چند شب قبل یکی از کازِن هامون رو دیدیم ! اونم درحالی که داشت مسافرکشی میکرد ! نونام گفت خیلی زشت شد کاش نمیدیدیمش ، آخه این شغلش ی چیز دیگه هست ... ولی به نظر من اصلا بد نیست چیزای بدتری رو تو خوابگاه دیدم دخترا بابتش کار انجام میدن

اون روز نسرین رو تو خوابگاه دیدم داشت میگفت این طلا رو بابام برام خریده ، من اصلا حرف اش رو باور نکردم ، اگر واقعا این دختر برای پدرش مهم بود اون مجبور نمیشد همچین کارایی کنه