این هفته قرار بود خشم نداشته باشم و هر چیزی که خواست اذیتم کنه لبخند بزنم 🙂 قبل از اینکه شروعش کنم گفتم اوه اینکه خیلی آسونه ... تا آخرش چیزی وجود نداره که منو عصبی کنه

اما:

لباسم برای شب عروسی قرار بود صورتی باشه اما یدفعه شد سیاه صورتی !

.

.

.

قبلا ی بار به معلم فیزیکمون گفتیم واقعا شما گواهینامه رانندگی ندارین ؟ گفت دارم اتفاقا تا چند سال پیش رانندگی میکردم اما ی بار وقتی پشت فرمون بودم ماشین خورد به در مدرسه و بعد فلانی اومد گفت عه تو پشت فرمون بودی و منم بهم برخورد و دیگه پشت فرمون ننشستم

حالا هم من ...!

اون بین که داشتیم اماده میشدیم بریم تا لباسا رو عوض کنیم ( اخه سیاه و صورتی!) داداش سینگل گفت من شما رو نمیبرم چرا خودت نمیری؟

خدا نکنه ی مردی بدونه از چی خوشت نمیاد تا آخر عمرت اینو هی باید تکرار کنه و تکرار کنه و تکرار کنه🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️