۶۶۳🌾
من مسئله خوابگاه رو به مادرم گفتم چون واقعا احتیاج داشتم اون بشنوه ... نمیدونم حس میکردم تحمل این اتفاق بهتر میشه اگر بهش بگم
مامانم گفت واقعا من نمیتونم بیام با هم اتاقیات واسه حق ات دفاع کنم این بر عهده خودته ( واقعا اینو راست میگه به عهده خودمه)
گفت میدونی خوابگاه همینجوره اون پسر خاله ات هم که رفته تهران و تو خوابگاه هست همه چیزش رو دزدیدن ... کفش ، کلاه و گرمکنش و لباساش چند تا وسایل دیگه اش ...
تو از خوابگاه نباید انتظار چیز زیادی داشته باشی تنها راهش تحمل کردن و تموم کردن دانشگاه هست
و الان من رو تو استرس انداختی که اون دخترا میخوان چیکارت کنن ...
+ نوشته شده در شنبه بیست و سوم مهر ۱۴۰۱ ساعت 0:18 توسط Taxian
|