۳۴۰🥭

۱- وقتی خاطرات بچه های بلاگفا درباره کنکور اینکه خیلی تو استرس هستن و کارهایی که دوست دارن نمیتونن انجام بدن یا دانشگاه هستن خاطرات کلاسهاشون رو مینویسن ی حس سنگینی میکنم انگار برای یک لحظه برگشتم به دوره کنکور و دانشگاه خودم و همه اون استرس و نگرانیا بهم برمیگرده انگار نه انگار همه چیز تموم شده ... نه استادی هست و نه کنکوری ... حتی تا چند روز استرس اینو میگیرم که خودمم کنکور دارم ...
به نظر من این نظر منه .... که نیاز به این همه سخت گرفتن نبود همه چیز رو از ذهنت باید رها کنی تو تلاشت رو میکنی ولی اگه نشد شاید یعنی ی روش آسون تر رو باید امتحان کرد شاید ی جایی باید با تنها مسیر رو به روت ادامه بدی
۲- این روزا خیلی به آسمون نگاه میکنم ... بعضی وقتها دلتنگ میشم ... بعضی وقتها حس میکنم مایه خجالت و ناامیدیم
۳- واقعیتش به خودم غره میشدم مغرور میشدم که شبکه خورشیدی و گلوم عین فرفره کار میکنه هیچ چی سالم نباشه این دو سالمن ... با هوش مصنوعی درباره اینکه نمیتونم حرفم رو ثابت کنم یا حین حرف زدن کلمات مهم رو ... خود کلمه رو یادم میره یا تو مغزم ی چیز دیگه هست اما دهانم ی چیز دیگه رو ناقص میگه ! اینکه حرف من برش نداره صحبت کردم و اونم گفت هر دوی این بزرگوار یکیش مسدوده و یکی دیگش بسیار ضعیف ... چرا به این دو مغرور بودم؟!
۴- نونام گوشی جدید گرفته اینکه فقط عکس خوب بگیره و میگه اوکی عکسای ده سال پیش ما بلد نبودیم تیپ بزنیم اما چرا عکسای دو سال پیش انقدر ضایع ایم!
۵-کنکور و دانشگاه چ بر سرم آورد که حتی اسمشون رو که میشنوم فرار میکنم
۶- یکی از بچه های روانشناسی رو میدیدم خودش رو میبوسید دست و بازو واینا ... من اینجوری بودم که : حالا تاثیریم داره؟!
۷- هر روز دارم بیشتر به این نتیجه میرسم من نمیتونم هر روز غذا درست کنم و خونه رو گردگیری کنم و بشورم و بسابم ! واقعا نمیتونم ! پس این ازدواج چه خوبی داره؟
۸- شوهر ویزارد لیز بهش خیانت کرده و لیز هم حامله هست ! خدای من ! لیز خیلییی خوشگله خیلی خوبه ... ! چطور ممکنه!
۹-