۵۶۴🐡
۱- ... باید کتابای دانشگاه رو پیدا کنم ... میانترما دارن نزدیک میشن :"(
۲- دایی مهستی ماشین از فامیل شون خریده اما قول نامه محضری نکرده بود ابن فامیلشون هم امضا دایی مهستی جعل کرد و برداشت واسه خودش ... وسط حرف مهستی رسیدم گفتم از اول بگه ! مینا گفت تا حالا مگه فیلم ایرانی ندیدی ؟ ( اینکه از این اتفاقا زیاد میوفته)... بعد مادربزرگ مهستی با گریه زنگ زده به بابای مهستی تو رو خدا نمیشه من برم خونه طرف بگم تا ماشین پسرم رو ندی از خونت بیرون نمیرم :"/
۳- مینا گفت مهستی اینجور که تو با بابات حرف میزنی من هیچ وقت حرف نزدم تو چت به بابات میگی پاپالی (بابا علی!) مش ماشالله ( شباهت پدرش به حمید لولایی) ... بابات رو میبینی کلی تف تفیش میکنی درحالی که من تو ماشین با بابام بودم و اصلا هیچ کدوم حرف نمیزدیم و من مستقیم جاده رو نگاه میکردم ! بقیه بچه ها هم تایید کردن رابطه صمیمی مثل مهستی با پدرشون ندارن
۴- مینا با چادر رفته پیرسیینگش رو چک کنه ، دکتر پرسید ببخشید شما خودتون چادر زدین یا چادر بهتون دادن ؟! مینا گفت والا نگهبان داد دکتر هم گفت میگم آخه پیرسینگ و چادر ... تعجب برانگیزه !!!!
۵- آذین میگه ایران اصلا دامادتون قبل ازدواج با خواهرت بیرون نمیرفته ؟ هیچکاری انجام نمیداده ؟! واقعا اونقدر دامادتون سخت نمیگیره خودش هم ازدواج کرده میدونه این چیزا رو ... ایران گفت کی گفته من قراره با غلام ازدواج کنم ؟ :/
۶- اتفاق خیلی زیادی افتاده ... ولی اصلا دستم رو نوشتن و ثبت کردنشون نمیره
۷-