وقتی به حلما میرسم و سلام میکنم و میشینیم ... چند لحظه سکوت هست و بعد اون نمیگه دیگه چه خبر ؟ چیکار میکنی؟ امروز چطور بود ؟ 

اون میگه وقتی دوتا دوست بهم میرسن درباره نگرانی ها و اضطراب شون و چیزایی که نمیتونن با بقیه صحبت کنن صحبت میکنن میخوام درباره نگرانی هات صحبت کنی 

* از بعضی جنبه اا که به این قضیه نگاه میکنم میگم خدا رو شکر همچین دوستی دارم ... اما دورتر که میشم میگم آیا واقعا ما دوستیم ؟ یا اون منو فردی میبینه که به مشاوره نیاز داره ؟ حرفاش واقعین یا فقط چون تو دانشگاه ی رشته ای رو خونده میتونه فکرام رو پیش بینی کنه و کنترلم کنه باهام حرف میزنه ؟