میدونین من اومدم خونه تا شهر دانشجویی و رییسم رو فراموش کنم اما از وقتی که اومدم یکسره مهمون داشتیم

برای اینکه حالم بهتر بشه باید کل اتاق رو تاریک کنم و برم زیر پتو و یک روز کامل رو بخوابم دقیقا باید همه چیز سیاه باشه و هیچ صدایی رو نشنوم و باید باید بخوابم ... اما الان اصلا فرصت همچین کاری نیست بیس چهاری دارم با آدمای مختلف حرف میزنم و شبا دیر میخوابیم چون مهمونامون اهل تعریف هستن و صبح زود بلند میشیم ... مثلا اومدم خونه تا کار رو فراموش کنم اما انقدر تو جمعیت بودم که استرسم بالا رفته و کارم رو دوباره یادم بیاد

اگر همینجور پیش بره صبح چهارشنبه برمیگردم خوابگاه ، خیلی ناراحت کننده هست تو ایام نوروز پاشی بری خوابگاه چون هیچکس همچین کاری نمیکنه ولی خسته ام هر چی نفس عمیق میکشم بازم حس میکنم دارم خفه میشم