۴۰۲⚘
من اصلا از کار امروزم پشیمون نیستم !
به هیچ عنوان پشیمون نیستم چون کاری نکردم فقط داشتم از خودم دفاع میکردم
گفتم : خانم فلانی مادرتون گفتن من سراغی از شما نمیگیرم
با ی حالت طلب کار برگشت گفت آره و ادامه حرفتون رو بگید !
گفتم : من معذرت میخوام ، پی وی واتساپتون واسم کار نمیکرد
گفت : اره من دو ساله واتساپ ندارم
اون لحظه صدام واقعا میلرزید ... دستام رو میدیدم میلرزند ، تپش قلب داشتم و واقعا میدونستم صورتم قرمز شده و گرممه
گفتم معذرت میخوام من نمیدونستم اگر خودت زنگ میزدی و بهم میگفتی بازم اینجور نمیشد
... داشت همه چیز خوب پیش میرفت که یدفعه پسر خاله اومد کنارمون وایساد گفت کی واتساپ نداره ؟ تو یا خانم فلانی ؟!
خانم فلانی گفت من واتساپ ندارم !
پسر خاله گفت ولی خانم فلانی دو ماه پیش من واست اهنگ فرستادم !!! باهم چت کردیم ، چرا دروغ میگی !
قیافه پسرخاله جوری بود که "خانم فلانی مچ ات رو گرفتم!"
خانم فلانی گفت نه تو واسم اهنگ نفرستادی .
پسر خاله مصر تر گفت : دروغ نگو ، خودت تو واتساپ گفتی میخوام طلاق بگیرم ، کلانتری کلانتری میکردی یادت نیست ؟ چرا دروغ میگی ! برم گوشیم بیارم
که آقا یدفعه شوهرش دست خانمش گرفت گفت جای ما اینجا نیست !
پسر خاله هم گفت : داشتیم حرف میزدیم ! بودید !
خانم فلانی بلند بلند شروع به گریه کرد ! و از خونه رفت بیرون !
شوهره هم به پسر خاله گفت کاری که تو اداره با پار*&^ تی بازی برات جور کردم رو نابودش میکنم
پسر خاله گفت : منت میذاری ، به جهنم ، من شغل تو رو نمیخوام !
بعد چند دقیقه به پسر خاله گفتم چرا اون حرفا رو زدی !
گفت میدونی من چند متر اون ور تر بودم صدات رو میشنیدم که واقعا داشت میلرزید انگار واقعا میترسیدی اون دخترم داشت دروغ میگفت تو هم میگفتی معذرت میخوام ، وقتی اومدم جلو دیدم دستاتم میلرزن ! خواستم ازت دفاع کنم ...
گفتم نباید دخالت میکردی ، میترسیدم گریه کنه ... خوب پیش رفتم که تو کلانتری کلانتری کردی شوهرش عصبی شد ...
پسر خاله گفت آخرش گریه کرد ، اصلا خوشم از خانومه نمیاد ... منت هم میذارن واسه ی شغل کوفتی !