۷۸۹🦥
مهستی رل زده ... یی !
مهستی گفت ما قرار آخر هفته حضوری صحبت کنیم درباره رابطه مون
آذین گفت آفرین بشینین سنگاتون رو وا بکنین ببینین چند چندین
مهستی با خنده گفت آره ، قراره آب شمگولی و سیگار هم بیاره
آذین گفت دادا من میگم اول کاری خودت رو سنگین بگیر ، تو هنوز نشناخته میخوای بری مسط کنی ؟!
مهستی گفت اونجور پسری نیست ، حواسش هست تو مسطی چیزی نگه کاری نکنه اما قرار آخر هفته برن با دوستاش پاسور مسابقه بدن
آذین گفت ودف ؟ بهش بگو من یک ماه تا تموم شدن دانشگاه ام وقت دارم بعد باید برگردم خونه و نمیتونیم حضوری ببینمت حرف بزنم تو میخوای بری شرتبندی ! اگر دنبال رابطه هست این رفیق بازی و اینکه الان با دوستامم نمی تونم با تو حرف بزنم اینا رو بذاره کنار
* اولش خیلی خوشحال بود و آذین میگفت مگه از اوناشه که تو اولین بار حضوری دیدن میخواین مسط کنین ... خیلی وضعیت چیزیه ... مهستی نمیدونه تو چت کردن چی بگه از آذین کمک میخواد کلمه کلمه میگه تا مهستی تایپ کنه ، مهستی میگه آذین حرفهات سو تفاهم رو دعوا نکنه آذین میگه نه مدیریت میکنم میخوام بحث رو ببریم سر موضوع رفیق بازی و اینکه دو هفته میخواد از دسترس خارج بشه ... بعد دوباره مهستی جمله رو قبل از سند کردن نشون آذین میده و اون میخونه
من چیکار میکنم ، من مثلا درس میخونم
* ایران کات کرد ! دوباره ! ... گفتمش چرا ؟ گفت چون باباش خیلی پیر بود و مادرش زن دوم پدرش بود خیلی به مادرش وابسته بود و همه خبر ها رو باید به مادرش میگفت و تو همه چیز میگفت باید با مامانم صحبت کنم ، منم خوشم نیومد ( از جمله مهمترین دلایلی که پگاه و پسر خاله از هم جدا شدن همین بود ، مشورت کردن خوبه اما دخترایی که میخوان به شما تکیه کنن متوجه این قضیه بشن ولتون میکنن)
* مهستی الان میگه نمیخوام با پسری که بچه هست برم تو رابطه ، تو چت کردن گفت داره میگه وقتی ازت ناراحت شدم تو باید قربون صدقه ام میرفتی و از دلم در میاوردی و حس میکنم زدم کاهدون خیلی بچه هست
میخوام ادرس وبلاگم رو عوض کنم زیرا حس میکنم زیادی تو این ادرس موندم و همه دارن میشناسنم و اینجوری که تو وبلاگ دوس تانتون هستم و بدین گونه