۱- خیلی اتفاقی وارد کلاس سال بالاییا شدم ... و دیدم با اون استاد منحوس کلاس دارند ! تیپ استاد رو دیدم و دهنم وا موند ! استادی که سر کلاس ما بوت میپوشه و واکس میزنه و کت و شلوار مشکی براق میپوشه و خط اتویی که به قول نونام گردن رو میزنه و.... ( البته در جریانید دوست دختر استاد تو کلاس ماست ) واسه این سال بالاییا این کفشای بندی که مشخص نیست کفش هستن یا دمپایی پیشرفته با شلوار گشاد متمایل به شلوار کردی و یک پیرهن چهارخونه اتونزده و رنگ و رو رفته پوشیده بود

من همون جا هنگ کرده بودم

۲- از پله ها پایین اومدم و کراشم رو دیدم که با شهلا داره لاس میزنه .... وی رد شد و گفت اصلا برام مهم نیست

۳- وی تازه فهمیده این ترم ۲۱ واحد داره با درسهایی گردن کلفت ... من نمیدونم باید پاس کنم که پاس بشن یا پاس کنم که معدلم بالا باشه ؟

۴- راستی من خورشت قیمه آوردم البته مامانم آمپر چسبوند چون خودش مجبور شد گوجه سرخ کنه و منم هی میگفتم نمیخوام همون ماکارونی رو میخورم

۵- ولی کراش ژان تو کلای درباره تایم امتحان یا کلاسا ازم سوال پرسید و همون موقع یادم اومد اوه ‌... اون تو گروه کلاسی با "ترگل" چت میکرد و به دختره میگفت عشقم سفید برفی ... سو ... منم به حرف زدن های اون توجه نکردم و صاف به تخته نگاه کردم و نورا جوابش رو داد ... سوال اینه : مگه کاربرد پی وی چیه ؟