حالا همه تو مجلس ختم دارن گریه میکنن و تسلیت میگن

اما من

من از خوشحالی لبان را در دهان فرو برده و کاملا خوشحال جوری که اشک شوق هم دارم اما یدفعه خوشحالیم فروکش میکنه و ی چیز مبهم یادم میاد از اینکه نسیم چند سال پیش ازدواج کرده ! و وی بدون اینکه نسیم را نگاه کند یا خداحافظی کند با شونه های خمیده ( اوج افسرده شدن ) از مجلس ختم بیرون اومد

و بین راه یادم میومد اه ، اون حتی خیلی خیلی جذاب تر شده بود