مادرم و عروس به اتفاق هم رفتن تا روژان ( نامزد پسرخاله) رو ببینن ... همه چیز خوب بود تا اینکه بابام پرسید عروس ! نظرت درباره روژان چیه ؟ اونم گفت اصلا دختر زرنگ و اجتماعی نیست

بابام گفت عروس این باباش فلانیه دست کم نگیرش !(بابام خیلی به اصل و نسب معتقده ) عروس گفت چه ربطی داره دختره اجتماعی نیست سرش به تنش نمی ارزه ( منظورش اینه پدر و مادر خیلی پیری داره و از خانواده لارج لاکچری نیست ... بحث پوله :/)

پسرخاله گفت اون تو برخورد اول خجالتی و کم حرفه اما این حرفهایی که اینجا داری میگی رو هیچ وقت به خودش نگو چون علاوه براینکه ناراحت میشه اینکه درباره خانواده اش بد گفتی و من میشناسمش ، اینجوری حرف بزن تا دهنت رو سرویس کنه ... ( واسه هر حرفی ی چیزی تو استینش داره تا از خودش دفاع کنه و مثل تو که فتنه رو شروع میکنی و میندازی تو میدون و وسط بحث نمیزنه زیر گریه و به شوهرش نمیگه ببین دارن جواب زنت رو میدن )

بابام باز گفت "گرگ زاده گرگ شود آدمی بزرگ شود "

عروس گفت عمو ربطی نداره ، ریشه ات کی باشه

عروس اینقدر عصبی شده بود که خیلی وحشتناک قه قه میزد

پسر خاله گفت این چشه ؟ انگار روژان آتیش گذاشته پاش !!

گفتم احتمالا رفته با روژان حرف بزنه و اول حرف اش گفته ما که شاسی بلند سوار میشیم ، ما که خونم بالا شهره ... روژان هم از آدمای فیس و افاده ای خوشش نمیاد بهش توجه نکرده اینم آمپر چسبونده میگه روژان اجتماعی نیست و البته روژان خیلی خیلی خیلی خوشگله

پسرخاله گفت اوه ...