من تو دوره مدرسه و دبیرستانم هیچ وقت بخاطر معلمی گریه نکردم ... تا اینکه اومدم دانشگاه و استاد منحوس باهام لج افتاد ! جوری که چهار روز بعد کلاس نمیتونستم خواب برم و شبها گریه میکردم اینکه ترم بعد استاد جدید بیاد ... و هیچکس درک نمیکرد و ساکورا میگفت اشکال از خودته جوابش رو نمیدی و اون سوارت میشه !!!!!!

سو

چند روز پیش مهستی و مینا اومدن تا خیلی عصبی هست گفت باید برای پروژه ی سری سوال از استاد میپرسیدیم پس رفتیم سر کلاسش تا داره سر دانشجو ها داد میزنه و اخر گفت همه تون رو میندازم تک به تکتون رو ... ( یادم نیست قضیه استادشون چی بوده که اینم عصبی بوده ) وقتی حرفای استاد تموم شد ، این دو گفتن استاد واسه پروژه مشخص نکردین ... استاد پرید بین حرفشون گفت اسم شما دوتا چیه ؟ گفتن مهستی فلانی و مینا فلانی... استاد گفت شما این ترم حذفید برید بیرون

...

مهستی میگفت اخه واسه چی ؟ اصلا درک نمیکنم

حالا من تو کل حرف زدنای مهستی خنده ام گرفته بود ... :/

بعد گفتم نمیتونم جلو خنده ام رو بگیرم اخه من بدتر از این رو تجربه کردم و شما همه تون میگفتید چرا جواب استاد رو نمیدی و الان خودت متوجهی درگیر شدن با استاد ساده نیست