۴۵🦢
من وقتایی از روز دچار مه مغزی خفیف میشم. مثلا اصلا نمیتونم تمرکز کنم یا نمیتونم درست فکر کنم. اصلا نمیتونم مطالعه داشته باشم و انگار مغزم قفل میشه و هیچ اطلاعاتی نمیتونه واردش بشه تا به یاد سپرده بشه. معمولا هم در دوران امتحانات و هنگامی که استرس دارم (البته غیر مواقع استرس هم زیاد به چشم میآید.) باهش مواجه میشم.
خیلی خیلی آدم رو کلافه میکنه.
بعدش من میرفتم درمونگاه محل به دکتر محل میگفتم میگفت تو حتما کتابت رو درست نمیخونی نمیفهمی :||||
نازی میگفت چند سال قبل من رفته بوده دکترم برمیگرده بهش میگه تو داری ادا میای ... بهونه جدیدته واسه درس نخوندم ، نازیم میگه شما بهم بد و بی راه بگین سنگین تره تا همچین حرفی بزنین من کنکوریم واسه چی ادا بیام نخونم ؟!
یا افروز هم اتاقیم وقتی گوجه فرنگی پرید تو گلوش و بردنش بیمارستان گفت دانشجوها دورم رو گرفته بودن و چیزی نمیدیدن ... افروزم هی میگفته دارم خفه میشم یکی از دخترا برمیگرده میگه خانم تو داری خودت رو لوس میکنی !
افروز با عصبانیت میگه غذا پریده تو گلوم دارم خفه میشم تو میگی دارم خودم رو لوس میکنم :|||||||
.
.
.
واقعا ادم حرصش میگیره وقتی درد داری و نمیتونی بخوابی و بعد بهت میگن اینا توهمه تو چیزیت نیست :|
پ.ن: درباره اون مه گرفتگی ... ی بااااااااار به طرز معجزه آسایی یک خانمی که پزشکی آلمان خونده بود اومد نونام گفت برو مطبش ... گفتم اینم مثل بقیه میخواد بگه همچین بیماری ما نداریم :/ ...
ولیییی اینو نگفت ! یعنی خدا خیر دنیا و آخرتش بده ... اون دکتر قبلیا رو هم خدا به راه علم اندوزی بیشتر کج کنه تا کتاباشون رو با دقت بخونن