۵۵۴🐡
انقدر ذهنم درگیر برگشت هست که دلم میخواد تو عید و این شلوغی جایی فرار کنم که اصلا هیچ موجود زنده ای نباشه بعد تعطیلات همینکه برگردم کلاسا شروع میشه و ساعت کلاسام خیلی بهم ریخته هست ! روز ۵ شنبه و جمعه کلاس دارم و این یعنی من باید تو خوابگاه بمونم و آشپزی کنم و آشپزی کردن خیلی طاقت فرساست خیلی رو مخ و حوصله سر بر هست و این یعنی باید خودم آشپزی کنم و فکر میکردم میتونم دندون پزشکی رو دور بزنم اما انگار فقط به خودم دروغ میدادم باید سه تا دندون رو با هم عصب کشی کنم دلم نمیخواد برم پولام تموم میشه و بعد شهریه دانشگاه رو پرداخت نکنم کارت ورود به جلسه بهم نمیدن عااااه ... هیچ آزمایشگاهی زنگ نمیزنه بهم تا پول بیشتری بدست بیارم 💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔... ممکنه تا دو ماه نتونم برم خونه و این یعنی خرج و مخارجم قشنگ سه برابر بشه چون قبلا ۲۴ ی خونه بودم و از خونه غذا میاوردم
هنوز کتابای دانشگاه و کلاس زبان رو نخریدم ... واقعا من نمیتونم کتاب بخونم ... کلمه و جمله حفظ کنم تو این شرایط ... واقعا منی که نمیتونم از پس کارام بربیام چرا قبولشون میکنم ؟ چرا نمیمیرم