۱۲ سال پیش یکی از هم اتاقیام اسمش نیاز بود که ی دختر تپل و خیلی بین ما محبوب بود و همگی دوسش داشتیم و اون همیشه ی دوست پسر تو جیبش داشت این بین دوست پسر محبوب داشت فکر کنید اینم اسمش سعید از اینا که گل بیار و گل ببر و بیا دنبال نیاز و بیا دیدن نیاز و از این حرفا و یواشکی حرف بزننا تا سرپرست نفهمه و اینا ... کل رابطه اینا یک سال بود

خیلی وقت پیش یکی از دوستام بعد از مدت طولانی بهم زنگ زد و گفت میدونی رزیه ازدواج کرده ؟ فکر میکنی با کی ؟ تو هم اون پسر رو میشناسی ؟ ( آخه رزیه از ی شهر دور اومده بود ... حرفهاش منطقی نبود ) گفتم نمیدونم ! چطوری باید بدونم ؟! O_o

گفت سعید اکس نیاز... ولی حواست باشه نه ی وقت رزیه بهت زنگ بزنه بهش بگی اینا تازه بچه شون به دنیا اومده

من اینجور بودم دنیا چقدر کوچیکه !

نیاز رو دو سال پیش دیدمش گفت بعد از ی زندگی سه ساله تازگیا تونسته طلاق بگیره