حس میکنم قطعا ی مشکلی دارم ... که بقیه ی جور باهم برخورد میکنن

دو نفر بودن ... حداقل من فکر میکردم صمیمی هستیم من اولش دیر صمیمی میشم چون میترسم با همون دخترا دوست بشم اما حداقل واسه این دو نفر که همیشه مهربون بودن و لبخند میزدن ... منم گفتم ناجوره وقتی انقدر تلاش میکنن ، فقط حرفاشون رو تایید کنم ... اما الان چند دقیقه پیش یکیشون رو دیدم اون هیچ توجهی بهم نکرد انگار نامرئی ام! ... این بارها تکرار شده! یا اتفاقایی که بعدش افتاده اینجا نمیتونم بگم اون همه رو یادش بود اما اشاره ای بهم نکرد!

میدونم نباید از کسی توقعی داشت اما اینجور کارها برام قفله همه اش با خودم میگم چجوریه؟ اینقدر خوب باشی و یدفعه بکشی کنار حس میکنم ادم بده من بودم اما یادم نمیاد چیکار کردم!