خستمه

۶۳۷🌾

مرجان مدیر ؟! پرو* رشگاه هست و بعضی وقتها از اونجا چیزایی میگه

الان به ذهنم رسید میتونم برم اونجا داوطلبانه ی کاری رو انجام بدم ... چون مرجات خودش بارها گفته بود ی مشکلی هست

اما چیزایی که بهم استرس میده تا پام رو پرورشگاه بزارم اینه که

۱- شاید مدیر اونجا یا بهزیستی یا هر کس دیگه ای مخالفت کنه و بگه چرا ی غریبه باید بیاد سر به بچه ها بزنه ! یا کمک کنه

۲- شاید خود بچه ها اصلا قبول نکنن

۳- کارمندای خودشیرین زیر اب مرجان رو بزنن و درد سر براش به وجود بیارن

۴- ؟!

فعلا همین سه تا انقدر بزرگ هست که کامل منصرفم کنن 🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

۶۳۶🌾

۱-

وقتی برگشتم شهر دانشجویی باید تنهایی پیاده روی ، تنهایی کافه رفتن رو تمرین کنم :/

فکر میکردم خیلی غیر عادی به نظر میرسه تا اینکه نونامم گفت منم کسی رو پیدا نمیکنم ، یعنی هیچ کس نیست که وقتش آزاد باشه تا بخواد باهام وقت بگذرونه پس خودم تنهایی میرم

گفت راستی اون کافه ارزونی که میگفتی رو هم رفتم ... همون که یک ماه پیش میگفتی ۶ قلم وسایل ۷۶ هزارتومن میده!!!! باور میکنی ی کیک بستنی رو ۶۰ هزارتومن ازم گرفت؟؟؟؟؟ قیمتها رو جلوش ننوشته بود و وقتی کارت کشید قشنگ حس کردم دمای بدنم رفته بالا !

۲-

باید ادرس اینجا رو عوض کنم

۳-

۶۳۵🌾

این مادر شوهر بازیادیگه چیه؟

Mother-in-low 🤌

۶۳۴🌾

اما منم دختر خوبی نبودم

از آشپزی کردن و کارای خونه بدم میومد !

هنوز با این سنم دانشجو هستم ... و ازشون تقاضای پول تو جیبی دارم

هر کاری کرد تا خیاطی یاد بگیرم از زیرش در رفتم

.

.

.

اینجوری شد که دیگه تو روم میگه نه هزارتومن پول درمیاری نه کارای خونه ام رو انجام میدی نه هنر دخترونه داری ! کاش بری خوابگاه دیگه بر نگردی:/

۶۳۳🌾

اما همین پدر و مادرا خیلی خودشون رو دست بالا گرفتن !

اینکه اگر هر کدوم از بچه هاشون رو دوست نداشتن اصلا نباید ارثی بهشون برسه !

در حالی که که حداقل کمترین حقی که ی فرزند میتونه باشه میتونه با حق اقرباش والدینش رو بازخواست کنه بگه تو این خونه یا اتاق اصلا حال باهاش نمیکنم ، برام ی خونه جدا بگیرید یا اجاره کنید !!

یعنی انقددددر حق با شماست !

اما همینا از بچگی تو گوشمون خوندن اگر تمام خواهر برادرات حق شوت رو گرفته باشند تو نباید حق ات رو بگیری چون به بابات فشار میاد به خانواده فشار میاد !!

از احساسات سو استفاده میکنن و برای اولین بار اینجا بهت توجه نشون میدن و بهت وعده و وعید میدن

تا تو کوتاه بیای !!!

🚶‍♀️

هی کوتاه بیا

هی کوتاه بیا

.

.

.

که آخر با دعوا بخوای حق ات رو بگیری

میگن تو خودت کوتاه اومدی ... وگرنه همه حق شون رو گرفتن تو کجا بودی ؟ خواب بودی؟ خودت نمیخواستی !

.

.

.

چه مادری دارم من !

۶۳۲🌾

مادرم میگه اینکه مادر بین بچه هاش فرق میذاره و بین همه بچه هاش فقط اونایی واسش مهمه که استعداد دارن !

وقتی بهش بگی همه تو این دنیا استعداد دارن ! پس مادرا باید همه بچه هاشون رو دوست داشته باشن !

با لبخند میگه همه استعداد ندارن ! بعضیا از بچگی بی استعداد بودن

.

.

.

.

.

.

.

حالم بهم میخوره از تمام این حرفا

مادر بشی بخاطر حرف بقیه یا تنهایی خودت

اما بچه به دنیا بیاد و ببینی

اونقدرا خوشگل نیست که آرزوش رو داشتی !

اونقدرا باهوش نیست !

جنسیتش اونی نیست که آرزوش رو داشتی

یا هر چیزی که تو نگاه اول ازش ناامید بشی اما بگی خب ... حداقل سالمه

طی رشدش کلی تحقیرش کنی و با عصبانیت باهاش برخورد کنی فقط چون اون چیزی نیست که آرزوش رو داشتی

کی اهمیت میده؟

💤🤙

پسر خاله میگه ۳۶۰ هزارتا ک* شته دادن تا شد این

باز ک* شته بدن میشیم افغانستان

اگه گذاشته بودن همون شا*ه بمونه شاید الان سوار لامبورگینی بودیم!

.

.

.

اینو خیلی شنیدم طبق تاریخ ما فقط بلدیم انق* لاب کنیم! دیگه هیچی از مدیریت و برنامه ریزی و کشور داری نمیدونیم

این وزیرای الان همون بچه های کف خیابونن که دیروز انق*لاب کردن

۶۳۱🌾

دلم میخواست سریال ویچر رو تعریف کنم

اما الان نمیشه

ی بار از مرضیه پرسیدم کسی مشکل داشته باشه کمکش میکنی؟

گفت نه واقعا تو هم یاد بگیر سرت تو کار خودت باشه کاسه داغ تر از آش نباشی

.

.

.

ولی من با اینکه قبول دارم این حرفش رو

بازم وقتی میبینم ی نفر گیری تو کارش هست کمکش میکنم و بعد همونا ... خب اونا اصلا ممنون هم ازت نیستن

۶۳۰🌾

سریال ویچر

ادامه اش رو بعدا مینویسم!

۶۲۹🌾

۱- چقدر خوبه بلاگفا باز میشه

چند روز پیش که لاز نمیشد هی به خودم میگفتم چرا نرفتی بیان؟ حالا کل دفترچه یادداشتت افتاد تو بلاگفا و ایمیل شیرازی هم نداری

۲- تو تلگرام دارم با ی نفر درباره ی چیز مشترک صحبت میکنم من ازش بزرگترم

بهش میگم فراموشش کن میگه نمیتونم

حس میکنم کاری رو که من تو ۱۷ سالگی با کلی گریه انجامش دادم این بشر تو ۲۰ سالگی هنوز داره درجا میزنه و انجامش نمیده و کلی خودخوری میکنه

بهش گفتم بیا درباره ی چیز دیگه صحبت کنیم این مسئله رو دیگه کش ندیم اما گفت تو تنها کسی هستی که تجربه داری

و ریز به ریز جزئیات رو ازم میپرسه و باور کنید ... ی جاهاییش دیگه خودم میگه فلانی یادم نیست ، گفتن اینا عذابه ول کن

اما اون ... اون چیزی رو که من گفتم رو واسه تاکید بیشتر واسه بار سوم میپرسه !

حاجی تو داری قوت قلب به خودت میدی با سین جین کردن من ... اما من از این طرف با کلی فکر کردن بیشتر یادم میاد و خودم اذیت میشم🥸

۳- هی که چت میکنم به خودم میگم نکنه آشنا باشه عکس از چتهامون بگیره و بشم گاو پیشونی سفید تو محل:/

۴- عمیقا از چت دیشبم پشیمونم ، برای خودم ی مزاحم تلگرامی درست کردم

حاجی حرفا زده شد و تمام !

این گاه و بی گاه پیام دادن چه خبره ؟

چرا فکر میکنه بعد اون حرفا من شدم دختر خاله ؟ o_O و انقدر باهام حس نزدیکی میکنه ؟!

۵- حس میکنم امنیتم رو گرفتن همینقدر استرس دارم ... همینکه پیام میده بیشتر تر میترسم

۶- ی گروه موسیقی از کمپانی گوگه شروع به کار کرد ... دو هفته بعد از اولین آهنگ شون طرفدارا اعتراض کردن که یکی از اعضای گروه دو سال پیش قل* دری میکرده وچند هفته بعد از گروه اخراج شد

من یکی از دخترای این گروه رو خیلی دوست میداشتم... همین الان ی خبر خوندم این دختر اسپانسر داشته تو کشور خودش ... اصلا باورم نمیشه !

ولی ما هم تو شرایط اون دختر نبودیم که بدونیم زندگیش چطور بوده و چه موقعیتی داشته و چه شرایطی باعث شده که مجبور شده دست به همچین کاری بزنه

۷- ی بار دیگه پیام بده بلا* کش میکنم ... همینقدر جدیم

۸- تو رو خدا پیام نده بهم من میترسم :"(

.

.

.

۹- بلاخره انگشتم رو رو دکمه بل*اک گذاشتم و خلاص.

اکسیژن خالص دارم تنفس میکنم 🧃

۱۰- دیشب خواب پری دیدم اما برای اولین بار نترسیدم !

صداش میدونین چطوری بود ؟ ی فیلم بود که فرازمینی ها با بشقاب پرنده شون اومده بودن رو زمین ی خانم ریاضی دان با کشف چند تا فرمول تونست خط فرازمینی ها رو درک کنه و صدای اون موجودات همونطوری بود ... مثل موقعی که ی جسم سنگین آهنی رو زمین سیمانی بکشی یا کلیپ تو اینستا خدابیامرز بود صدای جونورای منقرض شده ... یکیش دقیقا همین صدا رو داشت

اولا تو خواب فکر میکردم داره جیغ میزنه وقتی میبینمش اما الان فکر میکنم خودش صداش همینطوریه ... فقط تو خواب میبینمش که بگه وجود داره !

اما خیلیها رو میبینم که شبها از ترس بد خواب میشن

اسم فیلم arrival بود

۱۱- حس میکنم داداشم اینجا رو میخونه!

۱۲- درباره پسر تو کافه ... معلومه هنوز تامی شلبی رو قبول دارم ! من حتی کراش نزدم !

۱۳- یک بار از تامی شلبی پرسیدن چرا تو اینستا نیستی گفت من واسه این چیزا خیلی پیرم ... نگووووو تو پیر نیستی

ادامه نوشته

۶۲۸🌾

چند وقت پیش ساغر دعوتمون کرد به ی کافه

بعد همون جور که اطراف رو نگاه میکردم یک دختر دو پسری رو دیدم که بعد ما اومدن نشستن ... دقیقا رو به رو ما نشستن و ما سرمون رو بالا میاوردیم اینا رو میدیدیم... داداش دختره هم بود ... معلوم بود داداش دختره هست چون اخماش تو هم بود و نقش هویج رو داشت بین لاو ترکوندن اینا

ساغر نگاشون کرد گفت این روزا پسرا دنبال دخترین که سر کار باشه تا خودشون کاری نکنن ، الان این پسر دختری که باهاشه نصف خودشم خوشگل نیست

.

.

.

بعد من اینا رو داشتم به نونام تعریف میکردم و خیلی تاکید میکردم : نونا پسره خیلی خوشگل بود ، درحالی که دختره اصلا خوشگل نبود !

نونام گفت چرا اینجور فکر میکنی که حالا پسره خوشگل تره یا دختره شاغله ... نمیتونن بی منظور باهم باشن؟!

گفتم من میگم پسره واقعا خیلی خیلی خیلی خوشگل بود ...(خوشگل منظورم ی قیافه دخترونه نیست ... نمیدونم چجوری توضیح بدم )

اول از همه جدا از اینکه خوشگل بود ... خودش مرتب و تمیز بود و اخم نداشت !( خیلی ریلکس بود! خودتون میدونید پسرای اینستاگرام همیشه اخمو هستن🤢 )

.

.

.

بعد من این پسر رو دیدم تو ذهنم با داداش خودم مقایسه اش کردم ... نه بخاطر خوشگلیش ... بخاطر ریلکس بودنش اینکه وقتایی که استرس داره خیلی لبخند میزنه و تند تند حرف میزنه... کلا به فکر خودش نیست و نگرانی هایی داره که اصلا بهش مربوط نیست یکیش پول تو جیبی من

بعد یاد سرتق بودن هاش افتادم گفتم چرا من دارم بخاطر این بشر اوقات خودم تلخ میکنم ؟!

پس به هیچ جام نگرفتم و غذام رو خوردم !

۶۲۷🌾

ارسالی ناشناس:

سلام پسرم ۲۳ من ۵ ماهه که یه پارتنر دارم که توی یه رابطه عاطفی عالی هستیم ولی جدیدا یکم سرد شده.ایشون سرکار نمیرن و درآمد ندارن ولی میدونم ماهیانه ۷۰۰ تومن از پدر میگیرن.برای تولدم که دیشب بود انتظار زیادی نداشتم ولی یه کیک خیلی کوچیک و کلا ۲تا بادکنک گرفته بود و کادویی که گفتن نداره و جمعا ۲۰۰ تومن هم خرج نکرده بود و گف که ببخشید دستم تنگ بوده .آیا اگر من مهم بودم نمیتونست حداقل ۲ ماه کمی رعایت کنه و ۵۰۰ تومن جمع کنه یه تولد بهتر بگیره یا یه کادوی متوسط؟ بحث پول نیست اهمیت رو میگم…..

پ.ن: خدا وکیلی چی میزنید 🤣🤣🤣 واسه ما کادو هم نمیدن برو خدا رو شکر کن کیک خریده

باید جوراب برات میخرید 🤌🤏

۶۲۶🌾

بعضی پسرا واسه بغل کردن دخترای قد بلند کوتاهن:)

پ.ن: 🧃

۶۲۵🌾

- من به عنوان ی پسر میگم دختر باید کوچولو و بغلی باشه

+ مثلا چقدر ؟ به سانتی متر بگو

- مثلا ۱۶۵ باشه ...

پ.ن: الان ۱۶۵ کوتاهه ؟!😐😐😐😐